|
چهارشنبه 30 شهريور 1390 ـ 21 سپتامبر 2011 |
بام اسلامي و هواي فوتبال!
ايراندخت دل آگاه
برخي خبرها هست كه مردم ما كمتر امكان شنيدن اش را دارند. چرا كه اگر فرنام يا آغاز خبر دربارهء سياست نباشد، پايگاه هاي اطلاع رساني اينترنتي رغبتي به انتشار آن نشان نمي دهند. در حالي كه اگر به متن خبر مراجعه شود خواهيم دانست كه آنچه مطرح شده يا مي شود كم اهميت تر از سفر يك گماشته عقل باخته به نيويورك و هياهو براي هيچ اش نيست.
ساعتي پيش در ميان همه خبرهاي بمب گذاري در اينجا و آنجا و در ميان بهار عربي و حضور سران كشورها در سازمان ملل و مذاكرات پشت پرده شان و... رويدادي را در تلويزيون هاي تركيه به تماشا نشستم كه نمي شود بي لبخندي معنادار از كنارش گذشت. موضوع از اين قرار است كه دولت تركيه دستور داد كه فقط زنان و كودكان – بدون حضور مردان - تماشاگر يكي از بازي هاي مهم ميان دو تيم سرشناس آن كشور يعني “گالاتاسراي” و “فنر باغچه” باشند و زنان آن كشور هم سنگ تمام گذاشته و به همراه فرزندان خود ورزشگاه را مملو از تماشاچي كردند.
دليل دستور فدراسيون فوتبال مبني بر حضور زنان آن كشور در ورزشگاه، به جريمه تماشاگران دو تيم باز مي گردد.
به اين معني كه چون تماشاگران يكي از تيم ها پس از انجام يك بازي نسبت به نتيجه بازي اعتراض داشته و به تخريب اثاثيه ورزشگاه دست يازيده بودند، فدراسيون تصميم مي گيرد يك بازي بدون تماشاچي را برگزار كند. همان كاري كه در كشور خودمان هم انجام مي شود. ولي دولت تركيه اين بار تصميم مي گيرد زنان را از مجازات بركنار نگاه دارد و به آنان اجازه دهد به همراه فرزندان شان در ورزشگاه حاضر شوند. چون به طور معمول هم زنان ترك هميشه مي توانند تماشاگر بازي ها باشند. اين درحالي است كه سران و دست اندركاران رژيم پوسيده اسلامي در ايران، در همه اين سال ها گريبان دريده اند و فرياد وااسلاما سرداده اند و بر سر منبرها رفته و بر سركوفته و عشاق حسن و حسين و زينب و فاطمه را به خيابان ها كشانده اند كه جلوي حضور زنان را در ورزشگاه ها و بويژه استاديوم هاي فوتبال بگيرند؛ مبادا دامان اسلام لكه دار شود و عفت و عصمت اش به باد رود.
هنگامي كه داشتم اين خبر را در كانالهاي تلويزيوني تركيه مي ديدم و مي شنيدم، به خود گفتم اسلامگراها هم در تركيه بر مسند نشسته اند و حتا گاه همچون روضه خوان ها و دنبالچه هايشان در ايران، به طور آشكار طبل و تار و تنبور اسلامي مي زنند و قِر تازي مي دهند، ولي آن ها چيزي را مي دانند كه سركرده هاي كپك زده و بويناك حاكم بر ايران سخت از آن بيخبرند. اين كه نمي شود در هزاره سوم، مردم را به برهوت حجاز و صحراي كربلا برد و سوسمار به خوردشان داد و از آنان خواست با ديدن يك سطل آب سر از پا نشناسند و دعا به جان رهبر ِ راهبُرشان كنند و در مقابل، اريكه نشينان و مسند گيران و خانواده هايشان در كاخ هاي آنچناني بزييند و از مواهب زندگي مدرن بهره ببرند.
مي دانيد، راستش دلم مي خواهد اين را هم بگويم كه در سرزمين ما كسي هست كه با داشتن ثروت افسانه اي و همه امكانات بي مانند، از خود “زندگي” محروم است. او زنداني ترين فرد در مخوف ترين زندان اين سرزمين است؛ زنداني در ابعاد يك پيكر ناقص و يك مغز عليل. نامش سيدعلي خامنه اي است. او از درك حقيقت و فهم واقعيت ناتوان است. از رفتن به ديگر كشورها محروم است، از حضور آزاد و بي دغدغه در كوي و برزن سرزمين خودش بي بهره است؛ دل آن را ندارد كه مانند هر شهروند اين سرزمين به فروشگاهي وارد شود و بهاي يك كالا را بپرسد و دست كند توي جيب اش و پولي پاكيزه (! ) را به فروشنده بدهد و از خريد آن خشنود باشد. او هرگز نمي تواند اين كار را بكند چون هرگز درآمدي شرافتمندانه نداشته است؛ چه در دوره روضه خواني و چه پس از آن. زندگي انگل وار بخش مهمي از تاريخچه شخصي اوست. زالوهايي ناپيدا همه پيكر او را ازآن خود كرده اند.
او هرگز نمي تواند آزادانه در هيچ كجا ظاهر شود. چون آزاد نيست. او در بند صفر صفر صفر و... و در سلول انفرادي “اوين” ِ مغز و انديشه خودش زنداني است و با محروميت از داشتن زندگي شرافتمندانه و اخلاق مدارانه و انساني ، هر روز شكنجه مي شود - حتا اگر دردي جسماني را احساس نكند! - و صد البته مستحق چنين شكنجه اي هم هست وقتي نمي تواند چون يك “انسان” درباره انسانها بينديشد.
باري، ضمن تماشاي گزارش فوتبال با حضور زنان شاد و پرهياهوي تركيه با خود فكركردم آيا اين خبر به گوش هم ميهنان من رسيده است؟ آيا مي دانند زير بام اسلام هواهاي ديگري هم هست؟ ايا مي دانند در حالي كه زنان ايراني با حضور در ورزشگاه ها مستوجب مجازات شناخته مي شوند، به فاصله چند متر از مرزهاي ايران، زناني هستند كه شايسته تشخيص داده مي شوند تا تماشاچي يكي از هيجان انگيزترين بازي هاي ( غالبا ) مردانه باشند.
تركيه بهشت نيست. مطلقا بهشت نيست. چون در آن جا هم قدرت در دست اسلامگرايان است و اسلام هم بهشت را فقط به مردان “رام شده” وعده داده است و از نظر اسلام، زنان فقط در دلبري از الله مي توانند همپاي مردان رقابت كنند و برايشان سهمي از زندگي انساني بر روي زمين منظور نشده است. در تركيه هم زنان در تنگناهاي باورنكردني مي زييند. با اين همه، فشاري كه بر زندگي زنان ديگر كشورهاي اسلامي وارد مي شود هرگز با چتر سياه و تباهي كه حكومت روضه خوان ها بر سر اين مردم گسترده قابل مقايسه نيست. در ايران، سي و سه سال است زنان محكوم به مرگ تدريجي با شكنجه اند. عدم تماشاي مسابقات ورزشي ناچيز ترين اين شكنجه هاست. حكمي كه شوربختانه در مقطعي از تاريخ، مردان اين سرزمين در صدورش نقش داشته اند.
از تماشاي شادي زنان تركيه دلم به درد آمده است. دلم مي سوزد براي دختركان ميهنم.نمي دانم آيا روزي فرا مي رسد كه مردان كشورم بر اجراي آن حكم شوم نقطه پايان بگذارند!
از خود مي پرسم آيا روزي مي رسد كه مردم ما ديگر به سازمان هاي بين المللي يا دولت هاي ديگر دلخوش نباشند كه با مذاكرات و ديدارهاي پشت پرده طرحي بيفكنند براي رهايي آنان از چنگال خونريز اين حكومت؟ آيا مي شود روزي مردان كشورم به همراه زنان، بهترين بازي را در ورزشگاهي به وسعت ايران انجام بدهند و گل اي به يادماندني را در دروازه اين رژيم بنشانند كه چشم دنيا را خيره كند؟ و سپس كنار لانه زير زميني خامنه اي رفته و او را به خيابان آورده و نشان اش دهند نشان اش دهند كه او هرگز دروازه باني شايسته براي اين كشور نبوده است؛ نشان اش دهند كه او حتا يك انسان نبوده است. براي انسان بودن بايد نخست همچون يك انسان زيست و انديشيد و او از اين هر دو محروم بوده است.
همچنين به مخفيگاه هاي ديگر سران و مسوولان اين رژيم ضد بشري رفته و آنان را بيرون بياورند كه ببينند شادي يعني چه؛ شادي براي “آزادي”. آزادي اي كه به بهاي سنگين تباهي عمر چند نسل به دست آمد!
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد: |