|
چهارشنبه 30 شهريور 1390 ـ 21 سپتامبر 2011 |
آیا در فردای این شب، آبرویی برای عمامه به سرها و مهر بر پیشانی ها
بجای خواهد ماند؟
شهرام فریدونی
از دید بنده، از روز اولی که خیزش ملت ایران شروع شده، همهء اسلامیست ها، آخوندهای دست دوم، مکلا های که امیدشان به قدرت را از دست دادند، عمله های مطرود جمهوری اراذل (ج.ا) که آینده خودشون رو در خطر میدیدند، و همچنین جاسوس های خود رژیم (انشا الله که کسی رو جا ننداخته باشم!)، بر این شدن که، عین سال 57، انقلاب و خیزش ملت ایران را یک جورایی هاپولی کنن و به زبان خودشانی ها «به غنیمت ببرند» و مردم رو هم بگذارند سر کار؛ کاری که متاسفانه باید گفت که در نبود آلترناتیو و کاهلی اپوزیسیون ایرانی (منظورم امیر خرم و کدیور و اینها نیستند ها) و بمدد تکنیک ها و خدعه هایی که از دوران طلایی امام راحلشون به یاد دارند، خوب از پسش بر اومدند.
یکی از این راه کارهای این برادران و خواهران مکتبی، چه در خیمه اراذل خامنه ای، و چه در اردوگاه این یکی اراذل ها(!)، شهید سازی و اگه نشد، شهید دزدی بوده و هست.
من در اینجا قسم می خورم که این جماعت نونشون رو از مظلوم سازی، شهید سازی و در نهایت تولید و نصب امامزاده خورده، میخوره و اگه ما باز هم در آینده بهشون اجازه بدیم، خواهد خورد
مرحوم منتظری رو یادتون هست؟ تا قدرت دستشون بود این بابا رو تف و لعنت کردند، نامه نوشتند، تو خونه اش حبسش کردند و غیره. امروز اما طرف شده مرحوم حضرت آیت الله العظمی منتظری و هنوز امازاده ایشون رو نساخته، هزار تا متولی و خانه زاد پیدا کرده که آماده اند که پاچه ات رو پاره کنن، اگه به ساحت مقدس اون نایب بر حق... و شهید مظلوم و... اهانتی بکنی!
گمان نکنم که ملت ایران یادش رفته باشد که اینها چه سعی ها که نکردند که ندا را مال خودشون بکنند، سهراب را هم همینطور! آن یکی دسته اراذل که دیگه حسابی سنگ تموم گذاشتند و رسما جسد رو با تابوتش دزدیدند، کارت جعلی بسیجی برایش صادر کردند، زیر تابوتش سینه زدند و گریه کردند، و خانواده بیچاره اش رو هم با تهدید مرعوب کردند و فرستاند خانه. داستان سحابی و مرحوم هاله، دختر ایشون رو هم بخاطر داریم که چطور سعی کردند که با مرثیه خوانی و مظلوم سازی و... روی 20 شهدای ایران، 21 بیارند.
البته خدا رحمت کنه سحابی و دخترشون رو، اما بگمان من شهیدی از اون دو عزیز در نیومد که بتونه با شهدای خیزش ایران، قربانیان کهریزک و... قابل قیاس باشه و بشه که دورش یه حرمی، امامزاده ای، چیزی ساخت و تولیت آستانش رو بعهده گرفت.
حالا این وسط سوال اینجاست که آیا اینها اصولاً ارزشی برای اخلاقیات قائل اند؟
اون از امام راحلشون که نون و آب و برقمون رو تو پاریس مجانی کرد، خون مون رو توی ایران.
یکیشون میگه که مموتی یه چیزیه تو مایه های بنیانگذار اسلام.
اون یکیشون بلال حبشی میشه و چند تا زن بدبخت بی پناه رو لخت میکنه که براش نماز جماعت لختی بخونن.
اون از «روحانیتشون» که یکیشون شکر میفروشه، اون یکیشون حکم لواط در زندان صادر میکنه!
اون از اون فیلسوفشون که «عطر» میزنه به هیکل دانشگاه های کشور و تا میتونه در مورد سکولاریسم دروغ مینویسه، اما تا دامادشو مهرورزی میکنن یکدفعه سکولار میشه و پوست هر آخوندی رو که بگه به محمد وحی شده دباغی میکنه.
یکشون زن اون یکی رو میبره خونه و فتبارک الله گویان، یک فیلمی میسازه که از صد تا هنر پیشه پورنو، یکیش روش نشه که شاهکار این نماینده اسلام رو نگاه کنن.
یکیشون میگه هر چی سنی و غیر شیعه تو دنیاست از دم حرومزاده اند چون فلان نمازه رو تو حجشون نخوندند.
یکشون جلوی دوربین میگه خودتون گفتید هم غزه هم لبنان، اما گیجید و یادتون نمیاد!
یکشون دستور سنگسار «زانی» رو میده و با میخ تفتیدهء طویله چشم ملت رو از حدقه در میاره.
اون یکیشون تو مسجدش، که البته «خانه خدا» هم هست، عمامه مقدس روحانیت رو میزاره زیر زانوش و با پسر بچهء چپیه به گردن، یک لواط ناب میکنه که بیا و ببین!
براستی نباید از این جماعت بپرسیم که آیا قراره که شما کار رو به اونجایی برسونید که در آینده هر وقت یه ایرانی، یک نفر رو با چادر و یا ریش دید، از ترس اینکه مالش، جانش، ناموسش، اعتقادش، عقیده اش به غنیمت گرفته نشه دو تا پا که داره، دو تا پای دیگه هم قرض بگیره و مثل گلوله از جلوی شما مکتبی ها فرار کنه؟
براستی مفهوم حقیقت، صداقت، اعتماد و آبرو پیش این جماعت چیه، و مرز این مسائل در نزد این قوم تا کجا میره؟
فقط یادمون باشه که راه هر انسان با اخلاقی، از راه این قوم جداست! اینها رو با همه دروغ هاشون باید یکجا سپرد بدست بایگانی تاریخ و سرنوشت شون رو جز برای عبرت آیندگان نباید مرور کرد!
پنج شنبه 15 سپتامبر 2011 - 24 شهریور 1390
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد: |