|
فرهنگ ما انکار بی تردید فاشیسم و دیکتاتوری است
در این روزها که به سالگشتی ديگر از روز کورش بزرگ نزديک می شويم، گفته ها و پرسش هایی در اطراف کوشندگان فرهنگی که وقت و انرژی شان را برای نگاهبانی از میراث های فرهنگی، طبیعی، و تاریخی و به طور کلی فرهنگ ایران گذاشته اند، مطرح می شود که لازم می دانم به عنوان یک کوشنده ی فرهنگی در این جا به آن ها پاسخی دهم. اما همينجا بگويم که در این نوشته روی سخنم با آنهایی نيست که به موضوعی با نام «فرهنگ» و همه ی آن چه که به آن مربوط است باور دارند، و می خواهم با افراد مخالف تلاش های فرهنگی کلامی بگویم. برخورد این جماعت مخالف از سه نوع بیشتر نیست
عده ای ـ که معمولاً جزو سیاست ورزان و کوشندگان سیاسی هستند ـ بر اين اساس که «باید اولویت ها را در نظر داشت»، می گویند که «باید همه ی انرژی ها و وقت های کوشندگان اپوزیسیون صرف مسایل سیاسی شود و فرهنگ را باید گذاشت برای فردا و فرداها».
گروه دوم مردمان ساده و یا کم سوادی هستند که حتی تعریف فرهنگ را نمی شناسند و مرتب می گویند: «ای بابا؛ بروید فکر زنده ها را بکنید نه چهارتا ستون و سنگ و درخت را».
و، بالاخره، گروه سوم که بیشتر در حال هشدار دادن هستند که: «نکند یکوقت بیش از حد درباره ی این امور بگویید و در واقع غلو کنید؛ چون ممکن است ناگهان رگ غیرت مردمان بیرون بزند و تبدیل به فاشیست ها شوند.»
پاسخ من اما به اين سه گروه پاسخی چند سویه است که شامل هر سه می شود. از اين نکته ی آشکار و بديهی شروع کنم که ما کوشندگان فرهنگی و تاریخی سرزمین مان به راستی «بیش از حد معمول» در ارتباط با داشته های ملی و فرهنگی مان تلاش می کنیم. اما توجه کنيم که وقتی واژه ی «غلو» یا عبارت «بیش از حد» به میان می آید مشغول مقایسه با دیگران هستيم. و البته که من به شخصه می پذيرم که ما، در مقایسه با نهادهای مردم نهاد در کشورهای پیشرفته، هم بسی بیشتر به میراث فرهنگی و تاریخی خودمان می نازیم و می بالیم و هم بیشتر در ارتباط با هر ویرانگری فرهنگی و تاریخی سر و صدا راه می اندازیم. اما کمتر کسی توجه دارد که « در حد قرار داشتن» و «معمولی بودن» همیشه در شرایط و یا فضاهای عادی ممکن است و نه در شرایط و فضاهای غیر عادی و غیر معمول.
برای مردم کشورهای پیشرفته ای که با سیستم هایی دموکراتیک اداره می شود، نیازی وجود ندارد که چون ما هر لحظه نگران میراث تاریخی و فرهنگی خود باشند. مثلاً، برای مردم آمریکا، و کوشندگان فرهنگی شان، در صدها نهاد غیر دولتی، چه دليلی وجود دارد که میراث فرهنگی و تاریخی شان را در خطری هر روزه ببنند؟ این میراث (که تازه 99 در صدش از کشورهای دیگر آمده و در بیش از 25 هزار موزه قرار گرفته و بالاترین مراقبت ها از آنها می شود) در امن و امان اند. آن ها خیال شان راحت است که خطری متوجه آثار فرهنگی و تاریخی آسوده خوابیده در موزه هاشان نیست؛ آن ها می دانند که دولت هاشان با قاچاقچی های آثار تاریخی زد و بندی ندارند؛ خیال شان راحت است که هیچ حفار غیر مجازی زیر نظر دولت در مناطق تاریخی شان حفاری نمی کند. به راستی مردم امریکا یا اروپا و یا بسیاری از کشورهای دیگر چرا باید نگران باشند؟ آن ها در ارتباط با میراث فرهنگی و تاریخی خودشان در وضعیتی «عادی» قرار دارند. اما ما چه؟ ما که سی و دو سال است داشته های فرهنگی و تاریخی مان، و میراث طبیعی و محیط زیست مان، تاراج و ویران شده هم در «شرایط عادی» قرار داریم؟
طبیعی است که وضعیت ما در ارتباط با میراث فرهنگی و طبیعی مان به شدت بحرانی و اضطراری است. ما نه تنها باید نگران «دزد» هایی باشیم که درهای موزه هامان را (که با عقب افتاده ترین سیستم های امنیتی کار می کنند) می شکنند و مال مان را می برند، بلکه بايد نگران شخص «رییس سازمان حفاظت از میراث فرهنگی» و «رییس موزه ملی» و «معاون رییس جمهور» و سران دیگر حکومتی هم باشيم که هم خود می برند و هم درها را به روی دزدان باز می کنند. ما نگران رؤسایی هستیم که هر وقت عشق شان می کشد یک مجسمه عظیم، یا یک سر ستون، یک جام 2500 ساله و یا دیواری باقی مانده از هزاران سال را، که بالاترین ارزش های مادی و معنوی را در خود دارند به رییسی و وزیری و رییس جمهوری هدیه می دهند. مگر همین مسئولین دولتی نبوده اند که داشته های طبیعی ما را به همسایه های چپ و راست و جنوب و شمال بخشیده اند؟
و آیا همين وضعیت اضطراری به ما حکم نمی کند که شب و روز فریاد بر کشیم، اعتراض کنیم، التماس کنیم، نامه به یونسکو و سازمان ملل و سازمان های ریز و درشت حقوق بشری بنویسیم تا مردمان خودمان و جهان از اين بيداد آگاه شوند و صدا به اعتراض بلند کنند تا شايد در اين تاراج و ويرانی توفیقی حاصل شود و جلوی این اشغالگران را سد کنیم؟ ما جز مردم دردمند خود و فرهنگ دوستان جهان پشتيبانی نداريم و به آگاه شدن آنان از اين وضعيت بشدت نيازمنديم.
و وضع در مورد شخصیت های ملی مان نیز همین گونه است. رؤسای حکومت نسبت به شخصیت های ملی و تاریخی ما چنان رفتار می کنند که اشغالگران تازه ریخته به سرزمینی بی دفاع. آن ها حتی نام این شخصیت ها را از کتاب های درسی بچه هایمان حذف می کنند، و تاریخ مان را به 1400 سال تنزل می دهند.
و اما به دوستانی که نگران فاشیست شدن مردم هستند می گویم: «خانم ها، آقايان، نترسید! فقط لحظه ای نگاهی به تاریخ جهان بیاندازید. ببینید که مردم و بیشتر روشنفکران کشور های ديگر به هنگام جنگ و یا وقتی که اشغالگرانی اداره سرزمین شان را به دست می گيرند، چگونه برای حفظ آثار تاریخی و فرهنگی شان، و برای حفظ موزه هاشان، و برای حفظ نام و یاد بزرگان سیاسی، علمی و فرهنگی شان در کنار گروه های مقاومت سیاسی گروه های مقاومت فرهنگی بوجود می آورند و با همه وجودشان، و گاهی به قیمت جانشان نمی گذارند که دست کسی به آثار فرهنگی و تاریخی شان برسد. جنگ دوم و وضعیت فرانسه را به ياد آورید که یکی از نمونه های روشن این نوع مقاومت بوده است. می بینید که مردم فرانسه به فرهنگ و میراث فرهنگی و تاریخی خود عشق ورزيدند، در راه حفظ آن فداکاری کردند و فاشیست هم نشدند. فاشيست ها جز به قدرت نمی انديشند و در راه رسيدن به آن همه جيز را ويران می کنند. کار درست فرهنگی رو به قدرت و پول و خشونت ندارد و نمی تواند از دل خود فاشيسم را بوجود آورد».
شايد تنها شخصیت های فرهنگی ـ سیاسی و تاريخی ما که بی ترديد جایگاهی جهانی دارد کورش بزرگ است. و او کسی است که بیشترين حمله ها را از این حکومت دیده است؛ چه زمانی که خانه و شهر او رادر تنگ بلاغی ویران کردند، چه هنگامی که بر سر کسی که نقش او را بازی می کرد سربند بسیجی انداختند، چه زمانی که در کتاب های درسی در کنار نام او فقط نوشتند شاهی جنگجو و خونريز، و چه وقتی که دهان همگان را بستند و می بندند که مبادا نام او را تکرار کرده باشند و تکرار کنند. و هر ساله، در روز بزرگداشت او به آرامگاه اش قشون کشيده اند تا دوست دارانش نتوانند لحظه ای در برابر آن بنای ساده ی سنگی ِ بی فرش و بی چلچراغ اما با شکوه و پر معنا بايستند.
آیا نام بردن از این مرد بزرگ و بزرگداشت روز او (که نه روز تولد اوست و نه روز امپراتوری اش، بلکه روزی است که او مفاد منشوری را که به عنوان اولین نسخه ی حقوق بشر در جهان شناخته می شود اعلام کرده است) می تواند کسی را تبدیل به یک فاشیست کند؟ نه، دوستان! نگران نباشید. هر چه مردمان ایران کورش بزرگ را بیشتر تحسین کنند، در واقع پایه های دیکتاتوری و فاشیسم را لرزانده اند. و هر چه مردمان مان با فرهنگ شادمان و خردمدار و صلح دوست مان بیشتر آشنا شوند ما به آزادی نزدیکتر خواهیم بود. من باور دارم که بزرگداشت مبانی فرهنگ مان و شخصیت های بزرگ سازنده ی آن ـ همچون زرتشت و کورش ـ انکار بی تردید دیکتاتوری و فاشیسم است؛ بنظر می رسد که اين نکته را فاشيست ها و ديکتاتورها بيشتر از ما دريافته اند که اينگونه سر ناسازگاری و دشمنی با فرهنگ ما دارند.
بیست و سوم اکتبر
برگرفته از سايت نويسنده
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |