|
حق با خامنهای است!
الاهه بقراط
رهبر سیاسی و مذهبی جمهوری اسلامی روز دوشنبه 25 مهر 90 در کرمانشاه با تأیید زائد بودن نقش نهاد ریاست جمهوری در نظامی که وی مقام ولایت و فقاهت آن را بر عهده دارد، از یک سو بدون آنکه بخواهد، همهء «انتخابات» ریاست جمهوری ولایت فقیهی را نمایشی غیرضروری اعلام نمود، و از سوی دیگر، بدون آنکه بر موقعیت واقعی خویش به عنوان یک موجود سالخورده، فرسوده، بیمار و فانی آگاه باشد، از تغییراتی در نظام سیاسی جمهوری اسلامی در «آینده احتمالاً دور» خبر داد که مقدمات اش در گذشته قطعاً نه چندان نزدیک چیده شده است!
آیندهء دور؟!
گمان میکنم کسانی که مسائل ایران را از نزدیک دنبال میکنند متوجه شده باشند که «سفرهای استانی» خامنهای و سخنرانیهای متعدد و طولانی او در ماههای اخیر شدت گرفته است. روزی نیست که وی در «بیت» خود یا این شهر و آن شهر، بالای منبر نرود و دربارهء همه چیز نظر و توصیه و پیشنهاد ندهد. گویی رژیم میخواهد هر روز ولی فقیه را به رخ «امت» بکشد تا کسی دربارهء وجود و تندرستی وی دچار تردید نشود و سرانجام به این نتیجه برسد که نه تنها ایران بلکه هر فرد ایرانی بدون حضور و وجود سیدعلی خامنهای، هیچ است! این تفکر انسان برباد ده که ریشه در مناسبات شبانیِ مذاهب و سلطهگری و انحصار طلبی دکانداران دین دارد، یک بار در قرون وسطای دست پرورده کلیسا و بار دیگر در رژیمهای سرکوبگر هیتلر و استالین به اوج رسید که جان و مال مردم و سرنوشت کشور در دست «رهبر» و «پیشوا» قبضه شده بود.
و اما نقطهء اوج سخنرانی های انبوه خامنهای را شاید بتوان در حرفهای اخیر وی در کرمانشاه یافت که نشانگر یک خیز اساسی برای «مطلقه» کردن بیشتر «ولایت مطلقه فقیه» است!
خامنهای، پس از مقدمه چینی و تفسیر «هنگامی که هدف با ساز و کار گذشته محقق نشد» باید سیاست جدیدی در پیش گرفت، «حذف پست نخست وزیری» توسط خمینی را به عنوان نمونه مطرح کرد تا به حرف دل خود مبنی بر «حذف پست ریاست جمهوری» برسد، آن هم در نظامی که نام جمهوری را یدک میکشد!
به یاد بیاورید که مدعیان اصلاح رژیم، زمانی در دوران خاتمی میخواستند ولایت فقیه را «مشروطه» کنند. غافل از آنکه همان گونه که مشروطه، مشروعه نمیشود، مشروعه نیز هرگز مشروطه نمیشود. نتیجهء آن سیاست های اصلاح طلبانه، لجام گسیختگی هر چه بیشتر نظام ولایت فقیه و هار شدن طرفداران راستین و دروغین آن بود که اولی ها مردم را به گلوله بسته و میبندند و دومیها چمدانهای پر پول از «بیتالمال» را بسته و راهی «دیار کفر» شده و میشوند. نتیجهء تلاش برای «مشروطه» کردن رژیم ولایت فقیه نیز این شد که هر بار سید علی خامنهای آرای جمع شده در «انتخابات پر شور و فعال» را به حساب محبوبیت خود ریخت و سرانجام به این نتیجه رسید که در «آیندهء احتمالاً دور»، که منظور سال 1392 و دور بعدی «انتخابات» ریاست جمهوری است، نیازی به رییس جمهوری در جمهوری اسلامی نیست!
چارهای جز اعتراف به این حقیقت نیست که حق با خامنهای است.
در عین حال، تعریفی که خامنهای از نظام سیاسی جمهوری اسلامی به دست میدهد هرگونه توهمی را نسبت به شناخت وی از جایگاه خویش به عنوان ولی مطلقه فقیه و هم چنین هرگونه توهمی را نسبت به نقش انتخابات و نهادهای به اصطلاح انتخابی در این نظام از میان بر میدارد. خامنهای در توضیح نظام سیاسی جمهوری اسلامی گفت: «در شرایط فعلی نظام سیاسی کشور، ریاستی است و رییس جمهور با انتخاب مستقیم مردم برگزیده می شود که شیوهء خوب و مؤثری است. اما اگر روزی در آیندهء احتمالاً دور احساس شود که نظام پارلمانی برای انتخاب مسئولان قوه مجریه بهتر است، هیچ اشکالی در تغییر ساز و کار فعلی وجود ندارد».
این سخنان سیلی محکمی است بر چهره هم کسانی که تغییر قانون اساسی را «خیانت» خواندند و هم کسانی که خواست خود را به «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» محدود ساختند چرا که حذف نهاد ریاست جمهوری الزاماً با تغییراتی در تعریف و عنوان کل نظام همراه خواهد بود؛ زیرا جمهوری بدون نخست وزیر ممکن است (مانند آمریکا) ولی جمهوری بدون ریاست جمهوری، ممکن و قابل تصور نیست! آن «نظام پارلمانی» که خامنهای برای «آیندهء دور» در انتخابات نزدیک سال 1390 در نظر دارد، گزینش یک عده نمایندهء سر سپرده است که نقش آنها حتا از «تدارکاتچی» بودن رییس جمهوری نیز بی خاصیتتر است.
نوسازی نزدیک؟!
با توجه به توضیح خامنهای دربارهء «نظام سیاسی کشور» که آن را «ریاستی» مینامد، معلوم میشود که وی خود و جایگاه ولی فقیه را ورای نظام سیاسی کشور میداند چرا که وقتی ریاست آن نظام سیاسی را به رییس جمهوری نسبت میدهد، پس باید برای خود ریاستی بالای این ریاست قائل باشد که حق دارد در این نظام و قوانیناش، از جمله بود و نبود ریاست جمهوری، هر تغییری بدهد بدون آنکه نظام و قوانیناش بتوانند در حقوق و اختیارات وی اندکی محدودیت به وجود آورند!
در این مورد نیز حق با خامنهای است زیرا آن قانون اساسی که ولایت مطلقه فقیه خود را بدان مستند میکند، این حقوق و اختیارات را تنظیم کرده است. خود خامنهای در همین سخنان میافزاید: «در قانون اساسی هم تدابیر لازم در این زمینه پیش بینی شده است». این آشی است که حکومت اسلامی به رهبری خمینی و پشتیبانی برخی از «روشنفکران» برای مردم ایران پختند و حالا قرار است با چماق ولی فقیه همچنان به خورد آنان داده شود.
خامنهای که میداند «آیندهء احتمالاً دور» چندان هم دور نیست و باید زمینه را برای حذف ریاست جمهوری تا همین دو سال آینده فراهم کرد، نقش نهاد ریاست جمهوری را که در یک نظام جمهوری، مهمترین و مؤثرترین رکن آن نظام است، به «ساز و کار» و «خطوط و شکل حرکت» کاهش میدهد. وی در ضمن اعتراف میکند که این «ساز و کار و خطوط و شکل حرکت» پاسخ مناسب به مطالبات حکومت اسلامی نداده است، از همین رو حذف نهاد ریاست جمهوری را با زرنگی «نوسازی نظام» مینامد و در حالی که آن را تصمیمی قطعی میشمارد، میگوید: این «نوسازی نظام به هیچ وجه به معنای تجدید نظر در آرمانها نیست».
خامنهای ضمن تأکید بر اینکه «ولایت مطلقه فقیه» یک «مدیریت کلان ارزشی» است تصریح میکند که «اجازه نمیدهد سه قوه به هر دلیلی نظام اسلامی را به انعطافی غیرلازم و غیرجایز وادار کنند». با این تصریح، به غیر از قوهء قضاییه که مجری احکام شرع است و وظیفه خود را تا کنون مطابق موازین حکومت اسلامی انجام داده است، نقش دو قوهء مقننه (نمایندگان سرسپرده و بی خاصیت) و مجریه (رییس جمهوریهای تا کنونی و نخست وزیرهای آینده و دولتهایشان) در حکومت اسلامی و نظام ولایت مطلقه فقیه به روشنی معلوم میشود: یعنی کشک!
این آن نکتهای است که سال هاست بسیاری از روشنگران ایرانی بنا بر تجربه تلاش میکردند از جمله به طرفداران تز اصلاح و تعمیر رژیم و هم چنین زنان و جوانانی که هر بار به «انتخابات» امید میبستند، توضیح دهند و تنها گذر زمان و واقعیت عینی توانست سخنان آنها را به تجربه مستند کند.
اینک درگیریهایی که نه در «آیندهء احتمالاً دور» بلکه در همین روزها و ماههای آینده شاهد آن خواهیم بود، بیش از هر چیز پیرامون تغییر نظام به دست خود نظام خواهد بود: جریان ولایت مطلقه فقیه، درگیر با دو جریان «فتنه» و «انحرافی»!
در این شیر تو شیر، کمتر کسی است که مانند خامنهای دچار این توهم باشد که همه چیز همان گونه پیش خواهد رفت که وی تصور فرموده است. گذرنامههای دوتابعیتی، فرار و انتقال «زن و بچه» به «دیار کفر»، تبدیل پول و انتقال حسابهای بانکی و چمدانهایی که «ایران اسلامی» ورشکسته را در خود جای دادهاند، همگی نشانههایی از تغییر نظام به دست خود نظام است که سخنان خامنهای فقط بازتاب سیاسی آن در ساختار قدرت است و هر دو جریان «فتنه» و «انحرافی» را بیش از پیش علیه خود بسیج میکند.
در این میان، نیروی مردم را آن جریانی خواهد ربود که برنامه عملی سیاسی و اقتصادی نه برای تبلیغات انتخاباتی بلکه برای حل مشکلات فراگیر جامعه داشته باشد. این همه در حالی ست که تهدیدات جامعهء جهانی که این روزها شدت گرفته است، به سویی نرود که سران جمهوری اسلامی و مسئولانش را به سرنوشت عبرت آموز صدام و قذافی و... دچار کند.
20 اکتبر 2011
برگرفته از کیهان لندن
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |