بازگشت به خانه

دوشنبه 21 آذر 1390 ـ  12 دسامبر 2011

 

بیش از هر چیز تبیین محورهای یک آشتی ملی مهّم است

کوروش اعتمادی

koroush_etemadi@hotmail.com

بی گمان بررسی دلایل گسست در جبهه نیروهای اپوزیسیون میبایست از الویت خاصی برخوردار باشد، اگر باورمندیم؛ ً اتحاد همهء احزاب ملی، قومی و کنشگران سیاسی عرفیگرا که پایبند به منشور جهانی حقوق بشر میباشند، با همگامی با جنبش های اجتماعی زنان، جوانان و احزاب چپ و سوسیالیست آن، بخش اعظم ازجنبش سیاسی ایران است که پتانسیل های ایجاد یک آشتی ملی را دارند ً. تحقق یک چنین آروزی دیرینه، بدون کنکاش، تبیین و تدقیقِ محورهای تحقق آشتی ملی نا ممکن است. ولی پیش از آغاز گفتارم پیرامون مختصاتِ محورهای طرح آشتی ملی، اجازه بدهید در همینجا با صراحت کلام از گسترهِ سیاسی دیگری در جبهه اپوزیسیون نام ببرم که اغلب چه در کلام و چه در رفتار، تظاهری دمکراسیخواهانه در ستیزخواهی با نظام سرکوبگر مذهبی حاکم بر کشورمان داشته است. میخواهم از طیف سیاسی ناهمگنی نام ببرم که نماد و سمبل سیاسی آن کررا ًچه در نوشتار و چه در گفتار، وفاداری عمیق خود به اصول انکار ناپذیر دمکراسی مدرن و یک نظام سیاسی عرفیگرا که مبتنی بر مفادِ منشورجهانی حقوق بشر است، اعلام داشته است و برگهایی از صحفات تاریخ اندیشه خود را در این خصوص بعنوان اسناد تاریخی در معرضه داوری افکار عمومی قرار داده است. تردید نمی بایست کرد طرفداران نظام پادشاهی پارلمانی علیرغم همهء سستی ها خود در سامان بخشیدن به نظم تشکیلاتی منسجم و گاه ناهوشیاری از بزنگاههای تاریخی، از اعضای کلوبِ جبهه آزادیخواهانی میباشند که مصمم هستند در کنار سایر نیروهای راستینِ ضد ولایت فقیه، بنیاد این حاکمیت مذهبی غیر دمکراتیک را به زیر کشند و همانند همهء نیروهای ترقیخواه و تحول طلب به نقشِ مثبت تاریخی خود جامعه عمل بپوشانند. پس جبهه نیروهای اپوزیسیون از تنوعِ رنگهای بیشتری برخوردار است و زمان دیگر فرا رسیده است تا با شجاعت و صراحت کلام نیز به بازشناسی و معرفی همهء قسمهای این رنگین کمان اشاره بریم و تأکید ورزیم. علیرغم پذیرشِ این تناوب سیاسی در خانواده اپوزیسیون، میدانیم بهم پیوستگی همهء در زیرِسقفِ یک نهاد اپوزیسیونال دمکراتیک و قدرتمند با دشواری ها ی سخت روبرو است، ولی با وجود همهء دشواریها این بدین معنا نیست که امر ایجاد یک آشتی ملی ناممکن است. از سویی دیگر میدانیم طی تجربه 33 سال مبارزه علیه رژیم اسلامی و فراز و نشیب های جنبش آزادیخواهانه اپوزیسیون و مردم، اتحاد تشکیلاتی گروه بندیهای درون اپوزیسیون با ناکامی نسبی روبرو بوده است، ولی روابط و ارتباطات دوستی و محفلی و یا گهگاهی همکاریهای کوتاه مدّتِ مقطعی بر سر رخدادهای سیاسی و یا اجتماعی معین میتوانند تقویت کننده راه رسیدن به یک همبستگی ملی گسترده تر باشند. بهررو از هر امکان و فرصتی میبایست در راستای تحقق یک آشتی ملی سود جست، حتی اگر این امکان و فرصت؛ دوستی ها و مجادلات ساده سیاسی باشند. در همین رابطه خود را از زمره هواداران جنبش فلسفی   ًانترآکشنیسم ً میدانم که معتقدند از طریق گفتمانهای چند جانبه قادر به نزدیکی بیشتر و کشف پدیده های اجتماعی هستیم که تاکنون برای بشریت ناشناخته مانده اند. تنها ابزار رسیدن بدین اهداف زبان است که وسیله ای مؤثر برای ارتباط، گفتگو و تبادل فکرمحسوب میشود.     

 بی گمان شرط نخستِ تحقق و تداوم یک آشتی ملی در این تناوب رنگها و اندیشه ها، پیش از هرچیز ایجاد فضای اعتمادسازی و زدودنِ همهء سوء تفاهمات  است که در طی همهء این سالها عامل نفاق و چند دستگی در بین ما بوده. این امر طبیعی است که هر یک از ما با دیدگاهها سیاسی متفاوت، ساختار سیاسی آینده ایران را بگونه ایکه باور داریم ترسیم کنیم. ولی این تفاوتها بدین معنا نیست همهء امروز و در فردای آزادی ایران از منافع سیاسی مشترکی برخوردار نمی باشیم. ایرانی مستقل، قدرتمند و دمکراتیک آن نخستین فصل مشترک آشتی ملی همهء گروه بندیهای مترقی و دمکراسیخواهی است که امروز هویت و ماندگاری خود در صحنه سیاست را مدیون موجودیت سرزمینِ بزرگی بنام ایران میدانند. بدون موجودیت ایران، اساساً ً فلسفه وجودی هر یک از ما چه بعنوان حزب کمونیست ایران و چه بعنوان جمهوریخواهان و یا پادشاهی خواهان، معنای ندارد. از این رو در همین گام نخست برای همدلی و نزدیکی بیشتر، میبایست به صراحت و روشنی پایبندی خود به استقلال و تمامیت ارضی سرزمینی به وسعت جغرافیای کنونی ایران را اعلام داریم، تا آن هویت و تعلق سیاسی مان ایرانشمول و از سوی مردم پذیرفتنی گردد. آنهم از سوی مردمی که به سرزمین تاریخی خود عشق میورزند و برای حفظ موجودیت اش از دل و جان مایع میگذارند.  بپذیریم علیرغم همهء اختلاف نظرهای سیاسی خود دربارهِ فرم و محتوی نظام آیندهِ سیاسی ایران، هر یک از ما شهروند ایرانی هستیم که میبایست برای ابراز موجودیت خود با دل و جان از مرز و بوم این سرزمین که نماد و معرف فلسفه وجودی ما میباشد، پاسداری کنیم. اگر قرار است حزب مشروطه پادشاهی باشیم، میبایست حزب مشروطه پادشاهی ایران باشیم و یا اگر بنا است حزب کمونیست باشیم بی تردید میبایست حزب کمونیست سراسری ایران باشیم و اگر اتحاد جمهوریخواهانیم میبایست حزب جمهوری سرتاسر ایران باشیم. ایران آن کشوری است که امروز هر یک از ما با تعلق به همهء ذرات وجودش، هویت سیاسی خود را باز یافته ایم و برای سربلندی و سرفرازی مردمان اش در تلاشی بی فقه هستیم. تردیدی ندارم اگر امروز همهء با هر هویت و باورمندی سیاسی در صحنه پیکار علیه هیولای جمهوری اسلامی ایستاده اند، تنها و تنها بواسطه باورمندی و عشق عمیق شان به این سرزمین و مردمان این سرزمین است که تناوب همزیستی فرهنگها، عادتها، زبانها و مذاهب به قدمت هزاران سال جلوه ای از شکوه مدنیت به این کشور داده است که جهان هرگز آن را تجربه نکرده است. بیاید عشق به این سرزمین و به همهء مرز وبومش را با صراحت کلام بیان کنیم تا غبار بدبینی نسبت به یکدیگر را از چهره ها بزداییم و آنگاه زمان و فرصتی پدید خواهد آمد تا در فضایی آکنده از اعتماد، طرح ساختن ایرانی آزاد و مدرن تدوین و تبیین گردد.

 همانگونه که اشاره کردم در حوزه سیاست هرگز یکسان نمی اندیشیم و هرگز آروزی یکسانی برای ساختار سیاسی آینده ایران نداریم. یقینا ًهر یک از ما برای پیشبرد اهداف سیاسی خود، نیازمند به فضای بازِ سیاسی هستیم که اصلِ نخستینِ بنیادِ دمکراسی است. دموکراسی و فلسفه توجیه آن یعنی آزادی بیان و اندیشه بدون حد و حصر و یا حوزه عملی آن، انتخابات آزاد بدون حذف هیچ نیروی سیاسی، نیز از جمله اشتراکات سیاسی است که تضمین کننده بقای تنوعات سیاسی و نهادینه شدن بنیادهای دمکراسی مدرن در ایران است. آزادی بیان و اندیشه همراه با باورعمیق مان به نظامِ سیاسی غیر مذهبی و غیر ایدئولوژیک (سکولاریسم )، استوار بر مفاد منشورجهانی حقوق بشر، منافع سیاسی عمومی همهء گروه بندیهای سیاسی درون اپوزیسیون محسوب میشوند که به ایرانی دمکراتیک و حاکمیتی عرفی باور دارند. این سرفصل های مشترک میتوانند همان محورهای سیاسی آشتی ملی بحساب آیند و یا بعبارتی دیگرهمان منشورِ بهم پیوستگی باشد که در طی این سالها تدوین آن آروزی قلبی همهء ما بوده است. شکی نیست برای رسیدن و تحقق همهء خواستها سیاسی، اجتماعی و فرهنگی خود نیازمند به اندیشیدند و فرصتِ گفتگوی دیگری هستیم، که پذیرش این مفادِ دمکراسی خواهانه بعنوان ویژگیهای بنیاد و محتوی نظامی سیاسی آینده ایران، مقدمه آن محسوب میشوند.

 مفاد منشور جهانی حقوق بشر تضمین کننده منافع و مطالباتِ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی همه گروه بندیهای اجتماعی میباشد که در تعلقات قومی، فرهنگی، جنسی و مذهبی همیشه متفاوت از یکدیگر بوده اند. بی شک با پذیرش این اصولِ جهانشمول چون اصل بنیادی قانون اساسی آینده ایران، میبایست همهء دلشورهای جوامع شهروندی ایران که معتقدند در طی قرنها متمادی بواسطه تعلقات فرهنگی، قومی، مذهبی و جنسی متفاوت، محروم از حقوق اولیه خود شده اند، از میان برود. بر پایه مفاد منشور جهانی حقوق بشر بعنوان بُن مایه قانون اساسی آینده ایران، همهء آحاد انسان و همهء گروه ها و متعاقب آن همهء طبقات اجتماعی با همهء تفاوتهای قومی، فرهنگی، زبانی، جنسی و مذهبی، در برابر قانون از حقوق یکسانی برخوردار میشوند. منشور جهانی حقوق بشر در واقع بنیادهای شکل گیری و تبیین قوانینی را پی میرزد که تضمین کننده حقوق برابر همهء در برابر قانون و حکومت میباشد. 

 از این رو دمکراسی، سکولاریسم، منشورجهانی حقوق بشر و شعارِ انتخابات آزادِ بدون حذف هیچ نیروی سیاسی، محورها و پیشه زمینه های مادی تحقق آشتی ملی بحساب میایند که دست یازیدن به آن امرِغیرممکنی نیست. نماد ظاهری حکومت هر آنچه که باشد موضوعی است ثانوی و تابعی است از محتوا که آرای مردم در رفراندومی آزاد و دمکراتیک معیارِ انتخاب و گزینش آن است. در هر ساختار سیاسی گاه تقابل دولت و سمبل های نمادین حکومت امرِ عادی و غیر قابل انکاری است. امّا در یک دمکراسی قانونمند نماد حکومت در هرجایگاهی مطیعِ فرامین و مصوبات نهادهای اجرایی و قانونگذار در کشور است. به همین سبب تلاش ورزیم مؤلفه های محتوی حکومت، نه نماد سمبلیک حکومت را، معیارهای اصلی هم پیمانی قرار دهیم که تا بامروز با طرح مباحثی غیرضروری و فرعی از رسیدن به این هدفِ بزرگ باز مانده ایم.

استهکلم 9 دسامبر

 

بازگشت به خانه

 

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

newsecularism@gmail.com