|
دوشنبه 21 آذر 1390 ـ 12 دسامبر 2011 |
یک حزب و دو منشور!
م.موبدی
در این نوشتار به دو "نگرش" در حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) پرداختهام. این دو نگرش، تاریخی به درازای تاریخ حزب دارد. نگرش اول با وفاداری به منشور حزب و بر محور اولویتهای آن که توسط زنده یاد داریوش همایون تدوین و تا زمان درگذشتش، نمایندگی شده است و نگرش دوم که، با اولویت قرار دادن " پادشاه"، نه تنها منشور حزب را بطور اساسی زیر سوال میبرد بلکه استراتژی مبارزه او را پذیرفته و بی توجه به منشور حزب، راه خود میرود. نگرش وفادار به آن را "منشور پادشاهی" نامیدهام و رویکردهای این دو "منشور" را به "رهبری و آلترناتیوسازی در خارج"، "فدرالیسم"، و " واکنش در رابطه با حمله نظامی" نشان دادهام. تا زمانی که داریوش همایون بین ما بود نگرش اول و وفاداری به منشور حزب دست بالا را در ادبیات حزبی داشت. از کنگره هفتم مرحله تازهای از چالشهای این دو دیدگاه آغاز گشت و رو به فزونی نهاد. این نوشتار محدود به نکتهها و اسنادی است که انتشار بیرونی یافته است و به فاصله بین کنگره هفتم تا درگذشت رایزن حزب؛ بسنده کرده است. بررسی از آن زمان "تاکنون" میماند که زمانش فرا برسد.
تاریخ حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) تاریخ زایش یک حزب لیبرالدمکرات از یک حزب سلطنتطلب است. اما این زایش به پایان نرسیده است و کم نیستند فرزندانی که مرده به دنیا آمدهاند. اینک حزب به "لحظه حقیقت" خود فرا رسیده است. کنگره هشتم "لحظه حقیقت" حزب و رایزن بود. "لحظه حقیقت" کنونی در همان راستا ، مهمتر و سرنوشتساز است. آن چه "حقیقت حزب" است نشان داده خواهد شد. این حزب دو راه بیشتر ندارد. راه اول : بیرون آمدن بخش قسم خورده به ماندن در گذشتهها و " مقدس گراییها" که پیش نیاز ادامه تکاملی حزب است؛ یا راه دوم : واگذاری منشور ترقیخواهانه، لیبرال دمکرات - با شکل نظام پادشاهی - ؛ و برگشت به هژده سال پیش خود، به آغوش سرد سلطنتطلبان و اتمی شدن مانند آنها. بطور قطع، راه دوم راهی است برای از بین بردن شانس پذیرش پادشاهی لیبرال دمکرات از طرف مردم ایران. راه دیگری وجود ندارد. زمان پذیرش رهبری کاریزماتیک سپری شده است.
بعد از درگذشت رایزن حزب، "طبیعی" بود کسانی که با "منشوری" دیگر سازگارتر بودند بخواهند با سرعت هر چه بیشتر مسیر حزب را دگرگون و دلخواه بگردانند. اما این " طبیعی"؛ نادرست نیز هست. هر گروهی حق دارد منشورش را مطابق نگرش خود تعریف کند ولی نمیتواند و نباید منشوری را که در عمل برانداخته است در نظر و برابر عامه بر افرازد.
یک : چرا عدهای با قطعنامه کنگره هشتم مخالفت کردند؟
بررسی چالشهای حزب از کنگره هفتم تا درگذشت زنده یاد داریوش همایون از اهمیت خاصی برخوردار است. در این کنگره افزودن عبارت "دمکراسی لیبرال" به نام حزب که بارها و بارها در ادبیات حزبی آمده بود چالش مهمی بود. بخشی از حزب، در برابر افزودن این عبارت بسختی ایستادند. گفته میشد مفهوم لیبرال دمکراسی در کشورهای مختلف، یکسان نیست و حزب را در شناساندن خود، با مشکل روبرو خواهد کرد. اما مهمتر از آن در مورد "آینده حزب" نگران بودند که " معلوم نیست اینگونه تغییرات کجا میخواهد متوقف شود و تا کجا باید باصطلاح پیش برویم" اما بخش دیگر حزب، بر مفهوم یگانه آن در هر کشوری پای میفشرد و معتقد بود هدف حزب ایران و مردم ایران است و حزب با نامیدن خود به آنچه که ماهیت منشورش است قدم مهمی در شناسایی خود برخواهد داشت و زمان آن فرا رسیده حزبی به روشنی و با همین نام، در پهنه سیاست ایران در برابر چیرگی گفتمان ملی – مذهبی و چپ، پدیدار شود.
طرح تغییر نام حزب با اکثریت قاطع آرا رد شد. راهی جز توافق بر سر آوردن عبارت " لیبرال دمکراسی" در متن منشور باقی نماند.
توافق صورت گرفته بر مبنای دو "خوانش" از منشور حزب؛ یا بهتر است گفته شود بر مبنای دو نگرش و " دو منشور" بود. این به دوش کنگره هشتم بود تا به خوش بینان نشان دهد مخالفتها در کنگره هفتم از چه جنمی بودهاند.
چالش کنگره هشتم و پافشاری بر مخالفت با افزودن "لیبرال دمکرات" به نام حزب، نشان دهنده ادامه روندهای کنگره هفتم است. موفقیت حزب، در نامیدن خود به نامی که محتوی منشورش بود قدم بلندی بود که حزب برداشت. اما شیرینی این موفقیت عمر درازی نداشت. مخالفتها با مضمون قطعنامه کنگره هشتم تلخکامی بدنبال آورد. یک بار دیگر "منشور دوم" یادآور میشد از مرزهای "ممنوع" و "مقدس" عبور شده است.
برای درک بهتر حزب مشروطه ایران (لیبرال دمکرات) و سیر حرکت و مواضع آن در آینده، بررسی چالشها بر سر قطعنامه کنگره هشتم حائز اهمیت است. در این کنگره دو موضع گیری مورد اعتراض قرار گرفت:
الف : در بند سوم قطعنامه کنگره هشتم آمده است: "... ما در برابر حمله به ایران بیطرف نخواهیم ماند .. و اولویت حزب بیش از هر چیز دفاع از موجودیت و یگانگی ملی و یکپارچگی سرزمینی است و حزب برای دفاع از ایران در کنار هر حکومتی از جمله موقتا" جمهوریاسلامی خواهد ایستاد.
ب : "... ما به همه دست و پا زدنهای کسانی که در بیرون خواب رهبری مبارزات مردم ایران را میبینند نه میگوئیم و وظیفهای جز قرار دادن خود در خدمت مبارزه مردمی ــ مبارزهای که همه ابعاد آن را در نظر میگیریم و پیوسته خود را در متن آن میگذاریم ــ برای حزب نمیشناسیم".
توضیح الف
بند سه قطعنامه هشتم به مفهوم؛ همان است که در قطعنامه آنتورپن به تصویب رسیده بود. بند پنجم قطعنامه آنتورپن چنین است:
ما به موجب اصل اول منشور حزب که بارها در ادبیات و مواضع رسمی بر آن تاکید شده است از "استقلال و تمامیتارضی و یگانگیملی ایران" که "برای ما از همه بالاتر است" "به هر قیمت و در هر وضعی دفاع میکنیم" و از هم اکنون برای هیچ کس جای تردید نمیگذاریم که در صورت جنگ و تجزیه ایران جای ما موقتا در کنار همه نیروهائی ــ صرفنظر از پیشینه آنان ــ خواهد بود که بهر دلیل از یکپارچگی و یگانگیملی ایران دفاع میکنند. اول این کشور را نگاه خواهیم داشت و سپس پیکار خود را با رژیمی که مسئول همه تیرهروزیهای ماست از سر خواهیم گرفت. ما رهائی ایران و دمکراسی و حقوق بشر را زیر سایه بمبافکنهای امریکائی نمیخواهیم. جمهوریاسلامی رفتنی است ولی ایران برگشتنی نخواهد بود"
روشن است بند سه قطعنامه کنگره هشتم و بند پنجم قطعنامه آنتورپن هر دو به یک نکته اشاره دارند و بر اساس مهمترین بند منشور حزب؛ و بر مبنای ناسیونالیسم دفاعی تدوین شدهاند. آن چه در این قطعنامهها برای دوستان آزار دهنده بوده است عبارتی است که رویکرد یک حزب ناسیونالیست لیبرالدمکرات را در برابر حمله نظامی روشن کرده است. بین ابراز مخالفت با حمله نظامی در اعلامیههای گروههای مختلف، با مواضع حزب در این مورد فرسنگها فاصله است و این یکی از تفاوتهای " دو منشور" است. به تازگی از طرف معترضان به قطعنامه هشتم گفته میشود آن موضعگیری مربوط به آن زمان بوده است! و اینک شرایط تغییر یافته است! در نادرستی این اظهار نظر همین بس است که به منشور حزب برگردند و آن را دوباره بخوانند. اما برای روشن شدن این که چرا و چگونه عدهای که ظاهرا" خود را ناسیونالیست مینامند به این آسانی به منشور حزب پشت میکنند، لازم است به بخش دیگر قطعنامه بپردازم .
توضیح ب
بنظر میرسد ترجیع بند همه اختلافات در همین جاست : " ما به همه دست و پا زدنهای کسانی که در بیرون خواب رهبری مبارزات مردم ایران را میبینند نه میگوئیم..."
مخالفت و آزردگی با این گونه عبارتها؛ تاریخی به وسعت تاریخ حزب دارد. هم از شکل عبارت و هم از دست رد زدن به تلاشهای ایجاد "شوراهای رهبری" و مانندهای آن. چگونه میتوان اعتقاد داشت " پادشاهی همه چیز است" ولی در برابر مواضعی به این روشنی در مخالفت با استراتژی "رهبرسازی" در بیرون از کشور واکنش نشان نداد؟
اعتراضهای گفتاری و نوشتاری آن زمان، نشان دهنده رشد تضاد اصلی حزب است. ایستادگیهایی که از کنگره هفتم در مخالفت با افزودن عبارت "دمکراسی لیبرال" به مقدمه منشور شکل گرفته بود و میرفت مسالهساز شود، در کنگره هشتم به شکل مخالفت با افزودن عبارت" لیبرال دمکرات" به نام حزب شکل گرفت و سپس خود را در مخالفت با دو موضعگیری یاد شده از قطعنامه هشتم سازمان داد. من بر این باورم که " جنبش سبز" و جدایی قطعی گفتمان ایرانیان از گفتمانهای گذشته عامل اساسی در تشدید جهتگیریهای متفاوت در سازمانهای مختلف از جمله حزب ما بوده است. با فروکش موقتی این جنبش، تلاشهای سی ساله بخشی از ایرانیان خارج کشور بالا گرفت. "رهبریطلبی" و " عقب نماندن از قدرت" دوباره در دستور کار قرار گرفت.
وارث پادشاهی پهلوی از سالها پیش بر تشکیل شورای رهبری پای فشرده و بارها "پرچم" را برداشته است. من در اینجا نمیخواهم به بررسی این استراتژی خطرناک و نادرست که از طرف بسیاری دنبال میشود بپردازم. ولی حزبی که به استقلال خود اهمیت میدهد و پادشاهی را برای ایران و نه ایران را برای پادشاهی میخواهد؛ ناچار است در برابر استراتژیهای خطرناک و نادرست بایستد.
تلاشهایی که برای سازماندهی و گسترده کردن مخالفتها بعد از کنگره هشتم و آوردن فشار به حزب گردید؛ هم نشان دهنده اراده این جریان برای برطرف کردن موانع حزبی برای آلترناتیوسازی خارج کشور بوده است و هم نشان دهنده درجه وفاداری(؟) به منشور حزب.
مواضع قطعنامه، با توجه به سیاست رسمی حزب از پیش از انتخابات 1388 یعنی پشتیبانی از جنبش سبز و جلوگیری از تکهتکه شدن آن از طرف مخالفان بیرون، و رهبریسازی و رهبرسازی در بیرون ایران و با افزایش نگرانیها به موازات بالا گرفتن موج حمله نظامی به ایران و تعهد حزب به مهمترین بند منشور خود و به دفاع از ایران در برابر تجزیه و حمله نظامی و بر اساس منشور؛ بلی، بخوبی پیداست مواضع اتخاذ شده در قطعنامه کنگره هشتم اصولی و لازم بوده است و هرگونه موضعگیری بینابینی و "مصلحتاندیشانه" به کشیدن دیوار بین حزب و منشور خود منجر میگشت.
آن چه دوستان معترض میخواستند و افزون بر آن؛ رفع و رجوعهایی که در برابر امتیازی که به سازمانهای قومی با عباراتی نظیر "فدرالیسم گزینهای دمکراتیک است" یا به "همهپرسی گذاشتن فدرالیسم" میکردند نشان داد کوشش معترضان نه در جهت منشور حزب بلکه سوی هم خوانی با استراتژی شاهزاده بوده است. در این راهی که دوستان انتخاب کردهاند، هم میشود فدرالیسم را در افکار عمومی جا انداخت و به رای گذاشت؛ هم میتوان برای رهبری تراشی در خارج کشور کوشید؛ هم پیششرط های سازمانهای قومی تجزیهطلب را لبیک گفت و برای جلب رضایتشان امتیازهای خطرناک داد؛ هم میتوان اعلام کرد با حمله نظامی مخالفیم ولی در دفاع از ایران در کنار نیرویی که بدفاع از تمامیت ارضی – بهر دلیل- بایستد نمیایستیم زیرا زمانه فرق کرده است و میشود تا آنجا پیش رفت و نوشت آنهایی که بر این مواضع پافشاری میکنند؛ کهنهاندیش و غربستیزند و از تبار آل احمد و شریعتی. بلی؛ گویا شرایط فرق کرده است!
بخش پایانی
بخشی از حزب با پذیرش استراتژی خطرناک وارث پادشاهی پهلوی به بهای فاصلهگیری از منشور و با استراتژی تشکیل کنگره یا شورایرهبری از ترکیب همه رنگ مخالفان؛ میرود در راه خطرناکی گام بگذارد. برای این کار مجبور است طنابها و زنجیرهایی که منشور و قطعنامههای حزب به دست و پای حزب بسته است باز کند که کار سادهای نیست و برای آن بهای سنگینی باید بپردازد. از نظر ساختاری هم نمیتوان امیدی به یک حزب " پادشاهی همه چیز است" بست. "اتمی" شدن سرشت اینگونه "سازمان"هاست که نفی سازمان یا حزب است. اما اگر سروران بر پیمودن چنین راهی اصرار دارند صلاح مملکت خویش خسروان دانند
اما یک نکته : من در این نگاه گذرا به دو "نگرش" یا " دو منشور" متمرکز شدم. برای روشن کردن بحث چارهای نبود ولی بیتردید همگی هموندان حزبی را نمیتوان با مرز مشخصی به این یا آن گروه تقسیم کرد. طیفهای مختلفی وجود دارد که این بخشبندی را ناممکن میکند. اما میتوان گفت هر کسی در نهایت مجبور خواهد شد انتخاب خودش را بکند.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد: |