|
چهارشنبه 14 دی 1390 ـ 4 ژانويه 2011 |
حشمت الله تبرزدی و تجویز تئوری خانمان بر انداز فدرالیسم برای ایران!
"هر کسی کو دور ماند از اصل خویش / باز جوید روزگار فصل خویش"
اشکان رضوی
آقای مهندس جشمت الله طبرزدی!
می دانم که در طول سالهای اخیر هزینه زیادی بابت اهدافت داده ای. و هم اینک نیزبه همان دلیل در زندان به سر می بری. و شاید کسی تا طعم زندان را نشچشیده باشدو شرایط طاقت فرسای آن را تجربه نکرده باشد نتواند در باره شرایط و روحیات یک زندانی به داوری بنشیند. اما چون طعم زندان را چشیده ام اجازه بدهید تا به خودم اجازه بدهم که سخن انتقادی ام را با شما در میان بگذارم. اگر چه شاید شما تا هنگام آزادی ازآنچه که نوشته ام آگاهی نیابید اما کاش می شد از همان طریقی که موفق شده اید پیام ویدئویی خودتان را منتشر کنید این نوشتار من را به دست شما برسانند!.
روزی که بنا شد جنبش همبستگی بنیان گذاری شود هنوز شما در جلسات ما حضور نداشتیدو چندی بعد دوستی مشترک بدون هماهنگی با دیگر عزیزان شما را به جمع دعوت کرد، و جمع را در مقابل عمل شده قرار داد.همان روز یکی از دوستان نظرم را درباره حضور شما در جمع پرسید!و البته نظر منفی خودش رانیزدرباره حضور شما بیان داشت. به او گفتم تبرزدی گذشته ی قابل دفاعی در دوره دانشجویی شاید نداشته باشد اما آنچه که برداشت من از شرایط کنونی او می تواند باشد این نکته است که او با توجه به هزینه ای که داده، شاید در دیدگاههای سیاسی خویش تجدید نظر کرده باشد و باید به او فرصت داد. و نباید درباره او حکم صادر کرد.در گفتگوهایی نیز که بین من و شما در چند جلسه عمومی و خصوصی رد و بدل شد به نظرم آمد که به واقع دچار دگرگونی شده اید و ازآن حالت ماجرا جویانه (نه سیاسی) و خود محوری و لیدر مسلکی پیشین رهایی یافته اید و می خواهید تئوریک و در راستای منافع ملی ایران و دموکراسی وآزادی مبارزه کنید.به صراحت از همگرایی و اتحاد، حول محور نیروهایی ملی و به ویژه جبهه ملی سخن می گفتید و تمام قد به یک ناسیو نالیست دوآتشه مبدل شده بودید.
همان هنگام بسیاری از دوستان سازمانی و هموندان جبهه ملی به صراحت من و دوستان دیگر را از نزدیک شدن به شما پرهیزدادند و همه سخن آنها نیز در یک جمله خلاصه می شد وآن اینکه: «مهندس تبرزدی اگر چه هزینه بسیاری پرداخت کرده اما به عنوان یک عنصر باورمند به میهن پرستی و ملی گرایی نمی توان به او اعتماد داشت».
با همه این احوالات و دلخوری دوستان ملی هرآنچه را که آسمان و ریسمان نامیده می شود بافتیم تا در توجیه دفاع از شما بکار بندیم . اما این اعتماد ما به شما و هزینه ای که بابت این اعتماد پرداخته بودیم دیری نپاید که متوجه شدیم، شما علارغم همه شعارهای دموکراسی خواهانه ای که می دهید خود باوری به این مهم ندارید و در همان اوایل تشکیل همبستگی تلاش نمودید تا برای خودتان سمتی دست و پا کنید و باند بازی راه انداختید و یارگیری نمودید. و شوربختانه چندی بعد دیدیم که مراودات بی نهایت دوستانه ای نیز با تجزیه طلبان و انترناسیونالیست ها و جماعت های رنگ وارنگ دارید.
ما خود کرده ای بودیم که دیگر ما را تدبیری نبود. نه در مرام ما بود که درگیر مجادلات اینچنینی بشویم و به دنبال حذف گرایی وبه دست گرفتن پست و مقام های تقسیم شده باشیم و نه اینکه علاقمند بودیم شما از ما رنجانده شوید. لاجرم چاره ای جز این نبود که عطای آنچه را خود بنیان گذارده بودیم به لقایش ببخشایم و عرصه را برای جولان شما و یارانتان باز گذاریم؛ نه از روی نا توانی بلکه از آن جهت که امید داشتیم آنچه پیرامون شما احساس می کردیم به زودی تداعی گر ذهنیت نادرست ما درباره شما باشد. اما افسوس که هر چه گذشت دیددیم و شنیدم که تحلیل ما چندان نادرست نیز نبوده.لذا شمارا به حال خودتان وا گذارکردیم و علارغم عدم حضور در جلسات، از همبستگی تا جایی که معقول بود به دفاع بر خواستیم.
چندی پیش شنیدم که شخصی به نام عباس خرسندی که هیچ بروز و ظهوری در همبستگی نداشت و ندارد خود را کاربدست این جریان به نادرست در برون معرفی کرده و ارباب جمعی اضداد را تلاش دارد تا زیر نام همبستگی همبسته! کند. کمی بیشتر که مطالعه کردیم متوجه شدیدم که در این ملغمه شهرآشوب، از شیر مرغ تا جان آدمیزاد همه حضور به هم رسانده، و از زمره عالی جنابانی هستند که در کارنامهء آنان همه چیز و همه جنسی دیده می شود جز باورمندی به دموکراسی و آزادیخواهی و به ویژه میهن پرستی. حال در نهایت شوربختی یک اعتماد سوزی دیگر در طیف اپوزسیون توسط عده ای اپورتونیست شکل گرفته بود.و جز آگاهی رسانی نیز کاری از دست ما بر نمی آمد و کار حضرات نیز در این نمایش چندش آور شده بود تهمت پراکنی و وابسته دانستن ما به رژیم به دلیل فاش گویی. (حکایت آن دزدی که می گریخت و فریاد سر می داد: "آی دزد آی دزد").
جناب مهندس تبرزدی!
بی گمان به یاد خواهیدآورد که در هنگام تنظیم اساسنامه همبستگی چندین جلسه به گنجاندین بند تمامیت ارضی صرف شد و اکثریت قاطع موسسين به این بند رای مثبت دادند و باورمندی خود را در این باره تاکید نمودند. و شاید بد نباشد که یاد آوری کنم همان هنگام نیز شما مواضع دو پهلو اتخاذ نمودید که ما شوربختانه چون کور و کر، نیک اندیشی و خوشبینی کاذب! بودیم متوجه نشدیم که غایت اندیشه شما چیست.
دیروز با منتشر شدن پیام ویدئویی شما و بیان واژگان قصار! دربارهء شرایط میهن و دموکراسی و آزادی که این روزها از دهان فرودست ترین قشر جامعه هم می توان این شعارها را شنید، به ناگه خواندم که در قامت سخنگوی همبستگی سخنی را به نادرست بیان کردید که همچو ریختن آبی سرد بر بدن، هر آنچه که ذهنیت مثبت درباره شما بود به یاس مبدل شد.
سخن گفتن از فدرالیسم بی گمان در قامت سخنگوی همبستگی، تخطی کردن از اصول همبستگی یعنی "باورمندی به تمامیت ارضی" است. ای کاش این جمله ضد میهنی را فقط با نام و مسئولیت حشمت الله تبرزدی بیان می داشتید و از هزینه کردن جایگاه سخنگویی همبستگی برای این مغلطه زشت پرهیز می نمودید. و همگان باید بدانند و آگاه باشند، این اندیشه صرفا اندیشه شما بوده و هیچ یک از پایه گذاران نخستین همبستگی باوری به آنچه را که شما بیان داشته اید نداشته و ندارند. و باور نیز دارم دانسته های شما پیرامون فدرالیسم فراتر از القائات مشتی تجزیه طلب نبوده و نخواهد بود و پیشنهاد می کنم توفیق اجباری اوقات فراغت زندان را غنیمت شمرده و بر دانش خود در باره این مغلطه جغرافیایی بیافزاید.
و بدانید «در جایی که کشورهای اروپایی همه تلاش خود را صرف این کرده اند که اتحادیهء اروپا را تشکیل دهند شرمگنانه خواهد بود که برای ما فدرالیسم و تجزیه میهن را تجویز می کنند».
یک قانون کلی در باره تخطتی از اصول حزبی و سازمانی چنین حکم می کند: اگر اعضاء، مسئول حزب یا یک سازمان سیاسی بر خلاف اصول آن سازمان گام بردارد خود به خود از سمت خود عزل و عضویتشان در آن تشکل لغو خواهد شد.
من به نوبه خودم نسبت به تنظیم رابطه با شما دچار اشتباه شده و اکنون به این اشتباه خود اعتراف کرده و از ملت ایران و هموندان و هم اندیشانم نیز بابت دفاع نابجا در رابطه با انتقادات و مخالفت آنان نسبت به ماهیت شما پوزش می خواهم. و امیدورام که زین پس در تنظیم روابط سیاسی خود نهایت دقت و هوشیاری را به کار بندم تا دگر باره خام چهره های پنهان در پشت نقاب نشوم.
در اینجاست که باید باور کرد که آنچه پیر در خشت خام می بیند جوان در آیینه می بیند.
شاید عده ای نیز در باره این نوشتار من جو سازی کنند و بگویند که در باره یک زندانی سیاسی نباید اینگونه به داوری پرداخت. اما خط قرمز من و هم اندیشانم تمامیت ارضی و منافع ملی و دموکراسی و آزادی است و عدول ازاین ارزش ها از جانب هر کس و هر جایگاهی، و تحت هر شرایطی که باشد غیر قابل چشم پوشی است. برای من زندانی سیاسی و هزینه ای که بابت مبارزاتش می دهد قابل ستایش است اما حفظ تمامیت ارضی میهنم در اولویت نخست قرار دارد. و به جا خواهد بود تا همگان از احساسی بر خورد نمودن در این باره پرهیزکنیم.
در پایان برای شما آرزوی تندرستی و شادی روز افزون و رهایی از زندان را آرزومند.
پاینده ایران
جاوید باد جغرافیای سیاسی و فرهنگی فلات ایران
پیش به سوی تشکیل اتحادیه ایرانی تباران
اشکان رضوی
14 دی ماه 1390 خورشید
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد: |