|
چهارشنبه 28 دی 1390 ـ 18 ژانويه 2011 |
عدم تمرکز فدرالیسم نیست
بهمن زاهدی
اسلامگرایان معتقدند که «هدايتگری قرآن از تكرار مطلبی واحد با زبانی خاص نشأت میگيرد». در رابطه با مفهوم واژه فدارلیسم هم سکولارهای سبز بر این باور هستند که با تکرار این واژه میتوانند آن را در گفتمان سیاسی کشور وارد کنند تا در آینده از آن بهرهبرداری کنند. درسهائی که سکولارهای سبز از اسلامگرایان یاد گرفتهاند، در اینجا سکولاریزم را زیر سوال میبرد که آیا سکولاریزم نو مطرح شده آنان خود مذهب جدیدی را ایجاد کرده است؟
میفرمایند عدمتمرکز همان فدارلیسم است. یعنی قدرت دولتمرکزی مابین دولتهای محلی تقسیم میشود. تا اینجا برای من مشکلی پیش نمیآید ولی مسئله عدمتمرکز حل نشده برای من باقی میماند! عدمتمرکز قدرت در دولتهای فدرال چگونه تعریف میشود را کسی پاسخ نمیدهد، چون مسئله اصلی آنان در مرحله اول تضعیف دولتمرکزی میباشد با نهادینه کردن واژه فدرالیسم حل شده است. در واحدهای کوچکتر مانند شهرها و روستاها دولتهای فدرال چگونه عمل خواهند کرد؟ در اینجاست که عدمتمرکز از فدارلیسم جلوتر رفته و تمامی واحدهای اجتماعی را پوشش میدهد در حالیکه فدارلیسم تنها یک قدم به همراه عدمتمرکز بوده است.
آیا شهرهای و روستاهای کشور هم برای رسیدن به عدمتمرکز باید به دولتهای فدارل منطقهای، شهری و روستایی کوچکتر تقسیم شوند. بدین صورت: استان اصفهان دارای یک دولت فدرال میشود و شهرهای گلپایگان، خوانسار، نطنز، نائین و دیگر شهرهای آن استان برای رسیدن به عدمتمرکز دولتهای فدرال خود را تشکیل خواهند داد؟ روستاهای آن شهرهای هم باید برای رسیدن به حقوق خود باید دولتهای فدارلیسم کوچکتری را بازتولید کنند؟
عدمتمرکزی که ما به تعریف میکشیم بر عکس فدرالیسم از واحدهای کوچک شروع میشود تا به عدمتمرکز در دولتمرکزی برسد. درحالیکه فدارلیسم از بالا شروع شده و در دولتهای فدرال خاتمه مییابد و جلوتر نمیرود.
تاریخچه تضعیف دولتمرکزی (تعریف فدارلیسم امروزین) را اگر در کشورمان دنبال کنیم، میبینیم که در مراحل اولیه نظریهپردازان چپ از «خلقهای ستمدیده» میگویند که بازتابی از افکار لنین و استالین برای انقلابات محلی و شوراندن اقوام بر علیه دولتمرکزی ریشه گرفته است. بعد از فروپاشی کمونیزم، غرب برای تضعیف کشورهای قدرتمند منطقهای به فدارلیسم روج میکند و همان نظریه لنین را برای از بین بردن دولتهای قدرتمند منطقهای بکار میبرد. کشورهای فدرال عراق، افغانستان و پاکستان به کدام دموکراسی رسیدهاند که ما بخواهیم الگوبرداری از آنان بکنیم. مطرح کردن فدرالیسم در ایران برای اروپائیان، امریکا و بخصوص اسرائیل دلگرم کننده میباشد. چون آنان همان سیاستی که برای یوگسلاوی سابق به اجرا گذاشتند میتوانند در هر زمانی که خواستند برای کشورهای فدرال شده به اجرا بگذارند.
اگر نگاهی به احزاب منطقهای و قومی در غرب کشور خودمان بکنیم، میبینیم که چگونه از اکنون خود را مسلح کردهاند و پیشمرگانشان را در دورترین مناطق کاشتهاند تا بتوانند در زمان معینی به کشتارهای نژادی و یا پاکسازی نژادی بپردازند. هنوز چند ماهی از انشعاب حزبی در کُردستان نگذشته، برخورد آن حزب با هموندان حزبی مخالف خود چگونه بود؟ این دموکراسی را را شاید سکولارهای سبز بپسندند ولی من برای آینده ایران آرزومند نیستم.
عدمتمرکز از فدارلیسم فرمایشی سکولارهای سبز فراتر میرود و تضمین کننده حقوق شهروندی تمامی اقوام ایرانی میباشد. حقوق شهروندی در فدرالیسم به تعریف کشیده شدهء آقای نوریعلا جایگاهی ندارد و فقط برای از بین بردن ملت و کشور واحد ایران مطرح شده تا گروههای مسلح و وابسته به غرب (وابسته به شرق سابق) میدان عمل بیشتری داشته باشند.
در این چند مدت که مقالات آقای نوریعلا را دنبال میکنم به این نتیجه رسیدهام که سکولاریزم نو تنها پوششی برای نهادینه کردن واژه فدرالیسم میباشد و آنان به سکولاریزم اعتقادی نداشته و ندارند. در واقع سکولاریزم نو آقای نوریعلا سپر دفاعی فدارلیسم فرمایشی ایشان شده است.
یک شنبه 25 دی 1390
درود به آقای بهمن زاهدی،
1) کشور ایران از پیشگامانِ پیمانگان (فدرالیسم) در جهان است. اداره-ی کشور برپایه-ی ساختار فدرالیسم را ما ایرانیان برای نُخستین بار به نام ساتراپ ها در دوران هَخامنشیان به کشورهای جهان یاد دادیم. در ساختار ساتراپی ایران، ساتراپ ها خودگردان بودند، ولی در سیاست های سراسری از پایتخت پیروی میکردند. از اینرو چنین شیوه-یِ کشورداری نباید برای شما ناآشنا و بیگانه باشد که اینگونه هدف بی مهری و ستیزه جویی شما گردد. در دورانِ ساسانیان تازمانیکه پارس ها و پارت ها در ساختار پیمانگان (فدرالیسم) همبسته بودند و باهمدیگر یک همزیستی آشتی جویانه ای داشتند، شاهنشاهی ساسانی دوران اوج شکوفایی فرهنگی، ترازداریک (اقتصادی) را آزمود. و این شاهنشاهی از نیرومندترین توان رزمی در برابر بیزانس روم برخورد دار بود؛ بگونه ایکه ارتش ایران در همه-ی جنگ هایش با رومی ها سرافراز و پیروز به خانه بازمیگشت. ولی با برچیده شدن این پیمانگان بدست خُسرو پرویز، و گرفته شدن هاگ (حق) خودگردانی از دودمان های پارتی، این نیسنگ ها (منطقه ها) سر به شورش برداشتند و از همکاری با پایتخت خودداری کردند. نُخستین نشانه-ی این سیاست نادُرُست خُسرو پرویز شکست تلخ ارتش ایران در برابر بیزانس روم بود، و سپس در برابر عرب های تازی، زیرا پارت ها از پُشتیبانی و رساندن نیرو به خُسروپرویز و جانشین های پس از او خودداری میکردند. و آن هنگام که عرب ها در نیسنگ های (منطقه های) پارس نشین یکه تازی میکردند و خاک را ایران زیر سُم ستوران شان لگدمال میکردند، پارت ها بادپروا (بیتفاوت) از کنار این آذرنگ (مصیبت) گذر میکردند، با این بهانه، که «گرفتاری پارس ها گرفتاری ما نیست». برچیده شدن پیمانگان میان پارس ها و پارت ها بدست خُسروپرویز مُهَندترین (مهمترین) شَوَندِ (علت) شکست ایران در برابر عرب های تازی و فروگرفته شدن ایران در چهارده سده-ی گذشته بوده است [1]. این آزمونِ پُرهزینه و تلخ تاریخی باید برای ما ایرانیان میهندوست بَسنده کُند، که برای پایان دادن به اشغال 1400 ساله-ی ایران، ما چاره ای بجز اداره-ی ایران برپایه-ی پیمانگان (فدرالیسم) نداریم.
2) نوشتار شما گویا نیست، شما میگویید که « هیچ گرفتاری با سیاست «کانون زُدایی (عدم تمرکز) از پایین ندارید، ولی دُشواری با «سیاسیت کانون زُدایی از بالا دارید»، ولی شما نمی نگیزید (توضیح نمیدهید) که فردید (منظور) شما از «سیاست کانون زُدایی از پایین» چیست؟ و یک بازبُرد (reference) هم نمیدهید، تا دیدگاه شما روشن شود.
3) شُما میگویید که: «با پَخشودن قدرت پایتخت در میان دولت های بومی هیچ دشواری ندارید، ولی گرفتاری شما با بخش بندی قدرت در یگان های کوچکتر همانند شهرک ها و روستاهاست». در نوشتار پیشین آقای دکتر نوری علا به روشنی پیشنهاد فدرالیسم اُستانی را دادند [2]. از آنجا که چرخ را دوبار نوآوری (اختراع) نمیکُنند، با آزمونی که من از فدرالیسم اُستانی آلمان و آمریکا دارم، در این چنین ساختاری، سوای اینکه اُستان ها از مِهَستان (مجلس) و دولت بومی شان برخوردارند، و برنامه های فرهنگی و آموزشی ویژه-ی اُستان هایشان را پیش میبرند، ولی در سیاست های کلان و سراسری (کلی)، همانند برنامه و بودجه، جنگ، سازماندهی ارتش و دیوان برونمرزی (سیاست خارجی)، آنها از پایتخت پیروی میکُنند. و درشهر های کوچک و روستاها نیز هیچ گرفتاری در گُزینش شهردار و بخش دار برای اداره-ی خودشان ندارند. در اینجا ما میتوانیم ویژگی های سراسری (کلی) یک فدرالیسم پسندیده را نشان دهیم، ولی ریزگان (جزییات) آنرا سپس تر یک مِهَستانِ بُنیادگُزارانِ (مجلس موسسان) که برگُزیده-ی مردم است، روشن خواهد کرد. برای نمونه در آلمان هر شهروند آلمانی سوای اینکه در کدامیک از اُستان های کشور زندگی کُند، دارای دادیک (حقوق) شهروندیِ برابر در انجام کوشندگی های سیاسی در همه-ی اُستان هاست؛ او هم میتواند برگُزیند و برگُزیده شود. سوای نمونه آوری شما از «عراق، افغانستان و پاکستان»، آلمان و آمریکا نشان داده اند که ساختار فدرالیسم بهترین راهکار برای بهرهمند شدنِ این کشورها از همگی توانمندی های مردُمی و کانی شان (معدنی شان) در راستای پیشرفت کشورهایشان، است.
4) با آنکه شما نگران هَستید که «ساختار فدرالیسم سبب فروپاشی ایران میشود،» ولی راستی این است که فروپاشی ایران، تنها نگرانی شما نیست، وآنکه نگرانی همگی تیره های ایرانی است که برای چندهزار سال در آسایش و دوستی باهم همزیستی کرده اند و ایران را میهن شان میدانند و خودشان را کمتر از شما میهن پرست نمیدانند. این شما هَستید که با چنین برخورد خُشک بُنیادگرایانه، ستیزه جویانه و بدور از نرمی و بُردباری با نهاده-ی (موضوع) فدرالیسم، از این بدگمانی ها یک کیش (مذهب) برای خودتان ساخته اید و به کرده (عملا) دارید با ایستادن در برابر پخشودن قدرت در میان تیره های ایرانی، به فروپاشی ایران دامن میزنید. اگر شما میپذیرید که ایران ازآن همه-ی ایرانیان است، این شعار زمانی ارزش پیدا میکُند که شما به کرده (عملا) امکان هُماسش (شرکت) در برنامه ریزی و ساختن ایران را به همه-ی تیره های ایرانی بدهید که در اُستان های گوناگون ایران زندگی میکُنند.
خشایار رُخسانی
یاداشت
[1]
http://khaschayarrochssani.blogspot.com/2011/08/blog-post.html
[2]
http://khaschayarrochssani.blogspot.com/2012/01/blog-post_13.html
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد: |