|
دوشنبه 29 اسفند 1390 ـ 19 مارس 2011 |
پیغمبر دزدان
حمید آقایی
منم پیمبرِ دزدان و همچو امت خود
خوشم که روسپهی دل سفیدم و حسنم
دکتر باستانی پاریزی در کتاب پیغمبر دزدان شرحِ حال و نامه های شیخ محمد حسن زیدآبادی ملقب به پیغمبر دزدان را، که از روحانیونِ دوران قاجار بوده ودر استان کرمان میزیسته است، بنحو بسیار زیبا و خواندنی جمع آوری و به رشته تحریر درآورده است
شیخ محمد زیدآبادی که یک روحانی بود و امور خود را از روضه خوانی میگذرانده، در یکی از اشعار خود، بگونه ای بسیار صریح، حساب خود را از غارتگرانِ اموال عمومی، که بنام دین و دولت برجان و مالِ مردم حکومت میکرده اند،جدا میکند
علم و حلم و ورع و زاهدی و تقوی را
آنچه جز مهر علی بود به دزدان دادم
زمانی که این کتاب را ورق میزدم و نامه ها و فتاوی این پیغمبر دزدان، که کاملاً، و به عمد، بر خلاف فتاوی مرسومِ مراجع دین بوده است، مرور می کردم؛ پیش خود گفتم که به چه علت ما در صده هایِ اخیر و دوران قبل و پس از جنبش مشروطه شاهدِ ظهور و حضور چنین شخصیت هایی از میان قشر روحانیت و از درون حوزه های علمیه هستیم؟ روحانیونی که علیه نظام و دستگاه فکری روحانیت شیعه برخاستند و نظریات فقهی مراجع آنزمان را به چالش کشیدند. در حالیکه در ده های اخیر اصلاً شاهد چنین خیزش ها و خروج هایی علیه روحانیت، حوزه و مراجع تقلید نمی باشیم. با وجود اینکه بحرانهای اجتماعیِ ناشی از حاکمیتِ نظام ولایت فقیه به مراتب عمیقتر، جدی تر و خانمان برانداز تر از دورانهای قبل و بعد از مشروطه است.
شاید بتوان گفت آخرین فردی که علیه این دستگاه دینی خروج کرد و بطور جدی پایه های این نظام فکری و ایدئولوژیک را به چالش کشید احمد کسروی است که اتقاقا این روزها سالگرد ترور او بدست فدائیان اسلام است. یاد و خاطرش و افکار چالشگرش همواره زنده و پاینده باشد
اگر به ریشه ها و انگیزشهای اصلی تمامی این جنبشهای ضد روحانیت و مرجعیتِ شیعه، از دوران جنبش و نهضت شیخیه تا مبارزات مجتهد بزرگ دوران مشروطه، شیخ ابراهیم زنجانی،که برای نهاد روحانیت در اسلام مشروعیتی قائل نبود، تا تغییر لباس و خروج از دستگاه روحانیت و حوزه توسط افرادی مانند حسن تقی زاده، احمد کسروی و یحیی دولت آبادی، نگاه دقیقی بیندازیم یک بنیاد و امر مشترک را در همه آنها میابیم.
این بنیاد و انگیزه مشترک همانا حذفِ روحانیت و بویژه مرجعیتِ شیعه و نایب های امام زمان بعنوان واسطینِ پیوند و ارتباط بین خدا و انسان بوده است. چالشی که روحانیت و مرجعیت شیعه هرگز آنرا بر نتابیده و بهر شکل ممکن آنرا سرکوب و خاموش کرده است.
اتفاقا در این رابطه تشابه بسیار جالبی بین نهضت ضد کلیسایی در آغاز دوران رنسانس در اروپای غربی و جنبش ضد مرجعیت شیعه در صده های اخیر در ایران دیده میشود. جنبشهای ضد روحانیت مسیحی و کلیسای کاتولیک، علی رغم اختلافات و جهت گبریهای بسیار، در یک امر و هدف مشرک بودند و آن همانا حذف کلیسا و کشیشان کاتولیک از میانه راه و پیوند بین خدا و انسان بوده است؛ هدفی که خاستگاهِ اکثر جنبشهای ضد مرجعیت شعیه نیز بوده است
اما جای این سئوال همچنان باقی است که چرا ما در دورانهای اخیر و بطور مشخص پس از آغاز سلسلۀ پهلوی و به دنبال آن سلسلۀ ولایت فقیه کمتر شاهد این خروجها و قیامها علیه حوزه های علمیه و روحانیت شیعه هستیم؟
من شخصا، به جز دکتر گلزاده غفوری، که یاد و خاطرش گرامی باد، روحانی ای راسراغ ندارم که در دهه های اخیر با اراده خود از دستگاه و پوشش روحانیت خارج شده باشد. روحانیونی هم که در سالهای اخیر از دایره قدرت خارج و به بیرون پرتاب شده اند عمدتا به حجره های خویش بازگشته اند و راه فقاهت و مرجعیت را در پیش گرفته اند و کپی و نمونه ای مشابه از کارهای مراجع هزار ساله شیعه را به موئمنین عرضه کرده و میکنند
اما دیر و دور نخواهد بود که سرانجام از میان این مراکز جهل و فساد بار دیگر یک پیغمبر دزدان جدید برخیزد.
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.