|
جمعه 4 فروردين 1390 ـ 23 مارس 2011 |
جدایی «ما» از «جهان»
نگاهی متفاوت به دریافت جایزهء اسکار توسط اصغر فرهادی
ناصر فکوهی ـ تهران
ایرانیان بسیارى در سرتاسر جهان در حال تماشاى این لحظهاند. و گمان دارم خوشحالاند. نه فقط به خاطر یک جایزهى مهم یا یک فیلم یا یک فیلمساز. آنها خوشحالاند چون در روزهایى که سخن از جنگ، تهدید، و خشونت میان سیاستمداران در تبادل است نام کشورشان ایران از دریچهى باشکوه فرهنگ به زبان مىآید. فرهنگى غنى و کهن که زیرگرد و غبار سیاست پنهان مانده. من با افتخار این جایزه را به مردم سرزمینم تقدیم مىکنم. مردمى که به همهى فرهنگها و تمدنها احترام مىگذارند و از دشمنى کردن و کینه ورزیدن بیزارند (اصغر فرهادی - اسکار 2012)
واکنش نخست: مراسم مناسک وار اسکار، با پیشینهای که در ذهن ما و در حافظهء جهانی دارد، سوای هر دیدی که نسبت به سینما، به فیلم فرهادی و به حواشی سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و غیره این موضوع داشته باشیم و به ویژه با سخنانی که وی، با فروتنی و صداقت در این مراسم بر زبان آورد، نمیتواند در نزد ما، همچون در نزد اکثریت قریب به اتفاق ایرانیان، واکنش اولیهای جز تحسین و افتخار را بر انگیزد. چگونه میتوان خوشحال نبود از اینکه نام ایران ِ فرهنگی، تصاویر ایرانِ فرهنگی و خانوادهء بزرگ آن، از هنرمندان و اندیشمندان گرفته تا فیلمسازان و نویسندگان، بر صفحهء نخست بزرگترین رسانههای جهان جای بگیرد و از آن به نیکی و تحسین یاد شود؟ چگونه میتوان شادمان نبود که با وارد کردن نام ایران در موتورهای جستجوی اینترنتی، به جای تصاویری که در بسیاری موارد با واقعیت انطباق ندارند و تنها تعمیم کنش و رفتار افرادی اندک در جامعهء ما بیش نیستند به کل جامعه، یعنی تصاویری از خشونت، اندوه و زشتی، با تصاویری از شادمانی و جشن تحسین و زیبایی فرهنگی غنی روبرو شویم؟ بنابراین صراحت داشته باشیم و بگوئیم که افتخار فرهادی، افتخاری واقعی و پایدار برای همهء ایرانیان بوده و خواهد بود و شک نکنیم که نادیده انگاشتن این موفقیت، همچون موفقیتهای دیگر این فیلم در سال گذشته، باز هم تکرار میکنم برغم نظرات شخصی و سینمایی هر یک از ما درباره خود فیلم، کمتر ممکن است دلیلی وجودی جز در حسادت و تنگ چشمی و یا جبهه گیریهای سیاسی و عقیدتی داشته باشد.
واکنش دوم: اینکه فیلمهای ایرانی، کتابهای راجع به ایران، هنرمندان و نویسندگان و حتی دانشمندان ایرانی امروز در سراسر جهان با موفقیتهایی روبرو میشوند، پدیدهای است نه خاص ما و نه خاص فرهنگ ایران و نه لزوماً به ایرانی بودن و به ویژگیهای فرهنگی ما و خصوصیات تاریخی و اجتماعی آن ربطی دارد. در سالهای اخیر در سراسر جهان، نویسندگان، هنرمندان، اندیشمندان و فیلمسازانی از بسیاری دیگر از کشورها از جمله کشورهای عربی، هندوستان، چین، کشورهای افریقایی و... در کشورهای مختلف جهان به موفقیت رسیدهاند. امری که ما، به دلیل جدا افتادن مان و عدم درک مان از جهان جدید، کمتر به آن توجه داشتهایم و داریم؛ اما یکی از اثرات جهانی شدن فرهنگ و وابستگی هر چه بیشتر فرهنگها به یکدیگر است. مثالی ساده آنکه، آکادمی اسکار سالهای سال است که به فیلمهای خارجی جایزه میدهد و در میان این فیلمها با نام بسیاری از کشورهای جهان سومی روبرو میشویم. بنابراین واکنش ما نسبت به این امر نباید نوعی از خود باختگی و خودشیفتگی باشد؛ همانگونه که هوشمندی، دغدغه نسبت به فرهنگ و هنر در این کشور و سرنوشت آتی هزاران هزار هنرمند و نویسنده و فیلمسازی که لزوماً شانسهای فرهادی را نداشتهاند اما ممکن است بسیاری از آنها از استعدادهایی همچون او برخوردار باشند، و نگاه عمیق به مسائل جهانی و موقعیت خودمان در آنها در مقطع کنونی، باید ما را وادارد که درک کنیم در این جایزه و در بسیاری جوایز دیگری که نصیب ایرانیان شده است، باید چارچوبهای سیاسی – بین المللی موقعیت ایران، و بازیهای گوناگون سیاسی و استفادههای ابزاری مختلفی که کنشگران قدرت از اشراف خود بر بازیها، میکنند را در نظر گرفت و بنابراین، یک اندیشمند نباید به نوعی سطحی نگری برسد که دلایل «افتخارات» را یا صرفاً حاصل «توطئه» دیگران علیه ما بپندارد و یا برعکس صرفاً در «شاهکار» بودن خود اثر بجوید، بلکه باید حواشی سیاسی و استفادههای بیشک با سوءنیت که به آنها انجامیده است را در کنار ارزش کار هنرمند یا متفکر نیز در نظر داشته باشد. اگر موفقیت فرهنگ ایرانی با جایزهء اسکار فرهادی به قیمت افزایش «خود شیفتگی»ها و «خود بزرگ بینی»ها و اسطورهای اندیشیدن ما، به قیمت افزایش افکار خیالین برای هنرمندان جوان، از جمله خود فرهادی، بیانجامد که سالهای سال نیاز به کار دارند تا به چهرههایی تاثیر گزار در جهان هنر و اندیشه، تبدیل شوند، متأسفانه باید این امر را بخشی از «آثار جانبی»ای دانست که البته نه ربطی مستقیم به فرهادی دارد و نه ربطی مستقیم به فیلمسازان و هنرمندان ما، بلکه حاصل موقعیت ِ بیمار ِ فرهنگی – اجتماعی ما است که سبب شده از جهان جدا بیافتیم، نتوانیم و به همین دلیل، نخواهیم در چارچوبهای «اینجا و اکنون» بیاندیشیم و همواره ساختارهای اسطورهای را به ساختارهای واقعی ترجیح دهیم.
واکنش سوم: نگاه ما به سرنوشت فیلم فرهادی در طول یک سال گذشته، همچون نگاه ما به سرنوشت آثار فرهنگی کشورمان، آثار هنرمندان و اندیشههایمان در بیرون از ایران ـ نگاهی که به دست دیگران داشتهایم ـ نوعی تلاش برای به رسمیت شناخته شدن، اینکه دیگران ما را بپذیرند تا بتوانیم خود، خود را بپذیریم، اینکه معیار ارزشیابی ما از کار خودمان، از اندیشهها و کنشهای فرهنگیمان هر روز بیش از پیش وابسته به بازشناسی آنها در این و آن کشور شده است، هر چند دلایل آن برای بسیاری از همهء کسانی که در فرهنگ دست دارند، روشن است، اما بهر حال گرایشی آسیب شناختی است که اثرات میان و دراز مدت نامطلوبی برای فرهنگ و کنش گران فرهنگی در این کشور داشته و خواهد داشت، که کمترین آنها، غالب شدن نوعی رویکرد «بیگانه گرا» یا اگزوتیکی ـ یعنی دیدن خود از نگاه دیگران ـ است، اینکه ما به جای آنکه به خود به مثابه خود اهمیت بدهیم به خود به مثابه آنچه دیگری میپسنددند در ما ببیند اهمیت بدهیم. این آسیب نه فقط متوجه فرهنگ و دست اندرکاران آن است، حتی خود کسانی را که به موفقیتهای بین المللی دست مییابند را تهدید میکند.
سرانجام آنکه بحث و تأمل بر چنین مسائلی، به اصطلاحی که بین ما رایج است «تلخ کردن کام، در این موقعیت جشن شور و هیجان و شادمانی» نیست، تلخ کامیهای بزرگ، هنگامی از راه میرسند که مردمانی متوجه آن نباشند که کنش و رفتارها و و اندیشههای عمومی و رسمی و غیر رسمی غیر عقلانی شان، عدم توانایی شان در ایجاد ارتباط با جهان واقعی، اسطورهای فکر کردن و زیستن در خواب و رویا و بیتوجهی شان به جهانی که نه بر اساس آرزوها و رویاهای آنها بلکه بر اساس واقعیتهای اغلب تلخ، دستکاریها و سیاست بازیهای گوناگون تداوم دارد، میتواند برغم تمام این شادکامیهای کوتاه مدت، نتایج بسیار تلخ کوتاه و دراز مدتی را برایشان به ارمغان آورد. آرزو کنیم، اما بیشتر از آن تلاش کنیم، چنین نباشد.
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.