|
چهارشنبه 30 فروردين 1391 ـ 18 آوريل 2011 |
چگونه با مسلمانان نواندیش گفتگو کنیم؟
مزدک بامدادان
انگیزاسیون، هراس از پرسشگری
آقای یوسفی اشکوری مهر ورزیده و نوشتهء مرا (نشستن در آماج) در تارنمای خود بازپخش کرده و، همانگونه که پیشبینی کرده بودم، به این بهانه که از "انگیزه"ی درونی من و "داستان" این نوشتهها آگاهی دارد، از پاسخگوئی و گفتگو سر باز زده است. ایشان در دیباچهای بر نوشتهء من مینگارد: “چون «داستان» دیگر است و «انگیزهها» دیگر، پاسخ نخواهم داد. اکنون نیز نوشته جناب آقای مزدک بامدادان را عیناً و بی کم و کاست در اینجا باز نشر میکنم و از ارائهء پاسخ خودداری میکنم. چرا که این نوشته نیز در حد و اندازهء دو نوشته قبلی است و انباشته از دعاوی درشت و بی بنیاد و ادبیات به کار رفته در آن به روشنی از انگیزههای نویسنده پرده بر میدارد و از این رو هر نوع محاجهء علمی با این مدعی نیز از پیش محکوم به شکست است و آدم عاقل کاری عبث نمیکند. ایشان پنداشتهاند واقدی و طبری را تازه کشف کرده و با چند نقل قول ابتر از اینان برای اثبات دعاوی شان کفایت میکند. ایکاش امکان گفتگوی علمی و دوستانه بود تا روشن میشد این مدعیات و مستندات چه وزنی از اعبتار دارند. من هم مانند آقای بامدادان از بگو مگو بیزارم و طبعا وقتم را تلف نمیکنم اما اگر فایدهای در مباحثه و گفتگویی ببینم قطعاً مشتاق شنیدنم و در صورت نیاز گفتن”.
این رویکرد ایشان به پرسشگران (که من یکی از آنانم) بهانهای شد برای نگاشتن این نوشته، با این پرسش بنیادین که چگونه میتوان با یک مسلمان "مؤمن" به گفتگوی بیپرده نشست، بی آنکه او پرسشگری و نگاه خردهگیر را ستیزهجوئی ننامد؟ پیش از آن ولی گفتن چند سخن را تهی از هوده نمیبینم:
در آن نوشته من بدنبال واکاوی درونمایهء سخنان ایشان دربارهء اسلام و دموکراسی نبودم. من تنها دو فراز از سخنان ایشان را بزیر نگاه خرده بین گرفته بودم و از ایشان خواسته بودم اگر یافتههای نوینی در زمینهء استوانهء کوروش و یا دربار ساسانیان در دست دارد، آن را با همگان در میان بگذارد. حتا با پذیرش اینکه حق با آقای اشکوری است و من "انگیزه"هایی اهریمنی و ناپاک در سر دارم و بدنبال "داستان"ی پلید هستم، استوانهء کوروش بازنویسی نمیشود و آقای اشکوری که در تارنمای خود "کلاس درس ایران باستان"(1) برگزار میکند، دیر یا زود ناچار از پاسخگوئی به این پرسش خواهد شد که در کدام نوشتهء برجای مانده از کوروش خواندهاست ایشان «به خدای واحد و برتر (=اهورامزدا) باور عمیق داشت [...] و فتوحات و اعمال خود را همزمان هم به فرمان اهورامزدا میدانست و هم به فرمان مردوک بزرگ و برتر خدای بابل و هم یهوه خدای یهود؟» همچنین، و باز هم در جایگاه یک استاد "کلاس درس ایران باستان"، ایشان باید به شاگردان خود نشان دهد که چادر را در کدام آفریدهء هنری بازمانده از ساسانیان بر سر زنان درباری دیده است. انگیزهء من، هر اندازه که پلید و ناپاک هم باشد، واژه "اهورامزدا" یا در "کتیبه فتح بابل در 539" ایشان هست، و یا نیست. همچنین "داستان" نهفته در پشت پرسش من هر اندازه پیچیده و هراسناک هم که باشد، زنان دربار ساسانی یا چادر بسر میکردند و یا نمیکردند. آقای اشکوری اگر از گفتگو با من و ما گریزان است، دستکم به شاگردان کلاس باستان شناسی خود پاسخی درخور بدهد.
اینکه آقای اشکوری و بسیارانی چون او در پشت هر پرسشی یک "انگیزه" پنهان و یک "داستان" پلید میبینند، ریشه در فرهنگ قرآنی دارد. الله در قرآن بارها و بارها بر این سخن انگشت مینهد که: «اللّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِي أَنفُسِهِمْ» / خداوند بر آنچه در دل آنها است آگاهتر است، هود آیه 31؛ و یا «وَإِن تَجْهَرْ بِالْقَوْلِ فَإِنَّهُ يَعْلَمُ السِّرَّ وَأَخْفَى» / اگر سخن به آواز گويى او نهان و نهانتر را مىداند، المائده آیه 7. این سخن سدها بار در قرآن به گزارههای گوناگون آمدهاست (2) چنین به چشم میآید که آقای اشکوری نیز با برخورداری از دانشی که در میان دینداران بنام "علم لدنّی" شناخته میشود، انگیزههای پنهان پرسشگران را میشناسد و از آنجایی که در قرآن دارنده این "علم لدنّی" (که الله باشد) بر آغاز و انجام هر کاری آگاه است، ایشان نیز با آگاهی بر بیفرجامی این گفتگوها از آنها تنمیزند و بگفته خود «طبعا وقتش را تلف نمیکند»، ولی ای کاش ایشان دستکم برای سیهروی شدن دینستیزانی که من و ما باشیم و در راستای روشنگری هم که شده پرده از روی این "انگیزه" و آن "داستان" برمیداشت تا پیمان خدایش را که میگوید « يَوْمَ تُبْلَى السَّرَائِرُ * فَمَا لَهُ مِن قُوَّةٍ وَلَا نَاصِر* / روزی که رازها همه آشکار گردند * پس او را نه نیروئی ماند و نه یاری، الطارق آیه 9 و 10» بجای آوردهباشد.
واژه پارسی "انگیزه" که ایشان بارها آنرا بکار میبرد، همانندی شگفتآوری با واژه لاتین "انگیزاسیون" (3) دارد. انگیزاسیون یا در گویش لاتین آن "اینکویزیسیون" از ریشه "اینکویرِرِه" (4) به معنی "کاویدن و بازرسی" است. بنابر این شاید بتوان برای این واژه هراسانگیز لاتینی برابرنهاد "انگیزهکاوی" را پیشنهاد کرد. تا هنگامی که پرسششوندگان (در اینجا آقای اشکوری) پاسخ خود را به "انگیزه" پرسشگران پیوند میزنند، باید کار آنان را "انگیزهکاوی" یا همان "انگیزاسیون" خواند. بگمان من اندیشهای که هنوز به قدرت نرسیده دست به کاوش در انگیزه پرسشگران میزند، بیگمان اگر به قدرت برسد جامه بازرسان "انگیزهکاو" (5) را بر تن خواهد کرد و آنگاه دیگر کار به همین اندک پایان نخواهد یافت.
چرا گفتگو با دینورزان چنین سخت است؟ بگمان من نخستین سنگ پیش پای یک دیندار برای دست یافتن به اندیشهای آزاد همان "ایمان" او است. همانگونه که در نوشته پیشین آوردم، ایمان دستیافتن به یک پناهگاه استوار است که تنها با چنگ زدن در ریسمان الله فراچنگ میآید (وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِيعًا وَلاَ تَفَرَّقُواْ، آلعمران آیه 103 ). نشستن در چنین پناهگاهی، بویژه پناهگاهی چون اسلام که برای همهM پرسش های گروندگان و باورمندانش پاسخهای از پیش آماده دارد، نیاز آنان را به پرسشگری از میان میبرد، چرا که «وَلاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ» (و هيچ تر و خشكى نيست مگر آنكه در كتاب مبين است، الانعام آیه 59).
دو دیگر آنکه "دین" و بویژه دین هایی که آنان را ابراهیمی مینامیم، گوهره بنیادین خویش و فرمان ها و باورهای برگرفته از آن را در چادری کلفت از "تقدس" میپیچند، تا راه بر پرسشگری دینداران بستهشود. برای نمونه هنگامی که یک مسلمان باورمند پیش از بدست گرفتن قرآن دست به یک شستشوی آئینی (وضوء) میزند و نخست قرآن را میبوسد و بهنگام خواندن آن نیز تلاش میکند که انگشتانش بروی نوشتههای آن نلغزند (بکار بردن چوب الف)، پیشاپیش راه هرگونه پرسشگری را بر خود بستهاست، چرا که قرآن در اینجا دیگر از جایگاه یک کتاب بیرون آمده و آسمانی و "قدسی" شدهاست، پدیدهای که هرگونه گمانه در گوهر و درونمایه آن، ستیز با جهان "قدسی" بشمار میرود. اینکه قرآن بوارون تورات و انجیل سخن بیمیانجی الله شمردهمیشود، بر این پوسته "قدسی" آن میافزاید (قُل لَّئِنِ اجْتَمَعَتِ الإِنسُ وَالْجِنُّ عَلَى أَن يَأْتُواْ بِمِثْلِ هَذَا الْقُرْآنِ لاَ يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَلَوْ كَانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيرًا / بگو اگر انس و جن گرد آيند تا نظير اين قرآن را بياورند مانند آن را نخواهند آورد، الاسراء آیه 88). کسی که محمد را پیوسته "پیامبر گرامی اسلام" (دیندارترین مسیحیان نیز پیامبر خود را که او را پسر خدا نیز میدانند، تنها "عیسا" مینامند) میخواند و پس از بزبان آوردن نامش بر او و خاندانش درود میفرستد، پیشاپیش راه هرگونه خردهگیری بر کارهای او را بر خود بستهاست. چرا که نگاه کاوشگر و اندیشه کنجکاو تنها در جایگاهی برابر میتواند در خود توان پرسشگری را بیابد، پدیده "قدسی" پرسشپذیر نیست.
اندیشه دینی (بویژه گونه اسلامی آن) نخست از پیامبر خود یک "اَبَرمرد آرمانی" میسازد و سپس او را به سنجهای برای ارزیابی خوب و بد پدیدهها فرامیرویاند. برای نمونه اگر پیشاپیش کسی را به دادگری بشناسیم، آنگاه با دیدن کاری بیدادگرانه از او، در پی دگرگون کردن نگاه خود به آن کار میرویم و نه در پی نگاهی نو به آن انسان. در اینجا ریشه اندریافت ما از "بیداد" نه در خود این پدیده، که در رفتار کسی است که او را به دادگری میشناسیم و پذیرفتهایم. سنجه دادگری دیگر خود دادگری نیست، که انسان دادگر است.
پس جای شگفتی نیست که آقای اشکوری بر من ریشخند میزند که گویا « واقدی و طبری را تازه کشف کرده و با چند نقل قول ابتر از اینان برای اثبات دعاوی [ام] کفایت میکند». از دیدگاه من کسی که در ده سال بیش از یکسد و ده بار (یازده جنگ در هر سال، نزدیک به یک جنگ در هر ماه) با دیگران جنگیده، بکار بردن زور و شمشیر زدن را برای گسترش دین روا میداند. سنجه من در این میان خود پدیده و درونمایه واژه ستیزهخوئی و جنگجویی است و نه کسی که دست به اینکار یازیده. برای دیندارانی که پیامبرشان را ابرمرد آرمانی خود میدانند ولی، این محمد است که باید سنجهای برای کاوش در تاریخ باشد. آنان بدون پژوهش و تنها از سر "ایمان" پذیرفتهاند که او انسانی آشتیجوی و نرمخوی بودهاست، پس باید به این جنگها و کشتارها از نگرگاه دیگری بنگرند. تا بینمونه سخن نگفته باشم، آقای اشکوری در تارنمایش مینویسد: «پیامبر از بریره کنیز عایشه پرسید و او به بیگناهی عایشه شهادت داد. آوردهاند که علی کنیزک را کتک زد تا راست بگوید. [...] پیشنهاد و کتک زدنش دو علت داشت، یکی این که از طریق شهادت کنیز بیگناهی عایشه آشکار شود و دوم اینکه از نظر علی مصالح اسلام و پیامبر بالاتر از یک زن بود» (6). کتک زدن یک زن بیپناه (بَرده) بویژه هنگامی که هیچ گناهی از او سر نزده باشد، در همه فرهنگها کاری بس نکوهیده و زشت است. ولی از آنجایی که یک شیعه باورمند نیکوبد را با علی میسنجد و نه علی را با نیکوبد، پس باید برای این کار علی بهانه ای بتراشد و بگوید: «از نظر علی مصالح اسلام و پیامبر بالاتر از یک زن بود» بدینگونه کتک زدن یک برده بیپناه کاری درست خوانده میشود (7)
همانگونه که پیشتر گفتهام گفتگو با دینورزان بسیار سخت است. ریشه این سختی را ولی باید در این نکته جست که برای کسی چون من، هیچ پدیدهای (انسان، کتاب، ..) مقدس و پرسش ناپذیر نیست. من اگر اندیشههای زرتشت، یا مزدک بامدادان را میستایم، راه خردهگیری بر آنان را نیز بر خود نمیبندم، چرا که در آنان نه پدیدههایی ورجاوند و آسمانی، که مردمانی اندیشمند میبینم که کردار و گفتار و پندارشان تهی از کاستی نبودهاست، پس اگر کسی این کاستی ها را باز گفت، نیازی در خود نمیبینم که او را "مزدک ستیز" یا "زرتشت هراس" بنامم. کوروش در همسنجی با همزمانان خود بسیار روادارتر و انساندوستتر بود. با این همه نمیتوان همهM کارهای او را، تنها از آن رو که او "کوروش" است ستود و یا برای زشتیهایشان بهانه تراشید.
اندیشورزان مسلمان – چه نواندیش و چه کهنهاندیش – ولی پدیدههای قدسی خود را سنجهای برای واکاوی دیگر پدیدهها میدانند. آنان با باور بر اینکه قرآن سخن الله است، نمیتوانند کاستی های آن را بپذیرند، چرا که سخن خداوند نمیتواند کاستی داشته باشد و یا در گذر زمان درستی خود را از دست بدهد، "کاستی" و "وابستگی به زمان" از ویژگی هایی هستند که دینداران آنها را "اوصاف سلبیه" مینامند (ویژگی هایی که با داشتن شان خدا، جایگاه خداوندی خود را از دست میدهد). الله – و بناچار سخن او - از نگر آنان "لازمان و لامکان" است.
چگونه میتوانیم با مسلمانان نواندیش گفتگو کنیم؟ اینان بهر روی بخشی از نیروی کنشگر جامعهء ما هستند و در آینده نیز همچنان خواهند بود. به گمان من راه گفتگو بر سر گوهرهء اسلام و گنجایش آن برای دموکراسی، و همچنین حقوق زنان، دگراندیشان و دگرباشان در آن اگر بسته نباشد، دستکم بسیار دشوار است. "ایمان" و "تقدس" بخودی خود و پیشاپیش راه را بر هر گفتگویی میبندند. چنانکه دیدیم، پرسشگر باید پیش از هر گفتگویی نخست در برابر چشمان "مؤمن" برهنه شود و انگیزه پنهان خود را بدو نشان دهد، که اگر نکند، پاسخی از "مؤمن" نخواهد گرفت. پس باید گوی گفتگو را از سپهر آسمانی فروکشید و به میدان زمینی کشاند، به جایی که پرسشها گوهره دین را نشانه نروند و "مؤمن" را بر سر ایمانش ملرزانند، چرا که او نیز باشتاب دروازههای دژ ایمان را میبندد و در پشت باروهای آن سنگر میگیرد. با این دسته از کنشگران باید بر سر پرسمانهای اینجهانی مانند برابری زنومرد، حقوقبشر و حقوقشهروندی گفتگو کرد و بر سر آزادی شهروندان در گزینش دین، آئین، پوشش و هزاران حق اینجهانی دیگر. همانگونه که بارها نوشتهام، هرکسی با هر باور و اندیشه و ایمانی تا هنگامی که به این حقوق پذیرفتهشده جهانی پایبند باشد، بخشی از جنبش بزرگ آزادیخواهانه مردم ایران است،
در این چارچوب با هر کسی میتوان گفتگو کرد.
خداوند دروغ، دشمن و خشکسالی را از ایران زمین بدور دارد
----------------------------------------------------------------
http://yousefieshkevari.com/?cat=7 .1
2. همچنین و برای مشتی نمونه خروار بنگرید به:
رَبَّنَا إِنَّکَ تَعْلَمُ مَا نُخْفِی وَمَا نُعْلِنُ ِ / پروردگارا ! یقیناً تو آنچه را ما پنهان مىداریم و آنچه را آشکار مىکنیم ، مىدانى، ابراهیم آیه 38
أَنَا أَعْلَمُ بِمَا أَخْفَیْتُمْ وَمَا أَعْلَنتُمْ ِ / من به آنچه پنهان مىداشتید و آنچه آشکار کردید داناترم، ممتحنه آیه 1
وَاتَّقُواْ اللّهَ إِنَّ اللّهَ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُور / از خدا پروا کنید که براستی او بر راز دلها آگاه است، المائده آیه 7
قُلْ إِن تُخْفُوا مَا فِی صُدُورِکُمْ أَوْ تُبْدُوهُ یَعْلَمهُ اللّهُ / بگو اگر آنچه در سینههاى شماست ، پنهان دارید یا آشکار کنید ، خدا آن را مىداند، آل عمران آیه 29
Inquisition .3
Inquirere .4
5. اینکویزیتورها نخست تنها از میان "اسقفها" برگزیده میشدند، در گذر چند سده قاضیان نیز می توانستند به این جایگاه دستیابند .
http://yousefieshkevari.com/?p=2098 .6
7. شوخی آنجا است که آقای اشکوری گفتاوردهای تاریخی و با نام و نشان مرا "چند نقل قول ابتر" می نامد. آیا من در یک نوشته دو برگی باید 551 برگ از تاریخ طبری (از تبارنامه تا مرگ محمد) و 948 برگ تاریخ المغازی (سرتاسر کتاب) را در زیر نوشته خود بنویسم؟
http://www.irancpi.net/digran/matn_5272_0.html
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.