|
جمعه 29 ارديبهشت 1391 ـ 18 ماه مه 2011 |
اتفاقاً درست برعکس؛ حق تمسخر و تحقیر محفوظ است!
بهنام بزرگمهر
آقای مهدی جامی در مقاله ای به نام «حق تمسخر و تحقیر محفوظ نیست» در وبلاگ خود منتشر کردهاند؛ این مقاله سپس در جرس نیز باز نشر شده است. این همه خلط مبحث به نداشتن مفاهیم پایه ای در بارهء آزادی بیان مربوط میشود. بخشی از سخنان ایشان و پاسخ به آنها به این شرح است:
ا1. گروههایی در ایران به این نتیجه رسیدهاند که آزادی یعنی حق توهین کردن.
آری، آزادی یعنی حق توهین، اما توهین به شخص به ویژه اشخاص حقیقی با توهین به اندیشه تفاوت آشکار دارد. اگر شما نتوانید آزادانه اندیشه های نقادانه خود را ابراز کنید عملاً آزادی بیان را از بین برده اید زیرا هر شخص یا گروهی بر اساس معیارهای خود مقدساتی را مطرح میکند و تعاریفی را نیز از توهین مطرح میکند و بر اساس آن هر کس که هر گونه سخنی مخالف اندیشه آن فرد یا گروه را بیان کند متهم شناخته میشود. قابل توجه آقای جامی و همفکران ایشان اینکه در طول تاریخ هرگز کسی یا گروهی یا حکومتی آزادی بیان را بدون دلیل محدود نکرده (و این خود دلیلی غیر مستقیم بر این است که آزادی بیان جزء حقوق اولیه بشری همانند حق حیات است). همواره دلایلی مانند توهین به مقدسات، امنیت ملی، خرابکاری، وابستگی به اجانب، مرتجع بودن و غیره دلایلی برای منع آزادی بیان بوده است و هنوز هم هست. دوهزار و پانصد سال پیش سقراط به جرم توهین به خدایان المپ به نوشیدن جام شوکران محکوم شد، هزار و چهارصد سال پیش عصما بنت مروان به دلیل محاجه با قرآن و سرودن شعر علیه اسلام به دستور محمد ترور شد و چهار صد سال پیش جیوردانو به دلیل مخالفت کردن با سخنان انجیل پس از هشت سال زندان و قطع زبان زنده در آتش سوزانده شد!!! اگر کسانی یا گروهی انتقاد و دگر اندیشی را توهین میدانند این مشکل تعریف آنها از "اهانت" و "مقدس پنداری خود صحیح پنداری" آنهاست نه مشکل دیگران.یکی از مشکلات اصلی مقدس مآبی خود صحیح پنداری است: عقیده من چون صحیح و درست است پس مقدس است و عقیده دیگران چون درست نیست طبیعتاً نباید ابراز شود و گسترش یابد و عقیده درست مرا تحت الشعاع قرار دهد و احیاناً متزلزل و بی اعتبار کند. و این دقیقاً همان مفهوم استبداد و دیکتاتوری است، زیرا زیربنای فکری دیکتاتوری هم همین خود صحیح پنداری است که به فرد این اجازه میدهد دیگرانی را که به زعم او بر خطا هستند محدود کند. اگر با زبان خوش محدود شدند که هیچ، اگر نه داغ است و درفش و گلوله.
2- سپس میگویند پیوند خوردن آزادی به حق توهین از آسیبهای اصلی فکر آزادی در میان ملت ماست!
درست بر عکس نظر شما، پیوند حق توهین به اندیشه به حق آزادی از نشانههای(۲) بلوغ فکری و فرهنگی ایرانیان است. این امر نشاندهنده فرهنگ تسامح و تساهل است و اینکه دیگر حفاظت از باورهای فاقد ارزش و بلکه مضر با سپر تقدس میسر نیست. در واقع اگر اندیشه و باوری درست و مفید باشد نیازی به مقدس نمایی ندارد تنها نیاز به استدلال دارد.
3- نهایتاً نتیجه میگیرند: هرج و مرج و توهین دو روی یک سکهاند! اگر آزادی به معنای هرج و مرج نیست پس توهین هم به معنای آزادی نیست.
آن را که ایشان هرج و مرج میدانند تنها تفاوت فکری انسانها است و عدم تحمل ایشان نسبت به این تفاوت، هفتاد میلیون انسان در ایران مجازند هفتاد میلیون عقیده متفاوت داشته باشند که هر کدام به معنای نفی تمامی عقاید دیگرباشد.
4- و شگفت آورانه می گوید: من بعید می دانم که مثلا شاهین نجفی جرات کند وارد مباحثی بشود که جامعه میزبان او در آلمان مثلا توهین می داند. فرضا تولید ادبیات ضدزن یا ضدسیاهان یا ضدیهودی یا ضدهمجنسگرایان.
نقد، انتقاد یا توهین به عقیده با نقد و انتقاد و توهین به گروههای انسانی یا جنسیتی یا جنسی تفاوت دارد. جناب آقای جامی! انسانها بر اساس نفس انسانی خود و بدون توجه به عقاید خود همه ارزشمند و برابر (مساوی) هستند. تفاوت جنسیت، گرایش جنسی، سن، نژاد و رنگ و عقیده و باور تأثیری در این ارزشمندی ندارد. توهینهایی که شما مثال زدهاید توهین یا تمسخر ذات انسانی است زیرا آنها بخشی از وجود انسان هستند و نمیتوان انسان را از آنها (مثلاً سن یا جنس یا رنگ یا گرایش جنسی)(۱) تفکیک کرد اما عقیده و باور تنها مانند پرده یا لباسی است که بر انسان کشیده شده و در هر کس متفاوت است و در خود فرد هم مدام در حال تغییر است و نمیتواند ملاک ارزشگذاری ذات انسانی باشد (درست بر خلاف نظر قرآن و اسلام). بنابراین توهین و تمسخر آن هرگز توهین به ذات انسانی محسوب نمیشود. ضمناً نقد یهودیت در دنیا مانند نقد اسلام آزاد است و همین همراه کردن یهودیت با مواردی مانند گرایش جنسی یا نژاد توسط شما نشان میدهد که شما تفاوتهای زیر بنایی را درک نکرده اید.( آنچه که ممنوع است انکار نسل کشی یهود در جنگ جهانی دوم یا همان هلوکاست است).
5- و دست آخر: چه کسی گفته است که اگر به کسی توهین کردی او را تمسخر کردی و توی سر او و باورهایش زدی کاری آزدیخواهانه کرده ای؟ و چه کسی در کجای تاریخ و جغرافیا نشانی دارد از اینکه کسی با این روش ها دست از عقاید خود برداشته باشد و تغییر کرده باشد؟
پاسخ سؤال شما این است: بند نوزدهم اعلامیه حقوق بشر! ضمناً شما اینجا هم مجدداً انسان و باورهایش را یک گرفتهای و نقد باور را با نقد انسان یکی گرفتهای! ضمناً بحث بر سر آزادی بیان است نه اینکه آیا توهین به عقاید باعث تغییر عقیده دیگران میشود یا نمیشود هدف آزادی بیان که کمک به تغییر باور (به زعم ما غلط) دیگران نیست که! آزادی بیان فی نفسه بخشی از حقیقت وجودی انسان و هویت و معنای اوست . در عین اینکه تاریخ رنسانس اروپا نشان میدهد که نقد و تمسخر و توهین به مسیحیت تغییرات شگرفی در مسیحیت و باورهای مسیحیان ایجاد کرد. آیا این همه ایرانی (به ویژه جوانان) که تا دیروز مسلمان بوده اند و امروز بی دین یا مسیحی هستند چون اکنون مذهب قبلی خود را نقد میکنند و آن را قبول ندارند به خود یا به اسلام توهین کرده اند؟!
یا اگر طرفداران نظریه خدای اسپاگتی پرنده از فردا بند جدیدی به عقایدشان اضافه کردند و اعلام کردند که پرستیدن خدای دیگری در حکم توهین به خدای ماست یا علم فیزیک به دلیل اینکه منشاء جهان را چیزی غیر از خدای اسپاگتی پرنده میداند موهن به خدا و باورهای ما بوده و لذا باید ممنوع شود، تکلیف چیست ؟ (یاد آوری میکنم روزگاری مسیحیان چنان اعتقادی داشتند). مسلمانان و عقاید آنها چه برتری ای بر پیروان اسپاگتی پرنده دارند؟ چون قدیمی ترند یا چون تمدن اسلامی داشته ایم یا چون کشورهای بسیار را فتح کرده اند؟ یا شاید چون آدم بسیار کشته اند و برده بسیار گرفته اند و اسیر بسیار سر بریده اند و تجاوز به زنان لشکر شکست خوردگان بسیار کردهاند؟! یا چون به نظر ما منطقی و درست میرسد؟!
این را به خاطر داشته باشید اگر بنا بر درستی نظر شما باشد نفس داشتن عقیدهای بر خلاف دیگران به معنای توهین به سایرین است. یهودی بودن یعنی اینکه مسیح و محمد دروغگو بودند و البته پیروانشان. و سنی بودن یعنی توهین به شیعیان و هندو بودن یعنی...
آقای جامی «مشکل» آنچه شما فکر میکنید نیست مشکل این است که شما و همفکرانتان چنان دایره ای تنگ و بسته و البته خودخواهانه از عقیده و آزادی دارید که یا باید عملاً فاتحه آزادی بیان را خواند یا اینکه هر عقیده مخالفی موهن به شما تلقی میشود.
نهایتاً خوشمزهترین قسمت این بحث این است که کسانی دم از منع توهین و تمسخر به عقاید دیگران میزنند که دینشان و کتاب آسمانی شان بزرگترین توهینها و تمسخرها را به تمامی انسانهای دیگرکرده و در تاریخ و سنت اسلام همه این موارد عملاً توسط خود محمد و صحابی او انجام شده! مواردی مانند:
* زنا زاده دانستن مخالفان محمد (و هو زنیم را در قرآن آنلاین سرچ کنید گو اینکه زنازادگی جرمی و گناهی بر کسی نیست چه اصلاٌ زمان وقوع جرم حتی نطفه اش هم وجود نداشته).
* چهار پا و حتی بدتر از چهارپا دانستن آنها(اولئک کلانعام بل هم اظل را سرچ کنید).
* گمراه دانستن آنها.(و هم لایبصرو، لا یعقلون، لا یتفکرون را سرچ کنید).
* کور و کر بودن آنها (از نظر درک و شعور) (صم بکم عمی را سرچ کنید)
* در حد مدفوع و ادرار دانستن آنها (به رساله های شیعیان و کتابهای اهل سنت رجوع کنید، کافر همانند مدفوع و ادرار عین نجس است).
* مجاز دانستن برده داری و تجاوز به دشمنان اسلام( تاریخ اسلام را بنگرید و آیات حرب؛ برده دانستن اسرا جنگی، آیه پنجاه سوره احزاب،...).
اصلاً شما خبری از تاریخ اسلام و آیات قرآن و شأن نزول آنها دارید؟!
زیر نویس:
۱- مطالعات بسیاری وجود منشاء ژنتیک در گرایشات جنسی را در انسان نشان میدهد نه انحراف اخلاقی بودن آن، همجنس خواهی در بسیاری از حیوانات از حشرات و پرندگان تا بونوبوها (نوعی میمون) و شیرها مشاهده میشود.
۲- در هر کدام از موارد ذکر شده بالا چنانچه مایل به داشتن اطلاعات بیشتر هستید همان مورد مثلاً" ترور عصما بنت مروان" را در اینترنت سرچ کنید در همان چند سایت اول اطلاعات کاملی را دریافت خواهید کرد. از گوگل برای سرچ استفاده کنید!
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.