|
جمعه 16 تير 1391 ـ 6 ماه ژوئيه 2012 |
آيا توهين مجاز است
عبدی کلانتری
آنچه در پی میآيد يک مصاحبه نيست، شکل "پرسش و پاسخ" را از اين رو برگزيدم که طی هفتههای اخير به طور شفاهی همين سوآل ها و نظاير آنها را برخی از دوستان با من مطرح کرده بودند و من ترجيح دادم آنها را به همان شکل و لحنی که از سوی معترضان مطرح شده بود در اينجا بياورم، زيرا نمونه وارند و مدام به گوش می رسند. پاسخها نيز کوتاه، فوری، بدون شاخ و برگ، و با لحن محاوره ارائه شده اند.
***
پرسش: شما مدافع بی قيد وشرط آزادی بيان هستيد. آيا به صرف داشتن اين آزادی، به خودتان اين حق را میدهيد که به افراد توهين کنيد؟
پاسخ: اول نکتهای که درباره احترام و بی احترامی می توان بگويم: فکر میکنم در هر جامعه دموکراتيک افراد، به عنوان فرد، بايد احترام شخصيت يکديگر را داشته باشند. اين را میگويند "احترام شهروندی". شهروند در مقابل شهروند. انسانهايی که يکديگر را نمی شناسند، با يکديگر دوستی يا رابطه همسايگی ندارند اما به اعتبار اينکه"شهروند" اند و بايد ميانشان صلح برقرار باشد، به يکديگر احترام میگذارند و شخصيت يکديگر را با توهين و تمسخر و زخم زبان خفيف نمی کنند. اين احترام به شخصيت مدنی افراد است و ربطی به "کرامت" و"رحمانيت" و دلسوزی و اين حرفها ندارد. "رحمانيت" مرا نگران می کند: انگار يک عده آن بالا نشستهاند و از سر لطف تصميم می گيرند به نيابت از دينشان به ما رحمت بورزند يا نورزند. رحمت را بايد گذاشت برای گدای سرکوچه.
در زبان روزمره، واژهها و عبارات رکيک و سخيف، به ويژه اصطلاحات زن ستيز، بسيار است. توهين را نمیتوان از زبان زدود اما میتوان نسبت به آن آگاهی داد و از کاربردش اجتناب ورزيد: توهين به يک زن مثل "خواهر خودتو بپوشون" يا "بی حيا" بی احترامی به شکل متلک؛ مثلاً متلک به پوشش شما، دامن کوتاه يا روسری و حجاب شما. يا نجس دانستن يک شهروند غيرشيعی، يک بهايی، يک زرتشتی، فردی با گرايش جنسی متفاوت. میتوان و بايد نسبت به انواع خشونت نهفته در زبان آگاهی ايجاد کرد و آدمها را از کاربرد آگاهانه يا ناآگاهانه آن زبان و اصطلاحات پرهيز داد.
پرسش: پس شما لازم میدانيد به باورها و عقايد مردم احترام بگذاريد؟
پاسخ: دقت کنيد در اينجا صحبت از کاربرد زبان است و "اجتناب" از خشونت زبانی. معنیاش به هيچ وجه اين نيست که شما به "عقايد" يک فرد يا به دين و مرام او احترام می گذاريد. هيچ ضرورتی ندارد که ما به عقايد يکديگر احترام بگذاريم. "دانايی" کالای کميابی است. آدمها بيشتر دستخوش کج فکری اند تا مجهز به بصيرت. تعصبات، پبشداوری های باطنی شده، خرافات، و انواع بیخردی ها شايسته احترام نيستند بلکه بايد بی مهابا مورد انتقاد قرار بگيرند.
منظور ما از "توهين" چيست؟ شما اگر شراب بنوشيد يا گوشت خوک بخوريد يا همجنسگرا باشيد به مقدسات بعضیها توهين کرده ايد. اگر اين کار را در ماه "مبارک" بکنيد از اهانت هم بدتر است، فساد کرده ايد، يعنی به باور آنها، محيط زندگانی شان را آلوده کردهايد و آنها حق دارند اين نجاست را تطهير کنند.
وجود اقليتی از زنان و مردان همجنسگرا توهين مستقيمی است به ارزشها و اخلاقيات افراد متدين. البته که اين توهين به"مقدسات" آنهاست. حال میخواهيد چه کنيد، اين زنان و مردان را از صفحه روزگار محو کنيد يا آنها را در"گتو" بگذاريد که جلو چشم همسر و فرزندان شما نباشند؟ مقدسات اين است؟! از قضا مقدسات شما نيز توهينی است به هستی و شعور و انسانيت آنها؛ کتابهای به اصطلاح "مقدس" سراپا توهين و تهديداند به"مشرکان" و "کافران" و "گناهکاران" و"مفسدان" که بايد تنبيه يا تحقير شوند. خوب، سختگيران متدين هم میتوانند از گناهکاران بياموزند و "توهين" را به شکل متمدنانه و صلح جويانه پذيرا شوند و با آن مدارا کنند. وگرنه بايد به خشونت متوسل شوند.
پرسش: پس مشکل از نظر شما ميزان تحمل انسان هاست؟ ما موظف نيستيم به خود انسانيتِ آدم ها احترام بگذاريم و به آنها مهر بورزيم بلکه بايد بايد ظرفيت انسان ها را برای پذيرش توهين بالا ببريم؟!
پاسخ: اگر واقعاً صدمه ای روحی به شما وارد آمده باشد (نه اينکه به تحريک واعظان و مراجع، رگ غيرت مدهبی تان بيرون زده باشد ــ تازه ما واقعاً نمیدانيم اکثريت خاموش شيعيان فلان ترانه يا رمان را بی احترامی تلقی میکنند يا نه، فقط سرو صدای واعظان و کاسه های داغ تر از آش معمولاً به گوش ما می رسد.)، اگر روشن شود که جراحتی روحی و روانی برآيند آن توهين بوده، البته بايد اعتراض کنيد اما نه به شيوه خشونت آميز. نه با حمله و آتش سوزی و حکم قتل هنرمند و نويسنده. از راه مسالمت آميز به او حالی کنيد با هر نيتی که آن کار را کرده، صدمه ای روحی را ناخواسته سبب شده؛ اين را صميمانه و محترمانه به او "ثابت کنيد" و ببينيد واکنش او چيست.
در مورد "انسانيت" هم فکر میکنم هيچ ضرورتی ندارد ما به يک مفهوم انتزاعی مثل "انسانيت" عشق بورزيم. در عمل هم کسی اين کار را نمی کند. اين نوع اومانيسم های تصنعی فقط شعارند.
انسانها، انسانهای واقعی و زنده نه "انسانيت"، به هيچ وجه از يک پيکر و يک "گوهر" نيستند، بلکه به گروهها و دستجات و طبقات مختلف تعلق دارند ــ با منافع متفاوت و متضاد؛ با قدرت متفاوت و ميزان شعور متفاوت و حتا "زمان تاريخی" ِ متفاوت. اگر زنی به اعتبار تجربه زيستی اش علاقهای نداشته باشد با مردها دمخور باشد، چطور میخواهيد مجبورش کنيد قبول کند "بنی آدم" از يک "گوهر" است؟! شايد او "بنی" آدم نباشد و نخواهد بپذيرد که از دنده حضرت آدم سرشته شده. آنچه احترام شهروندی را ضروری میکند ميزان مطلوب يا ميانگينی از صلح اجتماعی است، تا افراد بتوانند آمال متفاوت و گاه متضاد خود را در شرايط امنيت و آسايش دنبال کنند.
پرسش: توهين به متون مقدس يا به پيامبران و امامان چطور میتواند به صلح اجتماعی کمک کند؟
پاسخ: اگر از من میپرسيد که آيا يک متن، يک "کتاب"، يک چهره تاريخی، يا يک شخصيت افسانه ای هم شامل احترام شهروندی می شود، بايد عرض کنم خير. میتوان متن ها را مسخره کرد، شمايل ها را پاره کرد، و هردو را در ذباله دان انداخت. متون مقدس چطور؟ اگر کتابی از زمره به اصطلاح کتابهای "مقدس" باشد و چند ميليون آدم (در کشوری که ظاهراً گفته می شود قربانی "امپراتوری" شده) تصور میکنند اين کتاب کلام خداست و کسی حق ندارد به محتويات آن اسائه ادب کند (و عدهای هم در دانشگاههای غربی اصرار دارند که"مدرنيته" و آمريکا و اسراييل به آن کشور اجحاف کردهاند و حالا "توهين به مقدسات" مساوی است با ادامه استعمار و استثمار)، آيا بازهم میشود آن کتاب را به زباله دان سپرد؟ اينجا احتياط شرط است! بايد ديد با کدام شيوه بهتر میتوان اين حقيقت را به زبان آورد که ياوه در همه حال ياوه است، و از درون ياوه های مقدس خشونت بيرون می آيد. و اين خشونت، خشونت بومی و خانه زاد است، نه ساخته اسراييل و "امپراتوری".
پرسش: به چه شيوه به نظر شما میشود اين کار را کرد؟ به شيوه "آی نقی" شاهين نجفی و "آيه های شيطانی" سلمان رشدی؟
پاسخ: وقتی که اول اصل مشروع بودن انتقاد را در فرهنگ مان پذيرفتيم، وقتی که نويسنده و هنرمند را از ترس جانش فراری از وطن نکرده باشيم، آنوقت مساله شيوه انتقاد امری ثانوی می شود. شايد راهش سوزاندن و پاره کردن نباشد. البته به آشغالدانی سپردن هر متنی حق شما است. اين حق دموکراتيک شماست که از هر متنی انتقاد بکنيد، زيرا هيچ متنی به اين اعتبار که خارج از حيطه نقد باشد، "مقدس" نيست. اما قصد ما روشنگری است نه اينکه لج آدمهای خرافی را در بياوريم، به ويژه کسانی که هنوز از لحاظ آگاهی تمدنی به قول امانوئل کانت، در "صغارت" به سر میبرند و عقلشان را سپرده اند دست "آقا" و "مراجع": کسانی که وقتی دلخور و آزرده شدند، جيغ میزنند، دهانشان کف می کند، و زمين و زمان را روی سرشان میگذارند. درست است که گاهی بايد گوش بچه را گرفت و کمی او را ادب کرد، اما میشود اين کار را به طور "سمبوليک" انجام داد و بهترين راه همان کاری است که هنرمندان می کنند: نويسندگان، طنزنويسان، کاريکاتوريست ها، يا مثلاً خوانندگان موسيقی "رپ".
کسانی که کمی درک هنری داشته باشند میدانند ژانرها دارای قراردادهای خاص خودشان هستاند، به قول رانالد دوارکين، "آنچيزی که "تمسخر" می ناميم نوع خاصی از بيان است که محتوای آن را نمی توان با بسته بندیِ ديگری که محترمانه تر باشد ارائه کرد، زيرا اگر بخواهيم شکل آنرا عوض کنيم، ديگر با همان بيان سرو کار نداريم."
کاريکاتور و طنز برحسب خصلتش بايد شيطنت داشته باشد، مسخره کند، دست بيندازد، اغراق کند، سربه سر بگذارد، و تابوها و خطوط قرمز را انگولک کند. موسيقی رپ (که از گتوهای سياهان محروم آمريکايی سر برآورده) خشمگين است، زبان پرخاش دارد، گاهی بی نزاکت است، و میخواهد دردها و سختی ها و ادبار ناشی از تبعيضات نژادی يا طبقاتی يا جنسی را به فرياد بياورد. "رپ" آينه تبعيض است. کسی مثل شاهين نجفی، آينه ای را جلوی مقدسات شيعی میگيرد و با لحن غضب آلود يا طعنه آميز میگويد، "بفرماييد، خودتان را تماشا کنيد! ببينيد مقدسات تان چه بلايی سر ما آورده است.
اين شيوه متمدنانه و غيرخشونت آميز انتقاد اجتماعی است. وگرنه، در پاسخ ترور احمد کسروی يا الاهيات کهريزکی، در پاسخ بر باد دادن زندگی و آمال يک نسل، ما هم بايد قمه ها و ذوالفقارها را تيز میکرديم و می افتاديم به جان فَتوا صادر کنندگان. خير. اين رسم شهروندان مدرن و دموکرات نيست. اين راه و رسم هواداران افراطی امامان و "معصومين"است. روش متمدنانه و صلح آميز انتقاد و روشنگری چيزی نيست مگر طريق هنر، ادبيات، موسيقی، طنز ، کمدی و فکاهه. از ملانصرالدين گرفته تا صادق هدايت، از "چلنگر" تا "توفيق"، از تئاتر خيابانی سعيد سلطانپور و غلامحسين ساعدی تا رمان گرافيک مرجان ساتراپی و کاريکاتورهای مانانيستانی و زبان تيز هادی خرسندی و گفتار تلويزيونیِ بهرام مشيری. از "ميخک نقره ای" فريدون فرخزاد تا موسيقی نامجو و کيوسک و شاهين نجفی. هنرمندی مثل شاهين نجفی به مراتب از لجاظ اخلاقی در مقام بالاتری است تا برخی نوانديشان رحمانی که نه ادراک موسيقی و نه ديد تيز نقادانه، دلسوزانه ، و تراژيک او را دارند.
مقدساتی که صدای زن را ممنوع میکند و همجنسگرايان را بر تير جرثقيل به دار می آويزد، مقدساتی که رقص و طرب و خوشباشی را از زندگی جوانان می دزدد و به آنها روسری و توسری عطا می کند، مقدساتی که عزا و ندبه و شهيدنمايی و امام پرستی را جانشين شعور و عقلانيت کرده، بايد هدف انتقاد اين هنرمندان قرار بگيرد. انتقادِ هنر انسانی ترين و متمدنانه ترين شيوه انتقاد اجتماعی است.
بی.بی.سی
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.