بازگشت به خانه        پيوند به نظر خوانندگان

چهارشنبه 21 تير 1391 ـ  11 ماه ژوئيه 2012

 

انقلاب مصر و چند استنتاج سياسی!

محسن ابراهيمی

ebrahimi1917@gmail.com

انقلاب مصر در 18 روز محمد مبارک را ساقط کرد. ضد انقلاب مصر 18 ماه وقت لازم داشت تا محمد مرسی را به جایش بنشاند. سقوط مبارک حاکی از پیشروی انقلاب در گام اول بود؛ عروج مرسی حاکی از در جا زدن اش در گام های کنونی. انقلاب مصر آغاز شکوهمندی داشت اما به پایان شکوهمندی هم نیاز دارد. یک چیز روشن است و وضعیت مصر تاکید تازه ای بر آن است: آن عواملی که  آغاز یک انقلاب را شکوهمند میکنند الزاما آن را به پایان شکوهمندش هم نمیرسانند.

این دو مقطع، با ظرافت تمام در میدان تحریر منعکس شده است. میدانی که در ۱۸ ماه گذشته، دو بار شاهد غرش رعدآسای شور و شعف بود. بار اول در 11 فوریه 2011 وقتی مبارک از تخت ریاست جمهوری برافتاد؛ بار دوم در 24 ژوئن 2012 وقتی مرسی بر تخت او تکیه زد. بار اول وقتی وقتی سمبلی کهنه از نظم حاکم جایش را ترک کرد؛ بار دوم وقتی سمبلی جدید برای حفظ همان نظم جایش را گرفت. اولی غرش جمعیتی عظیم بر شانه های بلند پیشروی یک انقلاب بود؛ دومی غرش جمعیتی دیگر بر شانه های خمیده اش. تحریر 11 فوریه تماما با تحریر 24 ژوئن متفاوت بود: ترکیب اصلی حاضرین، شعارها، روحیات، تصورات، توهمات، احساسات و همه چیز در این دو تاریخ متفاوت بودند. انقلاب مصر نیازمند بازگشت پیروزمندتر تحریر اول است.

 

میدان تحریر در دو مقطع

"صبحانه خوبی صرف کن. یک کوله پشتی با ماسک گاز و عینک شنا بردار. نامت را روی بازویت بنویس. مشخصاتت را در یک پیام تلفن جیبی ات بنویس. و به میدان تحریر برو." (از یک پیام تویتری وقتی سه نفر از  بیش از 40 جانباخته شناسایی نشدند).

صف انقلاب دشمن اش را خوب می شناخت. می دانست چه توحشی در انتظارش است. می دانست که بورژوازی خیل عظیم آدمکش حرفه ای را برای همین روزها ذخیره کرده است. می دانست که حکومت به هر جناتی و هر توحشی دست خواهد زد تا این قلب تپنده انقلاب را از حرکت باز دارد. و به این ترتیب نامش را بر بازوانش نوشت و در میدان تحریر یکی از حماسه های شور انگیز تاریخ معاصر را خلق کرد.

به خاطر داریم که در میدان تحریر، انقلاب مصر از یک طرف به نبردی شجاعانه علیه اوباشان حافظ نظم حاکم دست زد و از طرف دیگر اهداف و آرمان هایش را در همان میدان زندگی کرد. از خود دفاع کرد. به دشمن تعرض کرد. زن و مرد، پیرو جوان، با هر زبان و لباس و قیافه و اندیشه و عقیده در کنار هم و در یک همبستگی عمیق و قدرتمند انسانی انقلاب شان را پیش بردند. (برای اولین بار در تاریخ مصر از لمپنیسم مردسالارانه علیه زنان حتی  اثری هم پیدا نبود.) به خاطر می آوریم که در همین لحظات، دلالان کهنه کار و کارکشته و حرفه ای طبقهء سرمایه دار ۔ در غرب و در خود مصر، از میان طبقهء حاکم و اپوزیسیون بورژوایی ۔ داشتند برای زیر آب کردن انقلاب معامله می کردند. اخوان المسلمین یکی از میان این صف بود که در فرصت فراهم شده دست در دست ژنرال ها گذاشته بود. در این دوره، میدان تحریر، با هشیاری تمام حقه های سیاسی جاری را خنثی می کرد و به تمام دلالان سیاست دهن کجی می کرد. وقتی نمایندهء همین اخوان پا به میدن گذاشت توسط جمعیت هو شد و بیرون انداخته شد. این اتفاق آنچنان برجسته بود که حتی بی بی سی هم ۔ که همیشه نقش عصای طلایی زیر بغل دلالان سیاست را بازی کرده است ۔ اعتراف کرد که "...این یک انقلاب واقعی است. مردم خواهان تحولات اساسی هستند. معترضین نه فقط علیه نظامیان بلکه حتی علیه اپوزیسیون سنتی هستند. دیروز وقتی که سخنگوی اخوان المسلمین در میدان التحریر حضور یافت با هو و طبل  معترضین فراری شد".

در میدان تحریر این مقطع، ابتکار دست کارگران، زنان، جوانان، بیکاران، تهیدستان مصر بود که در قالب ارگان های خودجوش خود نقش رهبری داشتند. ابتکار در  دست توده هایی بود که عزم کرده بودند مصر را از دست نظام حاکم نجات دهند. و این انعکاسی از موقعیت تعرضی انقلاب در سراسر مصر بود. در این دوره، بازی های سیاسی همراه با بازیگرانش یکی پس از دیگری خنثی می شدند. 

در میدان تحریر 24 ژوئن اما، ترکیب اصلی جمعیت دیگر آن مردمی نبودند که نام شان را بر بازوان شان نوشته بودند و آمده بودند تا بر نام و نشان نظم کهنه خط بطلان بکشند. جمعیت اصلی این روز، طیفی بود که یک سرش حامیان اخوان و سر دیگرش مخالفین اسکف ۔ نه الزاماً حامیان اخوان ۔ بودند. آمده بودند تا شکست شفیق و نه پیروزی مرسی را جشن بگیرند. من با این تفسیر بعضی ژورنالیست ها موافقم که تعداد زیادی از مردم مصر به مرسی رای دادند تا شفیق پیروز نشود و به شفیق رای دادند تا مرسی پیروز نشود. 

بخش اعظم آن نیرویی که انقلاب مصر را آغاز کرد و پیش برد، نمایش مضحک انتخابات میان اسکف و اخوان را برسمیت نشناخت و در آن شرکت نکرد. آنها در پیروزی یا شکست هیچ کدام از نیروهای حافظ نظم طبقاتی کهنه در مقابل هم، چیزی برای شاد شدن ندارند. در میدان تحریر دور اخیر، تعداد اندکی از این توده مردم حضور داشتند که آمده بودند تا در لحظهء اعلام نتیجهء یک معاملهء سیاسی، یکبار دیگر فریاد "سرنگون باد حکومت نظامیان" سر بدهند. آمده بودند تا یکبار دیگر در متن تعرض به انقلاب فریاد بزنند: "انقلاب تا پیروزی ادامه دارد". جمعیت اصلی مدافعین انقلاب مصر حاضر نشدند میدان را پر کنند و عملاً نقش سرباز پیاده برای شطرنج بازان اخوان المسلمین را بازی کنند. در همان لحظات قدرت نمایی اخوان در میدان، بخشی از مردم مصر که "نان و آزادی و حرمت انسانی" خود را در گرو ادامه انقلاب می دانند؛ در مقابل کاخ ریاست جمهوری ۔ کاخی که قرار بود کلیدش را تحویل مرسی بدهند ۔ عکس جانباختگان در درست "فریاد مرگ بر حکومت نظامی" سر می دادند؛ علیه محمد بدیع، رهبر اخوان  المسلمین و علیه حکومت اخوان شعار می دادند: ( down, down with the rule of the guide)

اگر در دور اول، میدان تحریر میعاد گاه یک نسل عصیان زده برای بزیر کشیدن بالایی ها بود؛ در دور دوم، این میدان به محلی برای فشار از پایین برای معامله در بالا بود. انقلاب باید میدان تحریر اول را زنده کند.

 

کشمکش در بالا، تقسیم قدرت!

آن لحظاتی که در متن بی رهبری و در نتیجه سردرگمی انقلاب، میان جناح های مختلف بورژوازی مصر، هم برای خالی کردن بیشتر زیر پای انقلاب و هم برای اختصاص سهم بیشتر کیک قدرت به خود، نمایش انتخاباتی برقرار بود؛ اسکف در عین حال مشغول چیدن دم اخوان بود که قبلاً با هم علیه انقلاب دسیسه کرده بودند. فقط با چند فرمان ناقابل  مجلس را منحل کرد و خود را به مثابه قانونگذار به جایش گذاشت؛ فرماندهی کل قوا را حق اختصاصی خود دانست؛ نظارت بر بودجه را در حیطه اختیارات خود قرار داد؛ قانون اساسی را لغو و خود را متولی تدوین قانون اساسی جدید اعلام کرد؛ و البته همهء این ها را به نام و با حکم دادگاه  عالی قانون اساسی انجام داد؛ دادگاهی که نه تنها ساختار و سازمان اش بلکه حتی قضات اش هم به دوران مبارک تعلق دارند. و به این ترتیب رئیس جمهور آتی را پیش از اینکه انتخاب شود عزل کرد. و جالبتر از همه اینکه رئیس جمهور آتی موظف شد در مقابل همان دادگاهی که بال و پرش را چیده بود قسم ریاست جمهوری بخورد! فقط رئیس جمهوری را میتوان این چنین مفتضح کرد که  نه تنها مشروعیت اش را از انقلاب نگیرد بلکه خود در زیر آب کردن سر انقلاب نقش داشته باشد. و اخوان و نماینده اش دقیقاً در چنین موقعیتی هستند. با این حساب آیا واقعاً حیرت آور است که چرا اخوان در مقابل چنین تعرض وسیعی مقاومت نکرد و نتوانست بکند؟ (اخيراً مرسی فرمان بازگشایی مجلس را ۔  مجلسی که اسکف فرمان به انحلالش داده بود ۔ صادر کرد، فرمانی که فقط چند ساعت در هوا چرخید و با حکم متقابل به زمین افتاد: دادگاه عالی قانون اساسی حکم داد که فرمان قبلی نهایی و لازم الاجراست. البته باید بگویم که همه این ها می توانند در چانه زنی های بعدی تغییر یابند).

مرسی، پیش از اینکه در پیشگاه دادگاه عالی قانون اساسی مراسم قسم خوردن بجا آورد، در میدان تحریر ظاهر شد و بعد از مراسم تحلیف به دانشگاه قاهره رفت. در میدان تحریر به عنوان یک پوپولیست طرفدار مردم، در دادگاه عالی قانون اساسی به مثابه طرفدار ثبات سیاسی و حافظ قانون اساسی، و در دانشگاه قاهره به مثابه یک ناسیونالیست طرفدار اتحاد عرب ظاهر شد. در میدان تحریر از مردم تقدیر کرد، در دادگاه عالی قانون اساسی از قانون اساسی تجلیل کرد و در دانشگاه ۔ که ارتشبد طنطاوی در ردیف اول نشسته بود ۔ از ارتش تجلیل کرد. و در همهء این سه تجمع به مثابه یک پراگماتیست دو آتشه که هم طرفدار انقلاب است، هم طرفدار نظم حاکم است، هم طرفدار آزادی مطلق است، هم طرفدار امنیت مطلق و ...

ساده انگاری محض است اگر این تناقضات را با شخصیت مذبذب او توضیح داد. برعکس، این تناقضات محصول تناقضات واقعی در اوضاع سیاسی است. انقلاب مصر نه پیروز شده است و نه خاتمه یافته است. اگر این انقلاب به طور کامل شکست می خورد، مبارک در تخت اش می ماند. اگر این انقلاب به طور کامل پیروز میشد، اخوان المسملین، به مثابه یک حزب دو دوزه باز طرفدار نظم طبقاتی حاکم به حاشیه رانده می شد. در شرایطی که انقلاب نه پیروز شده است و نه توانسته اند به طور کامل شکست اش بدهند، کسی که به نام انقلاب بخواهد نقش ضد انقلاب را بازی کند سرنوشتی غیر از آنچه محمد مرسی کرده نمی تواند داشته باشد.

مسئلهء اصلی و بلافاصلهء هر انقلابی تسخیر قدرت سیاسی ۔ در هم شکستن قدرت حاکم و بدست گرفتن قدرت ۔ است. انقلاب مصر هم از همان آغاز تعرضی علیه قدرت سیاسی طبقهء حاکم بود. اگر چه توانست به قدرت حاکم ضربه بزند، اما آن ضربه آنقدر قوی بود که به سرگیجه اش انداخت و آنقدر ضعیف بود که نتوانست تماماً بر زمین اش بزند. از نقطه نظر انقلاب مصر، کشمکش سیاسی کنونی، کشمکشی در بالا میان نمایندگان مختلف طبقهء بورژا برای خاتمه دادن کامل انقلاب است. ظاهر قضیه این است که انقلاب مصر انتخابات را بر قدرت حاکم تحمیل کرده است و زندانی ِ سابق ِ مبارک بر تخت ریاست جمهوری نشسته است در حالیکه خود مبارک زندانی است. دول غرب، بورژوازی مصر و ژورنالیسم تابع، اتفاقات کنونی را نشانه ای از پیروزی دمکراسی بر دیکتاتوری، نشانه ای از به فرجام رسیدن انقلاب، نشانه ای از پیروزی پروژهء "انتقال تدریجی و آرام قدرت" اعلام کرده اند. اکونومیست در مقام عقل سلیم بورژوازی جهانی ظاهر شد و نصیحت شان کرد که محکم زیر بغل مرسی را بگیرند. خود اخوان سخنرانی مرسی در میدان تحریر را روز "تولد جدید"، روز "انتقال قدرت" نام گذاشت. اما واقعاً هیچ گونه انتقال قدرتی در حال رخ دادن است؟ به این سوال وقتی از دریچهء نگاه بورژوازی نگاه کنیم یک جواب دارد و وقتی از دریچهء نگاه طبقه کارگر مصر و توده هایی که انقلاب کردند نگاه کنیم پاسخ اش متفاوت است.

از نظر بورژوازی مصر، واقعاً "انتقال قدرت" دارد رخ می دهد؛ "انتقال قدرتی" که برای جلوگیری از انتقال قدرت واقعی به دست انقلاب انجام می گیرد. پایه های اجتماعی بیشتری از طبقهء بورژوا در قدرت سهیم می شوند. کل این طبقه به این بازی قدرت در بالا تن داده است تا چیزی از قدرت سیاسی به پایین منتقل نشود.

از نقطه نظر صف انقلاب، این اتفاقات لحظات متنوع بازی قدرت در بالاست اگرچه خود این بازی را انقلاب به قدرت حاکم تحمیل کرده است؛ همان قدرت حاکمی که کوچک ترین "بازی" با قدرت را با آتش جواب داده است. محتوای سیاسی "انتقال قدرت"، که غرب با لحنی پدرمابانه آن را نشانه ای از رغبت مردم مصر به دمکراسی قلمداد می کند،  انتقال هیچ قدرتی از بالا به پایین نیست بلکه پخش قدرت در بالاست. بر دوش یک انقلاب نافرجام، طبقهء حاکم مصر دارد قدرت سیاسی را میان دو جنبش بورژوایی، دو جنبش متعلق به طبقهء سرمایه دار مصر، یعنی جنبش ناسیونالیسم بورژوایی که حاکم مطلق بوده است با جنبش اسلامی که مغضوب بوده است تقسیم می کند.

 

چند استنتاج سیاسی

۔ انقلاب مصر در انتهای آن 18 روز باشکوه، مبارک را ساقط کرد و به اولین هدف اش رسید. اما کل لجن زار نظم سابق با تمام لجن هایش ۔ جز مبارک ۔ دست نخورده باقی ماندند. انقلاب مصر اگر بخواهد پیروز شود باید کل این طویلهء اوژیاس را با تمام پهن هایش جارو کند.

۔ مسئلهء فوری و اولیهء هر انقلابی تعیین تکلیف با قدرت سیاسی حاکم است، اگر چه این تمام مسئله اش نیست. انقلاب مصر به قدرت سیاسی دست دراز کرد، مهره ای نمادین را به زیر کشید اما نتوانست ۔ نه اینکه نخواست ۔ ماشین عظیم قدرت سیاسی را تماماً در هم بشکند. هیچ انقلابی نمی تواند به بنیادهای اقتصادی و اجتماعی نظم حاکم دست بزند مگر اینکه کل ماشین قدرت سیاسی را تماماً خرد کند و قدرت توده های انقلاب کرده را جایگزین اش کند.

۔ به خاطر بیاوریم که قیام مصر مکرراً این یا آن نهاد حکومتی را مورد تعرض قرار داد. از وزارت کشور گرفته تا مجلس و کاخ ریاست جمهوری تا ادارات پلیس و امنیت بارها مورد دست درازی اش قرار گرفتند. اگر انقلاب مصر نتوانست ماشین حکومتی را تماماً خرد کند به خاطر توهم اش نبود، به این خاطر بود که به رهبری و ابزار چنین کار سترگی ۔ حزب سیاسی انقلاب ۔ مسلح نبود. برای در هم شکستن کل ماشین دولتی و سازمان دادن و استقرار قدرت مردم انقلاب کرده به جای آن، حزب سیاسی آن انقلاب ضرورت حیاتی دارد. حزبی که کل مقاومت ضد انقلاب را سنگر به سنگر در هم بشکند و پیشروی انقلاب را سنگر به سنگر سازماندهی کند. انقلاب برای پیروزی اش به سازمان نیاز دارد. به رهبری نیاز دارد. به سازمانی نیاز دارد که رهبری اش کند. بی دلیل نیست که در انقلابات جاری، رسانه های بورژوایی،  "هرکس خود یک رهبر است" را با اشتیاق تمام در بوق و کرنا می کنند.

۔ انقلاب مصر هنوز به فرجام اش نرسیده است و ناگزیر ادامه خواهد داشت به این دلیل ساده که حرکتی بر سر تقسیم قدرت میان جناح های مختلف طبقه حاکم نبود؛ بر سر این نبود که عنصری از بورژوازی حاکم تخت ریاست جمهوری را ترک کند و عنصری از بورژوازی اپوزیسیون آن را پر کند. انقلاب بر سر "نان، آزادی و حرمت انسانی" بود. کارگران رفاه می خواهند. بیکاران کار می خواهند. بی خانمان ها سرپناه می خواهند. تحقیر شدگان حرمت انسانی می خواهند. و در یک کلام اکثریت تهیدست و محروم مصر نان و آزادی وحرمت انسانی می خواهند. انقلاب ادامه خواهد داشت چون نان و آزادی و حرمت انسانی مردم مصر همچنان در هوا معلق است.

9 جولای 2012، 19 تیر 1391

 

نظر خوانندگان

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه