بازگشت به خانه       \پيوند به نظر خواندگان

نوشته های هفتگی

الاهه بقراط

جمعه 13 مرداد ماه 1391 ـ  3 ماه اگوست2012

 

وطن ‌فروشی به معنی واقعی!

اصطلاح «وطن‌فروشی» کنایه‌ای است از سیاست‌هایی که دست در دست بیگانگان داشته باشد و منافع کشور را بر اساس سود و زیان آنها تعریف کند و یا از این منافع به سود بیگانه چشم‌پوشی کند و یا با سیاست‌های نادرست، آگاهانه یا ناآگاهانه، اقداماتی انجام دهد که به زیان کشور و سود دیگران تمام شود. در تاریخ معاصر ایران چه بخشی از روحانیت و آخوندها و مذهبی‌های مکلا و چه گروه‌هایی از چپ و راست وجود داشتند که به درجات مختلف مشمول این کنایه می‌شدند. امروز نیز این کنایه در چهارچوب و اشکال دیگری وجود دارد. اما اینکه بشود «وطن» را واقعا اجاره داد و فروخت، تنها از نظامی مانند جمهوری اسلامی بر می‌آید!

 

مسخِ خبری

تردید نباید داشت که انبوه خبرهای ناگوار و فلاکت‌هایی که در افکار عمومی و میان مردم دهان به دهان نقل و تکرار می‌شود، از یک سو آنها را به موضوعاتی بدیهی و طبیعی تبدیل می‌کند و زشتی و ناروا بودن آنها را به حاشیه می‌راند، و از سوی دیگر، خیلی زود با آمدن انبوهی از خبرهای مشابه و زشت‌تر و نارواتر، آنها را به فراموشی می‌سپارد. این یک ویژگی مؤثر روانی در مثلثی است که دو ضلع آن را انبوه خبر و فقط یک ضلع آن را جامعه تشکیل می‌دهد.

چنین جامعه‌ای‌ که مشکلاتش، خود مضمون اصلی خبرهاست، بدون آنکه در یک مناسبات آگاهانه بتواند فاصله بین خود و خبر را تشخیص دهد و موقعیت خویش را در خبرها باز یابد، زیر بارِ آن از نفس می‌افتد. جامعه چهره بیمار و رنجور خویش را در این خبرها باز نمی‌یابد و با آنها به گونه‌ای برخورد می‌کند که گویی مربوط به کسانی غیر از اوست و اساسا ربطی به آن ندارد! تکوین این پدیده از همان آغاز جمهوری اسلامی با بمباران خبر اعدام‌ها و پاکسازی‌ها آغاز شد و به تدریج مسخ خبری جامعه به طور کامل شکل گرفت. در این حالت، افراد جامعه، حساسیت لازم در یک مناسبات منطقی را نسبت به خبرهایی که می‌شنوند از دست می‌دهند. جامعه‌ای که زمانی خود را در افتخارات تاریخی و جغرافیایی و تلاش‌اش برای آرمان‌های والای بشری تعریف می‌کرد، چنان در مسخ خبری همه آن چیزهایی که بر سر خودش دارد می‌رود، غرق می‌شود که قهقرا و پس‌رفت خویش را در نمی‌یابد و آن قدر عقب‌عقب می‌رود که سرانجام در چاه جمکران سقوط می‌کند. نیروی اندیشه و امکانات عملی آن گروه اندکی که همواره در تاریخ نقش ریسمان نجات و چرخ بیرون آوردن یک جامعه غلتیده در انحطاط را بازی می‌کنند، کافی نیست. در چنین شرایطی حتما باید اتفاقی روی دهد و معمولا نیز چنین می‌شود. جنبش سبز در فراگیرترین معنای آن، تلاشی برای بیرون آمدن از این موقعیت بود. لیکن بنیه ذهنی جامعه و توان کسانی که هدایتِ جنبش به آنها محدود ماند، در موقعیتی نبود که بتواند دیوارِ مسخ را فرو ریزد.

این روزها، به ویژه پس از «ماجرای مرغ» باز هم تکرار «خلایق هر چه لایق» و بیان دلخوری از این جامعه‌ در خود غرق شده بسیار شنیده می‌شود. به نظر من اما، درست است که حرف آخر را همواره نه حاکمان بلکه مردم می‌زنند، و درست است که نیروی هیچ حکومتی با نیروی مردم، که می‌تواند سازنده یا ویرانگر باشد، برابری نمی‌کند، ولی حاکمان پست و منحط، جامعه پست و منحط پرورش می‌دهند. دلیل‌اش روشن است: زیرا تنها با جامعه‌ و زیردستانی مانند خود، می‌توانند در قدرت باقی بمانند! پس حاکمان هستند که لیاقت خلایق را تا حد حقارت خویش پایین می‌آورند. چنین حاکمانی همواره هنگامی از قدرت رانده می‌شوند که جامعه دیگر نخواهد به پستی و انحطاطِ تحمیلی تن در دهد. از همین رو، بخش عظیمی از سرمایه‌گذاری چنین رژیم‌هایی برای سکون جامعه در انحطاط به کار می‌رود. این یک واقعیت تاریخی در تمام کشورهایی است که حکومت‌های توتالیتر و فاسد داشته‌اند. بیهوده نیست که شیوه‌های آنها نیز با وجود تفاوت‌های فکری، فرهنگی و تاریخی به شدت به یکدیگر شبیه است. از برپایی نهادهایی مانند بسیج و سپاه تا تطمیع جامعه به وسیله سهمیه‌های ویژه و دامن زدن به رقابت برای نابودی مخالفان رژیم توسط افراد خود جامعه! اگر در آلمان نازی، مردم می‌دیدند که همسایه و همکاران‌شان گروه گروه غیب می‌شوند و کسی صدایش در نمی‌آمد، در جمهوری اسلامی نیز این کار به شکل دستگیری‌ها و اخراج و پاکسازی‌های گسترده صورت گرفت و کسی صدایش در نیامد. مسخ خبری جامعه از همان دوران آغاز شد و به از دست دادن حساسیت در برابر صحنه سنگسار و  طناب‌های دار در خیابان‌ها انجامید.

 

عقل ِ نارس

این است که هر چه فاصله از آن جامعه بیشتر می‌شود، عمق فاجعه بیشتر توی چشم می‌زند. با این همه خبرهایی هست که نباید اجازه داد به این آسانی به فراموشی سپرده شوند. این خبرها در هیچ یک از چهارچوب‌های فعالیت‌های اجتماعی، مانند حقوق بشر، نیز نمی‌گنجند که مورد توجه ویژه قرار گیرند. اجاره و فروش زمین‌های کشاورزی، یعنی بهترین زمین‌های ایران که یک کشور خشک و کوهستانی است، یکی از آنهاست!

فروش و اجاره زمین، به تبعه کشورهای دیگر در همه جهان دارای قوانین ویژه است چه برسد به زمین‌های کشاورزی و منابع طبیعی. «منابع طبیعی» را در اینجا به تأکید آوردم زیرا این منابع، از منابع زیرزمینی تا جنگل و مراتع، جزو ثروت ملی به شمار می‌روند و کسی حق دست درازی به آنها ندارد ولی سالهاست این منابع به تیول خانواده‌های مافیایی تبدیل شده و آنان حتا مراتع و جنگل‌های کشور را نیز جزو اموال خود به حساب آورده و هر بلایی که دلشان بخواهد بر سر آنها می‌آورند.

هنگامی که روز سی تیر «خبرگزاری مهر» اعلام کرد که زمین‌های کشاورزی کشور از هشت ماه پیش به تاجران قطر اجاره داده می‌شود، نخستین چیزی که به ذهن می‌رسید همان وطن‌فروشی بود!

جالب اینجاست که با وجود افشای نامه پراکنی‌ بین نهادها و دستگاه‌های دولتی، مسؤولان رژیم خیلی راحت یا ابراز بی اطلاعی کردند و یا از اساس منکرِ آن شدند! حال آنکه سفیر قطر به کنایه به خبرنگار «مهر» گفت: «شما چرا خبرها را آنقدر دیر می‌خوانید، چون زمین‌های مورد نیاز در حدود 7 تا 8 ماه پیش از ایران اجاره شده است»! او که از محل دقیق زمین‌های اجاره‌ای اطلاع نداشت، گفت که فقط می‌داند با هواپیما به آنجاها می‌روند.

مهم‌ترین پرسش این است: مالکان این «زمین‌های کشاورزی» کیستند؟ کشاورزانی که از هستی ساقط شده و به حاشیه شهرها رانده شده‌اند یا خانواده‌های مافیایی زمین‌خواری که یک قلم از برادرانش در رأس قوه مقننه و قضاییه جا خوش کرده و «افتخار» می‌کنند که «کشاورز» هستند؟!

«خبرگزاری مهر» بر غیرقانونی بودن اجاره بلندمدت زمین به کشورهای دیگر تأکید و نامه رییس سازمان جهاد کشاورزی استان تهران را منتشر کرد که از «متقاضیان» خواسته تا 15 مردادماه سال جاری برای اعلام «درخواست مشارکت» خود با قطری‌ها فرصت دارند! ظاهرا تنها فکری که به ذهن زمامداران رژیم و «جهاد کشاورزی» برای جلب سرمایه گذاری خارجی رسیده چیزی جز اجاره و فروش ایران به کشورهای دیگر نیست. آنها با این کار از روند شتابنده «جهانی شدن» نیز پیشی گرفته‌اند، اما مانند همیشه در مسیر برعکس: جهانی شدن توانمندی ملی را بر اساس استفاده از منابع ارزان کشورهای دیگر افزایش می‌دهد! حال آنکه جمهوری اسلامی با وطن‌فروشی، قرار است بر توانمندی ملی قطری‌ها بیفزاید! حکومت اسلامی با این هرزگی اقتصادی درست پس از پنجاه سال، انتقام اصلاحات ارضی را که کشاورزان را صاحب زمین می‌کرد، می‌گیرد که رهبرش، خمینی، برای مخالفت با آن غائله به راه انداخت.

هیچ حکومتی در طول تاریخ ایران مانند جمهوری اسلامی این چنین چوب حراج به هست و نیست کشور نزده بود. کشیشان  و مذهبی‌های قرون وسطا در اروپا در کنار همه جنایات تصورناپذیری که مرتکب می‌شدند، با بی شرمی حتا زمین بهشت را نیز به مردم می‌فروختند و جیب خود را می‌انباشتند. حکومت اسلامی نیز حاصل عقلِ نارَس جامعه‌ای بود که که ظاهرا تنها با تکرار تجربه  قرون وسطا می‌توانست به بلوغ ذهنی برسد تا سرانجام نوزایی و «رنسانس» خویش را نه در دین، بلکه در تاریخ  ملی بجوید.

حال، دیر یا زود، باز هم پوسته سختِ مسخِ خبری شکاف بر می‌دارد. جامعه، چهره خویش را با شرم و پشیمانی در خبرهای زشت و ناروا باز می‌یابد. عقلِ نارَس و ایمان کور جای خود را به عقلِ  منتقد و اندیشه جستجوگر می‌دهد و همه اینها نشانه آن است که ما در حال گذار از قرون وسطای خود هستیم و جمهوری اسلامی به تاریخ سپرده خواهد شد.

27 ژوییه 2012

 

برگرفته از کیهان لندن

www.kayhanlondon.com

www.alefbe.com

 

نظر خوانندگان

 

محل ارسال نظر در مورد اين مقاله:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.