بازگشت به خانه        پيوند به نظر خوانندگان

دوشنبه 30 مرداد 1391 ـ  20 ماه اگوست 2011

 

گزارشی از مراسم بزرگداشت دکتر شاپور بختيار

در 16 مرداد 1391، بمناسبت بیست و یکمین سالگرد قتل دکتر شاپور بختیار و سروش کتیبه بدست آدم کشان اعزامی از طرف رهبران جنایت کار جمهوری اسلامی، مراسم بزرگداشت بختیار و یادآوری از کتیبه، با شرکت عده زیادی از شخصیت های سیاسی و فرهنگی و هموطنان میهن دوست بر مزار این دو برگذار گردید.

این بزرگداشت، در حالی که مزار دکتر بختیار با دسته گل های اهدایی تزئین گردیده بود، در ساعت ۴ بعد از ظهر با سرود ملی "ای ایران ای مرز پر گهر" آغاز شد و با اعلام یک دقیقه سکوت بنام همهء قربانیان رژیم جمهوری اسلامی و با خوش آمد به حضار توسط آقای مهندس حمید ذوالنور، بقرار زیر ادامه یافت:

1- سخنرانی آقای مهندس حمید ذوالنور

2- پخش  گفتار دکتر بختیار در محکومیت حمله نظامی رژیم عراق به خاک ایران

3- سخنرانی آقای امین ریاحی از دانشجویان لیبرال در برلین

4- پخش بخشی از مصاحبه خانم فرانس بختیار، دختر دکتر شاپور بختیار درباره ی قتل پدرش

5- پخش شعر: «بابا» از خانم هیلا صدیقی که به همه پدران بیولژیکی و معنوی جامعه تقدیم شده است

6- قرا ئت پیام حزب دموکرات کردستان ایران – کمیته ی فرانسه

7- سخنرانی آقای حسن نقیبی

سپاسگزاری از حضار و اعلام پایان مراسم توسط آقای ذوالنور در ساعت ۵ بعد از ظهر.

 

سخنرانی آقای مهندس حمید ذوالنور

پیش از هر چیز لازم می دانم که به استحضار هموطنان گرامی که در اینجا حضور دارند برسانم که جناب آقای مشیری که همه ساله در این مراسمِ گرامی داشت حضور می داشته اند امروز بعلت کسالت حضور نخواهند یافت و به این جانب تکلیف فرموده اند که بجای ایشان مراتب سپاس خود را به خانمها و آقایان ابلاغ نمایم.

غیبت آقای شریفی به دلیل مسافرت اجباری است که برای ایشان پیش آمده است .

***

امروز بخاطر بزرگداشت یکی از بزرگمردان ایران زمین که برای نجات کشورش و مردمی که سیل وار روبه سقوط در ورطه هولناکی که بعدا «جمهوری اسلامی» نام گرفت درحرکت بودند، با شجاعت و فارغ از سرزنشهای بعضی از دوستان و بدون ترس و بیم از دشمنان قد علم کرد و با تمام قوا کوشید تا راه به قدرت رسیدن آقای خمینی را سد نماید و از پرداختن بهای جان نیز در این راه نهراسید.

کنفسیوس در کتاب «جُنگ» که گفتگوی حکیم را با شاگردانش شرح می دهد، در جواب به پرسش یکی از شاگردان که: « فضیلت» و برتری یک انسان نسبت به دیگران درچیست؟ جواب می دهد که اول و پیش از همه «عشق و ایمان» است که می تواند با قدرتی که از آن نشأت می گیرد و هیچوقت از او جدا نخواهد شد کوه را از پیش پا بردارد. با عشق وایمان است که دل واپسی ها از او جداست و درلحظه های شتاب و خطر نیز به آن پایبند است.

 دوم خرد است که راهنمای او در زندگیست و مانع گمراهی وی می شود.

سوم دلیریست که در راه مقصود از ترس رهاست و هر خطری را بجان می خرد.

عشق و ایمان بختیار براساس آنچه خود گفته است و زندگی سیاسی او هم همین را گواهی می دهد انگیزه و پاشنه ی اصلی تمام کوشش های اجتماعی اوست .

بر سنگ مزار وی نیزاین بیت شعر از حافظ نوشته شده است:

 روز نخست، چون دم رندی زدیم و عشق

 شرط آن بود که جز ره این شیوه نسپریم

درحقیقت، عشق به "ایران" وخوشبختی و سعادت هر «انسان ایرانی» و سپس «انسان» بطور اعم، انگیزهء تمام فعالیت های او بوده است.

او در دوران جوانی و هنگامی که هنوز دانشجو بود داوطلب شرکت در جنگ جمهوری طلبان اسپانیا علیه فرانکو شد و پس از کودتای فرانکو به گروهی که به نفع جمهوری خواهان و علیه فرانکو کمر بسته بودند پیوست. هنگام جنگ آلمان نازی با فرانسه داوطلبانه به ارتش فرانسه وارد شد وسپس هنگام اشغال فرانسه به نهضت مقاومت ملی فرانسه روی آورد و به مبارزه علیه نازیسم پرداخت. درحالیکه او نه اسپانیایی بود و نه فرانسوی!

بختیار بعد از بازگشتِ به ایران به حزب ایران پیوست و درسنین سی و پنج - سی و شش سالگی در زمان مصدق بعنوان کفیلِ وزارت نو بنیادِ کار به کابینه مصدق راه یافت و بلاخره بعد از کودتای 28 مرداد درحالیکه به او پیشنهاد وزارت کار شده بود، به همراهی دیگران دست به تشکیل نهضت مقاومت ملی برای استقرار دولت ملی زد.

بطور خلاصه او همیشه یک سربازِ آزادی بود و همیشه جانب حق و آزادی را گرفت.

درباره زندگی روزمره ی بختیار، مهندس احمد زیرک زاده، علیرغم مخالفتش با نخست وزیری وی، او را چنین معرفی می کند: "دکتر شاپور بختیار از نقطه نظر انسانی مردی باوفا، جوانمرد و بخشنده بود.... هیچ ندیدم که عمل پستی از او سر بزند، به ضعیفی آزار برساند یا به کسی تهمت بزند... او بی مهابا به هر که از او تقاضا می کرد کمک می نمود. ... من از وضع مادی تاسف آور او با خبر بودم ولی می دانستم که حتی با این وضع هم در مورد لزوم به دیگران کمکهای مالی می کرد..."

اصول سیاسی که بختیار در زمان دانشجویی در اروپا با شرکت در کمیته های بین المللی که برای یاری رسانی به جمهوریخواهان مخالف فرانکو در اسپانیا، و سپس با مبارزه در نهضت مقاومت ملی فرانسه شکل گرفت و از او یک دموکرات رادیکال ساخت. واز این رو برای بختیار این اصل که: تمام قوای مملکت ناشی از ملت است که از طریق نمایندگان مردم در یک انتخابات آزاد تعیین می شوند، خدشه ناپذیر وغیر قابل بحث می بود.

"اصالت فرد" و احترام به حقوق فرد انسانی، سنگ اول بنای اعتقادات سیاسی او را تشکیل می داد و از این طریق به اصل "دموکراسی" می رسید. او برای دستیابی به دموکراسی تحزب را از واجبات می دانست.

 بعد از ورود به ایران در اواخر سال 1324، در این باره می نویسد :"...می خواستم ببینم حزبی که نزدیک به افکار و عقاید خود من باشد کدام حزب است و به آن روی بیاورم." بختیار ادامه می دهد: "پس از شهریور 1320 و بعد از اینکه یک آزادی نسبی، افراد در دو قطب عمده فعالیت را شروع کردند، آن افرادی که من می شناسم و می گویم سوسیال دموکرات ها و ملی ها، دور حزب ایران بودند و اشخاص رادیکالتر و بعضاً هم بسیار وطن پرست دور «حزب توده» بودند که بعلت آموزش سیاسی دقیق که به این ها داده شده بود و زندانی که سران شان رفته بودند و پشتیبانی که حضور شوروی به اینها می داد، رشد سریع تری پیدا کردند. ولی راجع به حزب ایران می توانم بگویم که، اغلب، دارای تمایلات ملی بودند آزادی و استقلال ایران را بیش از هرچیز می خواستند. من در سال 1328 وارد حزب ایران شدم و بعد از مدتی در حدود شش ماه رئیس سازمان جوانان شدم".

بختیار تا زمانی که بدست آدمکشان جمهوری اسلامی به قتل رسید خود را عضو حزب ایران می دانست.

زیرک زاده گواهی می دهد: "...از نقطه نظر سیاسی بدون شک شاپور بختیار وطن پرست و صد در صد ملی بود و خود را سوسیالیست می گفت... در مورد مذهب نظریاتی نظیر من داشت ولی، چون اخلاقی ملایم تر و نرم تر داشت، در بحث ها تندی و سماجت مرا بکار نمی برد و مشاجرات با بازرگان را همیشه با خنده و شوخی تمام می کرد".

بختیار دربارهء موقعی که مدیر کل اداره کار در اصفهان و آبادان بود می نویسد: "...اگر افتخاری باشد اینست که من سعی کردم که در درون کارگاه ها نه داس و چکش ببینم و نه زنده باد یا جاوید شاه. محیط کار باید سالم، آرام و دموکراتیک باشد". همچنین بختیار دربارهء نقش سندیکاها می نویسد: "...من همیشه معتقد بودم و حال هم هستم که اعضای سندیکا می توانند عضو احزاب مختلف باشند. اینها می توانند کاتولیک باشند، پروتستان، ملجئ و مسلمان باشند. من معتقد به این هستم که اتحادیهء (کارگری) به مصرف این می رسد که سطح زندگی کارگر را مرفه کند."

همین ویژگی های بختیار بود که در سن 35 سالگی مسئولیت کفالت وزارت کار را در کابینه مصدق پس از سی تیر عهده دار شد و تا 28 مرداد به این سمت باقی ماند و با سقوط مصدق، از این سمت خود کناره گرفت .

با وجود خویشی با ملکه ثریا و اصرار و ابرام سپهبد زاهدی، از قبول سمت وزارت کار خودداری می کند واین شروع دوران زندان ها و محرومیت های اجتماعی و سیاسی است که تا سال های 1355- 1356 ادامه دارد.

و وقتی به هر دلیل، شاه نخست وزیری جبهه ملی را پذیرفت، آقای دکتر سنجابی، با اعلامیهء سه ماده ای مشهور، در برابر آقای خمینی متعهد بودند و قبول نخست وزیری را منوط به اجازه ایشان می دانستند. آقای فروهر هم که در پاریس مانده بودند، با پرواز انقلاب به همراهی آقای خمینی به ایران مراجعت کردند. از ميان سه نفر شخصیت های منتسب به جبههء ملی که طی نامه سرگشاده ای از شاه تقاضای اجرای قانون اساسی کرده بودند، او بر سر پیمان خویش پایدار مانده بود و در واقع این بختیار بود که شرایط خود را به شاه قبولانده و از مواضع خود سر سوزنی واپس ننشسته بود.

بدین ترتیب با زمامداری بختیار پرانتزی که با کودتای ۲۸ مرداد گشوده شده بود بسته می گردد و بار دیگر فرصتی برای استقرار دموکراسی بوجود می آید که اگر ادامه می یافت با دگرگونی هایی که در صحنه سیاسی جهان در حال تکوین بود شاید یکی از امکانات استثنایی پدیدار می گردید که ایران فارغ از های و هوی مذهبی و دینی و خالی از مناقشات سنی و شیعی، که الزاما فتنه انگیز و کینه آفرین است، می توانست در عرصه ی داخلی برای استقرار دموکراسی و در عرصه ی منطقه ای و جهانی برای آشتی و دوستی با تمام کشورهای منطقه نقش مهمی ایفا نماید.

 هرچند دکتر بختیار امروز درمیان ما نیست اما شعارهای سیاسی او در پهنه سرزمین ایران طنین انداز گردیده است و نام دکتر بختیار در مبارزه برای استقلال و دموکراسیِ ایران هرگز نخواهد مرد.

 

سخنرانی امین ریاحی

من به مناسبت بیست و یکمین سالروز ترور دکتر بختیار اینجا هستم و با شما صحبت می کنم. من بعنوان یک جوان متولد دهه ی شصت و قربانی ناخواسته خشونت پیدا و پنهانی که جامعه ی ایران را فراگرفته و هنوز هم ادامه دارد، با برخورد به انقلاب سال 1357 اندیشه و عمل دکتر بختیار را کاملا مایه شگفتی می بینم .البته در اینجا قصد قهرمان سازی و قهرمان ستایی ندارم و به عملکرد دکتر بختیار هم بی شک نقد دارم اما به گمان من دکتر بختیار 33 سال پیش مسائلی را دید که برای دیدنش باید شناخت دقیقی از پیچیده گی های توتالیتریسم وجامعه ایران داشت و ایشان دست به اعمالی زدند که انجام دادنش نیاز به شجاعت، درایت و وارستگی توام با آن دارد و نهایتا تصمیمی را گرفت که نهایتا دکتر بختیار را درجایگاه فعلی اش در تارخ ایران قرار داد و باعث شد که جزو شخصیت هایی، که اگر نگویم نایاب، بسیار بسیار کمیاب سیاست ایران باشد. امروزه روز، ما با پوست و گوشت و استخوان مان خطرناکتر تر بودن استبداد نعلین را نسبت به دیکتاتوری چکمه حس کرده ایم و سه دهه کابوسی را که بر ایران گذاشت بما فهماند که در حکومت دینی نه تعدد گروههای سیاسی پذیرفته می شود و نه دموکراسی. روحانیت قانون الهی را اجرا می کند و همه چیز از اینجا شروع می شود و در اینجا هم تمام می شود به دلیل این درک عریان و بی واسطه ی ما از واقعیت استبداد دینی و اطلاعاتی که نسبت به نگاه دقیق دکتر بختیار داریم و مقالات و کتب زیادی در این زمینه نوشته شده است، من از این بخش می گذرم وعلاقه مند هستم اول راجع به یک بخش از افکار دکتر بختیار درباره منافع ملی، که کمتر به آن اشاره شده صحبت کنم. و فکر می کنم که این بخش هنوز هم درد جامعه ی روشنفکری ماست و سپس به یک تصمیم خاص دکتر بختیار بپردازم که همانطور که گفتم، بنظرم بختیار را بلند مرتبه کرده است. بختیار یک عبارت کلیدی درباره انسان بودن و ایرانی بودن دارد که نگاه دقیقش را به مسئله ناسیونالیسم و میهن دوستی روشن می کند. دکتر بختیار درجایی می گوید که او انسان است بیش از آنکه ایرانی باشد و مسلمان باشد، و ما همه می دانیم که او چه عشقی به آزادی داشت و چه عشقی به آزادی ایران داشت و همین عشق، زندگی و مرگش را در مبارزه با استبداد در ایران پیوند زد.

به گمان من دکتر بختیار به موضوع مهمی دست می گذارد که هنور هم در اندیشه ی ایرانیان کمرنگ است و آن مفهوم ناسیونالیسم قراردادی و مبتنی بر منافع ملی است. متاسفانه همیشه دو نگاه کاملا متضاد به مفهوم دولت و ملت درجامعه سیاسی بر ایران غالب بوده است. یک نگاه، اصولا واقعیت مبنای دولت ملت را نمی دید و می خواست ایران را به دامن بلوک شرق ویا غرب بیندازد، یا ایران را سپر بلای اسلام کند، یا کشور را قربانی مفهوم گنگِ پا برهنگان و مستضعفان جهان کند. و نگاه دیگر غرق در گذشته ی ایران بود وهمه فکر و ذکرش معطوف به ۲۵۰۰ سال پیش بود و با ساختن یک مفهوم ماورائی از ایران، دچار نگاه نژادی توأم با خودبرتربینی و تحقیر دیگران شده ودر برخورد با مشکلات حال کشور و دردها و رنجها به دامان گذشته آویخته بود.

 امّا به گمان من، دکتر بختیار با این عبارت که او اوّل انسان است بیش از آنکه مسلمان و یا ایرانی باشد، گفت که او نه فاشیست است و نه نژاد پرست و نه به بقیه ملل و فرهنگهای دیگر نگاه تحقیرآمیز دارد. بلکه، انسانیت اوست که مقدم برهویت دینی و ملی وی می باشد. اما در عین حال دکتر بختیار می دانست در دنیایی که اغلب مناسباتش بر مبنای دولت ملت و منافع ملی است فعالان سیاسی کشور نمی توانند جهان وطن باشند و کشورشان را نمیتوانند سپر بلای کارگران جهان و یا مستضعفان جهان بکنند.

تا زمانی که مناسبات بین المللی بخواهد بر منافع ملی ما چیره شود- ضمن اینکه تفاوت بین هستی شناختی بین ایرانی و غیر ایرانی قائل نیستم- معتقدم که ما باید به منافع ملی ایران پای بند باشیم و بر این مبنی یک نوع ناسیونالیسم قراردادی و مبتنی بر منافع ملی کشورمان را پی گیری کنیم و از دوباره افتادن در چاه گذشته یا رهاکردن ایران در دست گرگها خارج بشویم. این مسیری است که دکتر بختیار رفت و به گمان من ما هم باید برویم.

یک صحبت کوتاه هم راجع به تصمیم بزرگ دکتر بختیار می کنم و عرایضم را تمام می کنم .

وقتی که به دکتر بختیار و عملکرد 37 روزه اش فکر می کنم شگفت زده می شوم از اینهمه خرد ورزی، شجاعت، مقاومت و سلامت اخلاقی توأمان که کمتر جمیع این صفات در یک انسان دیده می شود، اما به گمان من آنچه که بختیار را بختیار می کند و در جایگاهی قرار می دهد که دشمنان ِ قهرمان ستایی را هم مجبور به تحسین و حتی گاهی به ستایش از او کنند، بیش از تیزبینی هایش، جلوتر از زمان بودنش، نوع زندگی و کشته شدنش، درک صحیح  او از مفهوم منافع ملی و وظایف سیاست مدار وامثال اینها، ایستادگی اش و این است که بختیار را درجایگاه امروزی اش قرار می دهد. و اما منظورم، ایستادگی درمقابل فاشیسم و دیکتاتوری و استبداد نیست، در برابر شاه یا خمینی نیست، بلکه ایستادگی اش در مقابل توده ی هیجان زده ی مردم است  که بختیار را بختیار می کند. دیکتاتورها می توانند در برابر ملت خودشان بایستند. اما آزادیخواه، با حمایت ملتش زنده است و به تحسین ملتش احتیاج دارد ، آنهم نه یک ملت بدنام و متجاوز بلکه ملتی که در سال ۵۷ نوع ِ جنینی انقلاب رنگین و مبارزه بدون خشونت را خلق کرد. امّا بختیار وجوه  تمایز میان چنین ملتی و آن توده ی مسخ شده و به خیابان ریخته ی خمینی را می دانست و به همین دلیل در مقابل «آن توده» ایستاد. و این کار از عهده دیگران خارج است. بختیاری که زندگی و مرگش را برای آزادی کشورش وملتش خرج کرد، ترجیح داد که آن مردم علیه او توی خیابانها شعار بدهند، اما حاضر نشد که دست در دست استبداد دینی بگذارد یا روزهایش را به سکوت طی کند. بختیار در برابر مردمی که به قول خودش به جنون دسته جمعی دچار شده بود ایستاد و از آزادی ایران دفاع کرد. به گمان من انسانهایی که همراه با ملت خودشان علیه رنج و مرارت مبارزه می کنند بسیار بزرگ هستند و درخور احترام. اما انسانهایی که به قیمت جان و مال و حیثیّت خود و از سر عشق به ملت خویش، در برابر توده ی مردم می ایستند، بی همتا هستند و بختیار یکی از این انسان هاست. 

 

بنام ایران و بیاد بختیار

گفتم که یافت می نشود، جسته ایم ما

گفت آنکه یافت می نشود آنم آرزوست

دیوان کبیر

در مصاف حق و باطل، تا یک حق طلبِ حقیقت گو برجاست، حق نمی میرد. شاپور بختیار از زمره ی چنین حق طلبان حقیقت گو بود، و به این صفت، در روزهای بهمن 57، دُردانه و یکتا.

مشاهدات دوران کودکی و دریافت های روزگار نوجوانی شاپور بختیار، همانگونه که خود می گوید، بی شک بر انتخاب راه و رسم زندگانی وی تأثیر بسزائی گذاشته بود. و او، د ر بیش از نیم قرن مبارزه ی بدون وقفه که برای تحقق آرمان های نهضت ملی، تا آخرین لحظات حیات پر افتخارش ادامه داشت، هیچگاه از آن راه و رسم عدول نکرد.

گذشته از برخورداری شاپور بختیار از خرد سیاسی و آشنایی عمیق او با فرهنگ و تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران و جهان، دامنه ی خصلت های والای او همچنین به پهنه ی اندیشه ها در باره ی آزادی و نیکبختی  انسان و نیز رفتارش نسبت به همه ی کسانی که با آنها سروکار داشت، می رسید.

دریافت های دوران جوانی بختیار، پایه های استوار فلسفه ی سیاسی و از عوامل مؤثر ورود او به صحنه ی سیاست به حساب می آیند. بختیار در مبارزه ای مستمر با استبداد و بی عدالتی سرسخت و مقاوم بود. او به آرمانهای نهضت ملی و اصلاحات عمیق سیاسی و اجتماعی که مصدق در نظر داشت، با عزمی راسخ وفادار ماند.

آری، در سند مشهور به: «نامه دکتر سنجابی، دکتر بختیار و فروهر به شاه»، با صراحت تمام به یکی، و در حقیقت به اهم  آن اصلاحاتی که مصدق در نظر داشت، یعنی احیای اصل حاکمیّت ملی، اشاره شده بود. بختیار برای احقاق  این خواست دیرینه ی جبهه ی ملّی ایستادگی کرد. در مقام نخست وزیر ایران بر مزار ابر مرد تاریخ سیاسی ایران دکتر محمد مصدق حاضر شد و با ادای احترام به رهبر و معلم خویش، پرانتز کودتای 28 مرداد را بست؛ و تا زمانی که خانه اش بدست اوباش و جهال به سرقت رفت و دولت ملّی او ساقط شد یکّه و تنها بر سر اصول به یادگار مانده از مصدق و میراث مشروطه چون کوه  ثابت قدم ماند. و این بار نیز یک دم دست از مبارزه نکشید.

شاپور بختیار از همان دقایق اول از مخفیگاه خویش به ملت ایران پیام فرستاد و از مردم خواست تا در مقابل دیکتاتور به مراتب مخوف تری که دست تسلط روی ایران و ایرانی گشوده بود، بایستند. او از نخستین روز ورود به فرانسه، به مبارزه با نظام ضد انسانی جمهوری اسلامی ادامه داد و با کمک چند تن از یاران وفادار خویش تشکیلات نهضت مقاومت ملی ایران را، در ادامه ی نهضت مقاومت ِ ملّی ِ بعد از کودتای 27 مرداد 32، بنیان گذاشت و با ارائه ی شعار های «حاکمیّت ملی»، «تمامیّت ارضی» و «جدائی دین از حکومت»، تا لحظه ی مرگ سربلند در میدان مبارزه ماند.

بختیار بخوبی و روشنی دانسته بود که اتحاد با خمینی جز تسلیم به او معنایی ندارد، چه به درستی دریافته بود که یا باید مطیع او بود یا با او مخالفت کرد. شاپور بختیار از این دو امکان بنا به طینت خود و در همخوانی با سرود آزادیخواهی که از دوران جوانی در گوش ِ جان داشت، راه مخالفت با خمینی  و نظامی را که او برای ایران خواب دیده بود دنبال کرد و چنین بود که حتی یک لحظه سنگر حاکمیت ملّی را، که در اصول قانون اساسی بیان شده بود، رها نکرد و فریب دروغ های خمینی را نخورد.

بعد از روی کار آمدن علی اکبر هاشمی رفسنجانی و براه انداختن جار و جنجال اصلاحات و اعتدال بوسیله ی او، بختیار بدون درنگ گفت که آخوند معتدل افسانه ای بیش نیست. منظور بختیار از آخوند معتدل این بود که اعتدال در نظام جمهوری اسلامی بنا بر نص قانون اساسی اش امکان پذیر نیست.

و آن اصلاحات یعنی همان چیزی که امروز نیز به نام آن، وزیر پوشش جدیدترِ اجازه ی ورود "اصلاح طلبان" به صحنه ی سیاست در ایران، در حقیقت می خواهند یک بار دیگر مبارزه ی ملت و بالاخص نسل جوان علیه اصل حاکمیّت دینی در ایران را، به کجراه بکشانند و از این طریق دوباره امید آنها را به نومیدی بدل سازند.

امروز، یعنی سی و سه سال بعد از سقوط دولت بختیار و ۲۵ سال پس از آن روز دهشتناک و دقایقی که رهبر و مسئولین جمهوری اسلامی، نشسته بر مسند جنایت، فرمان قتل دکتر شاپور بختیار را  دادند، دیگر درستی راه و رسم زندگانی و شعار های سیاسی او زبان زد بخش وسیعی از روشنفکران حقیقت جوی جامعه شده و شعار های او تبدیل به شعار عمومی اپوزیسیون دموکرات و ملی مخالف جمهوری اسلامی گردیده است.

 آری، آفتاب حقیقت هرگز برای همیشه پنهان نخواهد ماند و سرانجام، حق بر باطل چیره خواهد شد. سالها است که محیط طرح شعارهای بختیار، دیگر محدود به نهضت مقاومت ملی ایران نیست بلکه شخصیت های سیاسی ، ادبی و علمی بعد از یک دوران تردید و پشیمانی که پشت سر گذاشته اند، شعارهای  بختیار را سرلوحه ی فعالیت خویش قرار داده اند. بازتاب عمومیّت یافتن شعار های بختیار و طنین فریاد نسل جوان ایرانی در شعار «مرگ بر دیکتاتور» و «مرگ بردیکتاتوری»، پیروزی نهایی بختیار بر رهبر و حکام  سیه کارو از خدا بی خبر ِ جمهوری اسلامی را نوید می دهد و آوای مرغ طوفان را به گوش می رساند که:

ایران هرگز نخواهد مرد

 

 

پیام حزب دموکرات کردستان ـ  کمیتهء فرانسه

به مناسبت بیست و یکمین سالگرد ترور ناجوانمردانه دکتر شاپور بختیار

رهبر نهضت مقاومت ملی ایران

بیست و یک سال پیش در ۱۵ مرداد برابر با ششم اوت دکتر شاپور بختیار و منشی وی، سروش کتیبه درخانه مسکونی بختیار در حومه پاریس به قتل رسیدند. این ترور نیز همچون دیگر ترورهای برون مرزی وزارت اطلاعات . توسط سران مذهبی جمهوری اسلامی طرح ریزی و از سوی آنان هدایت و انجام گرفت، در آن زمان ، موقعیت دکتر بختیار موجب نگرانی روزافزون مقامات رژیم و پاریس تبدیل به یکی از بزرگترین ، مراکز مخالفان جمهوری اسلامی شده بود.

حاکمیت مداوم در صدد سرکوب و حذف مخالفان سیاسی خود بوده و متاسفانه درخارج کشور توانسته چهره های برجسته سیاسی را به شیوه فیزیکی از بین ببرد.

ما در حالی یاد و خاطره این چهره سرشناس سیاسی ایران را گرامی میداریم که حاکمیت جمهوری اسلامی از هرزمانی متزلزل تر می باشد. مبارزه مردم آزادیخواه در داخل کشور بدون ترس و بیم به هرنوع و طریقی ادامه دارد و فشار بین المللی هر روز عرضه را برحاکمان  تنگ تر می کند. این درحالیست که باید اپوزیسیون ایرانی چه در داخل و چه درخارج کشور به هم نزدیکتر و متحد تر شوند. در راه رسیدن به آزادی و رهایی از دست جمهوری ترور و کشتار تنها گزینه متحد شدنمان میباشد و اعتراف و احترام به حقوق همدیگر.

هموطنان گرامی ما ، می دانند  که کردستان همیشه سنگر مقاومت و آزادی بوده و کردها همیشه یکی از بزرگترین قربانیان ترور جمهوری اسلامی بوده اند. ترور دو رهبر فقید حزب دموکرات کردستان دکتر قاسملو و دکتر شرفکندی و دهها انسان اندیشمند و دگراندیش و آزادیخواه ایرانی توسط رژیم جمهوری اسلامی ما را برآن می دارد که همیشه با هم اقدام جدی وعاجل برای ایجاد اتحاد و همبستگی بعمل آوریم. حزب ما بدون هیچ پیش شرطی آماده مذاکره جدی برای رسیدن به توافق و اتحاد با همه احزاب و سازمانهای دموکراتیک و آزادیخواه می باشد و درسالهای گذشته نیز در این امر مهم گامهای عملی برداشته و همچنان راسخ به این راه ادامه خواهد داد.

در بیست و یکمین سالگرد ترور دکتر شاپور بختیار بار دیگر تروریسم دولتی جمهوری اسلامی را محکوم و درراه رسیدن به آرمانهای قربانیان تروریسم دولتی جمهوری اسلامی از پای نخواهیم نشست و تا پیروزی نهایی و برپایی نظامی دموکراتیک و آزاد به مبارزه ادامه خواهیم داد.

درود بر جان پاک دکتر بختیار و تمامی قربانیان تروریسم دولتی جمهوری اسلامی

حزب دموکرات کردستان – کمیته فرانسه ـ 6 اوت 2012

 

نظر خوانندگان

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه