بازگشت به خانه        پيوند به نظر خوانندگان

جمعه 17 شهريور 1391 ـ  7 ماه سپتامبر 2011

 

شاهزاده رضا پهلوی و امر حياتی رهبری

غلامعلی اميرابراهيمی

«فراخوان همبستگی ِ» شاهزاده رضا پهلوی، مورخ 15 شهریور 1391، را ملاحظه کرده و بر آن شدم که  با ارائهء دلایلی در این شرائط خطیر، در مورد نیاز مبرم رهبری مستقیم ایشان در ورود مستقیم به صحنهء رهبری و برداشتن گام نخست برای ایجاد یک تشکیلات واقعی مطالبی را خدمت هموطنانم ارائه دهم .

ایشان، در قسمتی از فراخوان، مرقوم نموده اند: «بایسته است که همهء نیروها و کُنشگران سیاسی، فعالانه و با ارائهء برنامه ها و پیشنهادات شفاف و عملی، برای تشکیل یک بدیل دموکراتیک در مقابل حکومت تمامیت خواه جمهوری اسلامی به همدیگر یاری رسانند. رسالت امروز ما، صرف نظر از سلیقه ها و عقاید و آرمان های سیاسی، آغاز یک حرکت نهایی به سوی آزادی، صلح، امنیت و رفاه و سربلندی ایران زمین است. من نیز به سهم خود آماده ام برای پیش برد این هدف ملی با همهء نیروها هم فکری و از آنها پشتیبانی نمایم».

اما از آنجایی که کشور ایران و مردم اش، بواسطهء وجود سنگین و سهمگین رژیم اسلامی دارای یک شرائط عادی و آرام نمی باشد. از سوی دیگر و مهم تر، مردم ایران بدلایل فرهنگی و اجتماعی و شرائط دهشتناک و خفقان ایجاد شده در تمام سطوح جامعه، در 33 سال گذشته نشان داده اند که در درون مرز دارای آن پتانسیل «ایجاد رهبری = ایجاد تشکیلات» برای براندازی این رژیم آدمخوار نيستند و شدیداً نیازمند یک رهبری کاریسماتیک و فعال در برون مرز می باشند. اما، در حال حاضر و در این شرائط بسیار خطرناک سیاسی، رهبرانی وجود ندارند که بتوانند پاسخگوی مردم ایران در جهت ایجاد یک رهبری و تشکیلات براندازی باشند؛ زیرا اساساً بوجود آمدن یک تشکیلات برانداز، ضمن داشتن پارامترهای خود از جمله داشتن افراد آگاه و با تجربه و فعال و دارا بودن یک قدرت مالی وسیع و پشتیبانی ملی و حمایت سیاسی برخی کشورهای بیگانه در این رابطه و..، در وحلهء اول نیاز به یک رهبری شناخته شده و جاذب و کاردان دارد که بتواند هم دارای قدرت جمع آوری افراد برای ایجاد هستهء مرکزی تشکیلات باشد و هم دارای یک پشتیبانی وسیع ملی و شناخته شده در محافل سیاسی بین المللی.

 اگر ما یک نگاه سطحی به لیست «رهبران خود خوانده»ی موجود بیاندازیم متوجه می شویم که، شوربختانه، این افراد، با توجه به پارامترهای یاد شده، هیچکدام جایی در مقولهء توان ایجاد رهبری ندارند؛ ضمن اینکه در این سال ها همهء این افراد ظاهراً بنوعی نیز امتحان خود را داده و همه مردود گردیده اند و باعث سرگیجهء سیاسی و دلسردی بیشتر مردم شده اند!

دوستان توجه نمایید که منظور از ایجاد رهبری صرفاً توان برداشتن گام های نخست در جهت ایجاد یک تشکیلات برانداز از سوی فرد و یا افرادی قابل و شناخته شده ملی است؛ و چون اين يک مسئله عینی است که جامعهء سیاسی برون مرزی ما فاقد آن نفرات می باشد لذا مسئلهء نياز به یک فرد استثنایی از نظر موقعیت سیاسی و اجتماعی پیش می آید که صرفاً نقش «کاتالیست» را خواهد داشت.

این شخص در میان ما وجود دارد و او همان ولیعهد سابق ایران می باشد. او در زمانی که این انقلاب (شکوهمند!) به ملت ایران تحمیل گردید در سن 17 سالگی و درخارج از وطن مشغول فراگیری فن پرواز بوده و بکل از صحنهء حوادث و گناهان کبیره و صغیره(!) به دور بوده است اما، بعد از 33 سال حضور در صحنهء سیاسی، هم دارای تجربیات گوناگون گشته و هم اینکه مورد قبول و باور قشر وسیعی از ملت دربند ایران گردیده؛ که همین نکته او را 180 درجه از دیگران متمایز و شاخص می کند.

علت نام بردن از ایشان صرفاً وجود توانایی های خاص ایشان در این عرصه بوده و بهیچ عنوان رسالت وجودی ایشان و احیاناً مسئلهء پادشاهی وی در این شرائط مورد نظر من نمی باشد (هرچند که نگارندهء این مطلب یک پادشاهی خواه هستم). این مطلبی است بسیار حساس و در نهایت بعهدهء مردم ایران در قبول و یا رد آن است.

من بر این باور هستم که، با توجه به نگرش های ایشان در عرصهء مبارزاتی و عدم تمکین شان در ورود مستقیم در امرایجاد یک نهاد رهبری و سخنان نوشته شدهء ایشان در متن فراخوان، بسیار لازم است که شاهزاده در این خصوص تجدید نظر کلی و مثبت کرده و توجه نمایند که مسئلهء «هم فکری و یا پشتیبانی» ايشان لازم اما کافی نبوده و نیست. ايشان بايد، با دارا بودن آن همه توانمندی، سکان رهبری را در دست گرفته و در جهت بوجود آوردن یک تشکیلات مصمم و قاطع برانداز گام های عملی ابتدایی را بردارند.

ضمناً همهء ما و ایشان نیک می دانیم که بدلایل بسیار و نیز با توجه بشرائط پیش آمدهء سیاسی، افراد و یا رهبران(!) دیگر، از هرگونهء نحله فکری سیاسی، توان این گره گشایی را نداشته و نخواهند داشت و لازم است که تا دیر نشده سکان کشتی در دست ناخدایش قرار گیرد. بهمین دلیل من از همهء دست اندرکاران ایجاد «شوراها و جبهه ها وکنگره ها»، با هر گونه تفکر و ایدهء سیاسی، درخواست می کنم که حداقل برای یکبار هم که شده این حمیت میهنی را از خود نشان داده و از حضور مستقیم شاهزاده رضا پهلوی در جهت ایجاد گام های نخست برای ایجاد یک تشکیلات برانداز پشتیبانی کرده و اين حضور را بفال نیک بگيرند.

در پایان باید به آگاهی یاران برسانم که چنانچه این مهم اتفاق نيفتد ما کماکان، مانند گذشته و حال، به دور خود خواهیم چرخید و احتمالاً آزادی ایران آنطور که ما آرزویش را داریم به یک رویا تبدیل خواهد شد. ضمناً همهء ما، و بویژه ايشان، در آن زمان و در برابر نسل های آینده، حرف و سخنی در دفاع از خود نخواهیم داشت و در نهایت «غرب = امریکا» خواهد بود که، همانند کشور عراق، بفوریت یک «اپوزیسیون تحمیلی» را تشکیل داده و چلبی های خود را بخورد ملت های ایران خواهد داد؛ که آن روز زیاد هم دور نیست.

بامید پیروزی خرد بر جهل

6 سپتامبر 2012

 

نظر خوانندگان

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه