بازگشت به خانه        پيوند به نظر خوانندگان

دوشنبه 20 شهريور 1391 ـ  10 ماه سپتامبر 2011

 

حکومت اسلامی، اقليت های قومی و یکپارچگی سرزمين ایران

کامبیز باسطوت

info@iranpolitics.org

کادرهای رهبری حکومت اسلامی، بعلت ذهنیت عقب افتاده و کوته بینانهء سیاسی، تعلق متعصبانه به اسلام شیعه، نگرش تبعیض آمیز مذهبی، جنسیتی، و اجتماعی- دیکتاتوری سیاسی، اجتماعی و اقتصادی- توسعه طلبی منطقه ای و جهانی، مردم ایران و سرزمین ایران باستانی را در جریان خطرات ویران کننده ای قرار داده اند. ویژگی های بیان شده حکومت اسلامی در ارتباط تنگاتنگی با هم قرار دارند که در مجموع افق سیاسی و تاریخی ایران و سرنوست مردم ایران را تاریک و مخاطره آمیز کرده اند. سیاست های تروریستی و توسعه طلبی منطقه ای حکومت اسلامی فاشیست و برتری جوئی آن دشمنی کشورهای هم مرز ایران و دمکراسی های جهان را برانگیخته است. کارنامهء سیاست خارجی سی و سه ساله حکومت اسلامی کشورهای هدف این دشمنی های را قانع کرده است که جز براندازی رژیم اسلامی در ایران چارهء دیگری برای آنها باقی نمانده است. در جبههء خارجی از دیدگاه کشورهای منطقه و دمکراسی های جهان حکومت جمهوری اسلامی غدهء سرطانی سیاسی است که مانند حکومت صدام حسین در عراق و معمر قذافی در لیبی و خاندان اسد در سوریه باید از ریشه کنده شود. جنگی که حکومت اسلام برای برتری جوئی خود در خاور میانه و معادلات سیاسی جهان با بدست آوردن سلاح هسته ای خود را برای آن آماده می کند پیش دستی دشمنان آن را برای آغاز جنگ به نظر غیر قابل اجتناب میکند.

از جبههء داخلی سی و سه سال جنایت و تبعیض حکومت اسلامی را رژیمی مطرود از طرف مردم ایران کرده است. در این دوران، از انقلاب 57 به بعد، تمام نیروهای سیاسی غیر اسلامی که نقش اساسی را در پیروزی انقلاب بازی کردند بعلت کردار جنایتکارانه ای که اسلامی ها با آنها برای استقلال رأی شان در سیاست و آینده ایران  داشته اند به دشمنان داخلی مستحکم حکومت اسلامی تبدیل کرده است. حکومت اسلامی در سقوط اخلاقی سیاسی ژرف خود غوطه ور در جنایت و تبهکاری بخش قابل ملاحظه ای از اسلامی های میانه رو را که وجدان سیاسی آنها سرانجام بیدار شده بود از دست داده است که ما آنها را در خارج و داخل ایران بنام اصلاح طلب می شناسیم. این جریان حکومت اسلامی را متکی به پست ترین و رذل ترین کادرهای خلسه در عوالم مذهبی متکی کرده است. بدین ترتیب حکومت اسلامی را از جهت سیاسی به لایه باریک کمی و کیفی سیاسی وابسته کرده است که آن را روز به روز بیشتر تضعیف می کند. لیکن حکومت اسلامی در حالی که در دو جبهه خارجی و داخلی در حال جنگ است، ماهیت استبدادی، ارتجائی و تبعیض آمیز حکومت آن را روز به روز پوشالی تر می کند. هرچند که ظاهراً در جبههء داخلی حکومت فقاهتی بر کشور مسلط است اما این تسلط بشدت متزلزل است. برای حکومت اسلامی دو گروه مخالف و دشمن معین داخلی را می توان شناسائی کرد. یکی مخالفانی با سرشت سکولار دمکرات، سکولار دیکتاتور ایدولوژیک و بخش دیگر اسلامی های دیکتاتور که این مجموعه در سپهر سیاسی سراسری ایران با حکومت فقاهتی مبارزه می کنند و به علت مشکلات داخلی خود تهدید جدی برای نابودی رژیم اسلامی در کوتاه مدت نیستند.

بخشی از قومیت های سنتی و تاریخی ایران بعلت تبعیض های دینی و قومی حکومت فقاهتی استبداد حکومت اسلامی را از دریچه دیگری می بینند و چنین تصوری را دارند که راه حل آنها «استقلال با فدرالیسم» و یا «جدا شدن از ایران» است. هر چند که اکثریت اقوام ایرانی، بنا بر شواهد موجود، مرکزگرا هستند و حافظهء تاریخی ایرانی بودن بر ذهنیت سیاسی آنها غالب است اما زیر تبلیغات کوشندگان قومیت های خواهان فدرالیسم و تجزیه طلب قرار دارند. دمکراسی های غربی و اعراب خلیج پارس در جنگ براندازی حکومت جمهوری اسلامی ترجیح می دهند با ایران یک پارچه روبرو نشوند و قومیت های ایران را برای جدا شدن از کشور تحریک و پشتیبانی کنند. این زمینهء مستعد قومیت ها در غرب و شرق کشور را هدف توطئهء گسترده ای را برای تجزیهء ایران کرده است. اینطور به نظر می رسد که نابودی حکومت فقاهتی در یک جنگ خارجی نابودی یک پارچگی ایران خواهد بود و همینطور می تواند باعث بقای یک پارچگی ایران باشد. سیاست دو نیروی سیاسی سکولار مرکزگرا و قومیت گرا در برابر دشمنان انتخابی جمهوری اسلامی تعیین کننده یک پارچگی و یا تجزیه ایران است.

در سپهر سیاسی ِ قومیت های فدرالیست و یا تجزیه طلب، که برای مدت کوتاهی در کنگرهء ملیت های ایرانی با هم همکاری کردند، حملهء نظامی به ایران یک فرصت طلائی را برای استقلال و یا تجزیه از ایران برای آنها فراهم می کند. تلاش های سیاسی و تبلیغاتی که بنام ملیت عرب خوزستان، و بگفته خودشان عربستان، در جریان است بدون شک ریشه و پشتیبانی قابل ملاحظهء اعراب خلیج پارس را دارد. در جنگی که حکومت اسلامی برای تسلط به خاورمیانه با کشور های عرب آغاز کرده است فدرالیست ها و یا تجزیه طلب های عرب خوزستان برگه ای سیاسی هستند که اعراب خلیج پارس در برابر جمهوری اسلامی رو خواهند کرد. مشکل می شود نیروی اعراب تجزیه طلب خوزستان را تخمین زد لیکن می توان گمان زد که جنگ هشت ساله ایران و عراق جمعیت شهر نشین آبادان، خرمشهر و اهواز و دیگر شهرها را که می توان آنها را مرکز گرا با آگاهی از هویت ایرانی در نظر گرفت بشدت کم کرده است. کوتاهی حکومت اسلامی برای دوباره سازی خوزستان  و بازگرداندن جمعیت مهاجر بعد از جنگ خطر تجزیهء خوزستان را بیشتر کرده است. تمایلات تجزیه طلبی با پشتیبانی اعراب خلیج پارس بی پرده تر از سایر مناطق ایران است و مشکل شنیده می شود و یا می توان تصور کرد که حکومت غیر متمرکز و یا فدرال با محدودیت هائی این جنیش عرب گرا را راضی کند. این جنبش عرب گرا پشت درهای بسته بامید اینکه به هدف تجزیهء خوزستان دست یابد قول های فراوانی برای همکاری به یک نیروی خارجی که نمی تواند غیر از کشور عربی باشد داده است.

در نوار غربی ایران بدون شک کردستان از بهترین تشکيلات سیاسی برخوردار است که می تواند در شرایط مناسب جنگی نیروی رزمی قابل ملاحظه ای را سازمان دهد. در اینکه کردهای ایران علائق میهنی ایرانی شدیدی دارند تردیدی نیست لیکن چنانچه شرایطی مانند عراق در ایران فراهم شود کردستان آمادگی زیادی برای تشکیل دولت «استانی» و به گفتهء خودشان «جغرافیائی» که وسعت آن نامعلوم است را برای خود دارد. با وجود اینکه در اعلان همکاری حزب دمکرات کردستان و حزب کوملهً کردستان به ایرانی بودن آنها تاکید شده است اما در شرایط سیاسی متلاشی شدن قدرت مرکزی معادلات سیاسی به راحتی تغییر خواهد کرد. رهبر حزب کوملۀ کردستان اعلان میکند که در صورت حمله خارجی به حکومت اسلامی در کنار حکومت نخواهند بود. بی شک نیروهای سیاسی فدرالیست و تجزیه طلب کردستان حملهء خارجی به جمهوری اسلامی را فرصتی تاریخی برای دست یافتن به استقلال خود می دانند و هرچند که معلوم نیست آنها چه قرار و مدارهائی پشت پرده با طرف جنگ با حکومت اسلامی گذاشته اند لیکن معقول است که مانند عراق به وجود چنین همکاری هائی باور داشت.

جدائی آذربایجان شاید کمترین شانس را داشته باشد و فدرالیست ها و تجزیه طلبان آذربایجانی احتمالاً از طرف جمهوری آذربایجان حمایت می شوند. پراکندگی آذری ها در سراسر ایران آنها را یکی از جدی ترین مرکز گراهای ایرانی کرده است، با این وجود دلیلی ندارد که دانا روهرا باچر، نمایندهء کنگرهء آمریکا، و دوستانش از تجزیه آذربایجان سخن بگویند همانطور که پیش از این از تجزیهء بلوچستان سخن می گفتند[1]. نمایندگان کنگره و سنای آمریکا برای قانونی کردن لایحه ای معمولاً دست به این اقدامات می زنند و احتمالاً برای گروه هائی که با آنها تماس گرفته اند منابع مالی ایجاد می کنند. قومیت های کنگرهء ملیت ها، برای عملی کردن اهداف خود، به انهدام حکومت اسلامی بدست آمریکا دلبسته اند و از طرف دیگر آمریکا روی همکاری و یاری آنها حساب می کند.

نیروهای سیاسی مخالف جمهوری اسلامی در خارج از ایران که خود را با کلیت ایرانی بودن معین می کنند نه قومیت خود داستان وارهء سیاسی خود را به روی مخالفت با هرگونه حملهء نظامی به حکومت اسلامی توسط آمریکا و متحدین اش بنا کرده اند. و آنها با اینکه از زندگی کردن با هم میهنان شان زیر حکومت اسلامی دست کشیده اند و از مزایای زندگی در آزادی کشور های غربی برخوردارند، با سرنگونی حکومت اسلامی بوسیله آمریکا و متحدینش با استدلال های متفاوت مخالفت می کنند و موضع ضد آمریکائی می گیرند. آنها هیچ بهره ای در سرنگونی حکومت اسلامی برای مردم ایران قائل نیستند و مصیبت ادامهء حکومت اسلامی بر ایران را به مصیبت یک جنگ سرنگونی و آزادی بخش برای مردم ایران ترجیح می دهند. موضع مرکز گراها در برابر غرب و آمریکا در صورت در گیر شدن جنگی بین حکومت اسلامی و آمریکا آنها را از میان متحدین غرب خارج می کند و در نتیجه دست بالا را به فدرالیست ها و تجزیه طلب ها می دهد.

به راحتی می توان نتیجهء ابتدائی جنگی بین آمریکا و متحدان اش را در روزهای اول پیش بینی کرد. چنانچه حمله به رژیم اسلامی در خوزستان آغاز شود و بسوی شمال به کردستان و آذربایجان برود تردیدی نیست که با استقبال اقلیت های قومی روبرو خواهد شد و نیروهای حزب اللهی بسرعت شکست خواهند خورد و جارو می شوند. چون جمهوری اسلامی پایگاه مردمی در این بخش از خاک ایران بطور کلی ندارد. واکنش آذربایجانی ها هر چند که ممکن است به نیروهای اشغالگر مثبت باشد اما مشکل می توان در آن روحیهء تجزیه طلبانه پیش بینی کرد. چه بسا که داستان وارهء تسخیر تهران توسط فرزندان ستارخان و باقرخان دوباره تکرار شود.

چنانچه کردستان و آذربایجان بعد از جنگ سرنگونی جمهوری اسلامی به یک ارچگی ایران وفادار بمانند، که احتمال آن زیاد است، خوزستان از خطر تجزیه نجات پیدا خواهد کرد. چنین پیش بینی در مورد بلوچستان نیز صادق است و مسلماً نیروهای جمهوری اسلامی در آنجا براحتی ریشه کن خواهند شد. بعلت توسعه نیافتن بلوچستان روئسای ایل های بلوچ می توانند سرنوشت بلوچستان را برای تجزیه و یا بخشی از ایران بودن تعیين کنند. اين امر که بلوچستان از یک مدیریت بلوچ متجدد و امروزی محروم است جدائی آن را از ایران مشکل می کند مگر اینکه جنگ سرنگونی جمهوری اسلامی به درازا بکشد و فرصت تربیت کادرهای اداری و مدیریت توانا را فراهم کند.

در چنین شرایطی، باورمندان سیاسی به یک پارچگی ایران با وضعيتی روبرو می شوند که می باید مواضع خود را تغییر دهند تا بتوانند در شکل دادن به آیندهء ایران نقش خود رابازی کنند. به احتمال زیاد پشتیبانان یک پارچگی ایران به دو بخش تقیسم خواهند شد: بخشی در کنار حکومت جمهوری اسلامی به تبلیغات ضد آمریکائی و غربی خود ادامه خواهند داد البته زیر پرچم صلح طلبی که معنی واقعی آن خواستن ادامهء حکومت جمهوری اسلامی است؛ و بخش دیگر برای حفظ یک پارچگی ایران در کنار دمکراسی های غربی با جمهوری اسلامی وارد جنگ خواهند شد و تلاش خواهند کرد پشتیبانی قومیت ها را برای حفظ یک پارچگی ایران جلب کنند و راه حل حکومت غیرمتمرکز و فدرال را پیش ببرند. این پیش بینی های گمان زنانه متکی به هدف جنگ براندازانه جمهوری اسلامی توسط غرب است که اگر امر محالی نباشد احتمال آن خیلی کم است.

اختلاف نیروهای سیاسی سراسری ایران و قومیت ها برای چگونگی مدیریت اداری کشور و میزان استقلال قومیت ها مانع اتحاد نیروهای سکولار دمکرات می شود. بدون شک در ایران دمکرات آینده اراده و خواست های قومیت ها از صندوق های رأی آنها بیرون می آید و معین می شود نه سیاست پیشه های آنها که آرزوهای خود را فرض خواست اکثریت مردم قومیت خود می دانند.

آنچه بیش از هرچیز بین باورمندان به ملیت ایرانی و قومیت ها ضروری است اعتماد بین طرفین است. بخشی از سیاست پیشه های جوان قومیت ها با پیش کشیدن مفهوم ساختگی و مجعولی بنام ظلم تاریخی فارس ها نه تنها حس اعتماد و همکاری بین دو جریان ضد حکومت اسلامی را از بین می برند بلکه تخم کینه و نفرت را بعنوان پیش در آمد پاک سازی قومی فراهم می کنند که مصیبتی است که ایران هرگز نباید آن را تجربه کند.

نیروهای سکولار دمکرات متشکل به حقوق قومیت ها و یا ملیت های ایرانی برای ادارهء استان خود، ترویج زبان قومیت و آزادی مذاهب و غیره کاملاً آگاه و واقفند. بحثی که بنام حکومت استانی، جغرافیائی و حتی تجزیه برای قومیت ها مطرح است گفتگوئی نیست که بتواند بین کوشندگان سیاسی به نتیجهء قطعی برسد. آنچه آن را معین خواهد کرد رأی مردمی است که در انتخاباتی آزاد و منصفانه سرنوشت خود را در آن معین می کنند. آنچه سکولار دمکرات های ایران امروز احتیاج دارند مبارزه برای دمکراسی در ایران است که باید از روی جسد حکومت اسلامی رد شود. راه شرافتمندانه برای تغیرات اداری مناطق مختلف ایران، با وجود قومیت و یا بدون قومیت، راه مبارزه ای منصفانه در چهار چوب دمکراسی و رآی مردم است. سیاست پیشه های جوان قومیت ها نباید خواست های خود را در جدال با سکولار دمکرات ها ببینند و دشمنی را آغاز کنند که برای آن ضرورتی وجود ندارد. این برخورد باعث می شود که بحشی از مرکز گرا ها بسوی جمهوری اسلامی بروند که نقش حافظ یکپارچگی ایران را ایفا می کند. برخوردهای معین از طرف سیاست ورزان قومیت ها با یک پارچگی ایران بیشتر از آنکه آنها را به هدف شان نزدیک کند به کمیت نیروهای سکولار دمکرات ضد جمهوری اسلامی صدمه می زند و پایگاه حکومت اسلام سیاسی را، بعنوان پاسدار یکپارچگی ایران، تقویت می کند. نیروهای سیاسی سکولار دمکرات قومیت ها نباید سیاستی را در پیش بگیرند که به سکولار دمکرات متحد بالقوه خود آسیب برسانند.

 دمکراسی و آزادی در جزیره های متروک بیشتر آسیب پذیر است تا در سطح کشور ایران. براحتی ما می توانیم در جهان امروز ببینیم که دمکراسی امری منطقه ای و حتی قاره ای است. دمکراسی در تمام ایران بیشتر موفق خواهد بود تا در منطقهء قومیت خاصی، همینطور دموکراسی در تمام خاورمیانه از امنیت بیشتری برخوردار است تا در یک کشور خاورمیانه.

اتحاد قومیت های ایرانی و مرگز گرا ها و یک پارچگی ایران حکومت اسلامی را بیشتر در تنگنا می گذارد و براندازی آن را آسانتر می نماید. ایرانی یک پارچه و سکولار دمکرات بهتر می تواند پاسدار آزادی و دمکراسی در منطقه بشود و آن را توسعه دهد.

12/03/09

www.iranpolitics.org

       

نظر خوانندگان

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه