جمعه گردی ها يادداشت های هفتگی اسماعيل نوری علا جمعه 14 مهر ماه 1391 ـ 5 اکتبر 2012
|
سلطنت عليه پاد شاهی؟
چند هفته ای ست شاهد آنيم که شاهزاده رضا پهلوی، بعنوان يک شهروند ايرانی و نه يک مدعی تاج و تخت پدران اش، با تشخيص موقعيت حساس و خطرناک وطن اش، پا به ميدان نهاده و همگان را دعوت به ائتلافی در راستای ايجاد تشکلی در برابر حکومت اسلامی کرده است. نفس اين اقدام، با وجود همهء ايرادها و مشکلاتی که پيش از اين به تفصيل از آنها ياد کرده ام(1)، کاری مهم و قابل تقدير است و، در عين حال، نوع برخورد آقای پهلوی با انتقادات وارده بر نحوهء اجرای کار هم اين احتمال را تقويت کرده است که مشکلات و ايرادات مزبور رفع نشدنی نيستند؛ جز البته ارتباط برخی از نيروهای مشکوک وابسته به داخل کشور يا بيگانه و يا تجزيه طلب با کميتهء موقتی که می خواهد برای ايجاد «شورای ملی» اقدام کند و متآسفانه هنوز نقشهء راهی ندارد.
اما، در کنار همهء اين نکات مثبت و منفی، می خواهم به اين نکته نيز اشاره کرده باشم که به ميدان آمدن اخير آقای پهلوی، بصورتی ضمنی، همچون يک «کاتاليزور» عمل کرده و ما را با انکشاف جالبی مواجه ساخته است که تأمل بر آن می تواند در شناخت تفاوت های «سلطنت طلبی» با «پادشاهی خواهی پارلمانی» آموزنده باشد. بخصوص که، طی ماه های اخير، و در ارتباط با اين دو مفهوم، نظرات گوناگونی ارائه شده که از يکسو در همهء آنها پاره هائی از واقعيت نهفته است و، از سوی ديگر، صورت بندی کلی آنها می تواند منظره ای رنگارنگ را در برابر ما بگستراند:
1. پادشاهی خواهی دروغی بيش نيست و مآلاً به بازسازی استبداد سلطنتی می انجامد.
2. پادشاهی پارلمانی ربطی به سلطنت ندارد چرا که قانون اساسی هيچ اختياری در امر کشورداری را به پادشاه نمی دهد، او را فرمانده کل قوا نمی کند، اختيار دخالت در امور را از او سلب می کند و او را همچون يک «نماد وحدت ملی» (به هر معنا که اين عبارت گرفته شود) موقعيتی استثنائی اما تشريفاتی می بخشد.
3. پادشاهی پارلمانی خلاف حقوق بشر است چرا که يک نفر و يک خاندان را سمتی دائمی می بخشد و از «گردش نخبگان» جلوگيری می کند و در شرايطی همچون کشور ما همين دائمی بودن يک سمت آن را تبديل به زايشگاه استبداد بعدی می کند.
4. کشور و جامعهء ما مستبد پرور است و لذا بايد از همان ابتدا از مطرح کردن گزينهء پادشاهی پارلمانی خودداری کرده و حکومت آينده را «جمهوری مدت دار» قلمداد نمود تا جلوی بازتوليد استبداد گرفته شود.
5...
چنانچه مشاهده می شود، کليهء اين احتجاجات بر دو پرسش پايه ای استوارند:
يکم: آيا سلطنت با پادشاهی پارلمانی فرق دارد؟
دوم: آيا پادشاهی پارلمانی می تواند به سلطنت استبدادی تطور پيدا کند؟
بنظر من، اين پرسش های نظری ربطی به حضور يا غياب آقای رضا پهلوی ندارند و بايد بصورت مستقل مورد بررسی قرار گيرند؛ يعنی آنها را می توان جدا از اين پرسش مورد مطالعه قرار داد که «آيا آقای رضا پهلوی می تواند سلطان يا پادشاه آيندهء ايران باشد يا نه؟»
علت اين جداسازی روشن است و من قبلاً هم در اين مورد نوشته ام(2): ايشان به موجب قانون اساسی مشروطه و متمم های آن حق سلطنت دارند و با ابطال آن قانون چنين حقی از ايشان سلب می شود. بنابراين، برای فراهم ساختن امکان تحقق سلطنت يا پادشاهی برای شخص ايشان، علاقمندان بايد خواستار «بازگشت به قانون اساسی قبلی و متمم های آن» شوند. اما من جز از دو سه تنی که بر اين «واقعيت» توجه داشته و «خواستار» اين بازگشت شده اند، هيچ کس، و از جمله خود آقای پهلوی، را خواستار چنين «بازگشت»ی نديده ام. اکثريت علاقمندان، و نيز خود ايشان، همواره خواستار رسيدن به يک «قانون اساسی جديد» هستند که دارای صفاتی همچون سکولار، دموکرات و مبتنی بر اعلاميهء جهانی حقوق باشد.
بر همين سياق، اگر بحث ايجاد پادشاهی پارلمانی در ايران آينده هم در ميان باشد، اين بحث ربط مستقيمی به ايشان ندارد؛ به همين دليل هم هست که، مثلاً، حزب مشروطهء ايران، در عين حالی که خود را طرفدار «پادشاهی پارلمانی» می داند، آقای رضا پهلوی را صرفاً بعنوان «کانديدا»ی خود برای اين سمت معرفی می کند. مفهوم «کانديدا» آشکارا به وجود گزينه های مختلف ديگر و نيز حق انتخاب مردم از ميان آن گزينه ها اشاره دارد. بعبارت ديگر، دوگانهء پادشاهی پارلمانی يا جمهوری ربطی به ايشان ندارد و در فردای ايران هم بايد بدون توجه به حضور ايشان حل و فصل شود.
باری، بر اين مبنا است که می توان به بحث تفاوت ها و ارتباط های دو صورت «سلطنت» و «پادشاهی پارلمانی» بازگشت و نتايج فعال شدن اخير آقای پهلوی را در اين مورد مطالعه کرد.
نخست به تفاوت ها بپردازم:
«سلطنت» که، از لحاظ معنا و ريشه، از «سلطه» و «تسلط» می آيد، از حکومت استبدادی فرد يا خاندان و يا حتی گروهی مشخص، بر مردمان (عوام و رعايا)، و بدون در نظر گرفتن رأی آنان، حکايت می کند. به همين دليل هم هست که در تذکره هائی که در دوران اسلامی برای سلاطين مختلف نوشته شده، قبل از هرچيز، بر «قوت شمشير سلطان» تأکيد شده است. سلطان، «حقانيت حکمروائی ِ» خويش را از «شمشير» می گيرد که نماد نيروهای نظامی و سرکوبگر است. البته، آنگاه که زور شمشير در جامعه ای مستقر شد، دينکاران درباری به توجيه «مشيت الهی» و «ظل الله بودن سلطان» می پردازند و بر تن او جامه ای از «اقتدار قدسی» می پوشانند. بدينسان، سلطنت يک پديدهء ماقبل مدرنيته محسوب می شود و در دوران مدرن ـ که حکومت از آن مردم به حساب آمده و حاکمان حقوق بگيران و مستخدمين مردم محسوب می شود ـ جائی ندارد.
دوران نوين تمدن بشری بر اساس «انسان مداری» و «حقوق طبيعی مردمان» و «برابری آنان در برابر قانون» ساخته شده و همهء اين عناصر در مفهوم «جمهوريت» گرد آمده اند. «جمهور» در زبان عربی به معنی تودهء مردم بکار می رود و «جمهوريت» نيز به معنای «حکومت مردم» است که ترجمهء دقيق «دمو ـ کراسی» است «بعبارت ديگر، «جمهوريت» يعنی «حکومت دموکراتيک». در قلمروی جمهوريت است که حکومت به مردم (ملت) تعلق می يابد و آنها منتخبين خود را برای کشورداری برگزيده و به استخدام خويش در می آورند.
در عين حال، تنها در اين مرحله است که به پديدهء «پادشاهی پارلمانی» می رسيم؛ بعنوان صورتی از حاکميت که در ماهيت خود همچنان از شرايط جمهوريت برخوردار است اما، بنا بر تشخيص ملت، منصبی ويژه را نيز با خود دارد که ناقض جمهوريت حکومت نيست و اگر برای وجودش کارکرد و فايده ای وجود نداشته باشد قابل حذف است؛ اما حذفی که باز از طريق رعايت اصول جمهوريت امکان پذير می شود. يعنی اين مردم اند که، بر حسب نيازها و تشخيص های خود، می گويند چنين منصب ويژه ای را لازم دارند يا ندارند. بدينسان می توان گفت که «سلطنت امری پيش از استقرار جمهوريت است، و پادشاهی پارلمانی صورتی است برآمده از مقتضيات پس از جمهوريت».
در اينجا فرصت آن نيست که به دلايل طرفداران پادشاهی پارلمانی بپردازم. خوشبختانه آنان نيز با پذيرش «ماهيت جمهوريتی ِ حکومت» به اين قانع اند که در فردای فروپاشی حکومت اسلامی بتوانند دلايل خود را در مورد مزايای پادشاهی پارلمانی به مردم عرضه بدارند و پس از آن منتظر اعلام رأی مردم باشند.
حال می توان به اين پرسش بازگشت که «آيا پادشاهی پارلمانی قابل تبديل شدن به سلطنت هست؟» پاسخ البته که «آری» است. کافی است که به صد سال اخير کشورمان بنگريم. انقلاب مشروطه با اين حکم که «شاه حکومت نمی کند و دارای مقامی تشريفاتی و غير مسئوول است» ما را از دوران ماقبل مدرن خارج ساخت اما، بجای استقرار جمهوری و بی آنکه اجازه دهد تا ملت دوران جمهوريت را آزمايش و تجربه کند و خود به اين نتيجه رسد که پادشاهی پارلمانی را می خواهد يا به جمهوريت ناب تمايل دارد، او را به پذيرش صورتی مابعد مدرن دعوت کرد. بعبارت ديگر، ما هرگز نتوانستيم معنای جمهوريت را، در طول و عرض اش، درک کنيم و تنها خواستيم که يک صورت ماقبل جمهوريت را بصورتی متعلق به دوران مابعد استقرار لوازم جمهوريت تبديل کنيم.
معنای اين سخن چيست؟ به نظر من، اين سخن بدان معنا است که تنها ايجاد و پيدايش و نهادينه شدن مفاهيم و ارزش های جمهوريت است که می تواند از تبديل پادشاهی پارلمانی به سلطنت جلوگيری کند. يعنی، وقتی مجلس و دولت و قوهء قضائيه به استقلال خود وفادار نباشند و به انتخابات قلابی تن دهند و پادشاه بی اختيار پارلمانی فرمانده کل قوا (شمشير سابق!) محسوب شده و اختيار منحل کردن مجلس و تعيين نخست وزير را داشته، و قادر باشد با عبور از اين همهء اين سد و مانع خود را به منزلگاه قادر مطلق برساند آنگاه است که سلطنت بازتوليد می شود. نيز آشکار است که پادشاهی تبديل شونده به سلطان خود نمی تواند اين کار را به تنهائی انجام نمی دهد، بلکه همهء نهادهای برآمده از جمهوريت، بخاطر بی اعتقادی به جمهوريت، او را در اين راه کمک می کنند و خود از اختيار و مسئوليت استعفاء می دهند.از نظر من، همين مسئولانند که در ظاهر تن به پادشاهی پارلمانی داده اما در باطن همچنان «سلطنت طلب» مانده اند.
همينجا بگويم که خود من اعتقادی به ايجاد نهاد پادشاهی پارلمانی ندارم، اما تصميم گيری را از آن جمهور مردم و خرد جمعی آنان می دانم و، لذا، از اين بابت، در اين لحظهء خطير از تاريخ کشورمان، بعنوان يک جمهوری خواه، با کمال ميل آماده بوده و هستم تا در کنار همه ی شيفتگان آزادی و دموکراسی به مبارزه با حکومت اسلامی ادامه دهم.
اما، در ابتدای اين مقاله، گفتم که پا به ميدان نهادن اخير آقای رضا پهلوی از يک واقعيت مکتوم پرده برداشته و اثرات وجودی آن را جلوی ديدگان ما قرار داده است و آن اينکه بسياری از مدعيان پادشاهی خواهی، در کوران اين اتفاق، سلطنت طلب از آب در آمده و چهرهء واقعی خود را نشان داده اند! در نتيجه، اکنون در پرتوی اين واقعه توانا شده ايم تا پادشاهی خواه راستين را از سلطنت طلب واقعی تمييز دهيم.
چندی پيش سفری به يکی از شهرهای امريکا داشتم و در چند مجلس با ايرانيان مقيم آن شهر ساعاتی را به گفتگو گذراندم. اغلب آنها خود را پادشاهی خواه معرفی می کردند، اما هرچه بر مدت معاشرت مان افزوده شد و هر چه در چند و چون راه و کار مبارزه و ساختارهای ايران فردا با يکديگر سخن گفتيم، بر من روشن تر شد که قسمت اعظم اين پادشاهی خواهان در واقعيت امر سلطنت طلبانی دو آتشه اند. يکی شان می گفت ما به شاهی احتياج داريم که هيبت اش همه را بترساند و کارها بدون اشکال پيش بروند. ديگری می گفت پادشاه بايد مشت آهنين داشته باشد و دمار از هرچه چپ و تجزيه طلب است در آورد.
آن ديگری می گفت من رضا پهلوی را هميشه شهريار ايران و اعليحضرت خود می دانم. ايشان به قرآن قسم خورده اند که حافظ قانون اساسی باشند و پس پادشاه ايران هستند. پرسيدم: کدام قانون اساسی؟ و پاسخ شنيدم که: همان قانون اساسی مشروطه. گفتم: همانکه در سال 57 باطل اعلام شد؟ گفت: بيخود! ما هنوز همان را قبول داريم. گفتم: اما آقای پهلوی می گويد که بايد يک قانون اساسی «جديد» نوشته شود که سکولار باشد (يعنی مذهب رسمی نداشته باشد) و بر مبنای حقوق بشر شکل بگيرد. گفت: ايشان بيخود اين حرف ها را می زنند. گفتم: اگر بر اين حرف ها اصرار داشتند چی؟ گفت: می رويم يکی ديگر را پيدا می کنيم. قحطی آدم که نيست!(3)
آری، سال ها بود که سلطنت طلبان (که نه به قانون احترام می گذارند، نه جمهوريت حکومت مدرن را قبول دارند، و نه به تشريفاتی بودن مقام پادشاه غيرمسئوول اعتنا می کنند) خود را در زير پوشش پادشاهی خواهی پنهان کرده بودند؛ اما اکنون که آقای رضا پهلوی به ميدان آمده است آنها بسرعت فعال شده و، در ظاهر طرفداران سرسخت ايشان، مشغول لجن پراکنی به هر آن کسی شده اند که دم از جمهوريت می زند و يا خواستار پادشاهی پارلمانی واقعی است.
در اين ميان، ايجاد «شورای ملی»، که با نام شاهزاده رضا پهلوی همراه شده و امضای ايشان و خانواده شان را بعنوان «هواخواه» با خود دارد، و نيز رخنهء اينگونه عناصر سلطنت طلب در آن، موجب شده که اکنون شاهد آن باشيم که سلطنت طلبان دو آتشه، از اين تريبون نيز به جان جمهوريخواهان که هيچ، به جان پادشاهی خواهان نيز افتاده و آنها را به خيانت و خباثت متهم کنند. يکی شان را ديدم که در برنامه ای تلويزيونی «حزب مشروطه ايران» را، که نخستين سازمان متشکل و دموکرات ِ خواهان استقرار پادشاهی پارلمانی در ايران محسوب می شود، به خيانت متهم می کرد، چرا که رهبران اش از مشارکت در کميتهء موقت برای ايجاد شورای ملی امتناع کرده اند.
حال پرسش آن است که آيا آقای پهلوی در اين ميانه مسئوليتی ندارند؟ در گذشته ديده ايم که ايشان گاه مجبور به دادن اعلاميه شده و ارتباط خود را با فلان عربده کش سلطنت طلب تکذيب کرده اند. اما اکنون همينگونه اشخاص نيز، بهمراهی عناصری مشکوک و ناسالم، بداخل شورائی که به نام ايشان عمل می کند راه پيدا کرده و از تريبون آن مشغول عربده کشی و فحاشی شده اند. ايشان اگر بخواهند نقشی در آيندهء مبارزه عليه حکومت اسلامی، و نيز ايران ِ پس از فروپاشی آن، داشته باشند از هم اکنون موظفند که ابتدا خانهء خود را از لوث اين آلودگی ها پاک کنند و بگذارند جريان ائتلافی که ايشان آرزومند بوجود آوردن اش هستند جريانی پاک و زلال، و بر اساس حقوق واقعی انسان امروز، باقی بماند و آنچه که ايشان بارها «جمهوريت مبارزه و حکومت» نام نهاده اند بصورتی سالم، کارا و مؤثر تحقق يابد.
------------------------------------------------------
1. نگاه کنيد به مقالهء «شورای ملی» در ترازوی سنجش در پيوند زير:
2. http://www.puyeshgaraan.com/ES.Notes/2012/051112.EN-PU-Why-we-shouldnt-be-affraid-of-PR.htm
3. برای نمونه نگاه کنيد به مطلبی به نام «مردم ايران شاه می خواهند» که از طريق ای ميل پخش شده و در پيوند زير قابل ذسترسی است:
http://www.newsecularism.com/2012/10/05.Friday/100512.Bawandian-Iranians-look-for-a-shah.htm
با ارسال اي ـ ميل خود به اين آدرس می توانيد مقالات نوری علا را هر هفته مستقيماً دريافت کنيد:
مجموعهء آثار نوری علا را در اين پيوند بيابيد:
http://www.puyeshgaraan.com/NoorialaWorks.htm
نظر خوانندگان
بابک: من از داخل ایران ایمیل می زنم و دوست دارم به دوستان منتقد آقای نوری علا بگویم که دوستان همه ما از دست این رژیم به تنگ آمده ایم ولی آرزوی نابودی اینان را به قیمت یک انتحار سیاسی دیگر نمی توان برآورده کرد. نمی توان به خاطر نیش عقرب به مار غاشیه پناه برد. من هم امیدوارم که شاهزاده رضا پهلوی دمکرات باشد ولی آنچه که ترس مرا بیشتر می سازد همین پیشوند «شاهزاده» است که هم مرا و هم ایشان را از دو جنبه مختلف غلغلک می دهد. اگر اصرار طرفداران این شورا را بر توفق عمل گرایی بر عقل گرایی شان و ایشان بدانیم پس ترس آقای نوری علا در مورد فراموش شدن دموکراسی و یا پروژهء دموکراسی سازی از بالا کاملاً بجاست. چه تضمینی برای چرخیدن ایران بر مدار دموکراسی در آینده وجود خواهد داشت؟ گرچه من با این بخش از گفته های برخی موافقم که مردم ایران (در سطح عام) تصوری از دموکراسی ندارند، ولی معتقدم آنچه ایران را از خطر جنگ و گرسنگی و بدبختی های دیگر نجات خواهد داد تنها روند دموکراسی خواهد بود. وگرنه آزموده را دوباره خواهیم آزمود.
بابک اردلان: بزرگترین مشکل آقای نوری علا که متاسفانه و بدبختانه در ساله ای اخیرچنان اپیدمی شده که به نوعی اکثر اپوزسیون ایران را در همهM طیف های آن فرا گرفته این است که متفکرین سیاسی میخواهند جای افراد سیاستمداران را هم بگیرند. کار تا آنجا پیش رفته که یک شومن تلویزیونی مثل بهرام مشیری هم هوای فعالیت سیاسی و رهبری یک جریان سیاسی را در سر می پروراند . برای همین زیاد نباید تعجب کردکه فردی همچون جناب نوری علا پیرانه سر درهوای تصاحب پست ومقامی درایران آینده باشد . فقط بسیارجای تعجب دارد که پست سیاسی درایران چه خاصیتی دارد که این افراد که همگی هم بالای 70سال سن دارند باپای لب گورتمامیت قدرت رامیخواهند . وبرای رسیدن به قدرت درایران همه راحتی خودایران رافدای میزی بکنند که امروزمشتی آخوند با پشتوانه اوین وهزاران موشک دوربرد وکوتاه برد و پشتیبانی قاتلانی بیرحم دودستی به آن چسبیده اند.
کاوه: آقای نوری علا اطفا در لفافه سخن نگویید.آدینه ای که گذشت باز هم به مانند هر هفته شاهد انتشار مقاله ای از دکتر اسماعیل نوری علا به نام سلطنت علیه پادشاهی؟ بودیم. مقاله ایشان در ظاهر با تعریف از ویژگی های شخصیتی شاهزاده رضا پهلوی آغاز می شود به گونه ای که ایشان مقاله را اینچنین آغاز می کند: «چند هفته ای ست شاهد آنيم که شاهزاده رضا پهلوی، بعنوان يک شهروند ايرانی و نه يک مدعی تاج و تخت پدران اش، با تشخيص موقعيت حساس و خطرناک وطن اش، پا به ميدان نهاده و همگان را دعوت به ائتلافی در راستای ايجاد تشکلی در برابر حکومت اسلامی کرده است. نفس اين اقدام، با وجود همهء ايرادها و مشکلاتی که پيش از اين به تفصيل از آنها ياد کرده ام، کاری مهم و قابل تقدير است و، در عين حال، نوع برخورد آقای پهلوی با انتقادات وارده بر نحوهء اجرای کار هم اين احتمال را تقويت کرده است که مشکلات و ايرادات مزبور رفع نشدنی نيستند». این در حالی است که ایشان دقیقاً سه هفته پیش از این مقالهريال در مقاله دیگری به نام «گل های اپوزیسیون انحلال طلب به دروازه خودی!» در واکنش به امضای سه عضو خانواده پهلوی از جمله شاهزاده رضا پهلوی بر پای منشور پیشنهادی کمیته موقت اینچنین نوشتند: «چطور شد؟ کسی که هميشه می گفت آن بالا نشسته و فراگروهی عمل کرده و از همهء فعاليت های اپوزيسيونی حمايت می کند حالا با چند تا جوان از ايران آمدهء ناشناس و چند اصلاح طلب و چند تا ديپلمات از حکومت بريده همراه شده و 240 مين نفری محسوب می شود که به اين جريان پيوسته و می خواهد راه را برای تشکيل شورای ملی هموار کند؟»
حال شایسته است که این چطور شد از خود دکتر نوری علا پرسیده شود و اصولاً پیرامون این تغییر مواضع همیشگی و گاهی حتی هفتگی و ماهانهء ایشان پرسیده شود. هر فردی با اندک دانشی در زبان و ادبیات پارسی می تواند تضاد و تناقض این دو نوشته را تشخیص دهد. البته بعید نیست به یکباره ایشان بیایند و به مانند مفسران قرآن و متون مذهبی تفسیری صد در صد متناقض با اصل یک نوشته را ارائه دهند اما بهتر است ایشان پاسخ بگویند. اما هدف من از آوردن این دو بخش از این دو مقاله این بود که نشان بدهم ایشان بر خلاف ادعایی که در ابتدای مقاله سلطنت علیه پادشاهی می کنند حداقل بر طبق ادعایی که در گذشته کردند و تا به حال هم تکذیب نشده باوری به درستی این گام شاهزاده ندارند اما با تعریف و تمجید از شاهزاده در ابتدای مقاله در واقع خواننده را برای سخن اصلی خود آماده می کنند. هدف ایشان در واقع نه دفاع از شاهزاده و نظام مشروطه به عنوان یک گزینه دموکراتیک و ملی برای آینده ایران بلکه اتهامات بی اساس و بی سند به شورای ملی ای است که هنوز هم تشکیل نشده و ایشان سخن اصلی خود را در دو فراز از این مقاله مطرح می کنند. ابتدا در پاراگراف نخست و پس از تعریف و تمجید از شاهزاده نوشته اند: «جز البته ارتباط برخی از نيروهای مشکوک وابسته به داخل کشور يا بيگانه و يا تجزيه طلب با کميتهء موقتی که می خواهد برای ايجاد «شورای ملی» اقدام کند و متآسفانه هنوز نقشهء راهی ندارد».
من به هیچ بخشی از این جمله آقای نوری علا کاری ندارم ولی تنها یک نکته کمدی را یادآور می شوم. نکته کمدی در این بخش از نوشته ایشان متهم کردن گروه هایی از کمیته موقت به تجزیه طلبی است. قصد من به هیچ وجه دفاع از هیچ گروهی نیست اما زدن اتهام تجزیه طلبی به دیگران (حتی اگر حقیقت داشته باشد) از سوی آقای نوری علا بسیار کمدی است و هر کسی اگر این نوشته نخستین نوشته ای باشد که از ایشان می خواند خیال می کند نویسنده اش یک ایرانی میهن پرست و باورمند به یکپارچگی و تمامیت ارضی ایران است و انگار نه انگار که ایشان خودشان کسی بودند و هستند که سالها مشغول جا اندازی واژگان و مباحث فاجعه باری مانند فدرالیسم و اطلاق ملیت به اقوام ایرانی هستند و فاجعه ای ملی به نام فدرالیسم را که پیش زمینه تکه پاره شدن ایران است همراه و همگام با با گروه ها و احزاب تجزیه طلب به دروغ به عنوان پیش شرط دموکراسی معرفی می کند. حال به ارتباطات ایشان با احزاب و گروه های قومی و محلی تجزیه طلب داشته ندارم ولی حداقل از دید من ایشان با آن دیدگاه های درخشان خود در جایگاهی نیستند که هیچ فردی را متهم به تجزیه طلبی کنند.
آقای نوری علا در بخش های پایانی نوشته خود نیز اینچنین نوشته اند: «در اين ميان، ايجاد "شورای ملی"، که با نام شاهزاده رضا پهلوی همراه شده و امضای ايشان و خانواده شان را بعنوان "هواخواه" با خود دارد، و نيز رخنهء اينگونه عناصر سلطنت طلب در آن، موجب شده که اکنون شاهد آن باشيم که سلطنت طلبان دو آتشه، از اين تريبون نيز به جان جمهوريخواهان که هيچ، به جان پادشاهی خواهان نيز افتاده و آنها را به خيانت و خباثت متهم کنند. این دقیقا همان مضمونی است که همان پیر و پاتال ها و فسیل های مغز یخ زده چپ و مصدقی که عمدتا سنشان از شصت سال بیشتر است مرتب تکرار می کنند و کمیته موقت و امضا کنندگاتن را مشتی سلطنت طلب معرفی می کنند و دکتر نوری علا با کپی پیست گفته ها و نوشته های کسانی که همیشه خود را از آنها بالاتر و بهتر و امروزی تر می دانسته خود را هم رده همان افراد قرار داده است. برای شخصی که خود را یک نظریه پرداز و روشنفکر می داند به هیچ وجه شایسته نیست دیدگاه های خود را در لفافه و زیر تعریف و تمجیدهای دروغین و پوچ خود بیان کند و این یک بی اخلاقی بزرگ است و این از تراژدی های جامعه ایران است که روشنفکرانش به جای آنکه به زدودن آلودگی های اخلاقی جامعه خود کمک کنند خودشان مروج همان بی اخلاقی ها باشند. پیروز باشید. پاینده ایران و ایرانی. به امید ایرانی یکپارچه ، آباد و آزاد ـ هفدهم مهر 2571
باوندیان: آقای اسمعیل نوری علا، رندانه زدی ، اما پاکدلانه بشنو! بدانید که گفتار من بدور از کینه ورزی و جنگ با شما است. شما بفکر و اندیشهء خودتان و درچارچوب فکری و اندیشه کینه ورزی به شاهنشاهی ایران قلم را تیز ناموجه کرده اید و بروی همهء هواداران پادشاهی به شکنجه روحی رفته اید، غافل ازاینکه افرادی در بین این سلطنت طلبان هستند و با درایت و خرد به پرچم نیم افراشتهء شما نگاهی ژرف خواهند داشت. از این رو من، بنام یک میهن پرست پای بند به نظام شاهنشاهی ایران، بی پروا هم بشما و هم به هواداران پادشاهی و هم به آن جایگاه تاریخی ایران پاسخ شما را می دهم. می گویند درجبههء جنگ یکی ازطرفین شکست می خورد من برخود لازم و ضروری می دانم که برای نگهبانی از نظام شاهنشاهی ایران یک شکست خورده باشم و لزومی نمی بینم که اگر شکستی متوجه من بشود دوستان و یاران بظاهر دوست نیز متاسف شوند، زیرا سرباز می افتد اما هرگزکمرش نخواهد شکست. پس من در این جنگ و پروژهء آمریکائی می گویم و می نویسم و شکست اش را می پذیرم و در صورت پیروزی آن را هدیهء هموطنانی می کنم که باید نجات پیدا کنند. من بانوئی را می شناختم. همیار میرزا کوچک جنگلی، بنام جلال دزد، با چندین از همراهان اش هنگامیکه برای دستگیری او به خانه کدخدائی اش در دهات اش وارد شدند، آن بانو او راخلع سلاح کرد و به زارعین املاک مورثی دستور داد که او و همراهان اش را تا ید و سپس اسلحه ها را به آنها بدهند و بروند. و روکرد به جلال دزد گفت برو بمیرزا بگو که یک بانوی بیست ساله ترا خلع سلاح کرد و از این پس حواس اش را جمع کند. آقای نوری علا، من فکر می کنم اگر آن بانو امروز زنده بود با این توهین هائی که به هواداران پادشاهی کردی در همان خاک آمریکا، با آن دموکراسی مسخره شان، شما را بشلاق می بست. شما می توانی بگفتارم بخندی، افسوس او نیست. برای دانائی شما باید عرض کنم، هنگامی که شورشیان بر مملکت ما غالب آمدند و غصب اش کردند هواداران آن نظام شاهنشاهی ایران فراری شدند و اولین جمعیت ایرانیان مبارز را در آلمان برپا داشتند. آن روزها نمی دانم شما و امثالتان کجا بوده اید ولی می دانم که دلاورانی در هوای سرد زمستان و بر زمین برف نشسته فریاد جاوید شاه را بر می داشتند و شما امروز آنان را ورشکسته و شما مریدان جمهوریت به ستیزگری با شاهنشاهی ایران برخاسته اید. دلیل این ستیزگری و نابسانی اول اینکه آمریکائیان خودشان تیشه به ریشهء شاهنشاهی ما زدند و خودشان هم با ترفند بدطینتی و زشتروئی دروازه های خودشان را گشودند و ایرانیان را به آمریکا پذیرفتند. میدانید چرا؟ آنان را بی خاصیت ی تفاوت به نظام شاهنشاهی ایران آرام آرام آشنا کنند که کرده اند و سپس دیکته های پنهانی به مسئول سلطنت و پشتیبان قانون اساسی مشروطیت که از سوی جمعی از شورشیان غصب شده است ارائه کردند و این ماموریت را دو نفربه نحو شایسته انجام داد، اول احمد قریشی و سپس داریوش همایون بود و در این امر خطیر نقشهء آمریکا برای بی اعتبار کردن مقام پادشاهی ایران به ثمر رسید و هنوز هم آن راه و آن کردار با افرادی چون شما و افرادی از طرفداران آن پادشاهی خواهان برای ایران به نیکوئی پیش می رود. خدا نکند ملتی گرفتاری سر در گمی بشود و راه را نتواند از چاه تشخیص دهد. آنگاه همان می شود که آقای نوری علا بیاید و آنها را به تمسخر و مسخره بگیرد و هرچه دلش می خواهد بارشان کند و کسی هم دم برنیاورد. در حالی که این تمسخر تنها دامنگیر هواداران پادشاهی نیست بلکه دامان مسئول پادشاهی ایران را نیز سال ها سوزانده و بیشتر می سوزاند. متأسفانه مسئول تاریخی ما خود نیز سال ها است در این بازی های آمریکائی نقش موثری دارد. فکر می فرمایند اگر اینکار را با گفتارهای آنان پیش نبرد جان اش در خطر میشود. در حالی که اینگونه نیست. جان برادرشان را می گیرند ولی جان ایشان را هرگز نخواهند گرفت. چون کسی را ندارند که رژیم را بترساند، پس دیوانه باید باشند که بگذارند چنین ناپسند کاری اتفاق افتد و رسوائی جهانی آنان بیشتر و بیشتر بشود؛ هرچند آمریکائیان شرم را بلعیده اند. اما اینکه چوب تکفیر را برداشته اید و شمشیر زهرآلوده را که از غلاف درآورده اید بروی میهن پرستان ایرانی که هواداران پادشاهی هستند کشیده اید دو جنبه دارد. جنبهء اول این است که شما با ایشان و یا باکسانی رایزنی کرده اید که ین راه سلطنت طلبان را وادار کنید که به آن شورای ملی به پیوندند و نیز ایران به آتش آمریکائیان برود، این کار شما یک تحریک است ولاغیر. جنبهء دوم اینست که در لوای دوستی بقول شما با پهلوی خواستید ایشان را از سوی هواداران پادشاهی خلع سلاح کنید و این وزنه ای است که تنها شما در این راه نیستید همراهان دیگری دارید و برای عاشقان شاهنشاهی ایران کاملاً نیز روشن و هویدا است. البته که خود ایشان سال ها است از سوی داریوش همایون و احمد قریشی خلع سلاح شده اند و نیازی به زحمت جنابعالی و امثالهم ندارد. اما در این راه هوادران پادشاهی هستند که باستناد غیرت ملی هنوز استوار ایستاده اند و با این ترفند ها میدان را خالی نکرده اند و من میدانم که هرگز هم خالی نخواهند کرد. اما متاسفانه در این راه هم نیستند که بدیده م یبینند پشتوانه جایگاه کهن تاریخی مسئول سلطنت به بهانه های مختلف این جمعیت اکثریت را ببازی بیگانگان برده است برپا نمی شوند تا تشکیلات بنیاد شاهنشاهی ایران را استوار سازند و بتوانند در یک اتحاد همگانی این باورمندان یک هیئت امنائی داشته باشند که نام آور باشد و در روز لزوم و در برونمرز حرف شان خریدار جهانی پیداکند. برای این کار نیز بهتر همانست که شورا یا مهستان شاهنشاهی ایران را با یک غیرت ملی و شرف ملی بر پا دارند و خودشان را از این دشنام های همانند نوری علا ها برهانند و راه ناهموار را هموارسازند. امیدوارم که این بیداری در آنان هویدا شود، باید گفت بهترین وزیرفرمان در دست داشتهء شاهنشاه آریامهر، جناب دکتر نصراصفهانی است. البته باید خودشان بخواهند و دیگران ها هم مانع این پیمان ایشان نشوند و یاران ایشان هم خرد نیکو و پسندیده ایرانی را د رپیش گیرند. اما در پایان به آقای نوری علا می گویم: شما که یکباره به پهلوی عاشقانه عشق ورزیده اید چرا در حاشیه این دوستی به هواداران پادشاهی هجوم می برید؟ بهتر نیست باندازه محدودهء خودتان سخن بگوئید. ممکن است سیلی روان بشود و شما را ببرد و چاره ای برای نجات شما نباشد. من ندیدم که هواداران پادشاهی بشما گفته باشند چه بکنید و چه نکنید. اما این را شنیده ام در برابر حرف های شورش برانگیز شما مردانه ایستاده اند و پاسخ های لازم را بشما و یاران شما داده اند. آقای نوری علا، شما که از قانون سخن می فرمائید به قانون آشنائی دارید که در هرانتخابات و هر طوماری اگر تخلفی مشاهده بشود آن انتخابات و آن طومارها باطل است و این گفتارم در قانون مدنی ایران هست. درهمین طوماری که از سوی شورای ملی انتشار یافته نام مردگانی مندرج است، پس برابر قانون مدنی چون تخلف اش محرز است پس آن طومار بی ارزش است و اعتبار قانونی ندارد و هر کس هم در این کار سماجت کند بی اعتباری او است. ازآن بگذریم، شما که پهلوی را پذیرا هستید و اکنون بنام ایشان غداره را به روی هواداران پادشاهی کشیده اید، می توانید بفرمائید که چرا ایشان سه شورا را امضاء کرده اند؟ نباید گفت که ایشان با این سه امضاء هر سه شورا را بی اعتبار و از قدرت اجرائی انداخته اند؟ مگر می شود آدم در سه حزب مشارکت داشته باشد؟ بنا براین، استناد با این امضاء ایشان هر سه شورا را عقیم فرموده اند و دیگر آن شوراها کارائی نخواهد داشت. شما که تشکیلاتی هستید متوجه اید که چه عرض میکنم و نگرانی شما را در برنامه آقای میبدی بیان داشته اید که من مایل نبودم که ایشان در شورای ما امضاء بگذارند، من آفرین بر ایشان می گویم خودشان می آیند دست ها را باز می کند و سپس خودشان تیشه کاری را بر میدارند و بنیادش را برمی اندازند. خیال مبارک آسوده باشد. اگر ایران نجات پیداکند تنها در لوای نام شاهنشاهی است. اگر حرفم را باور ندارید بزودی نیز خواهید دید که چنین نیز خواهد شد و نگهبانان ایران شاهنشاهی بیدارند و همهء نابکاری ها را نظاره گرند. به چنگال و دندان طرف می درد / بهر سو که شد توشه ای می برد. پایدار باشد ایران شاهنشاهی با ارادتمندان با غیرتش! با احترام، مهرماه ٢٥٧١ شاهنشاهی ایران.
Amir, UK: Dear Nooriala. In this article, I wish you had pushed your own views more strongly that the short snippet below:
همينجا بگويم که خود من اعتقادی به ايجاد نهاد پادشاهی پارلمانی ندارم، اما تصميم گيری را از آن جمهور مردم و خرد جمعی آنان می دانم و، لذا، از اين بابت، در اين لحظهء خطير از تاريخ کشورمان، بعنوان يک جمهوری خواه، با کمال ميل آماده بوده و هستم تا در کنار همه ی شيفتگان آزادی و دموکراسی به مبارزه با حکومت اسلامی ادامه دهم.
The Iranian revolution - however one chooses to evaluate - at its core was a revolution against Monarchy and mass movement to remove a Dictator who had cheated the people from their political liberties and basic democratic and human rights. I cannot think of anything more farcical than Iranian people reverting back to Constitutional Monarchy with the Ex-Dictator's son as the new Monarch!
It is clear that historically, all forms of monorchies (including Constitutional Monarchy) are on the way out. In the modern world the monorchists are also a dying breed. In countries such as Britain, Sweden, Denmark, Norway, Belgium, Luxamburg, Netherland or even Japan, Constitutional Monarchy is more of a LEGACY system with centuries of continuous history and often blood line. In Britain where I have lived for decades, it is thought (with some justification) that the royal family brings more money in through tourism than they actually cost the tax payer. They're also a source of amusement when a princess cheats on her husband or a prince dances naked in a private party. Rest assured, the minute this finely balanced equation tips the other way, even in Britain the monorchy is escorted out.
Dear Nooriala, far be it from me to tell you what to say and write. I only like to encourage you to advocate your own views more aggressively and point out to our monarchist colleagues more strongly that in reality their agenda is unrealistic. "Monarchy" does not have a future in the modern world and is definately not a plausible option for Iran. It is only a distraction that most of all YOU should avoid. Kind regards.
پیمان: مردم داخل ایران سر سوزنی به این سلطنت طلب های ورشکسته اعتباری قائل نیستند. شخص من رضا پهلوی را به عنوان یک انسان شریف و میهن پرست قبول دارم و همچنین شهبانو فرح دیبا را مادر ایران زمین دوست دارم بنامم ولی کسانی که از اسم آنها سوء استفاده می کنند کم نیستند و متأسفانه از طرف آقای رضا پهلوی هیچ هشداری به آنها داده نمی شود. اکثر مردم ایران دیگر بعد از 12 سال از آمدن ان آی تی وی دیگر توجهی به برنامه های سیاسی لس آنجلسی ندارند. شاید بیننده آنها تنها کسانی باشند که تازه بیننده ماهواره شده اند و صحبت های آنها براشان جذاب است. کسانی که در این تلویزیون ها به عنوان سلطتنت طلب صحبت می کنند اکثراً آدم های دروغگو و عقده ای و پر از نفرت هستند وهیچ ارزشی برای انسانها قائل نیستند. همین ها بودند که هر چه امروز می کشیم بوجود آوردند.
مطالبی که در فيس بووک گويانيوز آمده است
مانی فرزانه: جناب نوری علا درود بر شما بخاطر تاکیدتان بر جمهور مردم و انتخاب و رای مردم که به من هم مسئولیت میدهد حرفم را بزنم و همانطور که در اروپا می بینیم اجازه ندهیم باردیگر مبانی اساسی دموکراسی را تحریف شده تحویل مردم بلا کشیده ایران بدهند.
برای اولین بار درتاریخ، بعداز انقلاب فرانسه رای مردم به وکلای آنها بجای قدرت اشراف و فئودالها در تصمیم گیرها تعین کننده شد. دموکراسی پارلمانی parliamentary democracy بتدریج پا گرفت.
اول - حکومت پارلمانی جمهوری parliamentary republic
بعداز ٤ سال از انقلاب فرانسه ، با تصویب قانون جدید و تغییر قانون اساسی constitution در پارلمان، اولین حکومت جمهوری اعلام موجودیت نمود و بعدا لوئی شانزدهم در دادگاهی محکوم به مرگ گردید. تردیدی نیست که حتی اساس جمهوری فرانسه، پارلمان و قانون اساسی بوده و هست. بهمین دلیل به آن دموکراسی پارلمانی parliamentary democracy میگویند.
دوم - حکومت پارلمانی پادشاه ی parliamentary monarchy
بعداز فرانسه کشورهای اروپائی یکی پس از دیگری به دموکراسی پارلمانی روی آوردند و بتدریج با اصلاحات و یا با انقلابات سریع انتخابات و رای مردم بجای اراده ی اقشار ممتاز دست بالا را گرفت.
در کشور هائی پادشاهی انگلستان، سوئد و نروژ حدود و اختیارات دربار و پادشاهان محدود و یا کلا از دخالت در امور سیاسی منع شدند. تمام قدرت به پارلمان منتقل شد و قانون اساسی تغییر نمود بهمین دلیل به این حکومت ها مشروطه ی سلطنتی constitutional monarchy
یا کشورهای مشروطه constituent country گفته میشود. در تمام این کشور ها بازهم مردم و نمایندگان مردم هستند که تشکیل پارلمان و دولت میدهند و اساس این کشورها نیز دقیقا همانطور که آقای نوری اعلا فرمودند مانند جمهوری ها می باشد و به حکومت پارلمانی پادشاهی parliamentary monarchy معروف می باشند. یک نگاه به تمام نهاد های اتحادیه اروپا نشان میدهد که نمایندگان کشورهای پادشاهی و جمهوری در زیر یک سقف به انجام وظایف مشغولند و از شاهزادگان و سلاطین و ملکه هم خبر ی نیست.
حال بعداز 116 سال از تجربه ی ناکام نهضت مشروطه constitutional movemnt و قانون اساسی constitution عجیی که بقول دکتر آجودانی بهتر ست «مشروطه ایرانی » خوانده شود . چون مملو از زورگوئیهای روحانبون مشروعه خواه می باشد . بعد از 60 سال از نصایح گرانقدر دکتر محمد مصدق به محمد رضاشاه پهلوی برای عنایت اعلیحضرت به قانون اساسی مشروطه و بعداز 34 سال از انقلاب اسلامی و تعطیل تمام و کمال قانون اساسی مشروطه و تسلط حکومت ولایت مطلقه ی فقیه - مشروعه خواهان!
ما را چه می شود؟ آقای نوری اعلا چرا انرژی و وقت خود صرف اثبات بدیهیات برای کسانی می کنید که میدانند چه می کنند و می فهمند شما چه میگوئید. این حضرات از همان صدر مشروطه در برابر نو آوری ها سنگ انداختند. نهضت مشروطه constitutional movemnt ارث پدر هیچیک از آقایان و خانم های «حزب مشروطه ایران» نیست که چند سالی ست برای «مشروطه » اشک تمساح می یزند. موقعی که کتابهای فریدون آدمیت در زمان صدارت وکالت آقایان و خانمها اسیر بود چرا بفکر مشروطه نبودند؟
چرا آب را گل آلود می کنند ایران ما ، دیروز و امروز و فردا نیاز به یک مجلس متعارف در حد استاندارهای اروپائی دارد که بطور ادواری انتخابات صورت بگیرد و تمام اساسنامه ی اداره مملکت و سیاست های کلان در قانون اساسی متجلی گردد و شکل حکومتی نیز در همان جا تصمیم گیری خواهد شد. چه صیغه ایست که باید دهل را از سر گشادش نواخت ؟
فراموش نکنیم که در انقلاب کبیر فرانسه که داغش هنوز بر دل قدرتمندان جهان باقی مانده و تا ابد در باره ی خشونت های آن ماتم سرائی خواهند نمود و برای ماری آنتوانت فیلمها ساخته و خواهند ساخت. چهار سال طول کشید تا حکومت جمهوری تصویب و قانونی شد. نه مثل خمینی که با یک رفراندوم «آبکی» خدعه کرد جمهوری اسلامی را به مردم قالب نمود. قانون اساسی اسلامی را از درون مجلس خمینی ساخته بخورد مردم دادند. اینها که قانون اساسی مشروطه نیست.
آقای نوری علا؛ دموکراسی ، پارلمان ، انتخابات ، قانون اساسی ، رفراندوم و تمام مولفه های دیگر پارلمانتاریسم جهانی می باشد.
حکومت پارلمانی جمهوری و حکومت پارلمانی پادشاهی همانطور که شما هم گفتید همزاد هستند . اساس پارلمان واقعی ست .
من هم هیچ مسئله ای با این موضوع ندارم .
ولی بدون ابزار پارلمانتاریسم و بدون حوصله و تحمل سالها تلاش و مبارزه و نهادینه کردن انتخابات ادواری بسیار بچه گانه ست که در باره شکل حکومتی آینده اعم از پارلمانی پادشاهی یا جمهوری فدارتیو امروز فرافکنی نمائیم .
تمام این وقت ناشناسی ها به حکومت مشروعه امکان داده که سر ِ همه را زیر آب نماید.
همه ی نیروهای دمکراسی خواه بجای فقط تکروی، برای شرکت در حق تعیین سرنوشت خود و کشور خود هم باید علیه جمهوری اسلامی، بصورت فردی و یا گروهی اعلام جرم نماید و انتخابات متعارف را بر رژیم تحمیل نماید . اگر ر اههای اصولی تری وجود دارد اعلام بفرمائید تا کاری کارستان انجام شود.
باسپاس از شما
پرويز مرزبان: آقای نوری علا شما بهر از من میدانید که در منشور «حزب مشروطه ایران» قسمت برنامه سیاسی در بند 3 آمده ست :
«3 ـ ما پادشاهی مشروطه را بهترين و مناسب ترين رژيم و شکل حکومت برای ايران میدانيم و از هيچ گونه تلاش قانونی و دمکراتيک برای برقراری نظام پادشاهی مشروطه به پادشاهی رضاشاه دوم پهلوی فروگزار نخواهيم کرد.»
و باز هم میدانید که این بند چه ماجراهائی در حزب مربوطه ایجاد کرده ست که به من مربوط نیست و امیدوارم رفع ابهام گردد.
ولی شما در این نوشته شفاف صحبت نکردید. مگر پادشاه را در کشورهای دیگر انتخاب می کنند که حزب مشروطه بزعم شما چنین رویائی در سر دارد.
ممکن ست بفرمائید که این حزب با کدام تلاش «قانونی» و «دموکراتیک» برای «نظام پادشاهی مشروطه » به پادشاهی رضا شاه دوم پهلوی فروگزار نخواهد بود ؟
آیا اساسا «نظام پادشاهی مشروطه » از پیش ساخته شده در جائی موجود ست ؟
یا ، مردم مانند زمان مشروطه تلاش می کنند تا حکومت سلطانی وقت را که بی در و پیکر بود به زیور قانون اساسی و قانونمداری بیارایند؟
یا نه، مردم میخواهند حکومت اعلیحضرت همایون محمد رضا شاه پهلوی شاهنشاه آریامهر بزرگ اتشتاران را که تا 22 بهمن 57 حاکم بود را احیاء و مرمت کنند و برخلاف آن دوره با آداب «مشروطه » اداره کنند؟
با اصلاً هیچکدام از اینها نه ، از طریق «قانونی» و «دموکراتیک» مانند عراق ، افغانستان ،لیبی و غیره از شر دیکتاتورهای موجو د درایران خلاص و بدون دخالت مردم مانند رضا شاه و محمد رضا شاه ( بعداز ٢٨ مرداد) دوباره نطام پادشاهی را بر مردم تحمیل نمایند. ناراحت نشوید، از شما انتظار روشنفکری و روشنگری داریم. در باره ی رفسنجانی و شرکاء اصلاً عارم میاد صحبت کنم.
سعيد بهبهانی: به هیچ روی قصد دخالت نداشتم اما این نظرات منرا وادار کرد که بگویم ما دوباره برگشتیم به سال 1357 و بدون تفکر و تعمق صرفا از روی یک عادت که میگوید برو چلو نترس انشالله درست میشود رفتار میکنیم
دوستان پدران روشنفکر ما مثل ملکم خان و هم اندیشانش تلاش کردند که ما را از رعیت به ملت تبدیل کنند اما همین تفکر حاکم در سال 57 رضا شاه را وادارکرد که مجلس را طویله بخواند. این آن چیزی است که دکتر نوری علا تلاش دارد تا در این هیاهو روشن نماید. او کسی است که رضا پهلوی را سرمایه ملی معرفی میکند اما ما بدون تعقل این سرمایه ملی را ضایع میکنیم البته نقش خود رضای پهلوی هم در این میان بی تاثیر نبوده است تلاش کنیم که گوش بهم بدهیم بجای انکه پاسخ بهم بدهیم.
Ghasem Yarahmadi: REZA SHAW WAS RIGHT MAJLES IS TEVILE IN THIS CASE WHO CAN BRING AGAIN IRAN TO GOOD POSITION I DON,T SEE NO ONE.
Mr REZA SHAW GET PROBLEM ONE DAY IN HI,S KINGDOOM WHEN RUSSIA CAME TO IRAN HE LEFT COPITAL CITY AND WHEN TO AMIR YARAHMADI ASK FOR HELP AMIR YARAHMADI ASK REZA WHAY YOU LEFT CAPITAL CITY FOR ENEMY HE SAY I WAS NOT ABLE TO STANDFORD AMIR YARAHMADI TOLED HIM YOU COME TO MY HOUSE
MIDDLE OF NIGHT I CAN NOT SAY TO YOU NO BUT OUR FRIENDSHIP IS FINISHED I GIVE YOU 40 DAY,S TO STAY IN MY HOUE EFTER 40 DAY,S I SENT YOU TO GO RUSSIA CAN NOT COME FRONT MY DOOR
THIS WAS YARAHMADI
مهرداد مهران: جناب آقای نوری علا. سمبل ها هستند که سهمم بزرگی در تحقق امال و آروزو های ملتها دارند. سمبل های ملی ما چیست. یکی از بزرگترین سمبل های ملی ما پادشاهی است. البته نه سلطنت. سالها است که عده ای در لباس توده ائی روشنفکر بی هویت و مذهبی قشری و قومیت پرست و جدائی طلب و قدرتهای بیگانه تیشه به ریشه سمبلهای ملی ما زده و میزنند. نتیجه سلطنت ستیزی ما چه شد. ایا نظام محمد رضا شاه قابل اصلاح نبود. ایا شما و دیگران میتوانید اطمینان حاصل کنید که دست آورد نظام جمهوری در ایران در مقایسه با نظام پادشاهی مشروطه برابر خواهد بود. به اطراف خودمان نگاه کنید نظام های جمهوری پاکستان مصر و غیره. ایا کشورهائی مانند تایلند مالزی که پادشاهی هستند کمتر از برمه و پاکستان دمکراتیک هستند. اخرین نظر خواهی نشان میدهد که رضا پهلوی محبوب ترین چهره سیاسی ایران است واگر هم اکنون به ایران برگردد هوادران زیادی خواهد داشت.
آقای نوری علا جنبش های سیاسی ملی ایران از عدم تشکل و نبودن رهبری(رهبری سمبلیک) برای جذب احاد مردم رنج میبرد. اکنون در این موقعیت حساس چتکه انداختن و از زخمها و اسیب های کذشته سخن گفتن بدور از انصاف است. بیائید به ندای توده مردم ایران گوش فرا دهید و واقعیتها نیز در نظر بگیرید. پادشاهی مشروطه خواه درون ایران.
لهراسب زینالی: با درود به مدیران محترم سامانه وزین گویا و تشکر از بابت تلاش های شما در نوشته آقای نوری اعلا تناقض ، تنگ نظری و کینه غیر لازم موج می زند، ایشان یکی از کسانی هستند که بر روی منشور پیشنهادی شورای ملی کار کردند و نظر دادند.
بخشی از نظرات ایشان در این منشور پذیرفته شده و مندرج است.
آقای نوری اعلا از شفافیت و زلال بودن در یک حرکت سیاسی رو به تاسیس در ابعاد ملی آنهم در سیاست صحبت می کند و خود را زلال و شفاف معرفی می کند.
پرسش این است که ایشان خود چکار کردند و در کدام پروژه موفق شان زلال و شفاف بودند!؟
یک نشستی داشتند و 50 نفر از افراد که شرکت کرده بودند، نیمی از آنها فدرال قومی و زبانی می خواهند. و سازمان شان هم به سه قسمت تجزیه شده است.
عضو کمیته موفقت شورای ملی ایران
يزدگرد ساسانی: تا آنجائیکه نوشته های اخیر شما را خوانده ام، شما برسر واژه ها میجنگید. همچنین واژه هائی به کار میبرید که مردم با این واژه ها سروکار ندارند و هیچ مفهومی برای آنها ندارند؛ واژه هائی همچون " کاریزماتیک ، کاتالیزور وغیره ". در این نوشتار هم به واژه های " سلطنتی " و " پادشاهی " اشاره کره اید. شما " سلطنتی " را خود کامگی معنی کرده اید و " پادشاهی " را " دروغ " نامیده اید. اکنون دو نفر را در نظر بگیرید که یکی از آنها میگوید " حکومت پادشاهی انگلستان " و دیگری میگوید " حکومت سلطنتی انگلستان ". هردو یک معنی میدهند؛ ولی شما ،بر اساس تعریف خودتان، کسی که " پادشاهی " به کار برده است " دروغگو " و کسی که " سلطنتی " را به کار برده است " خودکامه " میدانید. و باز هم از یک واژۀ ناآشنا به نام " جمهوری مدت دار". کسی نمیداند که این " جمهوری مدت دار " چه معنی میدهد. زیرا تاکنون دولتی تشکیل نشده که نام خود را " جمهوری مدت دار " نهاده باشد. یک حکومت پادشاهی میتواند دیکتاتور باشد. همچون حکومت " عربستان صعودی ". یک حکومت پادشاهی هم میتواند دموکرات باشد؛ همچون " حکومت پادشاهی دانمارک ". یک جمهوری میتواند دیکتاتور باشد؛ همچون " جمهوری سوسیالیست بعث سوریه". یک جمهوری هم میتواند دموکرات باشد؛ همچون " جمهوری فرانسه ". --- چَواژ(برخلاف) آنچه که میگویند که در یک " حکومت پادشاهی پارلمانی " پادشاه هیچ کاره است، برعکس در اینگونه حکومت ها، پادشاه نقش اصلی را دارد. و اگر پارلمان لایحه ای را تصویب کند، پادشاه میتواند آنرا امضا نکند و آنرا رد کند. اگر چنین نباشد که پادشاه حالت یک نوکر امضا کننده را دارد. در حالیکه پادشاه، شخص اول مملکت است؛ و چگونه پارلمان میتواند به او دستور دهد. اگر چنین شود، همانند این است که یک گروهان سرباز به افسر فرماندۀ خود دستور دهند. --- نکتۀ دیگری که مرا به شگفت درآورده است این است که، چرا بیشتر نوشته ها و سخن های شما علیه رضا پهلوی است؟. در حالیکه رضا پهلوی تاکنون علیه شما چیزی ننوشته و سخنی نگفته است.
محل ارسال نظر در مورد اين مقاله:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.