بازگشت به خانه        پيوند به نظر خوانندگان

دوشنبه 24 مهر ماه 1391 ـ  15 اکتبر 2011

 

جنبش چپ و آلترناتیو تحول

دنیز ایشچی

مبارزات سازماندهی شده حرکت های صنفی مردمی اگر توسط چراغ راهنمایی کنندهء شعارهای بنیادین مرحله ای سیاسی تحول همگام نباشند، نه تنها از حد جنبش خود بخودی بلاتکلیف سردرگم فراتر نخواهند رفت، بلکه همچنان ما را در حد یک حرکت منفعل نگه خواهند داشت. اما شعارهای سیاسی مرحلهء بحرانی «گذر ما از نظام ولایت فقیه» چه می باشند؟

آیا جنبش چپ ایران در گذشته سیر می کند، یا برای آیندهء ایران آلترناتیو برنامه ای و ساختاری جایگزین ارائه می دهد؟ آیا در شرایطی که بحران عظیم اقتصادی سیاسی سی سالهء اخیر، افکار ما را به پاسحگوئی تاریخی به ضرورت های سیاسی روز وا دار کرده است، چرا ما فقط با  قناعت کردن به برگزاری مراسم مشترک سالگردها و صدور اطلاعیه های مختلف، که ارتباط خیلی ضعیفی با پاسخگوئی به ضرورت های روز دارند، به وظایف خود اکتفا کرده ایم؟ آیا درس های لازم را از جنبش سرتاسری سه سال اخیر آموخته ایم؟ آیا با درس آموزی لازم از وقایع  جنبش بعد از انتخابات سال هشتاد و هشت، خود را برای تحولاتی که در راه است، یا بحران های مشابه با آن آماده کرده ایم؟

شاید در مورد درس آموزی از جنبش عظیم مردمی بعد از انتخابات هشتاد و هشت، بشود به چندین مورد جمع بندی شده زیر  اشاره کرد:

درس اول اینکه عوض اینکه بايد با اتکاء به رسوبات تئوری راه رشد غیر سرمایه داری، استراتژی مرحله ای خود را بر محور اصلاحات دموکراتیک مسالمت آمیز با اتکاء به دنباله روی از اپوزیسیون درون حکومتی بنمائیم، و پتانسیل های غیر واقع بینانه ای را به اپوزیسیون درون حکومتی نسبت بدهیم، آلترناتیو سیاسی، برنامه ای و ساختاری واقعی مستقل، مردمی خارج حکومتی جایگزین را تدوین کرده و ارائه بدهیم.

درس دوم اینکه ما بايد بصورتی خستگی ناپذیر در راه تشکیل دو ساختار سیاسی  تشکیلاتی به موازت هم زیر دو چتر مختلف در جهت شکل دهی و تحکیم مناسبات شبکه ای این ساختارها حرکت کنیم. یکی از این ساختارهای شبکه ای، گسترش مناسبات میان سازمان های سیاسی جنبش چپ و جریان هایی که خواستگاه تاریخی آنها از درون جنبش چپ و خصوصاً جنبش فدائی می باشد. شبکه ساختاری دوم، شبکه اپوزیسیون سکولار دموکراتیک مترقی بر پایه های اندیشه های مدرن و بالنده دموکراتیک متکی بر حقوق بشر می باشد. سازمان دهی به دو ساختار گفته شده، در بطن خویش آلترناتیو اتکاء به استراتژی دنباله روی از اپوزیسیون درون حکومتی را نفی می کند و با آن هیچ قرابتی ندارد. این نگرش، استراتژی خویش را بر پایه های تشکیل آلترناتیو بالنده و جایگزین آینده تحول در ایران از کانال عبور از نظام ولایت فقیه را مد نظر دارد.

درس سومی که از این پروسه می شود آموخت این می باشد که جنبش دموکراتیک مردمی در ایران به بنیه های تعمیق و تحقق حقوق بشر و حقوق انسانی مردم ایران متکی می باشد که هیچ قرابتی با ارزش های نمایندگی شده از طرف نظام جمهوری اسلامی ایران ندارند. این ارزش ها شامل حقوق زنان، جوانان، کودکان، ملیت های مختلف، کارگران، روشنفکران و متخصصین، روزنامه نگاران، پیروان ادیان و مذاهب مختلف، هنرمندان و نویسندگان، سرمایه گذاران و آنهایی که خواهان تلاش اقتصادی تولیدی خدماتی در جامعه ای مبتنی بر حکومت قانون و مساوی برای همه می باشند. یکی از حلقه های حساس، قدرتمند و تعیین کننده این مجموعه باورمندی  به حقوق پایمال شده ملیت های غیر فارس در ایران می باشد. عدم اشتراک فعال جنبش ملیت هاتی غیر فارس در جنبش عظیم سال هشتاد و هشت نشان داد که این جنبش تا چه اندازه نقشی کلیدی در تحول بنیادین سیاسی جامعه ایفا می کنند. آرمان ها و خواسته های ملی ملیت های مختلف را در سال های دهه پنجاه، عمدتاً جنبش فدائیان نمایندگی و رهبری می کردند. چرا جنبش فدائیان در راه پیوستن جنبش ملیت های غیر فارس به جنبش مدنی سرتاسری  و تحقق یافتن آماج انسانی دموکراتیک بنیادین این جنبش ها، اینقدر نقش منفعل و عقب افتاده ای را ایفا می کند؟

درس چهارم این می باشد که عده ای با طرح این مساله که مسير تحولات دموکراتیک در ایران از طریق برگزاری انتخابات آزاد در چهارچوبهء جمهوری اسلامی ایران  عبور می کند، جنبش مردمی را به بیراهه برده و به دنبال یک سراب سردرگمی رهنمون می باشند. متأسفانه کسانی که چنین باورهای امتحان شده و چندین بار شکست خوده را با اصرار تمام تبلیغ و ترویج می کنند و حتی تا آنجا پیش می روند که آن را به «استراتژی مرحله ای گذار» تبدیل می کنند، هنوز آماج خویش را در لفافهء نظرات به ظاهر تحول گرا به پیش می برند.

درس پنجم را شاید بشود به این صورت مطرح کرد که از نظر تشکیل جامعه ای مدرن، دموکراتیک و مترقی در ایران، نزدیکی جنبش فدائی به جنبش لیبرال دموکراسی بیشتر معقول و قابل توجیه می باشد، تا نزدیکی استراتژیک آن به کنده شدگان از نظام قرون وسطائی ولایت فقیه. ما نه فقط شاهد هیچگونه نزدیکی استراتژیک سوسیال دموکراسی و لیبرال دموکراسی در ایران نیستیم، بلکه با توسل به "جمهوریخواهی" به شدت از لیبرال دموکراسی در گریز بوده و دو دستی از جناح های مختلف حکومتی حمایت کرده ایم. بخشی از کنده شدگان از حکومت جمهوری اسلامی ایران را شاید بشود لیبرال های اسلامی، و بخش دیگر را دموکرات های اسلامی نامید. تمامی این کنده شدگان از حکومت،  رشته های وحدت شان با نظام ولایت فقیه بر اختلاف شان می چربد و، بصورت عموم و کلی، بصورت ستون پنجم نظام ولایت فقیه در درون جنبش اپوزیسیون عمل میکنند. رسالت عمومی این جناح ها حفظ کلیت نظام است تا بتوانند از طریق انتخابات کنترل شده درونی بصورت های دوره ای حکومت را بین خودشان بچرخانند.

امروز، بعد از گذشت سه و نیم سال از جنبشش فراگیر بعد از انتخابات اخیر ریاست جمهوری، جنبش چپ ایران غیر از برگذاری مراسم مشترک سالگردهای شهیدان، صدور اطلاعیه های مختلف و مراسم مشابه چه قدم های مستحکم و اساسی در زمینهء تحول برنامه ای استراتژیک، ارائهء آلترناتیو تحول، متشکل کردن ساختارهای رهبری سیاسی جامعه صورت داده است؟ آیا جنبش چپ قادر گردیده است کنگرهء واحد خود را برگزار کند؟ آیا حتی این جنبش قادر گردیده است گام های بنیادین در زمینه های اعتماد سازی، گفتگو و همکاری های عملی و استحکام شبکه های ارتباطی بردارد؟ چرا عرض سه سال گذشته جنبش چپ و سوسیال دموکراسی قادر به برگزاری کنگره ای واحد از سازمان های مختلف چپ نشده است؟

هنوز نسلی بر قله های رهبری جنبش چپ  ایران حاکمند که از یک طرف می خواهند شکست های خود را در زمینهء عدم موفقیت خویش، در کار توسل به  اصلاحات درون حکومتی با پشتیبانی جناحی در مقابل جناح دیگر، را با پشتکار هر چه بیشتر در استمرار همان استراتژی دنبال می کنند. هنوز آنهایی که به امکانات برگزاری انتخاباتی آزاد در درون جمهوری اسلامی چشم دوخته و یا بر این امیدند که بین بد و بدتر، در بازی قمار خود روی آلترناتیو" بد" شرط بندی می کنند، بر سرکارند. هنوز آنهایی که در حساس ترین شرایط تحول اجتماعی در کشور، قسمت اعظمی از توان خویش را صرف پاسخگوئی به حساب های کهنهء سی ـ چهل ساله ای می کنند که منتقدین آنها نه می توانند ببخشند و نه فراموش می کنند، و نه آنها می توانند خود را از اين کلاف سردرگم رهایی بخشند. آیا این است  وضعیت کسانی که خود را پرچمداران راه میرزا فتحعلی آخوندزاده ها، بیژن جزنی ها و صمد بهرنگی ها می دانند که با اندیشه های خویش انقلاب هایی در اندیشه های نسل آینده زمان خویش آفریدند؟ چگونه می توان از مخمصهء تارهای عنکبوتی این وضعیت خلاصی یافت؟ چگونه چپ ایران می تواند آلترناتیو برنامه ای ساختاری تحول آینده  را در اذهان و اجتماع بیافریند؟ شعارهای مرحله ای استراتژیک سیاسی ما چه می باشند؟

جنیش چپ  و سوسیال دموکراتیک ایران نمی تواند مانند کلوپ افرادی با اندیشه های متناوبی عمل کند که حتی قادر نیستند مثل اعضای یک خانواده به همزیستی در کنار همدیگر بپردازند، تا چه رسد به اینکه زیر یک چتر واحد سیاسی ساختاری گرد بیایند. اعضای این خانواده را بیشتر می شود به کلوپ مفسرین سیاسی، یا مشاورین سیاسی جناح های حکومتی و یا، در بهترین حالت، منتقدین سیاست های  ی حکومتی همگام با آرزوی اینکه "کاش مسئولین مرتکب چنین اشتباهاتی نمی شدند" دانست.  جنبش سوسیال دموکراسی یا رهروان راه بنیانگزاران جنبش فدائی طبیعی است که، با وجود چنین بیماری های دهشتناکی، نتوانند آلترناتیو برنامه ای، ساختاری و استراتژیک بحران مرحله ای را برای آیندهء ایران ارائه بدهند.

این در شرایطی می باشد که رفقائی هم که در راستای درست تحول گرایانه ای قدم بر می دارند، در حالی که از یک طرف اقرار می کنند که خود نظام ولایت فقیه به روند قربانی کردن مهره هایی از درون خویش، همگام با بزک کردن مهره هایی دیگر، با نیت معتبر سازی بعضی مهره های خودی می باشد تا با فریب افکار عمومی و تعویض مهره ها دوباره بر بحران سیاسی اقتصادی غالب بیاید، راهکار ارائه شده از طرف آنها  از شفافیت ، انسجام و قدرت برندگی لازم برخوردار نمی باشد.

از آن جمله، مقالهء اخیر "صادق کار" است که تصویر درست کشاکش های درون حکومتی که نیت نظام ولایت فقیه را با هدف  قربانی کردن مهره هایی سوخته مثل احمدی نژاد به قیمت حفظ نظام ولایت فقیه و جایگزینی احمدی نژاد ها با مهره هایی که روز به روز با چهره های منتقدین سیاست های وی وارد صحنه می گردند، تصویر واقع بینانه ای از تئاتر درونی حکومتی را به نمایش در می آورد اما، در کنار آن، توصیه های ایشان برای اپوزیسیون سوسیال دموکراسی ایران از حد "تحول دمکراتیک و مسالمت آمیز در ایران از طریق سازماندهی وسیع ترین گروە های اجتماعی و عامل فشار اجتماعی است که ممکن می گردد" فراتر نمی رود.

سازمان سیاسی پیشگام جنبش مردمی، در بحرانی ترین شرایط سیاسی اقتصادی کشور، باید با بنیادی ترین شعارهای سیاسی تحولگرانه جایگزین خویش مستقلاً به میدان بیاید، نه اینکه فقط به تاکتیک های سازماندهی حرکت های خود جوش مردمی اکتفا بکند. مبارزات سازماندهی شدهء حرکت های صنفی مردمی اگر توسط چراغ راهنمایی کنندهء شعارهای بنیادین مرحله ای سیاسی تحول همگام نباشند، باز هم نه تنها از حد جنبش خود بخودی بلاتکلیف سردرگم فراتر نخواهند رفت، بلکه  همچنان ما را در حد یک حرکت منفعل نگه خواهد داشت. شعارهای سیاسی  مرحلهء بحرانی گذر ما از نظام ولایت فقیه چه می باشند؟

10/10/2012

 

 

نظر خوانندگان

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه