|
1
شورای ملی ایران از سید علی خامنه ای دعوت نموده تا به جنبش ازادیخواهی پیوسته و شرایط انتخابات ازاد را فراهم آورد... راستش نمی دانم مقصود از این پیشنهاد رو به سوی کدام نگاه دارد؟ توهم؟.. خودبزرگ بینی ؟.. درافتادن در زبان رایزنان کلان سیاست جهانی؟.. هر آنچه هست به نظر می آید که این نامه می تواند محصول استیصال سیاسی جمعی باشد که با بوق و کرنا شورایی را در پستوی مجازی مبارزه برپا نمودند و با وعده های کلان و نسخه پیچی های معلق می خواهند نمایشی از یک نیروی در صحنه را ترسیم نمایند. حاشا که بازی سیاست و قدرت سیاسی قانونمندی خود را از ارایش حقیقی صحنه و مدیریت های ان صحنه رقابت میگیرد و نه از لاف و گزاف سیاسی.
2
با کاندید شدن رفسنجانی تصویرپردازی انتصابات یا انتخابات مهندسی شده با آرایش و هیجان متفاوتی از آنچه فضای منجمد و بی تفاوتی انتخاباتی می خواندنش مواجه می گردد... رفسنجانی این مرد اول سیاست پنهان در ایران و مرد دوم سیاست اشکار را بسختی بتوان با رد صلاحیت از میدان بدر نمود . حضور رفسنجانی شاید به عدم رد صلاحیت رحیم مشاعی نیز بیانجامد ، تا بتوان نتیجه مهندسی شده رای را در طراحی معادلات بسود سعید جلیلی عنوان نمود.بنابراین ما شاهد مثلثی از کاندیداتوری میان مشاعی، رفسنجانی و جلیلی خواهیم بود. جلیلی همه حمایت معنوی و مادی بیت رهبری را با خود همراه میاورد و اما رفسنجانی قوای پنهانی دارد که میتواند نقش افرینی نماید . رفسنجانی طی همه این سالها توانست نیروی خود را بویژه در میان رخنه گران جبهه تبعیدی بگستراند . بخش اعظمی از رسانه های فارسی زبان پربیننده مستقر در تبعید حامی این چهره میباشند . بسیاری از تحلیلگران سیاسی منتقد به نظام که صحنه گردان همین رسانه ها هستند یادگار الفت و دوستی و یا منصب نشانده این شخصیت سیاسی میباشند . در روزهای اینده ما شاهد برامد تحلیلهایی خواهیم بود که شانس برون شد از بحران سیاسی در ایران را در گزینه ای بنام رفسنجانی میخوانند و کوس تبلیغ مستقیم و غیر مستقیم میرود تا تبدیل به تنها گزینه ممکن برای حل بحران موجود قلمداد گردد . فرایندی که دستهای کهنه الفت بسیاری را با صاحبان جنایت سی و اندی ساله اشکار خواهد ساخت.
3
آقای عباس زاده در ارسال ایمیلی به صدای امریکا خواهان حذف حضور اقای رحیم رشیدی، گزارشگر و تحیلگر سیاسی کرد، به اتهام استقلال طلبی شده است. به نظر من، در ادبیات گفتاری بسیاری از کنشگران سیاسی مفاهیم سیاسی در وارونگی و جعل در بازخوانی سوژه و پدیده های مورد نظر بکار گرفته می شوند . مانند وارونه جلوه دادن مفهوم فدرالیزم به تجزیه طلبی و یا، در سوی دیگر این چرخهء ژاژگویی، جایگزین نمودن کنفدرال به جای فدرال. میتوان پیرو اندیشه سانترالیزم سیاسی بود و شهامت بازگوییش را داشت و با نظام اداری فدراتیو به مخالفت پرداخت، میتوان حتی تقسیم قدرت سیاسی و اداری را در گونه ای دیگر از فدرالیزم میزبان شد و تقابلی خرد ورز را شیوه رفتار سیاسی خود نمود، اما شایسته نیست که فرهنگ سیاسی را در پیش داوری و افترا در افکند و با برچسب های بی بنیاد که مصرف ان نیز تنها در ادبیات و فرهنگ فرودست وطنی ممکن می اید زبان اندیشه در طرح گفتگوها . تقابلات نمود . استقلال خواهی گروهی انسانی از یک خاک و نظام سیاسی به خودی خود نه جرم است و نه خیانت ، و نه ضرورتا نشانه رهایی و برپایی اندیشه انسانی . بنابراین استفاده ابزاری از این مفهوم به مثابه تبیین هویت سیاسی دگر اندیش نمیتواند جایگاه انسانی و اخلاق سیاسی مشخصی را تعریف نماید . و از سوی دیگر نمیتوان به نیروی گریز از سانترالیزم سیاسی عنوان استقلال خواهی را به مثابه شناسنامه و هویت سیاسی اطلاق نمود. این شیوه ترجمان پرونده سازیهای اژیتاتوری بیش نیست و خود عامل مهمی در خودی و غیر خودی خواندنهاست ،و تداومش بیشک محصولی جز تجزیه ذهنی و فرهنگی و عاطفی نخواهد افرید. از این روست که طی همه این سالها بر این باور بودم که تجزیه گران حقیقی در سرزمینمان همانا ان دسته ازاندیشه هاییست که با انکار دادخواهی های ملی هر گونه بیان سهامداری ملیتهای ایرانی را در قدرت سیاسی مشاع نفی نموده و خود را به مثابه مالک بر سرزمین محق میدانند پرونده اخلاق سیاسی در تبیین هستی و نیستی دیگران صادر نمایند . رحیم رشیدی را از دیر باز میشناسم و افتخار همکاری با این جوان خوش اندیش را نیز داشته ام . او همواره در مصاف با هر گونه برنامه استقلال خواهی از یکسو و همچنین تمرکز خواهی اندیشه خود را در بیان حادث اوری یک همگرایی ملی در همایشی ملی بکار میگرفت . او در این مسیر بیشک اماج تهمت و دشنامهای بسیاری از سوی استقلال طلبان کرد که نیروی از هم گسسته روشنفکری بیش نیستند قرار گرفته و همچنان بر سنگر اندیشه همگرایی ملی و راه حل خود در ایرانی دمکراتیک و سکولار با نظام اداری فدرالیزم اهتمام نموده است . ابراز چنین عنوانی به رحیم رشیدی از دو منظر قابل نکوهش و نقد است . نخست از منظر درک و دریافت سیاسی و دیگری از منظر اخلاق سیاسی . اقای عباس زاده را چندان نمیشناسم یک بار افتخار اشنایی با ایشان را داشتم و متوجه شدم که ایشان دادخواهی فدرالیزم را مترادف با تجزیه طلبی می انگارند . اما برهانی برایش در زبان خرد و تحلیل راستش را بخواهید نه از ایشان و نه از بزرگترین مبلغ این نظریه همچون زنده یاد داریوش همایون تا کنون دریافت ننمودم . همه بنیاد استدلال ، گویی بر یک فرهنگ هراس فکنانه و هشدار خواهانه که بیشتر به فالگیری سیاسی شباهت دارد خلاصه گردیده است . زبان استدلال تنها بر عدم اینهمانی فدرالیزم در جغرافیای سیاسی و سرشت تاریخی سرزمینمان ایران گواهی میدهد بی انکه توضیح عقلانی مبتنی بر داده های سیاسی را در خود دارا باشد . با این حال نامه نگاری اقای عباس زاده برای حذف هموطن کردش از چرخه مدیا فرودست تر از بحث اختلاف سیاسی بر سر مفاهیم است . نموداریست از فرودستی اخلاق سیاسی که تنها یک توضیح عقلانی برایش کافی خواهد بود . یک پوزش رسمی.
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مقاله:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |