|
جمعه 22 دی ماه 1391 ـ 11 ژانويه 2012 |
نفت، تاج و عمامه
نگاهی به عواقب ناگوار مدیریت غیر دمکراتیک ثروتهای نفتی
بیژن افتخاری
در این مقاله به یکی از پر اهمیتترین موضوعات سیاسی- اقتصادی قرن اخیر کشورمان خواهیم پرداخت. نخست به نقش کلیدی نفت و گاز، این ثروت عظیم خفته در زیر خاک میهن مان در پایان بخشیدن به دوران 2500 سالهء سلطنت در ایران ـ آن هم در زمانی که یکی از مقتدرترین شاهان 150 سال اخیر در راس قدرت بود ـ میپردازیم و سپس نفش پر اهمیت این مادهء حیاتی را برای جهان در سرنوشت "جمهوری اسلامی" مورد بررسی قرار خواهیم داد.
زمانی که محمد رضا شاه پهلوی در سال 1352 مست از باده غرور ناشی از در آمدهای سرشار نفت، در مصاحبههای مختلف با مطبوعات غربی، آنها و رهبران شان را به باد انتقاد میگرفت، مردمشان را تنبل می نامید و از رهبران غرب دعوت میکرد تا راه و روش "مملکتداری" را از او فرا گیرند، هرگز تصور نمیکرد که تنها 5 سال بعد، همان "رهبران غربی" در جزیرهء کوچک گوادلوپ گرد هم جمع شوند و تصمیم به جایگزینی خمینی با شاه بگیرند؛ تصمیمی که در نتیجهء آن، شاه مجبور شد از کشور فرار کند و برای یافتن مکان اقامت، به خواهش و تمنا از همان "رهبران کودن" بیفتد!
ساده نگری است اگر تصور کنیم که این تغییر و تحول عظیم در ایران تنها در جواب متلکهای شاهانه به غربیها بوده است. آنچه که سلطنت پهلوی را با عاقبت شومی مواجه کرد، اشتباه بزرگ شاه در رابطه با موضوع نفت ایران بود. به واقع شاه با تکیه بر ثروت باد آورده نفت و بهواسطه قدرتی که برای خود در منطقه و حتی جهان متصور بود، تصمیم گرفت از "سلاح نفت" برای کسب درآمد بیشتر از "فروش نفت" استفاده کند. او به "کنسرسیوم نفتی معروف به هفت خواهران نفتی"، (رک به این لینک) پیغامهای قاطعی مبنی بر "عدم تمدید قرارداد در سال 1979" و حتی "عدم فروش نفت" به غرب فرستاد. این، به نظر نگارنده غرب را متوجه خطر یک شاهِ بلند پرواز در یک ایرانِ پر قدرت و ثروتمند در منطقه خاورمیانه ساخت و تیر خلاصی بود که به شقیقه نظام سلطنتی شلیک شد. (رک به این لینک)
اهمیت نفت برای غرب
اهمیت نفت برای جهان صنعتی غرب را میتوان به مثابه اهمیت خون در رگهای انسان دانست. (رک به این لینک و این لینک) اما باید دقت کرد که" جریان مداوم و بدون وقفه نفت"، حتی بیشتر از بهای آن، برای جهان صنعتی حائز اهمیت است، زیرا در صورت متوقف شدن حتی 10% از تولید روزانه نفت، شاهد افزایش بهای آن تا 220 دلار در هر بشکه خواهیم بود که اثرات آن تنها در اقتصاد امریکا باعث افزایش بهای بنزین تا 6.5 دلار در هر گالن، بیکاری بیش از 1.5 میلیون نفر و ضرر ملی معادل 450 میلیارد دلار در سال خواهد شد. (منبع)
اثرات جهانی توقف تنها 10% از تولید نفت را به سختی می توان محاسبه نمود، اما در چنین صورتی، جهان غرب دچار "هرج و مرج اقتصادی و اجتماعی" شدیدی شده و با خطر انقلابهای اجتماعی و به هم ریختن نظم موجود- که به نفع سرمایه داری جهانی است- روبرو خواهد گردید. این امری است که سرمایهداری جهانی ضمن اطلاع دقیق ازابعادش، به شدت از آن نگران بوده و هر گونه ریسکی در این مورد را بر نمیتابد.
برای تاکید به این امر، کافی است نگاهی کنیم به روابط کشورهای "متمدن و صاحب دمکراسی" غربی و به ویژه ایالات متحده آمریکا با کشور اسلامی عربستان سعودی، که با وجود نقض آشکار حقوق بشر در آن و سرکوب وحشیانه مخالفان در کشور، نه تنها هرگزمورد انتقاد غرب قرار نمیگیرد؛ بلکه نیروهای اطلاعاتی غرب در خدمت حفظ و نگهداری خاندان آلسعود و مقابله با مخالفان آن هستند. چرا که حاکمان عربستان با درک موقعیت حساس خود در امر تولید نفت و تداوم جریان صدور آن به کشورهای صنعتی، نقش خود را در حفظ وضعیت موجود (STATUS QUO) به خوبی بازی میکنند.
حجم تولید و مصرف
مصرف روزانه نفت در جهان از تقریبا 60 میلیون بشکه در سال 1980 به 93 میلیون بشکه در سال 2010 افزایش یافته است. در این میان تنها چند کشور صنعتی (آمریکا، اتحادیه اروپا، چین، ژاپن، هند و برزیل) با مصرف روزانه 52 میلیون بشکه حدود 60% از مصرف جهانی را به خود اختصاص میدهند که در این میان ایالات متحده با مصرف روزانه 20 میلیون بشکه بالاترین مصرف کننده نفت در جهان است. (رک به این لینک)
تولید روزانه نفت در جهان نیز از 59 میلیون بشکه در سال 1980 به تقریبا 88 میلیون بشکه در سال 2010 رسیده که البته بیانگر پیشی گرفتن روند مصرف بر تولید است.(رک به این لینک) این روند در مقالهء هوشمندانهای به قلم دکتر جیمز نورین پیشبینی شده که در سال 1981 توسط سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا انتشار یافت. لذا تاکید بر یافتن منابع جدید نفتی و افزایش میزان استخراج نفت در جهت حفظ تعادل در میزان عرصه و تقاضا که باعث پایین ماندن بهای انرژی و در نتیجه کاهش بهای تمام شده کالا و خدمات در غرب میشود، به عنوان یکی از اهداف دولت آمریکا در دستور کار قرار گرفت.
چکیده مقاله مذکور تاکید بر پائین نگهداشتن بهای نفت در حد امکان و زیر 35 دلار در هر بشکه بود تا کشورهای غربی بتوانند با پائین نگهداشتن هزینههای تولید و حمل و نقل، کالای تولیدی خود را قابل رقابت نگاه دارند و لذا کارخانجاتشان به امر تولید و فروش مشغول باشند. تاکید این مقاله بر خطر ایجاد «بحرانهای اقتصادی ناشی از افزایش بهای نفت و ایجاد رکود تورمی در جهان که خطر تنشهای اجتماعی را بدنبال دارد»، قابل توجه است.
پس ملاحظه میکنیم که دو فاکتور «وجود و تدوام جریان نفت به میزان کافی و همچنین پائین نگهداشتن بهای آن» از اهداف استراتژیک آمریکا و شرکای غربی اوست. اما به مرور زمان و با افزایش میزان مصرف انرژی در جهان و حضور کشورهای صنعتی جدیدی، متل چین هند و برزیل در بازار، مصرف بر تولید پیشی گرفته و در نتیجه بهای نفت ظرف سالهای اخیر به سه برابر آنچه مد نظر آمریکا بود رسیده است! ضمن آنکه پیشبینی دکتر نورین در مورد اثرات خطرناک افزایش بهای انرژی فسیلی بر اقتصاد غرب نیز به وقوع پیوسته و در سالهای اخیر شاهد بروز انواع بحرانهای اقتصادی در آمریکا و اتحادیه اروپا بودهایم. (رک به این لینک)
چرا شاه باید می رفت؟
همانگونه که در مقدمه ذکر شد، بلند پروازیهای شاه ناشی از ثروتهای بادآورده نفت و چند پیروزی دیپلماتیک- نظامی در منطقه، باعث شد که او "ناخودآگاه" از خط قرمز جهان غرب در رابطه با تولید و صدور نفت عبور کند. شاه در 1977 و در جلسهای که برای رسیدگی به اختلافات ایران و هفت خواهران نفتی با حضور جیمی کارتر، سایروس ونس، زبیگنیو برژینسکی و ویلیام سولیوان برگزار شد، همان مطالبی را که قبلا و بی محابا در مصاحبههایش اعلام کرده بود، موکدا تکرار کرد و گفت اگر جهان غرب بهای عادلانهای را که او طلب میکند نپردازد؛ صدور نفت را متوقف نموده و حتی در این کار از دوستان خود در اوپک هم کمک خواهد گرفت! پس از آن، بنا به دستور کارتر، کمیسیون سه نفرهای متشکل از جورج بال ( رئیس گروه بیلدربرگ) سایروس ونس و زبیگنیو برژینسکی مامور بررسی آینده شاه شد و در نهایت بنا به توصیه جورج بال قرار شد که رهبر اپوزیسیون مذهبی یعنی خمینی جایگزین شاه شود! (رک به این لینک)
دقت داشته باشیم که در آن زمان، ایران با تولید روزانه 6.5 میلیون بشکه نفت در روز نزدیک به 12% از نفت مورد مصرف جهان را تامین میکرد و توقف صدور نفت ایران میتوانست خطرات جدی و فراوانی برای غرب، بهجز اتحاد جماهیر شوروی ایجاد کند که خود تولیدکننده و از صادر کنندگان نفت بود.
نفت و جمهوری اسلامی
حاکمان جمهوری اسلامی با اطلاع دقیق از علت حذف شاه و آمدن خمینی، از روز اول استقرار خود، اهتمام فراوانی در حفظ استخراج و تداوم تولید نفت ایران حتی در شرایط جنگی داشتهاند. تا جایی که معاون وزیر نفت جمهوری اسلامی با افتخار اعلام میکند که این کشور در زمان جنگ با رژیم عراق و به بهای جان بیش از 1000 کارگر صنعت نفت، حتی یک روز هم توقف صادرات نفت نداشته است. (رک به این لینک) لذا طی 30 سال اخیر و علیرغم تنشهای گوناگونی که رژیم بهوجود آورنده آن بوده است؛ و حتی علیرغم سرکوب و کشتارهای بیرحمانه رژیم در رابطه با مخالفان داخل و خارج از کشور، هرگز شاهد برخورد عملی جهان صنعتی غرب با رژیم نبودیم.
پس از خاتمه جنگ و روی کار آمدن دولتهای رفسنجانی و خاتمی شاهد استقبال بینظیر غربیها از توسعه روابط با نظام بودهایم که تا حد عذرخواهی وزیر امور خارجه آمریکا (مادلین آلبرایت) از بابت کمک آمریکا در کودتا علیه دولت قانونی دکتر مصدق و لغو بسیاری از تحریمهای گذشته، نامهنگاری و انتظار 20 دقیقهای بیل کلینتون رئیس جمهور وقت آمریکا برای ملاقات با محمد خاتمی در دستشویی سازمان ملل متحد و یا پذیرایی شاهانه از محمد خاتمی در کاخ ورسای پیش رفت و همگی در راستای کمک به بقای رژیم و ورود هر چه بیشتر این موجود ماقبل تاریخی به جهان "متمدن" بودند. (رک به این لینک، این لینک و این لینک)
البته رژیم هم میدانست که چگونه پاسخ مناسب به این استقبال را بدهد و لذا، از اوایل ده هفتاد شمسی شاهد سیل قراردادهای اکتشاف و استخراج نفت ایران به سوی کمپانیهای نفتی غرب و بعد شرق هستیم که در این میان، کمپانیهای کوچک غربی مانند "استات اویل نروژ" با پرداخت رشوه به پسر رفسنجانی، لقمه کوچکی از این خوان گسترده را نصیب خود کرد. از حجم این قراردادها اطلاع دقیقی در اختیار نیست اما به طور مثال میتوان از قرار داد 32 میلیارد یورویی با توتال فرانسه یا قرارداد 100 میلیارد دلاری با کمپانی دولتی ژوهای ژنرونگ چین نام برد.
اما کار به اینجا ختم نمیشود، بلکه باید دانست که جمهوری اسلامی "به طور ناخواسته" و بیشتر به دلیل عدم سرمایهگذاری کافی و به موقع و همچنین ضعف مدیریت در صنعت نفت، با چالش مهمی روبرو شده که میتواند سرنوشتاش را به مانند محمد رضا شاه دگرگون نماید!
دقت کنیم که صنایع نفت نیز به سان هر صنعت دیگری احتیاج به "تعمیر و نگهداری" به موقع و بهروز کردن تکنولوژی دارد که به نوبه خود نیازمند هزینه و بودجه مناسب است. همچنین نگهداری فنی از چاههای موجود نفت و تزریق به هنگام گاز و آب شور برای آماده استخراج نگهداشتن چاهها نیاز به پول و تکنولوژی دارد. به نظر میرسد برخورد حاکمان جمهوری اسلامی با این پدیده فنی چندان جدی نبوده و علیرغم کسب حدود 985 میلیارد دلار درآمد ظرف 33 سال گذشته هزینه کافی در این امر نکردهاند. در نتیجه ظرفیت استخراج نفت ایران به صورت چشمگیری کاهش یافته است.
همان گونه که گفته شد ظرفیت استخراج نفت در سال 1354 به 6.5 میلیون رسید که اوج دوره شاه بود. پس از انقلاب، حداکثر ظرفیت تولید کشور مربوطه به سال 1381 است که به 4.3 میلیون بشکه در روز رسید. اگر چه خاتمی و احمدینژاد سعی کردند تا با دعوت از شرق و غرب به سرمایهگذاری در صنایع نفت ایران این معضل را حل کنند، اما به دلایل مختلف این قراردادهای سرمایهگذاری به نتیجه چندانی نرسید و از اوایل سال 1388 بحران "کاهش ظرفیت تولید نفت ایران" علنی شد.
هادی نژادحسینیان وزیر سابق صنایع سنگین و معاون سابق وزارت نفت در مصاحبهای با نشریات داخلی نگرانی شدید خود را از کاهش روز افزون تولید نفت ایران اعلام داشت و پیشبینی کرد در صورت عدم چارهجویی فوری، شاهد قطع صدور نفت و احتمال واردات نفت به ایران ظرف 10 سال آینده خواهیم بود! وی گفت که صنعت نفت هر سال نزدیک به 300 هزار بشکه از ظرفیت تولیدی خود را از دست میدهد.
نگرانی نژادحسینیان از آنجا ناشی میشد که تولید نفت ایران از 4.3 میلیون بشکه در سال 1381 به 3.5 میلیون بشکه در سال 1388 رسیده بود، ضمن آنکه مصرف داخلی از 1.2 میلیون بشکه در روز به 1.6 میلیون بشکه در روز افزایش یافته بود و لذا میزان صادرات نفت از 3.1 میلیون بشکه در روز به 1.9 میلیون رسیده بود.(منبع) این موضوع از نگاه تیزبین سرمایهداری جهانی (که به شدت نگران کسر تولید روزانه 5 میلیون بشکه در روز است ) دور نمانده و مسئولان شرکتهای بزرگ جهانی در مصاحبه با نشریات تخصصی نگرانی خود از این موضوع و تبعات آن بر اقتصاد جهانی را ابراز کردهاند. (منبع) توجه داشته باشیم که ایران با دارا بودن ذخایر قابل استخراج به میزان 175 میلیارد بشکه (معادل 17 هزار میلیارد دلار به بهای امروزو بیش از کل بدهیهای دولت آمریکا) سومین ذخایر نفت جهان را داراست و لذا باید نقش مهمتری را در عرضه نفت جهان ایفا نماید.(منبع)
امروز این روند با شدت بیشتری ادامه دارد: ضمن آن که ظرفیت تولید نفت ایران به کمتر از 2.7 میلیون بشکه در روز رسیده، میزان مصرف داخلی تا 1.7 میلیون افزایش و در نتیجه میزان صادرات به کمتر از ۱ میلیون بشکه در روز کاهش یافته است! این آن خط قرمزی ست که جهان صنعتی به هیچوجه آنرا بر نمیتابد! در حال حاضر کمبود تولید ایران را عربستان سعودی جبران میکند تا جهان دچار یک شوک نفتی دیگر نشود، آن هم در حالیکه اقتصاد آمریکا در حال رکود و اقتصاد اروپا با مشکلات فراوانی دست به گریبان است. اما ادامه این وضع مطلوب جهان صنعتی نیست.
نقش ایدهآل برای نفت ایران
همان گونه که توضیح داده شد، بهای مطلوب نفت برای جهان صنعتی رقمی بین 35 تا 40 دلار در هر بشکه است تا بتواند اقتصاد به اغما رفته خود را احیا نماید. برای رسیدن بهای نفت از حدود 100 دلار امروز به زیر 40 دلار باید حداقل 3 تا 3.5 میلیون بشکه اضافه بر مصرف (supply surplus) در بازار بهوجود آید. یعنی اگر در حال حاضر مصرف جهان حدود 93 میلیون بشکه است، تولید (یا عرضه) باید به 96 تا 97 میلیون بشکه در روز برسد. این در حالی است که حداکثر ظرفیت تولید امروز جهان حدود 87 میلیون بشکه در روز است، لذا جهان برای رساندن بهای نفت به نقطه مورد نظر سرمایهداری باید هر چه زودتر 10 میلیون بشکه به ظرفیت تولید خود بیافزاید. اما چگونه؟
بهنظر می رسید دو کشور عراق و لیبی، علیرغم دارا بودن ذخایر نفتی و ظرفیت تولید بالا، به دلیل عدم توجه کافی صدام حسین و معمر قذافی در حفظ و نگهداری این ذخایر، دیگر قادر به ایفای نقش مهمی در تامین نفت جهان نیستند و مانند حکام عربستان سعودی عمل نمیکنند. این دو دیکتاتور هم به نوعی دچار بلندپروازیهای از نوع شاه سابق ایران شدند و دست به اقدامات نامتعارفی از دید سرمایهداری جهانی می زدند که در نتیجه، نه تنها باعث کاهش میزان تولید نفت در جهان میشد، بلکه دردسرهای دیگری را هم به جهان تحمیل میکرد. اشغال کویت توسط صدام حسین و تلاش در جهت ساخت بمب اتمی توسط قذافی را می توان به عنوان نمونههای این دردسرها نام برد. به همین دلیل هم این دو نفر و رژیمشان باید با رژیمهای تابع غرب جابجا میشدند. امروز عراق با تولید بیش از 3 میلیون بشکه در روز جای ایران را در اوپک گرفته است، ضمن آن که چشمانداز تولید 5.5 میلیون بشکه در روز تا سال 2015 را به مدد سرمایهگذاری آمریکاییها در پیش رو دارد. لیبی نیز از تولید تنها 400 هزار بشکه در سال 2009 به 850 هزار بشکه رسیده و به تازگی اعلام شد که تولیدش تا سال 2015 و به مدد سرمایهگذاری فرانسویها به 1.4 میلیون بشکه در روز خواهد رسید.
ایران هم باید ظرفیت تولید خود را به حدود هفت میلیون برساند تا نقش مطلوب غرب در بازار مکاره نفت را ایفا نماید. این در حالی است که ایران تنها برای حفظ ظرفیت موجود (2.7 میلیون بشکه در روز) و جلوگیری از سقوط بیشتر ظرفیت تولید، به حداقل 200 میلیارد دلار سرمایهگذاری خارجی ظرف 5 سال آتی نیاز دارد.(منبع) در صورتی که ایران قصد کند (یا مجبور باشد) بر حسب نیاز غرب عمل نموده و ظرفیت تولید خود را از 2.7 میلیون بشکه در روز به 7 میلیون بشکه برساند، در آن صورت نیاز به 400 تا 600 میلیارد دلار سرمایهگذاری خارجی دارد! مسلم است که خود ایران چنین سرمایه عظیمی را ندارد و باید دست به سوی غرب ( یا شرق) دراز کند اما آیا غرب (یا حتی شرق) حاضر میشود چنین سرمایهگذاری حجیمی را در نظامی این چنین آشفته، نامطمئن، غیرقابل پیشبینی و ضعیف انجام دهد؟ یا ترجیح میدهد ابتدا رژیم مورد اعتماد خود را مستقر نموده و سپس اقدام به سرمایهگذاری هنگفت کند؟
به نظر میرسد طلسم «ثروتمند شدن از طریق نفت، سپس پی افکار بلندپروازانه رفتن و در نتیجه دست به اقدامات نامتعارف زدن" گریبان حاکمان امروز جمهوری اسلامی را نیز گرفته باشد! غنی سازی اورانیوم با احتمال استفاده تسلیحاتی از آن، دومین خط قرمزی است که جمهوری اسلامی آن را پس از غفلت در حفظ ظرفیت تولید نفت، رد کرده است.
نتیجهگیری
چنانچه آمد، نفت ثروتی است که مدیریت آن نیاز به دانش و دمکراسی دارد. صرف دانش سبب افزایش استخراج و صادرات این محصول می شود و این نیز درآمد هنگفتی را با خود به دنبال می آورد، اما این مدیریت درآمد است که در نظامهای استبدادی به بنبست می انجامد؛ نظامهایی که از بهرهبری از خرد جمعی محرومند و به همین دلیل هر گونه تصمیمگیری نادرست حاکمان خودکامه میتواند سرنوشت یک ملت را از این رو به آن رو کند.
کافی است نگاهی به تفاوت سرنوشت نروژ، به عنوان یک کشور صاحب نفت، با استبدادهای نفتی خاورمیانه بیاندازیم. این کشور از 22 سال پیش به استخراج نفت مشغول بوده و صندوق ذخیره ارزی آن در حال حاضر بالغ بر 650 میلیارد دلار موجودی دارد. حال آن که ایران با نزدیک هشت دهه صنعت و درآمد نفت و دارا بودن یکی از بزرگترین ذخایر نفتی جهان، تقریبا چیزی در صندوق ذخیره ارزی خود ندارد. این تفاوت ما را متوجه ضرورت استقرار دمکراسی برای بهرهوری از این ثروت طبیعی میکند.
بدون دمکراسی، رژیم بعدی نیز میتواند سومین قربانی درآمدهای نفتی در یک بستر غیردمکراتیک باشد. تولید و استفاده از ثروت نفت آری، اما با دمکراسی.
یکشنبه، 17/10/1391
http://radiozamaneh.com/reflections/2013/01/06/23380
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.