|
دوشنبه 9 بهمن ماه 1391 ـ 28 ژانويه 2012 |
سرزمین عرب در آستانهء حاکمیّت اسلامی
گفتگو با باقر مومنی
گفتگوگر: مهرداد ایمانی
پيشگفتار: کتاب اخیر آقای باقر مومنی «سرزمین عرب در آستانه حاکمیت اسلامی» کوششی است با ارزش در این زمینه که میتوان از آن برای بسط و گسترش بسیاری از بررسیها استفاده کرد. پس از خواندن این کتاب برایم چندین پرسش بوجود آمد که با ایشان درمیان گذاشتم و نتیجه آن در زیر میآید. پیش از هرچیز باید بگویم این کتاب حاصل زحمت و کار بسیار زیاد آقای مومنی است. در آغاز شرایط عربستان در حول و حوش ظهور اسلام و سپس مکه و محمد و قبیله او مورد بررسی قرار میگیرد. پس از آن بررسی موضوعی آیههای قرانی است که در زمان های مختلف و با نظر به وقایع تاریخی گوناگون و از دیدگاههای صاحبنظران غربی و اسلامی بحث میشوند. در بررسی آیهها کوشش شده تا به پیشزمینه تاریخی اجتماعی آن تکیه شود و بررسی با شاهد آوردن از خود قران و یا صاحبنظران بسط داده شده است. نگاهی به فهرست منابع نشان میدهد که چه اندازه کار و بررسی پژوهشگرانه پشتوانه کتاب است. در گفتگو با آقای مومنی متوجه شدم که این کتاب تنها پیشدرآمدی است بر نوشتهای بزرگتر در مورد حاکمیت اسلامی از دید قران. چشم براه انجام کتاب هستیم و امیدوارم که دیگران بتوانند از دسترنج ایشان بهترین استفادهها را ببرند. پرسشهای من گذشته از برخی ناروشنیها که چندان مهم هم نیستند بیشتر برای روشن شدن هدف آقای مومنی از نوشتن کتاب بود و اینکه ایشان چگونه این مبارزه با تاریکیها را دنبال میکنند.
***
پرسش: انگیزه شما برای نوشتن چنین کتابی چه بوده است؟ خواننده این کتاب کیست و پس از خواندن آن چگونه میتوان مطلب را دنبال کرد؟
پاسخ: پیش از آنکه به پرسش شما پاسخ دهم باید بگویم که من بعنوان یک دموکرات به باورهای شخصی و بویژه دینی آدمها کاری ندارم و معتقدم که هرکس در داشتن عقیده خود آزاد است و بهیچوجه حاضر نیستم به بحث و مشاجره بر سر عقاید شخصی افراد درگیر شوم. اما بعنوان یک فعال سیاسی در برابر معتقدات و فعالیتهای سیاسی افراد و جریانهای سیاسی بشدت حساس هستم و مطلقاً نمیتوانم بیتفاوت بمانم. بهمین جهت از همان روزهای پس از انقلاب 1357 در برابر اسلام سیاسی و بخصوص اسلام حکومتی سکوت برای من غیر ممکن بود و مبارزه سیاسی و فکری و دموکراتیک علیه حکومت اسلامی برای من یک وظیفه مطلق بود. من در این زمینه تا آنجا که توانستهام به شکلهای گوناگون در مبارزات علیه استبداد فاشیستی مذهبی شرکت داشتهام و نوشتن کتاب حاضر هم یکی از وجوه همین مبارزه است. باری در مورد این کتاب، که در واقع مقدمه کتاب مفصلتری است، ذکر این نکته لازم است که بهیچوجه نقد و نفی مذهب و بخصوص اسلام، و حتی نقد حکومت اسلامی از نظر اصولیون مورد نظر من نبوده. زیرا آنها وضعشان صریح و روشن است و بدون پرده پوشی و فلسفهبافیهای گولزننده و تحریف آمیز، از واقعیت استبدادی اصول حاکمیت اسلامی دفاع میکنند. اما آنچه مرا وادار به نوشتن این کتاب کرده موضعگیریها و توجیهات باصطلاح دموکراتیک یا لیبرالی «مصلحین» و یا باصطلاح «روشنفکران» اسلامی بوده و هست که با تلاشهای فراوان و به شکلها و از مواضع گوناگون میکوشند تا بقول خودشان حاکمیت اسلامی «واقعی» را یک نظام باصطلاح دموکراتیک جا بزنند و بدبینیها و نظرات منفیای که بویژه در اثر روی کار آمدن حکومت اسلامی، در میان مردم بوجود آمده و گسترش یافته ازبین ببرند. اینان در واقع سعی میکنند نوعی حکومت مذهبی اسلامی را به مردم جا بزنند که با نظام حکومت موجود اسلامی در تعارض است و باصطلاح خودشان با نظام دموکراتیک اجتماعی- سیاسی توافق دارد.
انگیزهء من در نوشتن این کتاب در اساس افشای نظریات صد در صد ارتجاعی این باصطلاح مصلحان دینی و روشنفکران مذهبی است که به نظر من با چهره موجهی که با مقابله با حکومت اسلامی موجود میگیرند و به ایجاد سوء تفاهم هرچه بیشتر در مورد حاکمیت سیاسی اسلامی یاری میرسانند، خطرشان در انحراف افکار مردم بیش از مذهبیهای اصولی است. زیرا اینها میخواهند مردم را قانع کنند که حکومت واقعی اسلامی با حکومت موجود تفاوت دارد و میکوشند تا نظام حاکمیت استبدادی اسلامی را بشکل موجهی برقرار کنند.
در مورد مخاطبان کتاب هم باید بگویم که بیش از همه مخاطبانِ همین حضرات باصطلاح روشنفکر دینی هستند که بیشتر در طبقه متوسط جامعه و تحصیلکردههای این طبقه جا دارند.
پرسش: نام کتاب با محتوای آن چندان خوانایی ندارد. نامی چون «بررسی برخی آیههای قرانی» و یا «ریشهها واشارات در آیههای قرانی» و یا نامی از این دست میتوانست گویایی بیشتری داشته باشد. دلیل گزینش چنین نامی چه بوده است؟
پاسخ: در مورد عنوان کتاب باید بگویم حق با شماست. حقیقت این است که عنوان مورد نظر من، که با واقعیت متن آن هم نزدیکتر است، «مقدمهای بر حاکمیت از دید قران» بوده که متاسفانه در اثر بعضی سوء تفاهمها و بیتوجهی ناشی از وضع روحی خود من در هنگام انتشار کتاب، این عنوان کاملا نامربوط را پیدا کرد. بهر حال همانطور که در پیشگفتار کتاب هم اشاره کردهام هدف من از تحقیقات مورد نظر «توضیح و تحلیل اصول حاکمیت سیاسی در اسلام» با تکیه بر متن قران و احکام قرانی است و کتاب حاضر نیز مقدمهایست بر کتاب اصلی برای اینکه خواننده، اگرچه باختصار و صورت گذرا هم که شده، با محیط پیدایش و شخصیت آورنده یا مولف [قران] و همچنین کیفیت ظهور و عرضۀ [آن] و محتوای کلی آن آشنایی پیدا کنند.
پرسش: درپیشگفتار گفته میشود «... قران جامع تمام علوم و احکام اسلامی هم هست...» که به نظرم درست نیست. تمامی احکام اسلامی در قران نیست. مثلا قران نمیگوید که دقیقا چند رکعت نماز باید خواند. به همین سبب است که «سنت» را هم مکمل دستورها میدانند.
پاسخ: اینکه قران جامع تمام علوم و احکام اسلامی است من بعنوان نظر شخصی خودم ننوشتهام بلکه همانطور که در صفحۀ اول پیشگفتار آمده این حکم «بر اساس اجماع علمای تمامی فرقههای مختلف اسلامی» صادر شده و «تمامی رهبران و متفکران اسلامی، از متقدم و متجدد، همگی به کامل و جامع بودن آن اذعان دارند و حل مشکلات انسانها را، از هر قبیل که باشد، به آن حواله میدهند.»
چنانکه معلوم است این نظریه نمیتواند در مورد تمامی مسائل اجتماعی صادق باشد زیرا قران نه تنها به بسیاری از مسائل اجتماعی جوامع مختلف زمان محمد پاسخ کافی نداده بلکه بقول یکی از صاحبنظران جنبش مشروطیت – عبدالرحیم طالبوف – در زمانۀ ما هزاران مسئلۀ تازه بوجود آمده که در زمان پیامبر اسلام وجود نداشته و طبعا قران نمیتواند برای آنها پاسخی داشته باشد. با اینهمه، برخلاف تصور بعضیها بسیاری از مسائل شخصی و عبادی، و از آنجمله نماز، حتی با ذکر جزئیات و آنهم بصورت تکراری در این کتاب توضیح داده شده است. برای مثال در مورد نماز و جزئیات آن از قبیل زمان و ترتیبات و حتی نوع صدای قرائت و تشریفات فراوان دیگر آن در قریب پانزده سوره و بیست آیه – البته همانطور که اشاره کردهاید منهای تعیین رکعتها – توضیحات مفصل و تکراری در قران آمده است.
پرسش: دلیل بکارگیری برخی از واژهها را نفهمیدم. مثلا چرا بجای کیلومتر از مایل استفاده شده که در فرهنگ ما نامانوس است؟
پاسخ: حق با شماست، اما در متن اصلی کتاب انگلیسی مرجع من اصطلاح «مایل» بکار رفته بود و من اصرار نداشتم که آنرا به «کیلو متر» تبدیل کنم. البته در کتابهای فرهنگ لغات معیار «مایل» برابر با 1609 متر ضبط شده و من فکر نکردم که بکاربردن این معیار ممکن است برای خواننده مشکلی بوجود بیاورد.
پرسش: من فکر میکنم شما به درستی زبان یک پژوهشگر را در نوشتن کتاب انتخاب کردهاید و این بیتردید لازمه یک کار تحقیقی و روشنگرانه است. با این وجود گمان میکنم که در استفاده از برخی واژهها شما مختار بودهاید که از زبان روزمره و فرهنگ رایج دینی وام بگیرید و یا بعنوان یک پژوهشگر آته ایست با بینش علمی از واژههای دقیقتر و احتمالا درستتر استفاده کنید. در نوشته شما از واژه «بعثت» که بار مذهبی دارد استفاده میشود. بجای آن میتوان بنا به مورد گفت «از زمان علنی شدن دعوت به اسلام» و یا «از زمان ادعا» و یا چیزی از این دست. یا جایی (ص77) واژه «نازل شدن» را در مورد قران بکار میگیرید. که البته در ادامه نقل قولهای قرانی است و بطور طبیعی از همان ادبیات وام گرفته شده ولی با اینهمه به گمانم نباید این واژه خارج از نقل قول قرانی از سوی یک منقد قران استفاده شود.
پاسخ: در مورد کاربرد بعضی اصطلاحات قرانی مانند «نزول» آیۀ قران یا «بعثت» طبیعی است که امثال من این کلمات را با معانی قرانیشان نمیپذیریم و تصور میکنم خوانندۀ کتاب هم متوجه باشد که من این کلمات و لغات را صرفا بر حسب اصطلاح و حفظ متن در نوشتۀ خود بکار بردهام. بعلاوه من فکر میکنم ما در روابط روزانه هم بر حسب اصطلاح کلماتی را بکار میبریم که بیشتر ما معنای واقعی و اصلی آنها را مورد نظر نداریم. مانند «سلام» و «خداحافظ» که از معنای مذهبی اولیه خود تهی شدهاند. در هر صورت قبول دارم که نکتهای که شما تذکر دادهاید میتواند در نظر بعضیها موجب سوء تفاهم شود. بهمین دلیل شاید بهتر باشد بجای آنها از کلماتی استفاده شود که بار مذهبی نداشته باشند و شاید هم بد نباشد که برای جلوگیری از ایجاد مشکل تازه در کاربرد لغات تازه ابتکاری، همانطور که یکی از دوستان پیشنهاد کرده، آنها را بین دو گیومه بگذاریم. بهر حال اگر شما در این مورد پیشنهاد مناسبی داشته باشید به من یاری رساندهاید.
پرسش: در چندین مورد شما در توضیح آیههای قرانی گفتهاید «به ظاهر» و یا «ظاهرا». مثال ص 67 که چنین آمده: «...به ظاهر با آیاتی در تعارض است...» که ممکن است برای خواننده، هرچند کوتاه، این شبهه را بوجود بیاورد که در واقع چنین نیست و این تنها ظاهر امر است که چنین مینماید.
پاسخ: در مورد کاربرد کلمه «بظاهر» یا «ظاهرا» باید بگویم که در اینجا این کلمه را کاملا و بدرستی محض احتیاط بکار بردهام. زیرا در حقیقت توصیف نامحدود بودن کلام خدا و نارسا و ناکافی بودن درختان روی زمین و آب دریاها برای نوشتن آن میتواند تعبیری مجازی و غلو شاعرانه باشد که در اینصورت نمیتوان بر اساس معنای ظاهری آن حکم قطعی کرد مانند این شعر که در آن گفته شده:
نُه کرسی فلک نهد اندیشه زیر پای تا بوسه بر رکاب ملک ارسلان زند.
پرسش: نمونه دیگر که باز هم در جاهای زیادی آمده جاهل خواندن عرب پیش از اسلام است. نمونه ص 15 سطر 23 «عرب جاهلی – یعنی عرب پیش از اسلام...» که همان عرب پیش از اسلام باید کافی باشد. من نمیدانم ریشه اینجاهل دانستن جامعه عربستان در کجاست ولی گمان میکنم که اصطلاح رایج مسلمانها باشد. به گمان من جاهلی دانستن جامعه عرب پیش از اسلام از سوی مسلمانها اشاره به نادانی و خرافی بودن آنجامعه دارد. پایه آنهم نه تمدن به مفهوم عادی آن بلکه شرک و چند خدایی و بتپرستی است در برابر دینهای توحیدی. جهل آنها هم بر این پایه تعریف شده و بطور ضمنی اشارهای هم هست به تمدنآوری اسلامی و اینکه اسلام فرهنگ جامعه جاهل را به فرهنگی آگاه و وارسته تبدیل کرده است.
پاسخ: اصطلاح «جاهلی» هم، همانطور که یادآور شدهای، در نوشته من همراه با عبارت «عرب پیش از اسلام» و به همین معنی بکار رفته است. تا آنجا که من دیدهام مترجمان و پژوهشگران قران آنرا به همین معنی بکار بردهاند. یعنی دورانی که اعراب مشرک بوده و با مذاهب یکتاپرستی مانند اسلام بیگانه بودهاند. برای مثال یکی از اسلامپژوهان فرانسوی بنام د. ماسون در ترجمه خود از قران در معنای این اصطلاح مینویسد:
«عصر جاهلیت همان عصر پیش از اسلام است. جاهل به کسی اطلاق میشود که اسلام را نمیشناسد و بعبارت بهتر قوانین وحی شده را نمیپذیرد و جهالت او بویژه در ارتباط با نفی الهی و آسمانی بودن قران از جانب اوست.» (واژههای کلیدی قران، در ترجمه قران به زبان فرانسه بوسیله د. ماسون)
اصطلاح جاهلی در قران هم سه بار (در سوره 5 مائده، آیه 50 و در سوره 33 احزاب، آیه 33 و در 3 آل عمران، 154) تقریبا به همین صورت بکار رفته و نه بمعنی نادان. مثلا در آیه 3، 154 در مورد گروهی از مسلمانها گفته میشود که در اثر شکست در جنگ احد نسبت به حقانیت وجود الله، یعنی خدای یکتا دچار تردید شده و به بازگشت به اندیشههای عصر جاهلی گرایش پیدا میکنند.
پرسش: مورد دیگر استفاده از نام «ابوجهل» است که در چندین جا استفاده شده مثل ص 31 سطر 19. ابوجهل نامی است که مسلمانها بر عمرو هشام یا ابوالحکم نهادهاند و این به خاطر مخالفتهای سرسختانه او با محمد بوده.
کلمات و اصطلاحاتی مانند آن باید بگویم قصد من بهیچوجه توهین و تحقیر به مخالفان محمد نبوده بلکه استفاده از عناوین جاری و آشنا مورد نظر بوده و فکر نمیکنم هیچ خواننده «معمولی» و یا حتی خواننده وارد و آشنا به موضوع به آسانی بتواند از عنوان دور و دراز ابوالحکم و یا عمروبن هشام بن مغیره متوجه نام ابوجهل و یا ابولهب در قران بشود.
در ص 41 سطر 19، و شاید جای دیگر هم، نام «محمد امین» به میان آمده. من نمیدانم که این نام چه ریشه و یا مدرک تاریخی دارد، آیا مدرکی بیطرف در تایید این لقب وجود دارد؟ آیا واقعا مردمام القرا او را امین میخواندهاند و یا اینهم از ساختههای پس از اسلام است؟ اگر همه او را امین میدانستهاند پس باید واقعیتی هم داشته باشد. چگونه یک آدم درستکار و راستگو چنین دروغی را به مردم عرضه میکند و چگونه چنین آدم درستکاری آنهمه شقاوت و سنگدلی را بر جامعه مسلط میکند؟
پاسخ: عنوان امین برای محمد پیامبر اسلام اصطلاحی است که در کتابهای تاریخی ثبت شده و در حد اطلاع من مورد تردید قرار نگرفته است، و منطقا هم نشانه و ضرورتی بنظر نمیرسد که تردیدی در وجود این عنوان لازم باشد. اگر زندگی محمد را، آنطور که در باره دوران جوانی و در ارتباطش با خدیجه و دوران زهد و اعتکافش نوشتهاند بپذیریم، عنوان امین میتواند در مورد او صادق باشد. بعلاوه اگر هم نخواهیم بپذیریم که او آدم امینی بوده ضرورتی ندارد که این عنوان، به هر دلیل به او داده شده باشد، از نام او حذف شود. حقیقت اینست که محمد از همه امکاناتی که بعلت عضویت در خانواده بنی هاشم و ارتباطش با بازرگان ثروتمندی مانند خدیجه دارد میگذرد و زندگی خود را صرف معنویات و تبلیغ الهیات میکند و در این راه تمام خطرهای درگیری با مشرکان متنفذ و نیرومند را به جان میخرد.
اما اگر منظورتان از دروغگویی محمد ادعای دریافت وحی از غیب است این نیز بنظر من بهیچوجه چیز عجیب و غریبی نیست. هر انسانی بویژه اگر بدنبال دریافت و آگاهی از عوامل غیر عادی روزمره باشد،گاه میتواند مورد الهام، یا بعبارت مذهبی وحی، قرار گیرد. کما اینکه شاعران و نویسندگان و اندیشمندان و عارفان برجسته که میشناسیم نمیتوانستند و نمیتوانند بدون الهام به مقامی که رسیدهاند برسند. بعلاوه مواردی پیش میاید که انسان فکر میکند و باورش میشود که مورد الهام قرار گرفته است.
اما آنچه مربوط به خشونتهای محمد در برخورد با غیر مسلمانان است میتواند دو عامل داشته باشد: یکی اعتقادات خشک دینی و دیگری قدرتطلبی که این هر دو، و بویژه عامل قدرتطلبی در شقاوت و سنگدلی در مورد زمان حاکمیتش در مدینه کاملا صادق است. این خصوصیات از یکسو محمد را به آدمکشی فردی و جمعی و از سوی دیگر به ماکیاولیسم در زندگی شخصی و اجتماعی میکشاند. بجز این چنانکه معلوم است این خصوصیات از جانب مسلمانان و حتی بعضی از محققان و صاحبنظران بعنوان اصالت و قاطعیت و همچنین هوشمندی و اندیشهورزی شناخته شدهاند.
پرسش: گذشته از این چند مورد هم هست که به نظرم شاید بشود کار را کاملتر کرد. یکی اینکه شما چندین نمونه از ترتیب سورههای قران را آوردهاید. حتما بغیر از اینهایی که شما آوردهاید کسان دیگری هم به گونههای دیگر سورهها را مرتب کردهاند. یکی از این موردها آن است که در المیزان، طباطبایی در مورد آن میگوید. با توجه به اهمیت کتاب المیزان در ادبیات مذهبی ایرانی، شاید آوردن آن تقسیم بندی هم بد نباشد. گذشته از این و مهمتر این است که گفتگویی در مورد اینکه چرا چنین تقسیم بندیهایی وجود دارد و بر چه پایهای اینها شکل گرفتهاند و چرا سورههای قران را به ترتیب زمانی آن نیاوردهاند که روال منطقی هر کتابی است، میتواند روشنگر و جالب باشد.
پاسخ: ترتیب سورهها، همانطور که قران موجود نشان میدهد، ظاهرا بر اساس حجم سورهها تدوین و تقریبا از بلندترین آغاز شده و به کوتاهترین سوره پایان میپذیرد. اما چرا قران را به این ترتیب تدوین کردهاند، من دلیل روشنی برای آن در جایی ندیدهام مگر اینکه گفته شود این فقط یک ترکیب سلیقهای بوده است. شاید این پیشنهاد که از جانب بعضیها مطرح شده جالب باشد که برای فهم قران بهتر است که از آخر خوانده شود. زیرا در حقیقت هم آخرین سورههای موجود در قران اولین سورهها هستند.
در مورد جدولهایی که بیان کننده ترتیب سورهها هستند، همانطور که شما هم یادآوری کردهاید، بجز پنج نمونه که در کتاب من آمده، نمونههای بسیار دیگری هم وجود دارد. برای مثال دکتر محمود رامیار در کتاب «تاریخ قران» خودش هفده نمونه ذکر کرده است. اما من از نظر خودم ضرورتی به ذکر تمام نمونهها ندیدم و فکر کردم بجز ترتیب قران موجود و همچنین ترتیب «مصحف الازهر» شاید برای خواننده معمولی ذکر سه نمونه دیگر که بوسیله قران پژوهان معتبر ایرانی و خارجی تدوین شده، کافی باشد. البته همانطور که شما یادآوری کردهاید «المیزان» طباطبایی هم کتاب کاملا معتبری است و میتواند از مراجع عمده قران پژوهان باشد.
اما در مورد معیارها و نشانههایی که قرانپژوهان مختلف بر اساس آنها شماره ترتیب سورههای کتاب را بنظر خودشان تعیین و تنظیم کردهاند در صفحه ۵۷ کتاب بنحوی فشرده به معیارهایی «مانند زبان و لحن متفاوت کلام، نحوه ادامه مضامین سورهها و آیهها و ارتباط آنها با حوادث تاریخی و مانند اینها» اشاره کردهام که اگر خواننده تفصیل بیشتری بخواهد میتواند برای مثال به کتابهای «تاریخ قران کریم» حجتی، «تاریخ قران» از رامیار و همچنین «سیر تحول قران» نوشته مهندس مهدی بازرگان، که من در حاشیه از آنها نام بردهام، مراجعه کند.
پرسش: در صفحه 54 شما اشاره دارید به اختلاف در شمارش آیهها و کلمهها. چرا چنین اختلافهایی وجود دارد؟ بیش از 30 آیه و نزدیک به هزار کلمه تفاوت وجود دارد. امروزه میتوان به راحتی اینها را شمرد. چرا هنوز هم این اختلاف نظرها وجود دارند؟ باید دعوا بر سر این باشد که کدام آیهها به کدام سوره مربوط هستند و در کجاهای دیگر تکرار شدهاند. آیا واقعا نمیشود در اینمورد به اتفاق نظر رسید؟
پاسخ: ایراد شما در مورد عدم ذکر علتها و دلایل تفاوت تعداد آیهها و کلمات قران، کاملا وارد است و من در کتاب خود مطلقا به این مطلب اشاره نکردهام. البته در کتابهای تحقیقی اشارههایی به دلایل این اختلاف شمارهها شده است. از جمله نحوۀ قرائت آیات را از جانب مکاتب مختلف یکی از دلایل این اختلاف میشمارند. چنانکه در قران دیده میشود بعضی آیهها تقریبا بصورت نیمهای از یک عبارت آمده که در واقع با آیه بعدی بصورت یک عبارت کامل در میآیند و برعکس بعضی از آیهها میتوانند دو یا چند آیه مستقل باشند. قرانپژوهان علت اختلاف آیهها را در این میدانند که نسخههای اولیهای که به نقاط مختلف فرستاده شده فاقد علامت مخصوص بوده و در نتیجه بر سر قرائت و شناخت شمارههای آیهها اختلاف پیش آمده است.
در مورد اختلاف شماره سورهها هم یک دلیل اینست که در واقع در بعضی جاها دو سوره همراه با هم و بصورت یک سوره شناخته شدهاند. برای مثال بعضیها سورههای 8 و 9 و یا 105 و 106 را بصورت یک سوره ثبت کردهاند، و در بعضی نسخهها سورههایی اضافه بر سورههای قران موجود وجود دارد. باین ترتیب در شمارش سورهها اختلاف پیدا شده است.
البته این نکات بیشتر جنبه تحقیقی – تاریخی دارد وگرنه از همان سالهای اول پس از تدوین قران تمام مسلمانان فرقههای مختلف اسلامی در مورد متن قران و تعداد سورهها و آیات آن با یکدیگر اتفاق نظر داشتهاند.
پرسش: موضوع دیگر پانوشت هاست که همیشه روشن نیستند که چگونه باید آنها را خواند. مثلا «7، 59» یعنی چه؟ سوره 7 (بر اساس کدام سوره بندی؟) آیه 59؟
پاسخ: در مورد ذکر بعضی مراجع که در پانوشتها و بیشتر در متن بصورت دو رقم آمدهاند طبق رسم معمول منظور از عدد اول شماره سوره و عدد دوم شماره آیه است. مثلا در مثال 7، 59 که شما مطرح کردهاید رقم 7 شماره سوره اعراف و 59 شماره آیۀ همین سوره در قران موجود است.
پرسش: ص 111 در ترجمه (140/3 و 3/142) که باید قاعدتا سوره آل عمران باشد نوشته شده «الله هنوز نمیداند....» نمیدانم شما اشاره به کدام ترجمه دارید ولی برای من کمی مشکل است که فکر کنم در قران به خدا صفت نادانی داده باشند. در قران بارها آمده که خدا برای امتحان مردم و قومها کاری را میکند. این شاید یکی از تضادگوییهای قران است زیرا کسی امتحان میکند که نتیجه را نداند وگرنه امتحان کردن عملی بیهوده خواهد بود. در ترجمههایی که من از قران دیدهام همواره تلاش شده امتحان را بصورت اتمام حجت و امتحان مردم مطرح کنند. طبیعتا هرگونه مطلب را بپیچانیم و یا در ابهام بگذاریم بازهم کنه مطلب همان است که شما آوردهاید. با اینوجود آیا در ترجمهای عبارت «خدا نمیداند» به روشنی آمده است؟
پاسخ: راجع به «نادانی» یا بیاطلاعی الله یا خدای واحد محمد تا آنجا که من متوجه شدهام هشت بار کلمۀ «لِیعلم» – با کسرۀ لام – در قران آمده که به معنای «تا بداند» یا «برای آنکه آگاه شود» آمده است. برای مثال در آیه 94 سوره 5 مائده آمده است: «ای کسانی که ایمان آوردهاید الله شما را به شکاری [که در هنگام زیارت حج] با دست میگیرید و یا با نیزه شکار میکنید میآزماید تا بداند چه کسی در باطن (یا در نهان) از او میترسد». چنانکه معلوم است در اینجا با توجه به عبارت «در باطن از او میترسد» کلمۀ «لیعلم» را جز «تا بداند» بهیچوجه نمیتوان به کلمه دیگری معنی کرد و این مطالب چنان قطعی است که حتی مترجم رادیکالی مانند قمشهای نیز آنرا به همین معنی ترجمه کرده است. البته پس از کلمه «باید» بجای «بداند» عبارت «معین و معلوم گرداند» را هم اضافه کرده است. ولی در ترجمه عبدالمحمد آیتی همان کلمه «تا بداند» آمده. بگذریم که در ترجمههای فولادوند و خرمشاهی همچنان اصطلاح «معلوم بدارد» بکار رفته است در حالی که در چندین ترجمههای خصوصی و رسمی مانند قران چاپ ملک فهد – عربستان سعودی -، که من دیدهام، کلمۀ «لِیعلم» به «تا بداند» ترجمه شده است.
با این همه مواردی مانند آیه 28 سوره 72 جن وجود دارد که حتی خرمشاهی و قمشهای هم ناگزیر شدهاند که کلمۀ «بداند» را بپذیرند و در ترجمه خود بکار برند. بعلاوه در مواردی مانند آیه 25 سوره ۵۷ حدید چنانکه دیده میشود در عبارت «لیعلم الله» کلمه «الله» بلافاصله پس از «لیعلم» آمده و آنرا جز به عبارت «تا الله بداند» نمیتوان ترجمه کرد.
پرسش: در آخرین پاراگراف صفحه 155 صفتهای منفی زیادی را از قول قران برای انسان آوردهاید. اگر برای این صفتها ارجاعی هم ذکر میشد، خوب بود. اشارهای هم به اینکه بر اساس گفته خود قران، جوهر انسان همان نفس خداست که در او دمیده شده و این همه ناپاکیها باید از همان جوهر سرچشمه گرفته باشد.
پاسخ: صفات منفی انسان که شما از آن یاد کردهاید در سرتا سر قران بصورت تکراری آمده است و اگر به صفحات چهارگانه ۱۵۶ تا ۱۵۹ مراجعه کنید میبینید که هرکدام از این صفات با ارجاع به شماره سوره و آیه توضیح داده شدهاند. بعلاوه برای نمونه میتوان به شرح سرگذشت اقوام گذشته در قران رجوع کرد که همگی آنها بعلت مفاسد اخلاقی و روحی و کفرشان بدنبال بلاهای آسمانی و زمینی از بین رفتهاند.
اما در مورد جوهر انسان که بقول شما همان نفس خداست در قران نشان داده میشود که یا این حکم اشتباه است و یا نفس الله نیز مانند انسان خصوصیات منفی و مثبت را با هم در بر دارد! شاید هم از آنجا که خدایگان جهان یا الله محمد پس از لعن کردن ابلیس دست او را برای گمراه کردن انسانها کاملا باز گذاشت، همانطور که خودش در پاسخ او گفت، بخوبی توانسته است بیشترین انسانها را گمراه کند.
پرسش: در جاهایی از کتاب نقل قولهای زیادی از قران آمده که هم چندین بار به مناسبتهای مختلف تکرار شده و هم نمونهها بسیار است که میتواند خسته کننده باشند. درست است که این داستانها در خود قران به همان صورت تکراری و خسته کننده آمده، مثل داستان سرنوشت قومهای نافرمان. نمونه در کتاب شما میتواند صفحه 144 باشد. شاید ذکر چند نمونه و سپس نتیجه گیری کافی باشد.
پاسخ: آنطور که شما در مورد تکرار مطالب در صفحه 144 کتاب گفتهاید من چنین تکراری را در اینجا نمیبینم ولی شاید آنچه خسته کننده بنظر میرسد توضیح مفصل پدیدهها باشد. اما اگر اصولا تکراری در کتاب وجود دارد، همانطور که خود شما گفتهاید، نوعی تبعیت از خود قران است که در عین حال که به القاء بیشتر مطلب به بعضی شنوندهها یا خوانندهها کمک میکند در بعضی موارد هم برای بعضیها میتواند خسته کننده باشد. در هر صورت حقیقت اینست که من نمیدانم آیا درست است که اینگونه تکرارها حذف شوند یا اینکه بهتر است آنها را به همان صورت موجود باقی گذاشت.
پاسخ: در صفحه 25 در سطر دوم آمده «... فرشته وحی بارها به هنگام نزول وحی به او القا میکرد...» که شاید بهتر باشد بجای این توضیح داده شود که هنگامی که محمد دچار این توهم میشده، چنین و چنان میشده.
پاسخ: ایراد شما میتواند تا حدود زیادی درست باشد. البته من اصطلاح «وحی» یا «فرشته وحی» را بعنوان وفادار ماندن به اصطلاحات قران بکار بردهام که شاید در اینگونه نقل قولها هم بهتر باشد، مانند لغات «بعثت» و یا «نزول» که پیشتر به آن اشاره شده، در گیومه قرار بگیرند.
در ضمن پیشنهاد شما در مورد بکار بردن کلمه «توهم» بنظر من اصطلاح مناسبی نیست و همانطور که قبلا هم گفتم اگر «وحی» را اصطلاح مذهبی و قرانی «الهام» معنی کنیم شاید بهتر باشد.
پس از همه اینها باید عرض کنم که اصطلاح «وحی» تنها به الهام یا القاء یک نکته یا گفتار به محمد و یا پیامبران دیگر محدود نشده بلکه در بسیاری از جاها بمعنای عام بکار رفته، به این معنی که خدایگان محمد همانطور که به او وحی میکند به فرشتگان (8، 12)، حواریون عیسی (5، 111)، به مادر موسی (20، 38)، به زمین و هفت آسمان (99، 5 و 41، 12) و حتی به زنبور عسل (16، 68) هم وحی میکند. و از اینها بالاتر نه تنها خدایگان محمد بلکه انسانها و جنها هم به دوستان و نزدیکان خود «وحی» میکنند (رجوع شود به 6 انعام، آیههای 112 و 121) مانند زکریای پیامبر که به قوم خود وحی میکند (19، 11).
پرسش: در صفحه 51 و در نخستین خط پاراگراف آمده «... کتابی است الهام شده به محمد...» که باز هم شاید بهتر باشد بجای جنبه ماواری طبیعی دادن به این پدیده، اشاره شود به تکه پاره بودن آیهها و سورهها و تکمیل بعدی آنها با اتکا به حافظه حافظان قران و غلط گیری و حذف آیههای شیطانی و شستن آنچه که دلخواه نبوده.
پاسخ: در بکار بردن اصطلاح «تکه پاره بودن» آیهها و سورهها و دستکاریهای قران «با اتکاء به حافظۀ حافظان» بنظر من تا حدودی اغراق کردهاید. البته تداخل آیههای مربوط به زمانهای مختلف در سورههای ناهمزمان و یا تردید در زمان صدور یا یکپارچگی سورهها مسئله ایست که حتی متعصبترین قران پژوهان مسلمان هم آنرا قبول دارند و در تحقیقات خود باندازه کافی به این تداخلها اشاره کردهاند. همچنین امکان دارد که دستکاریهای بسیار محدودی هم در هنگام تدوین قران یا پس از آن، مانند حذف «آیههای شیطانی» صورت گرفته باشد اما ظاهرا هیچ دلیلی در دست نیست که تعداد این دستکاریها از حد استثنا خارج شده باشد.
پرسشگر: با سپاس فراوان از آقای مومنی گرامی که با حوصله به پرسشهای من پاسخ گفتهاند. برایتان آرزوی پیروزی و سربلندی دارم و چشم براه مانده کتاب هستیم.
26 ژانويه 2013
http://asre-nou.net/php/view.php?objnr=25214
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.