|
جمعه 27 بهمن ماه 1391 ـ 15 فوريه 2012 |
هوشنگ کشاورز صدر: مردی که به «رهبری خدمتگزار» معنا می بخشد
حمید اکبری
سال هاست که از افتخار شاگردی و دوستی با استادم، هوشنگ کشاورز صدر، برخوردار بوده ام. از این روست که شاید بتوانم اندکی در بارهء ویژگی های استثنایی، دانش و توانایی های وی در زمینه های گوناگون بگویم. از جمله بگویم که او برجسته ترین دانشمند جامعه روستایی ایران است و پژوهش ها و تک نگاری هایش در این زمینه که امید می رود به زودی به چاپ برسند، پایه ای و کلاسیک هستند.
یا می شود در بارهء مبارزات سیاسی وی برای آزادی و دموکراسی در ایران که از نوجوانی آغاز شد و تا عضویت در شورای اجرایی جبهه ملی در پس از انقلاب پیش رفت و سپس به عنوان پناهنده سیاسی در خارج از کشور تا کنون ادامه داشته است، بسیار گفت و نوشت. ولی در اینجا می خواهم بیش از هر چیزی در گرامی داشت روش، منش و کوشش های اجتماعی او به عنوان يک رهبر خدمتگزار جامعهء ایرانی در خارج از میهن سخن بگویم. زیرا آنچه او را بیش از هر چیزی در نزد شاگردان، دوستان و يارانش در تبعید ممتاز ساخته است، جنبهء خدمتگزاری او نسبت به انسان ایرانی است. روش من در این مقاله عبارت است از عنوان کردن ویژگی های تشکیل دهنده شیوهء «رهبری خدمتگزار» و سپس آوردن مشاهداتی از استادم در این چهارچوب.
«رهبری» به کیفیت يا برآیندی اتلاق می شود که در آن رهبر يا رهبران اهدافی را تعیین می نمایند و دیگران را در دستیابی به آن اهداف با خود همراه می سازند. در طبقه بندی کلی، رهبری از نوع رسمی يا غیر رسمی است. رهبران رسمی بنا بر سلسله مراتب سازمان ها و نهادها تعیین و مسوولیت دار می شوند و پیروان بنا بر مناسبات سازمانی موظف به پیروی از ایشان هستند. پایگاه اصلی قدرت این رهبران رسمی در اختیار داشتن وسایل اعطای پاداش و تنبیه است. در مقابل، رهبران غیر رسمی، بر اثر کارکرد و خدمتگزاری مستمر در جامعه در نزد ياران و پیروان خود شاخص می شوند. با اینکه بیشتر رهبران خدمتگزار از مجاری غیر رسمی بر می خیزند، ولی هر رهبر غیر رسمی از نوع خدمتگزار نیست.
تفاوت بنیادین «رهبر خدمتگزار» با «رهبران غیر خدمتگزار» در این است: رهبر غیر خدمتگزار با تلقی رهبر بودن خویش با پیروان و مخاطبان خود برخورد و تعامل می کند. در مقابل، رهبر خدمتگزار نخست و پیش از هر چیزی خدمتگزار است و در ممارست طولانی در خدمت دادن به ياران و همراهان به وسیلهء خود آنها به عنوان رهبر خدمتگزار تلقی می شود. به عبارت دیگر، فرد خدمتگزار با اتکا بر اعتماد و احترام دیگران به جایگاه رهبری می رسد و در مقابل رهبر از نوع غیر خدمتگزار با اتکا به انتصاب رسمی و سازمانی است که صاحب چنین مقامی می شود.
به عنوان يک تمثیل، به منظور روشن تر کردن تفاوت میان این دو نوع رهبری، بر رویه و رفتار آگاه يا ناخود آگاه این دو گونه رهبر در ورود به يک مجلس عمومی نگاه می کنیم. رهبر غیر خدمتگزار در ورود به چنین مجلسی با زبان بی زبانی می گوید: ((من آمده ام، بر من بنگرید و به من گوش فرا دهید. من علت تشکیل این مجلس هستم)). در مقابل، پیام ناگویای رهبر خدمتگزار چنین است: ((من آمده ام تا بر شما بنگرم و شما را بشنوم، شما علت تشکیل این مجلس هستید)). و این گونه دوم در همه عرصه های اجتماعی که من افتخار حضور در کنار استاد را داشته ام، رویه و روال دکتر کشاورز صدر بوده است. همکاران من در فرهنگسرای نیما در شیکاگو در بهار سال 1990 (1369) به خوبی به خاطر دارند زمانی که ما برای نخستین بار میزبان استاد بودیم. در آن مجلس، ما همگان متوجه شدیم که چگونه استاد در بدو ورود نسبت به حاضرین ادای احترام و سپاس نمود و آنگاه در کنار در ایستاد و بهءکایک مدعوین تازه وارد خیر مقدم گفت. از همان روز نخست ملاقات تا به امروز، من رویه استاد را صدر نشینی در مجالس و اجتماعات نیافته ام. او همواره در کنارءاران و همراهانش بوده است. به عبارت دیگر، او تجلی گفته مشهور آلبرت کامو است: ((در جلوی من راه نرو، از تو پیروی نخواهم کرد. در پشت من قرار نگیر، مدعی رهبری نیستم. در کنارم باش و دوستم.))
استاد در ارتباطات اجتماعی به دنبال چیرگی و سلطه جویی نبوده است. قصد و هدفش همواره خدمتگزاری و ایجادءکپارچگی بوده است. در اوایل سالهای دهه 60 که به منظور حفظ جان ناگزیر به عنوان پناهنده سیاسی خود را از ایران به پاریس رساند، با وجود آنکه می توانست دارای سمت رسمی در سازمان هاء سیاسی مهم آن دوره در خارج از کشور بشود، راه خدمتگزاری از پایین و زیستن در کنارخیل پناهندگان سیاسی ایرانی اعم از آذری، کرد و فارس در آپارتمان های تنگ را برگزید. علیرغم وجود امکانات دیگر، همواره بر هویت خود به عنوان پناهنده سیاسی تاکید داشت و تا کنون نیزخود را مباهی برخورداری از این هویت می داند.
اکنون که استاد را در چهارچوب مفهوم رهبری خدمتگزار قرار داده ایم، لازم است که برخی دیگر از ویژگی های این گونه رهبران را بنابر تئوری آن برشماریم و شواهدی را در ارتباط با استاد ارایه دهیم. رابرت گرین لیف، بنیانگذار مکتب رهبر خدمتگزار، و پیروان او، چندین ویژگی اصلی را برای رهبران خدمتگزار بر می شمارند که زبده آنها در ارتباط با استاد در زیرآورده می شود:
یک: گوش شنوا داشتن: رهبران خدمتگزار نسبت به نظرات، مسائل و مشکلات مردم،ءاران و همراهانشان گوش شنوا دارند و برای آنچه شنیده اند اهمیت قائلند. استاد در باره همه شاگردان، دوستان و همراهانش چنین بوده است. با صبوری و دقت به مشکلات وءا نظرات آنها گوش فرا می دهد و سپس با تامل بسیار برداشت و مشورت خود را با ایشان مطرح می سازد. آنچیزی که استاد در این راه در طبق اخلاص در اختیار همه شاگردان و دوستانش گذارده است، صرف اوقات گرانبهای عمر خود برای شنیدن سخنان آنها بوده است.
دو: همدل بودن: رهبران خدمتگزار نسبت به احساساتءارانشان همدلی و همدردی نشان می دهند. این رهبران به مثابه گفته اسکار وایلد، نه تنها نسبت به دردهایءاران و پیروان همدردی نشان می دهند، بلکه به نشانه والایی شخصیتشان، نسبت به موفقیت آنها نیز ابراز شادمانی می نمایند. استاد همیشه به احساساتءاران و همراهان اهمیت بسیاری داده است. بارها مشاهده کرده ام که چگونه برای اطمینان به اینکه مخاطبش به حساسیت و توجه او به احساسات آن مخاطب پی برده باشد دوباره و در صورت لزوم چند باره با آن شخص تماس گرفته است و در مقام همدردی وءا همدلی و دلجویی سخن گفته و شنیده است. همچنین دیده ام که چگونه از موفقیتءاران و شاگردان سرشاد و خوشحال بوده و در ادامه کارشان مشوق.
سه: چاره سازی و الیتام بخشیدن: رهبران خدمتگزار چاره ساز مشکلاتءاران و پیروان خود هستند و بر دردهایشان الیتام می بخشند. استاد در این زمینه بی همتا بوده است. او همواره دنبال سر و سامان دادن به کارءاران و همراهان بوده است. در سال 1991ءک سال در شیکاگو اقامت کرد تا شاید کتابخانه ای که بوجود آمده بود بر جا بماند. در پاریس همیشه در پی مشکل گشایی کار دیگر پناهندگان سیاسی بوده است. همواره دلنگران ناشران کتاب ها و نشریات و مشغول دویدن که کارشان روی زمین نماند. نمی شد که کسی ازءاران نیازمند باشد و او در صدد کمک بر نیاید. در اختلافات میانءاران نیز با حفظ بی طرفی همیشه می کوشد که میانجی گری کند و میانشان آشتی آورد.
چهار: آگاه بودن به معیارهای اخلاقی: رهبران خدمتگزار نسبت به معیارهای اخلاقی آگاهی و به ویژه خود آگاهی دارند. بزرگترین جدالی که من استاد را در آن درگیر دیده ام، حتی بالاتر از مبارزه اش با جمهوری اسلامی، جدال با خویشتن برای اخلاقی بودن و رعایت شرط انصاف بوده است. او که خود و هیچ انسانی را مبرا از خطا نمی داند، همواره به ما شاگردانش گفته است که رعایت اخلاق و انصاف در باره دوست و دشمن شرط نخستین کار اجتماعی است. از همین روی بود که به دکتر مصدق و دکتر غلامحسین صدیقی و نیز پدرش محمد علی کشاورز صدر احترامی بی همتا می گذارد و آنان را مردانی می شناسد که اخلاق را با سیاست گره زده اند. در باره همگان، ولو به وی بدی کرده باشند، شرط انصاف را در قضاوت به جای می آورد. نیکی هایشان را بر می شمارد و بدی هایشان را مطلق نمی انگارد. اینرا نیز از استادش، دکتر صدیقی نقل می کند که بزرگترین عیب ایرانی ها رعایت نکردن اصل انصاف در قضاوت در مورد اشخاص است.
پنج: ایجاد تفاهم کردن: رهبران خدمتگزار در متقاعد کردن پیروان وءاران متوسل به وسایل تنبیهی و زور نمی شوند و در مقابل در پی متقاعد کردن آنها از راه تبادل نظر و ایجاد تفاهم هستند. کوشندگان و ناظران سیاسی دوران انقلاب در ایران می دانند که او چگونه رابطی معتمد برای گروههای سیاسی گوناگون بود. در تبعید نیز اواعتماد گروههای سیاسی و اجتماعی مختلف را جلب کرده است و همواره در آشتی دادن طیف های مختلف کوشیده است. بارها او را از نزدیک در جلسات و عرضه های گوناگون اجتماعی دیده ام که چگونه می کوشد که به نقطه نظر های مختلف گوش فرا دهد و میان این نظرات پل سازی نماید.
شش: فراتر از شرایط کنونی را دیدن: رهبر خدمتگزار در خدمتگزاری خویش و اندیشیدن به جامعه و مناسبات آن فراتر از امروز را می بیند و دیدگاهی را ارایه می دهد که بزرگتر از تنگناهای روزمره هستند. استاد همواره برای رسیدن به هدف خجسته جامعه ای آزاد، دموکراتیک و اخلاقی در ایران می اندیشد. تئوری ها و نظراتی که در زمینه جامعه ایران مطرح می سازد بنابر آخرین اخبار رسانه ها و جریانات روز نیستند. او بر تاریخ ایران، به ویژه تحولات بنیادین انقلاب مشروطیت تاکید دارد و سیر حرکت آزادی و دموکراسی خواهی ایران را در مسیری صد و چند ساله بررسی می نماید. نقطه نظرش فلات ایران است و تاثیری که شرایط اقلیمی آن بر خلق و خوی انسان ایرانی در مراوده اجتماعی گذارده است. نهاد موروثی سلطنت مطلقه و نیز نهاد استبدادی مذهب را دو مانع بزرگ تاریخی در راه استقرار دموکراسی در ایران تلقی می کند و رسالت روشنفکران را در زدودن استبداد دینی کنونی و ایجاد زمینه بزرگ برای مشارکت مردم در گردانندن امور خود می داند. بنابر عشق و علاقه ای که به ایران دارد، تمامی هم و غم خود را بکار برده است که سرانجام روزگاری چه در بود وءا نبودش مردم ایران به سرانجام مقصود برسند و توجه به این مهم را به عنوان بیمه سلامت کار اجتماعی و سیاسی به همهءاران و کوشندگان راه آزادی ایران توصیه می کند. می گوید که تلاش برای نیل به دموکراسی در ایران نبایستی فقط به خاطر آن باشد که ما در عمر خودمان به آن دست بیابیم و به صورت فردی از آن بهره مند شویم. مهم آنست که ایران بنابر کار و راه درست دوستداران اندیشمندش بصورت پایه ای و ژرف به سر منزل مقصود برسد.
هفت: امانت داری و اعتماد سازی: رهبر خدمتگزار در مقام معتمد مردم می بایستی امانتدار دارایی عمومی باشد که به منظور استفاده در امور اجتماعی در اختیار او گذارده می شود. این جنبه ای است که استاد به جد و نهایت نسبت به آن واسوس داشته است. او که در سالهای غربت به اتفاقءارانش، بنیانگذار مرکز اسناد و پژوهش های ایرانی در پاریس بوده است و اکنون آنرا به نام بنیاد پژوهشی دکتر صدیقی در موسسه پژوهش تاریخ اجتماعی در آمستردام مستقر ساخته است، سالها امانتدار اسناد و کمک های مالی ایرانیانی شد که از مرکز پشتیبانی می کردند. او نه تنها هرگز حتیءک فرانک از این کمک های مالی را برای استفاده شخصی به عنوان حقوقءا غیره به کار نبرد، بلکه برای هرءک فرانک دریافتی، رسید صادر کرد و به صورت مرتب و شفاف به اتفاقءارانش گزارش مالی تهیه کرد و در اختیار عموم گذارد. نظیر این چنین امانتداری را در برگزاری کنفرانس ((تجربه مصدق در چشم انداز آینده ایران)) در سال 2001 در شیکاگو به منظر عموم گذارد.
هشت: وصل کردنءاران و افراد بهءکدیگر به منظور شکوفایی جامعه: رهبر خدمتگزار در پی جامعه سازی بر بستر اتصال و ارتباط دادن افراد بهءکدیگر است. تنها جامعه ای که در آن اعضایش باءکدیگر دارای ارتباط سازنده به منظور رشد جامعه – و نه فقط خودشان - هستند به شکوفایی خواهد رسید. استاد در این زمینه نیز سرآمد است . استاد به مثابه شعر مولوی همواره برای وصل کردن و نی فصل کردن گام به پیش گذارده است. او که تمام زندگانیش وقف افراد جامعه بوده است، دارای شبکه ای وسیع از ارتباطات با دوست و آشنا در طیف ها و قشرهای مختلف جامعه ایرانی داخل و خارج کشور است. شبکه ای که او همیشه در حال متصل و مرتبط کردن اعضای آن باءکدیگر بوده است. زیرا که وی به نیروی توانبخش افراد به هم پیوسته برای نیل به اهداف مشترک باوری خلل ناپذیر دارد. و شرط نخستین وی در این بهم پیوستگی و برداشتن گام های مشترک، اولویت داشتن رشد جامعه و نه فقط رشد برخی از افراد و رهبران رسمی در این شبکه ها بوده است. او مشارکت جامعه، مردم و اعضایءک تشکل و انجمن در اداره امور خویش را سنگ بنای بر طرف کردن همه مشکلات و راه پیشرفت می داند.
آنچه در بالا بیان کردم، گفتاری بی شائبه در بارهء شخصیتی سرمشق در جامعه ایرانی است. مردی که از خود گذشتگی اش زبانزد همه آنهایی است که توفیق آشنایی و دوستی با وی را داشته اند. او رهبری خدمتگزار است که بر اثر خدمتگزاری های پی در پی، آرام و فروتنانه در دست کم 50 سال گذشته و به ویژه در سه دهه تلخ پناهندگی در غربت، در نزد همه دوستان،ءاران، همراهان، پیروان و شاگردانش جایگاه والاییءافته است. او که استاد کشاورز صدر است، به سانءک کشاورز دلسوز و خستگی ناپذیر بذر روش رهبری خدمتگزار را در دل بسیاری از ساکنان فلات ایران که پس از انقلاب در شهرهای اروپا و آمریکا ساکن شده اند را برای آینده ایران کاشته است. او مردی است که به ((رهبری خدمتگزار)) در جامعه ایرانیان تلاشگر بیرون از کشور معنا بخشیده است. در مباهات به شاگردی او، پایداری و سرزندگی اش را خواهانم.
این مقاله را با پیامی که استاد به برگزارکنندگان و مدعوین ((کنفرانس سیاست شناسی قانون اساسی در ایران معاصر)) فرستاده بود به پایان می رسانم. این کنفرانس در سال پیش در دانشگاه کالیفرنیا – سانتا باربارا بهءاری بنیاد سمنانی به مدیریت آقای خسرو سمنانی و همت دکتر ژانت آفاری و همکاری اینجانب و امیر سلطانی و تنی دیگرو با حضور دانشورانی چون دکتر عبدالکریم لاهیجی، خانم شهلا شفیق، دکتر مهرانگیز کار، دکتر سیروس بینا و دکتر فخرالدین عظیمی در روزهایءک تا سوم ماه مارس 2011 انجام شد. در روز سوم این کنفرانس، من سخنانی را در ارجگذاری از دکتر هوشنگ کشاورز صدر به عنوان سرمشقی برای رهبری خدمتگزار بیان کردم و پیام استاد که در زیر می آید را خواندم. اهمیت متن این پیام به عنوان شاهدی است برای آنچه در بالا در بارهء استاد گفته ام.
هیات محترم تدارک کنفرانس:
با عز و احترام بسیار اجازه بدهید تا توفیق شما را در سامان دادن کنفرانس ((سیاست شناسی قانون اساسی در ایران معاصر)) خدمتتان تبریک عرض کنم.
همه کسانی که در این گونه کوشش ها دستی بر آتش داشته اند می دانند که کاری دشوار را سرانجام بخشیده اید. خسته نباشید.
نابختیاری من به سبب دشواری بیماری مانع از زیارت دوستان و محروم ماندن از فیض افادات آنها شد. فکر و دلم هوای در آن مجلس را شریف داشت، اما با تاسف تنی برای پرواز نداشتم.
امر دیگری که باید مباهی و در عین شرمندگی سپاسگزار آن باشم، توجه و عنایتی است که هیات محترم تدارک نسبت به کوشش های ناچیز من به ویژه در دوران طولانی جلای وطن در اعتلای فرهنگ سرزمین مان داشته است.
باورم کنید که بدون تعارف و مداهنه عرض می کنم که همیشه و همیشه خود را سرباز کوچکی در کنار خیل بزرگ فرهیختگان پیر و جوان دانسته ام. همین و نه بیشتر، که به تعبیر حافظ:
چراغ مرده کجا، شمع آفتاب کجا
با این تلقی پایانه کارم را با سر خوشی سپری می کنم و چشم امیدم از هر زمان دیگر به میهن و هم میهنانم دوخته است و مطمئم و هزار بار که روزهای درخشان کشورمان و بهروزی هم وطنان خسته اما استوارم در راه است.
از شما استدعا دارم اگر مطلبی در مورد بنده مطرح می فرمایید به کارهای مربوط باشد که در خدمت دوستان دیگر انجام داده ام. مانند برپایی مرکز اسناد و پژوهش های ایرانی، و بنیاد پژوهشی استاد غلامحسین صدیقی، و کوشش های دیگری از این دست مانند کنفرانس تجربه مصدق در چشم انداز ایران و نه بیشتر، چه می دانید که منءک پناهنده سیاسی سی ساله هستم و می دانید که نخستین عارضه غربت زیستی بیماری خود شیفتگی است، پس از شما توقع دارم کمکم کنید تا بدین گرداب فرو نیفتم. به همهء حاضران سلام و اخلاص و ادب دارم.
هوشنگ کشاورز صدر
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.