|
جامعه مذکری که دهانش پریود شده!
الاهه بقراط
نخست این را بگویم که وقتی از «مذکر» سخن میرود، منظور نه این یا آن مرد، یا حتا مردان به طور کلی، بلکه یک فرهنگ و یک تاریخ است: فرهنگ و تاریخ مذکر!؛ فرهنگ و تاریخی که زنان نیز در شکلگیری و تداوم آن نقش داشته و دارند و نه تنها در ایران بلکه در جهان و جامعه بشری و در میان همه اقوام و مذاهب ریشه دارد؛ فرهنگ و تاریخی که مذاهب مذکر در آن نقش کلیدی بازی میکنند؛ مذاهبی که در بدو تولد، بنیادهای قدرت سیاسی را به چالش میکشند بدون آنکه قصد تصاحب آن را داشته باشند (یهود و مسیحیت) اگرچه بعدها وسوسهء قدرت گریبان دکانداران آنها را نیز می گيرذ، و یا از همان آغاز برای تصاحب قدرت سیاسی با آن در میافتند و برای حفظ قدرت به هر قیمت، دین ِ روحانیان اش عین ِ سیاستِ آنان میشود.
یک آینهء رایگان
شاهین نجفی، محسن نامجو، مانا نیستانی و چند تن از همکاران شان یک «هدیهء رایگان» در یوتیوب منتشر کردهاند شامل موسیقی، متن و طرح، که آینهء تمامنمای جامعهء مذکری است که دهان اش پریود شده است (متن این آهنگ را در پایان میخوانید).
دست ِ کم اگر از متن صریح و ریتم ِ بریده و لنگان موسیقی نتوان به مضمون و پیام آن پی برد، طرح مانا نیستانی گویاتر از آن است که نتوان آن را فهمید: بر زمینهء سیاهی، مردی بالا برهنه، چشمان زُق زده، چسبِ زخمی بر سر و دهان خونینی که پریود شده و نوار بهداشتی زنان بر آن چسبانده شده است. عجب تابوئی! نوار بهداشتی زنان بر دهان یک مرد! بگذارید من هم از یک اصطلاح مذکر استفاده کنم چون هیچ واژهء دیگری نمییابم که بتواند منظور را توضیح دهد: این یعنی «سرویس کردن» دهان یک جامعهء مذکر، آن هم توسط خودِ مردان! یک جامعهء به شدت سکسیست، متظاهر، دروغگو و ریاکار. دست مریزاد!
به عنوان یک زن که نخستین پریودش در آستانهء دههء پنجاه خورشیدی، یعنی اوج شکوفایی حقوق زنان (تصویب حق رأی زنان و قانون حمایت از خانواده در مقابله با احکام شریعت) در ایران، و آغاز دههء هفتاد میلادی، یعنی اوج جنبش برابری حقوق زنان و مردان در اروپا و آمریکا بود، به شما نسلهای جوانتر میگویم، اگر بدانید این پدیدهء کاملاً طبیعی که نشانهء بلوغ، نماد باروری و قدرت تولید زنان است، تا چه اندازه شرمآور و زشت قلمداد میشد تا جایی که باید آن را پنهان کرد، هرگز دربارهاش با کسی حرف نزد و حتا برایش نام مستعار گذاشت! حال آنکه ختنه و بلوغ پسران را جشن میگرفتند و با افتخار دهان به دهان نقل میکردند.
در آلمان بود که در دانشگاه شنیدم یک دانشجوی دختر به همکلاسی پسرمان که حال و حوصله نداشت میگوید: چته؟ مگه پریود شدی؟! اول خجالت کشیدم، بعد تعجب و آخر سر هم کیف کردم. از همان زمان این موضوع برایم چنان پیش پا افتاده به نظر آمد که دلم برای همهء آن نسلهای زنانی که مجبور به پنهان کردن طبیعیترین کنش بدن خود بودند، به شدت سوخت. برای نسل خودم هم، که پریود طببیعیاش نه تنها با درد شدید همراه بود بلکه نهایتاً به پریود سیاسی مردان نیز انجامید!
همین است که وقتی بعضی از این جوانترها مرتب نسلهای گذشته را سرزنش میکنند که چرا «انقلاب» کردند، سادهترین و منطقیترین توضیحی که به نظر من میرسد این است که: ماها خیلی چیزها داشتیم و برای آن چیزی که نداشتیم، یعنی آزادی سیاسی، «انقلاب» کردیم! شما چه میگویید که نه تنها آزادی سیاسی ندارید، بلکه هر آنچه را هم که ما داشتیم، از شما دریغ کردند، ولی انقلاب که پیشکشتان، این همه سال صدایتان هم در نمیآید! میدانم، این برخورد کمی سنگین است. نه رژیم پیشین با این رژیم قابل مقایسه است و نه نسل آرمانگرای دههء هفتاد میلادی را میتوان با نسلهای بعدی مقایسه کرد. این تفاوت را در کشورهای اروپایی و جوامع آزاد نیز میتوان دید. ولی آخر مگر به کسی میتوان ایراد گرفت چرا برای به دست آوردن آنچه نداشته است، اعتراض و حتا انقلاب کرده است؟! این دیگر چه منطقی است؟! در حالی که به نظر من، عکس آن کاملاً منطقی است: «شما ها که همه چیزتان را گرفتهاند، چرا انقلاب نمیکنید؟!» این البته یک پلمیک است، منطق یک بحث و گفت و گوی جدی در آن وجود ندارد، وگرنه باید به بسیاری مسائل دیگر پرداخت که به درستی انقلاب سال 57 را به پرسش میکشد تا نقشها و مسئولیتها را مشخص کند و درسی برای اکنون و آینده باشد؛ بدون آنکه بتواند در گذشته و وقوع آن انقلاب تأثیری داشته باشد. ولی درست با همین شیوهء پلمیک است که آهنگ «پریود» واقعیات جامعه را چون آینهای در برابر خودش میگیرد.
هنجار شکنی های گران
در زبان و موسیقی، در هنر و ادبیات، و هم چنین سیاست، همواره مرزهایی وجود دارد که وقتی زیر پا نهاده میشود، بخشی از جامعه، به ویژه اگر جزو جوامع پریود شده باشد، در تقابل با آن واکنش نشان میدهد؛ زیرا هنجارهایی را که به آن عادت کرده در خطر میبیند. اما پس از مدتی اگر این مرز، بر اساس الزامات رشد و تکوین «نو»، پشت سر نهاده شده باشد، جامعه به تدریج با آن خو میگیرد و پس از چندی، به ویژه با تغییر نسل، این مرزشکنی، خود به یک هنجار تازه تبدیل میشود که مرزهای خود را اگرچه گستردهتر نسبت به گذشته، ولی محدودتر نسبت به آینده، رسم میکند.
موسیقی و رقص «توئیست» یک هنجارشکنی نامأنوس در دههء پنجاه میلادی بود. پس از آن «راک اند رُل» به میدان آمد و با مقاومت کمتری روبرو شد و پس از آن هر چه گذشت، جوامع باز، به ویژه به دلیل تکنولوژی ارتباطات، بیش از پیش با خودِ هنجار شکنی و زیر پا نهادن مرزها خو کردند! هنجار شکنی در این جوامع، خود، به هنجار رایج تبدیل شد. این است که مقاومت و نوع آن در برابر شکستن مرزها در جوامع بسته مانند ایران با جوامع باز تفاوت میکند: در حالی که نسلی که پس از تجربهء جمهوری اسلامی به اروپا و آمریکا مهاجرت کرده است، از یک سو با امکانات مرزشکنی در جوامع باز آشنا میشود و پرورش مییابد و از سوی دیگر با مقاومت از نوع جوامع بسته روبرو میشود. این چالشی است که ایرانیان نوجو و مدرن در تقابل با سنت و واپسماندگی حکومت و جامعه، چه در داخل و چه در خارج باید پیه آن را به تن خود بمالند.
اینکه در اوج جنبش جهانی زنان، در اواخر دههء هفتاد میلادی، یک حکومت دینی و مناسبات سیاسی و حقوقی علیه زنان بر ایران حاکم شد، پدیدهء غمانگیز اما ناگزیری بود که به نظر من میبایست یک بار، شاید برای همیشه، گنداب این جامعهء مذکر را به هم میزد تا دیگر نتوان جانمازهای خونالود آب کشید و جای مُهرهای دروغین بر پیشانیهای مذکر را نشانهء ایمان و پاکی دانست، بلکه، برعکس!، همهء این نمادها به نشانهء دروغ و ریا و حقهبازی و ثروت اندوزی و مقام پرستی و جنایت و تبهکاری تبدیل شدند. دیر یا زود، نسلی به میدان میآمد تا این «پردهء مقدس» جامعهای را که تا عمق به گند و کثافت آلوده شده بود، پاره کند و چهرهء واقعی آن را، که نظام جمهوری اسلامی و زمامداران اش آینهء تمامنمای آن هستند، در برابر خودش به نمایش بگذارد. یک هنجارشکنی بس گران!
من در متن آهنگ «پریود» چیزی جز واقعیت یک جامعهء مذکر مبتنی بر سکسیسم، ریا، چاپلوسی، فرصت طلبی و برده داری ندیدم که با همکاری «خاک بر سرانِ با سواد» البته بدونِ «شرم بر جبین» همچنان تداوم مییابد، و «حتا توی این شرایط» هم دهان اش پریود است و صدای اش در نمیآید. آن هم در حالی که جامعهء دههء پنجاه پریود نبود! آن را پشت سر نهاده و به باروری رسیده بود. جمهوری اسلامی، این حکومت به شدت مذکر که حتا مؤنثهایش نیز تمام قد علیه حقوق زنان هستند، واکنش خشن به همین باروری بود و، تا زمانی هم که بتواند، این «پریود» تاریخی را ادامه خواهد داد:
ما وارثانِ دردِ مشترک لای پا/ ما زیر پای گشتِ واجبی با سپاه/ ما صیغه های زیرِ سنِّ چند ساعته/ راحته، شل بگیر، وگرنه درد داره ها!/ ما نامههای بی جوابِ خیس ِ عمق ِ چاه/ ما تو حرم، زنای محصنَه با نسا/ ما و حض انگشت و ماتحت دیگران/ ما و شوقِ مرگ با صدای آهنگران/ ما روی مین و توی جین و پشت هفت سین/ خاک بر سرانِ با سوادِ شرم بر جبین/ ما بهتِ خشتک شدن و دردِ پارگی/ ما چشم بستن، خفه شدن به سادگی/ ببین چگونه درگیره مغز ِ من/ مرا ببوس، از عشق حرف بزن/ تو هم که هر دفعه که ما رو میبینی پریودی/ ما راندوویِ از شریعتی تا اوین/ ما دخترانِ صادراتی از دُبی تا چین/ ما بوقِ تاکسی در عمق ِ استخوان/ ما جسم ِ پژو با مغز ِ پیکان/ ما سینمای بیپناهِ بی پناهی/ ما بغض با این جماعتِ فکاهی/ ما اجتماعِ زیر نافِ پول محور/ ما شاعرانِ دردمندِ بیت رهبر/ ما عاشقانِ آوانگارد حسین/ ما پیروانِ فشن ِ پیر ِ خمین/ ما مؤمنینِ تیزکرده در اعتکاف / ما دافهای [کفتران، جوجگان] با حجاب خیس زیر لحاف/ مرا و شوق ِ آغوش تو/ و گریه به گوشی ِ خاموش تو/ آمدی جانم به قربانت ولی.../ تو هم که حتا توی این شرایطم پریودی/ تو هم که هر دفعه که ما رو میبینی پریودی!
20 فوریه 2013
-----------------------------------------------------------------------------
لینک به آهنگ «پریود»:
https://www.youtube.com/watch?feature=player_embedded&v=ZVEXWlDSXIw#
برگرفته از کیهان لندن
نظر خوانندگان
پرتو نوری علا: اکثر مقالات خانم الهه بقراط، خواندنی است. این اتفاق نه تنها بخاطر نگاه و برداشت دقیق ایشان از موضوعات مختلف است، که بخاطر گفتار صریح و روشن، و عدم تکرار مکررات است. اما با دوبار خواندن این مقاله، باید اقرار کنم که نقطه نظر خانم بقراط را نفهمیدم. تا مطمئن می شدم که ترانه پریود، زیر ضربه رفته، متوجه می شدم که انگار دارد ستایش می شود. این مقاله را برای چند نفر هم فرستادم، در کمال حیرت دیدم که آنها هم متوجه نمی شوند که مقاله به کدام سمت در حرکت است. البته من معتقد نیستم که نویسنده (و در این مقاله، منتقد) باید حتماً خواننده را شیر فهم کند. چون میزان شیر فهم شدن همگان یکسان نیست، اما لازم است تکلیف مقاله با خودش روشن باشد. شاید یک مقدار از این نارسائی به موضوع مقاله که ترانه پریود است برگردد. این ترانه را دو مرد می خوانند، اما بنظر من برخی ابیات این ترانه می تواند یا باید از زبان یک زن خوانده شود: «ما زیر پای گشتِ واجبی با سپاه/ ما صیغه های زیرِ سنِّ چند ساعته/ ما دخترانِ صادراتی از دُبی تا چین/ ما بوقِ تاکسی در عمق ِ استخوان / با حجاب خیس زیر لحاف/ مرا و شوق ِ آغوش تو/ و گریه به گوشی ِ خاموش تو/ آمدی جانم به قربانت ولی...» اما یک باره از زبان خوانندهء مرد، می گوید: «تو هم که حتا توی این شرایطم پریودی/ تو هم که هر دفعه که ما رو میبینی پریودی!» البته با توجه به تصویر مانا نیستانی و دهان پریود شدهء مرد در تصویر، و همچنین خاطرهء خانم بقراط در مورد پریود بودن مرد، که یعنی دمق و دلخور و گُه مرغی، پس یک زن هم می تواند به مردی بگوید تو هم که هر دفعه که ما رو میبینی پریودی! تکرار می کنم چنین برداشتی در صورتی حاصل می شود که خوانندۀ ابیاتی که ذکر شد، زن باشد. بدیهی است از زاویه ای دیگر، در چنین اثری که در آن همهء ارزش های کلیشه ای فرهنگی، واژگونه شده، و از سنت شکنی و تابو شکستن ِ متعارف نیز عبور کرده – که البته نه تنها اشکالی ندارد که بسیار هم خوب است و جای تحسین دارد – مفهوم زن و مرد و مرد/زن هم می تواند جا به جا شود. موضوع دیگری را که نفهمیدم تأکید خانم بقراط بر سیاسی بودن این ترانه بود. پریود، به شکستن ارزش های منجمد فرهنگی رفته است. فرهنگ مسلط مرد/ پدرسالار. که البته در سایهء رژیم اسلامی، پررنگ تر، واضح تر و مرگ آورتر شده است. بنابراین این ترانه دست بالا یک اثر سنت شکن است. موضوع دیگری را که درک نکردم، موضوع خونریزی ماهیانهء زنان است. از آنجا که این خونریزی نشانهء آمادگی زن برای بارور شدن و رشد موجودی انسانی، توسط اوست، می تواند و باید قابل ستایش، باشد. اما گذشته از ترانه، که پریود را به شکل منفی، می آورد، اشارهء خانم بقراط به "سرویس" شدن دهان مردان، (در تصویر، دهان مرد، پریود شده است) هم، جای سئوال دارد. امیدوارم خواننده از نوشتهء من سردرآورد. گویا هرکه به این معرکۀ واژگون می افتد، واژگون می بیند و واژگون می گوید و پریود می شود.
منصور: جناب آقای [خانم] پرتو نوری علا سلام. مردان عادی جامعه چون من به این نکاتی که شما درج نموده اید ،توجهی ندارند و سواد فهمیدنش را هم ندارند.امّا چرا سوالات ابتدایی خاص مردانه از طرف مسئولین کنونی و روشنفکران مخالف نظام بی پاسخ می ماند،مخصوصا از طرف خانم بقراط؟آیا شما می توانید صادقانه و در مقام یک روشنفکر بفرمایید که راه حل رفع نیاز جنسی مردان چیست،البته به زبانی عامه فهم؟ من از نوشته هایی تا کنون از زنان مبارز و مردان دغل مدافع حقوق زن خوانده ام،چنین برداشتی را دارم که مردان بهتر است کل جریان خود را ختنه کنند. به عقیده اینگونه روشنفکران مردان حتی حق نگاه کردن ، حق لب گرفتن را هم ندارند.به عبارت دیگر خانم بقراط پریود که نمیشوند هیچ بلکه به جای تابلوی بن بست تابلوی ورود ممنوع را بر فراز فلان خود برافراشته اند. اکنون به عنوان یک مرد مجبورم که بگویم؛خدا پدر جمهوری اسلامی را بیآمورزد که حد اقل یک مسیر انحرافی (صیغه) برای مردان و زنان احداث نموده است. قابل عرض است؛ همه روشنفکران مقیم داخل و خارج از کشور میدانند که کل مردان پلی گام هستند و اگر برخی هم به عللت خاص رعایت میکنند و دلگی نمی کنند، امری جداستو جای بحث خاص خود را دارد.همچنین اکثر کشورهای موجود در کره زمین برای رفع مشکل جنسی مردان، هم قانون آزادی روابط جنسی را تصویب کرده اند و هم مراکز خاص تجاری جنسی را ایجاد نموده اند. امّا جنبش زنان "دمکراسی خواه" ما تازه متوجه پریود شدن خود شده است. ضمن سپاس، منتظر راهنمایی شما هستم.
محل ارسال نظر در مورد اين مقاله:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.