|
بازگشت به خانه پيوند به نظر خوانندگان آرشيو مقالات آرشيو صفحات اول جستجو |
جمعه 25 اسفند ماه 1391 ـ 15 مارس 2013 |
ترس شاه از آخوندها
پرویز مینوئی
داورى یك یك افراد ملت آمریكا دربارهء كارهاى «آبراهام لینكلن» یا «جورج واشنگتن» یا «جان اف كندى» شبیه هم است. یعنى پیش نمى آید كه یكى بگوید به آمریكا خدمت كرد و دیگرى بگوید به آمریكا خیانت كرد. ولى باورهاى ما ایرانیان دربارهء شخصیت هاى تاریخ معاصرمان بسیار متفاوت است و این چند دلیل دارد.
دموكراسى ِ چند قرنی آمریكا اجازه داده است همه چیز نوشته و گفته شود و به آگاهى شهروندان برسد و در مورد ما این طور نبوده است و، از طرفى، آن ضرب المثل معروف كه «با یك غوره سردی اش مى شود و با یك كشمش گرمی اش» در مورد ما بیشتر صادق است. ما عادت نكرده ایم در رویدادها عمیقاً مطالعه و تفكر و بررسى كنیم و زود قضاوت مى كنیم و دیر قضاوت خود را تغییر مى دهیم. لذا اگر شما از تعدادى ایرانى بپرسید دلیل انقلاب چه بود پاسخ هاى یكسانى دریافت نمى كنید.
برخى مى گویند كه شاه نگذاشت ما آگاهى سیاسى پیدا كنیم در حالى كه بسیارى ایرانیان ساكن خارج بودند و حتى استاد دانشگاه هاى خارج بودند و در روزهایى كه انقلاب شكل مى گرفت به ایران آمدند و سر بر آستان رژیم اسلامى آقاى خمینى نهادند؛ مانند دكتر شایگان و بسیارى دیگر.
بعضى مى گویند چون شاه به مصدق ظلم كرد لذا خشم ملت ایران در طى 25 سال قوت گرفت تا به انقلاب رسید.
برخى مى گویند كمپانى هاى نفتى بودند و برخى مى گویند آمریكا و انگلیس بودند و برخى مى گویند مصر و لیبى و فلسطین و سوریه سبب شدند.
برخى مى گویند چون دیكتاتورى و تبعیض وجود داشت انقلاب شد.
برخى مى گویند خانم شهبانو به رضا قطبى، فامیل كمونیست خود، قدرت بسیار داد و او در نقش رئیس صدا و سیما هر چه آدم كمونیست بود كه در جائى استخدام شان نمى كردند در رادیو و تلویزیون جمع كرد و سبب انقلاب شد.
برخى مى گویند جشن هاى هنر شیراز و شاهنشاهى و كارهائى كه انجام شد سبب خشم مردم گردید.
برخى بیمارى شاه
برخى خیانت فردوست
برخى سرعت ترقى صنعت و اقتصاد و عقب ماندن مردم از این رشد سریع را سبب انقلاب مى دانند.
برخى نوآورى هاى شهبانو و ایجاد مدرسه بزرگ و مخلوطى از پسر و دختر در كنار هم و نشستن بر سر یك میز را سبب خشم مردم و برپائى انقلاب مى دانند
برخى آزادى زنان و دادن حق طلاق (درخواست طلاق از دادگاه) و حق سرپرستى بچه ها و حق قضاوت و بردن آنان به سپاه دانش را سبب مى دانند.
عده اى مى گویند طى دوره هاى مختلف مجموعاً بیش از یك هزار و ششصد نفر از اعضاى نهضت آزادى و سپس مجاهدین به آلمان مى رفتند و در آنجا پاس مصرى دریافت مى كردند و به مصر مى رفتند و دوره هاى چریكى و خرابكارى مبارزه با نىروهاى انتظامى را مى آموختند و نظیر همین كلاس ها در سوریه و لبنان هم بود و توده اى ها هم مستقیماً از مأموران روسى خرابكارى را آموخته بودند.
بعضى مى گویند چون شاه گفته بود نوبت حكومت شما چشم آبى ها بر جهان به پایان رسیده است و به دولت ها و به ملت ها مى گفت بیائید از ما یاد بگیرید لذا دنیا از شاه خسته شده بود.
برخى مى گویند ساواك كم كم به خدمت شهبانو و خانم اشرف و شاهپورها و شاهدخت ها درآمده بود و از وظایف اصلى خود دور شده بود لذا آموزش هاى چریكى از چشم ساواك دور مانده بود.
برخى مى گویند رفت و آمد خانم ها با مایوهاى دو تكه در پلاژهاى عمومى و خیابان هاى شهرهاى ساحلى و كوتاه شدن دامن ها و باز شدن یقه در مردم مذهبى عقده هائى به وجود آورد كه زمینه ساز انقلاب شد.
برخى عقیده دارند تنها پشتكار آقاى خمینى و قدرت نفوذ و موقع شناسى و جرأت او سبب انقلاب شد.
و بالاخره برخى توطئه هاى خودسرانهء «ویلیام سولیوان» سفیر ایالات متحده در ایران و همتاى انگلیسى او و یا مثلاً ژنرال «هایزر» را را سبب ساز انقلاب مى دانند.
به باور من، همهء موردهائى كه ذكر شد یا نشد همه به روند انقلاب كمك كرده اند ولى علت اصلى شكست رژیم شاه در مقابل خمینى، مذهبى بودن شاه و ترس ذاتى او از آخوندها بود. خمینى در همان خرداد 1342 ترتیب سقوط شاه را داده بود و تنها آقاى امیراسداله علم نخست وزیر وقت بود كه مانع سرنگونى حكومت پهلوى در آن زمان شد.
شاه در یكى از كتاب هایش نوشته است: «من بچه بودم مریض مشرف به مرگ بودم كه یكى از امام ها به خوابم آمد و مرا معالجه كرد»، و در جاى دیگرى نوشته است: «در راه امامزاده داوود از اسب به روى صخره اى افتادم كه همه فكر كردند خواهم مرد ولى در میانه راه سقوط، حضرت عباس مرا گرفت و آهسته روى زمین نهاد». خود شاه مى نویسد: «بعدها كه بزرگ تر شدم پدرم به من مى گفت شاید این باورهاى تو رؤیاهاى بچگى باشد ولى من به پدرم تأكید مى كردم كه حقیقت دارد!»
خمینى در 13 خرداد 1342 در روز عاشورا در سخنرانى خود بزرگ ترین توهین ها را به شاه كرد. او گفت «اسرائیل نمى خواهد در این مملكت قرآن باشد، اسرائیل نمى خواهد در این مملكت علماى اسلام باشند...» بعد با مهارت شاه را عامل اسرائیل خواند و ادامه داد: «من میل ندارم تو مثل پدرت شوى، نصیحت مرا بشنو، از علماى اسلام بشنو، اینها صلاح ملت را مى خواهند، از اسرائیل نشنو...» در حالى كه اصولاً اسرائیل مطرح نبود و موردى نداشت و اشارهء خمینى به انقلاب سفید، یا انقلاب شاه و ملت، و همان شش ماده مورد نظر شاه بود و خمینى با این مقدمه چینى قصد حمله به شاه را داشت و ادامه داد: «اسرائیل به درد تو نمى خورد، بدبخت، بیچاره، چهل و پنج سال از عمرت مى گذرد یك كمى تأمل كن، یك كمى تدبر كن، كمى عبرت بگیر از پدرت...» و در بخش دیگر مستقیماً به اخراج شاه از كشور اشاره كرد و گفت: «ملت تو را بیرون مى كنند»، گفت: «خدا كند مراد تو علما و روحانیت نباشد وگرنه تكلیف ما با شما مشكل مى شود و تكلیف تو مشكل تر مى شود و نمى توانى زندگى كنى. ملت نمى گذارند كه تو با این وضع ادامه دهى. آیا به نظر سازمان امنیت شاه اسرائیلى است؟ آیا به نظر سازمان امنیت یهودى است؟ آقاى شاه شاید این ها مى خواهند تو را یهودى معرفى كنند كه من بگویم تو كافرى تا از ایران بیرونت كنند و به تكلیف تو برسند.»
بعد از این سخنرانى خمینى را توقیف كردند و در خانه هاى مدرنى در شمال تهران از او بهترین پذيرائى را كردند. امیر اسداله علم كه قیام 15 خرداد را سركوب كرد و خمینى را دستگیر نمود كنار رفت و حسنعلى منصور نخست وزیر شد و وزیر كشور خود را به دیدار خمینى فرستاد و از او دلجوئى كرد! شما این همه ضعف را به چه تعبیر مى كنید؟ یك نفر به شاه مى گوید اگر من فتوا بدهم مردم تو را از مملكت بیرون مى كنند و از او دلجوئى مى شود!
بعد از سینما ركس آبادان عاملان به عراق فرار كردند و دستگیر و بازجوئى شدند. صدام گفت مى خواهید آن ها را براى تان بفرستم؟ شریف امامى نخست وزیر وقت گفت خوب نیست علما عصبانى مى شوند..!
حالا رضاشاه... دستور داد چادر را از سر زنان بردارند. آخوندها در مشهد به مخالفت برخاستند و مقدمهء شورش فراهم شد. رضاشاه نیمه شب به فرمانده ارتش تلگراف كرد: «مادر... پس تو آن جا چكاره هستى ؟» همین! غائله تمام شد. آخوند اصلى و محرك فرار كرد و بقیه خفه شدند.
6 فوریه 2013
نظر خوانندگان
فریاد: شکی دراین نیست که آنچه برسر ما آورد روشنفکر مذهبی ودر راس آن دکترشریعتی بود.اوبود که با اسلام ابداعی خود،جوانان وروشنفکران تازه به میدان آمده ودانشگاهیان را جذب خود کرد وباارائه تشیع علوی خود،تشیع صفوی را که منفورجوانان ودانشجویان وروشنفکران وحتی مردم عادی آنزمان بودرا بعنوان تشیع مجلسی وتشیع سیاه وعقب افتادگی جامعه معرفی نمود. جوانان جذب شده دکترشریعتی که پتانسیل حرکت انقلاب اسلامی تحت رهبری خمینی موردتایید شریعتی بودند راه را برای عام گیرکردن حرکت هموار ساختند ومردم روستایی وروستایی شهری که زمینه مذهب واسلام دروجودشان نهادینه بود،دوآتشه تر از جوانان به جوغالب اسلامی حرکت افزودندواینچنین آرااکثریت توده که فقط آخوند را بعنوان نمودونماد اسلام میدانستند در پشت آخوندوخمینی قرار گرفت. آمریکا که ازخیلی قبل ،حتی درزمان کندی در صدد جایگزینی محمرضا شاه بودو با ترس از حذف محمدرضا شاه که راه برای ورود کمونیست هموار خواهدشداز برداشتن محمدرضاشاه منصرف گردید،حالاباانتخاب خوبی روبرو بود که باحضور مذهب که تحمل کمونیست را متحمل نیست ،درایران ریشه تفکر کمونیستی رانابودودیوارغیرقابل نفوذ ی را درمقابل شوروی برپا خواهدسازد.این میشود که در کنفرانس گوادلوپ حاکمیت خمینی را تصویب وکمک مالی(150میلیون دلاری) کارتر را وآنچه را که بر ملت ایران گذشت را درپی داشت. و اما روشنفکر حرفه ای، که شما به آن لقب روشنفکر جهان سومی داده اید. روشنفکر از حدی که گذشت و به مرحله حرفه ای پا گذاشت میشود دکاندار این متاع،میشودمغازه داری که بازار گرمی برای فروش متاع خود جستجو میکند.درجستجوی سودمادی ومنفعت شخصی خود است.بطور عام مثل خوانندگان حرفه ای که حرفی میزنند که هوادارانشان راحفظ کنند.مثلاممکن است خواننده ای که هم رفتارش وهم وضعیتش فریاد از این دارد که ازایران وایرانی اصلا خوشش نمی آید وهمانطورکه رفتارش نشان میدهدهرگز به ایران وایرانی فکر نمیکندولی درمصاحبه ها ومجامع عمومی چنان خودرا عاشق و واله وشیدا ایران وایرانی نشان میدهد که همتای دیگری ندارد.چرا که اگر مردم رهایش کنند باید برود پی کاری دیگر وچون کاری دیگر از او برنمی آید پس باید بمیرد،ازاینرو نان خود را وحیات خود را روشنفکر حرفه ای درسالهای56و57 در این دید که به دنبال مردم بدودوالا این سئوالها را باید از این روشنفکران حرفه ای کرد که: شما آیا نمی دانستید اسلام خمینی چه نوع اسلامی است؟ آیا شما در رابطه با اسلام حوزه وکتابهایی که در آنجا تدریس میشود وآخوندی را که این حوره ها تولید میکنند غافل بوده اید؟ شما آیا نمی توانستید پیش بینی کنید که وقتی صحبت از اسلام شود توده مردم که اکثریت آرا را دارند فقط از دهان آخوند آنرا پذیرا هستند؟ شما آیا آثار مجلسی را خوانده بودید ؟ شما آیا تاریخ صفوی را میدانستید؟ شما آیا آتش زدن اتوبوس دختران مدرسه دخترانه راکه بفتوای خمینی وپیروانش انجام شد را میدانستید؟ شما آیا میدانستید خمینی وپیروانش در 15 خرداددر مقابل تصویب آزادی زنان وحق رای به آنان بود؟ شما آیا میدانستید احمدکسروی راچه کسانی و چرا کشتند؟ شما آیا نمیدانستیدمکتب حوزه مکتب ریا ودروغ است؟ شما آیا نمیدانستید آخوند ،آخوند است حتی اگر خمینی یا هر آخوند دیگری باشد؟
شما آیا آثار خمینی را قبل ازانقلاب مطالعه نکرده بودید نمیتوانستید طرز تفکر ایشان را بفهمید؟
شما روشنفکران آیا نمیتوانستید بفهمید که تمام حرف هایی راکه خمینی درلوف لوشات زدکه باتشیع مجلسی همخوانی ندارد دروغ است؟
اینقدر خمینی واطرافیانش ماهیت خودرا آشکارکرده بودندکه روشنفکر که هیچی که مردم عادی هم اگر کمی اطلاع میداشتند میتوانستند قبل از انقلاب بفهمند که چه .کسی دارد میآید. که عاقل را که هیچ که دیوانه را میفهماندولی آیا میشود گفت که روشنفکر حرفه ای ما مناره ها هم کمش بوده است (اشاره به ضرب المثل:عاقل را اشاره بس است)؟خیر،بخوبی میدانسته است ،اما جو حاکم را میدیده است ودم فرو میبندد که نانش آجرنشود.
بعداز پیروزی انقلاب چی؟
وقتی همان مبارزان سال 57 را خفه میکردندچی؟
وقتی بجای ساواکیهایی که جنایت کرده بودندکه نسلهای بعد درس عبرت بگیرند جوانان تازه نورسیده در میدان مبارزه را میگرفتند وتنها بخاطر اینکه بازجویی پس نمیدادند به جوخه اعدام میسپردندچی؟
وقت پاکسازی های اداری بخاطر ایده وعقیدشان وزنان حتی بخاطر سابقه بی حجابیشان در زمان شاه چی؟
وسرکوبهای وحشیانه کردستان واعدام فله ای مردم کرد چی؟
بازم هوششان نیاورد؟بله،آنجا که حکومت اسلامی از رکاب سلطه پایینشان انداخت ونان چرب ونرمی که به طمع آن بدنبال خمینی راه افتاده بودند نرسیدند به هوش آمدند وزبان باز کردند.وما ملت ایران همچنان داریم از این قشر روشنفکر حرفه ای چوب میخوریم.
واماامروز ،
اگر امروز ،
همین امروز اینان صادقانه از پیشگاه ملت عذر خواهی کنند وصادقانه بدون غرض این آخر عمر خودرا وقف ملتی که واقعا سزاوار این همه عقوبت نیست قرار بدهند بازهم دیر نشده است.
ما ملت ایران صداقتتان را ای روشنفکران حرفه ای در این میدانیم که تمام غرایض شخصی ومنافع مادی خود را کنار بگذارید ودر یک کلام با هم متحد شوید.اتحاد شما نشانه صداقت شماست درغیر اینصورت من وامثال من شما را هیچوقت نخواهد بخشید.
"فریاد"
کوروش کیا: سخن جناب مینویی این است که در نبود درک و شعور سیاسی بین اکثریت مردم، یک دیکتاتور وطن پرست بیشتر به درد مملکت میخورد تا یک دموکراسی ناقص. البته دیکتاتور بی وطن در هر حال کشور رو نابود می کند که از این مقوله خارج است. ايشان به درستی اشاره کرده اند که در شرایط فعلی که همه گروه های مخالف به جان هم افتاده اند آنهم قبل از پیروزی بر دشمن! هیچ امیدی بر آینده کشور نیست. در انقلاب قبلی کسی نمیدانست چه میخواهد و به همین خاطر به راحتی نتیجه را تقدیم خمینی کردیم. اینبار از ترس گمراه شدن نمیتوانیم متحد شویم و بعد از پیروزی بر رژیم روی شکل حکومت کار کنیم. آنچه جناب مینویی در نظر نگرفته اند این است که شرایط خارج نشینان ما با دیگر کشور ها و نیز با زمان هیتلر فرق میکند. میزان هزینه ای که رژیم برای ایجاد ترس در بین خارج نشینان و نیز ایجاد اختلاف بین آنها میکند در دنیا بیسابقه است. از اره کردن سر مخالفین (فرخزاد را به یاد آورید) تا ایجاد جنگ روانی و وبسایت های مختلف با رنگ و روی مخالف اما در حقیقت با ماموریت گمراه کردن مردم. هخا را به یاد دارید؟ آیا میدانید او به چه راحتی اعتماد مردم به تلویزیون های ماهواره ای و رادیو های خارج از کشور را از بین برد؟ ببینید وقتی شما از جهان سومی بودن تفکر روشنفکران مینالید چطور آقای عزیزی دست پاچه به پهلوی ها میتازد تا مبادا جناح سلطنت طلب اندکی موجه جلوه داده شود؟ کافی است یکی از داخل یا خارج نشینان یک جایزه از یکی از بنیاد ها دریافت کند. بلافاصله رژیم تبلیغات را شروع میکند که فلانی از خارج پول گرفته. اینها این کار را از هر کس دیگر بهتر بلدند چرا که خود زمانی با همین روش انقلاب کردند. به یاد داشته باشیم که خمینی خود خارج نشین بود و با کمک مالی خارجیان انقلاب را پیشبرد. اینها نتیجه سی سال کار جمهوری اسلامی روی مغز مخالفان است تا هم اکنون فارغ از خطر همبستگی خارج نشینان، توان خود را بر اختلافات داخلی متمرکز کرده و به ریشمان بخندد.
طلايه دار: اين هم از خواص جهان سومي بودن است كه وقتي شخصي معروف شد پس از آن ديگر آنقدر نقل قول هاي خيالي و غير خيالي به او نسبت ميدهند تا شخصيت طرف را لجن مال كنند. مانند همان قضيه خيالي انيشتين و دكتر حسابي. همين نشان دهنده اطلاعات وافر! تاريخي شماست. دوم آنكه محتواي مقاله اشاره به تقابل به اصطلاح روشنفكران وحكومت بود.همان روشنفكران جهان سومي كه در زمان مشروطه شروع به جمع آوري امضا در بازار تهران نمودند كه محمد علي شاه حرامزاده است.همانگونه كه نويسنده نيز اشاره نمود رضا شاه كبير آن خدمات را از راه دمكراسي كه با زور انجام داد ونيز اشاره نمود كه محمد رضا شاه نيز در 25 سال پاياني سلطنتش زمام امور را خود بدست گرفت(كه خلاف قانون اساسي مشروطه بود)اشاره نويسنده به خدمات سلسله پهلوي به ايران زمين بودونه دمكراسي و آزادي.همان روشنفكران جهان سومي بخصوص جبهه ملي ها بودند كه با ناداني تمام پشت به مصدق كرده وبا اعتماد به شيادي به اسم خميني راه گذار به دمكراسي را به لجن زاري به اسم جمهوري اسلامي منحرف كردند. آري. همان روشنفكران جهان سومي. با تمام تحصيلات در غربشان و روشنفكري احمقانه شان فريب طلبه اي شياد را خوردند.
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.