بازگشت به خانه                    پيوند به نظر خوانندگان                     آرشيو  مقالات                  آرشيو صفحات اول                جستجو

چهارشنبه 30 اسفند ماه 1391 ـ  20 مارس 2013

 به احترام شما هموطن سکولارم یک ثانیه سکوت می کنم

اميرعباس

amir_abbas67@yahoo.com

اعوذ بالله من الشّیطان الرّجیم

بسم الله الرّحمن الرّحیم

سکولاريسم نو! چه سلامی؟

در جست و جوی اخباری از دوست سابقم «دکتر اکبر کرمی» بودم که گذرم به سایت شما افتاد. راستش دلم به حالتان سوخت.

ابتدا بگویم بنده در چندین سالی که به عشق سیاست در مجامع مختلف کشورم، ایران عزیز، قدم زدم؛ با افراد زیادی آشنا شدم و از نزدیک خط و مشی زندگی شان را دیدم.

از دکتر ابراهیم یزدی بگیرید تا افرادی از مشارکت و مجاهدین انقلاب و همچنین بیت منتظری و شخص حسینعلی مرحوم و امثال شیخ یوسف صانعی و پسرش و ... . با دکتر کرمی نیز در همین رفت و آمدها و در جلسات نزدیکان حسینعلی منتظری آشنا شدم. این جانب که در خانواده ای مذهبی متولد و بزرگ شده ام، از 13 سالگی آگاهانه و به عشق اسلام و کشورم و با عشق به خمینی کبیر (ره) به جبهه رفتم و زخم دفاع مقدس را به تن خریدم؛ چند سالی را در محافل سیاسی، فرهنگی و مذهبی محققانه قدم زدم تا مبادا چیزی در این دنیا باشد که از آن بی خبر بمانم. دکتر اکبر کرمی این جانب را می شناسد که نه به جایی وابسته هستم و نه کارمند رسمی هیچ نهادی در جمهوری اسلامی می باشم، که البته اگر می بودم افتخار بود؛ و این سیاهه را کاملاً شخصی و مستقل می نگارم.

 اگر امروز در هدر صفحه فیس بوکم تصویری از رهبر معظم انقلاب، حضرت آیت الله العظمی امام خامنه ای را می بینید، نشان یک عشق پاک و صادقانه دارد که از سر تحقیق و ژرف روی در مفاهیم ناب و ارزشمند دیانت و انسانیّت شکل گرفته است و اکنون شعله های این عشق آن همه سوزان است که با افتخار می گویم:«ما خود نمی رویم روان از قفای کس / او می برد که ما به کمند وی اندریم»!

***

اما چرا دلم برایتان می سوزد؟ شما به شدت و به طرز وحشتناکی تنها هستید. شما مردم ایران را نمی شناسید و البته آنها هم که می شناسند آچمز شده اند. دقت کنید:

یک روز از غلامعباس توسلی پرسیدم: «شما که نظرتان به دین این است، چرا نام خود را ملّی - مذهبی گذاشته اید و از مذهب دم می زنید؟» می دانید چه گفت؟ گفت:«چه بخواهیم چه نخواهیم اکثریّت مطلق مردم ایران مذهبی هستند و ما اگر بخواهیم خود را همراهشان نشان دهیم، باید از یک دین حداقلی برخوردار باشیم»! و این همان نکته ای است که شما نفهمیده اید. نه اینکه اگر می فهمیدید و عمل می کردید به جایی می رسیدید، نه! که اگر راهی بود نهضت آزادی زرنگ تر بود و به موفقیتی می رسید؛ چرا که یا شما مذهب را رد می کنید که در دم از نظر مردم مردود می شوید و یا خود را مذهبی می نامید که باعث تقویت مذهب می شوید و هر جا عدول کنید باز با تیپایی از طرف مردم به گوشه ای پرت خواهید شد.

سخن این است که شما با کوبیدن به طبل سکولاریسم، مانند مجنونی می مانید که پالانی بر دوش خود نهاده روستا به روستا بچرخد و فریاد بزند :«من خرم آی من خرم آی من خرم» و وقتی چند نفر از سر تفریح دورش گرد شوند، گمان برد موفقیتی به دست آورده و قصد سخن رانی کند و طبیعتاً مردم گرد آمده در معرکه، او را از راه مطایبه به مسیری هدایت کنند که دیوانه مجبور شود با افتخار یک دهان آواز درازگوش را برای حضار اجرا نماید!

حالا البته گمان می برید که سایت شما در داخل کشور مشتری دارد، خیر! مردم کوچه و بازار که شما را به حساب نمی آورند و اگر هم نگاهشان به بافته های شما بیفتد، انگار که زباله های کنار خیابان را دیده اند و سر می چرخانند که چه زمان رفتگر شهرداری برسد و نظافت را برقرار سازد؛ معدود کسانی نیز که با مردم زاویه دارند، وقتی به نت می آیند، آن همه جذابیت سراغ دارند و خود آن همه کاردان و هوشمند هستند که به سراغ شما نیایند.

آنها هم که به صورت اتفاقی سری به شما می زنند، جز اینکه لبخندی بزنند و به سیه روزی شما بخندند، عوایدی برایتان ندارند. اگر هم چند نفری با شما همدل شوند – که بسی بعید به نظر می رسد – از سر همان عجزی است که شما هم دارید و با هم در این عجز مشترک می باشید. وقتی مردم غیور، مذهبی و انقلابی ایران اسلامی را می بینند، و وقتی خود را به شدت تنها و مغموم می بینند، ناگهان به یک تیم کوچک مشابه خودشان (یعنی شما) برمی خورند و می بینند که شما نیز به همان شدت مغموم و تنهایید، با زبان دل خواهند گفت:«بیا سوته دلان گرد هم آییم» و چند دقیقه ای را از سر همین بیچارگی با شما سپری می کنند.

آری؛ شما به شدت تنها و رقت برانگیز هستید. خودتان هم می دانید که از بزرگ ترین گنج زندگی تان، یعنی زندگی در وطن عزیز، به سادگی گذشته اید و در عوض جز غربت و فلاکت و نوکری چیزی به کف نیاورده اید، «خسر الدنیا و الاخرة».

اجازه می خواهم به خاطر همدردی با این بدبختی بزرگ با چند تن از هم وطنانم، یک ثانیه سکوت کنم.

پایان.

 

نظر خوانندگان

رحیم ظاهری: برادر امیر عباس، دامت افاضاته! توصیه می کنم، بجای یک ثانیه سکوت از سر دلسوزی برای سکولارها، یک حبه یخ از جا یخی ی یخچال تان در آورید و بگذارید روی آن مکانی که به شدت می سوزد. اینطوری بیشتر جگرتان خنک می شود تا نعره های از سر ترس که مثل آن شیری که، بقول امام راحل تان، وقتی می غرد، در واقع، از قبل خودش را خراب کرده است. ما سکولارها، واقعاً، از جان برکفانی از قماش شما ممنونیم که با به لجن کشیدن تشیع در ایران، زحمت ما را کم کردید و در عمل، در طی سه دهه، ثابت نمودید که اگر در چاه فاضلاب خرافات آخوندی را بر داریم چه تعفنی در محیط زندگی مردم منتشر می شود و چگونه شور و شعف و رفاه و امنیت و آزادی دود می شود و به وا می رود. برای اینکه ببینید چطوری دارید به ریش خود می خندید، لطفاً یک نگاهی به زندگی فاسد و اشرافی آقا زاده های دور برتان بیاندازید. و یک توجهی هم به نگاه نفرت آلود مردم کوچه و بازار نسبت به اوضاع مملکت بکنید. اگر حکومت اسلامی عزیزتان، فقط یک هفته، دیوار سانسور را از سر راه سایت های ناشر افکار سکولاریزم بر می داشت، آنوقت می دید، چند میلیون نفر، هر روز، از این سایت ها دیدن می کردند. دیر و دور نیست که ما سکولارها، در برابر سرنوشت شما خرافه پرستان مذبذب به جشن و پایکوبی بپردازیم زیرا که می دانیم، جز جهنمی سوزان، سر نوشت دیگری در انتظار خیانت کاران، دروغ پردازان، دین فروشان و قاتلان آزادیخواهان نخواهد بود.

 

 

محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:

توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.

کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.

 

بازگشت به خانه