|
بازگشت به خانه پيوند به نظر خوانندگان آرشيو مقالات آرشيو صفحات اول جستجو |
دوشنبه 7 فروردين ماه 1392 ـ 27 مارس 2013 |
آزادی وطن را کسی به ما هديه نمي کند!
آريوبرزن داريوش
سال جديد 1392، سی و پنجمين سال تسلط مشتی ملای متحجر، بی مسئوليت، نادان و قدرت طلب بر کشورمان مي باشد، که به منظور نابود سازی و اضمحلال زيرساخت های ايجاد شده برای يک جامعه مدرن، گسستن بافت های همبستگی ملی ايرانيان و ريشه کن ساختن بنيادهای سکولاريستی (جدائی مذهب ازحکومت) در کشورمان، تدارک شده بود، رقم مي خورد. سال هائی بسيار طولانی که در طول آن تاکنون مخالفين رژيم با ناباوری نتوانستند، نه امکان و زمينه ای برای ايجاد همرائی و اتحاد در بين خود بوجود آورند و نه قادر به توليد گفتمانی (Discourse) برای يک حرکت مبارزاتی ملی مشترک گردند. انحصار طلبی و مونيسم (يگانه انگاری) آرمانی و ماديگرايانه دستار به سران به اصطلاح انقلابی به رهبری خمينی و شرکاء بعد از فاجعه بهمن57 هيچگونه مجال و موقعيتی به همرهان و اتوپيست های شرکت کننده در انقلاب اعطاء ننمود، تا به قول عوام به عروسی و پاتختی موعودشان با ملايان رياکار برسند.
و اين چنين شد که عده ای از چپ و راست کيشان يعنی چه آنان که آوار انقلاب بر سرشان خراب شد و چه کسانی که حداقل با اين استدلال که "دشمن، دشمن من دوست من است" با نظام گذشته در عناد و دشمنی قرار گرفته و به جنگ با رژيم پادشاهی پرداخته بودند، از بيم جان و عده ای نيز به دلائل اقتصادی به بيرون از کشور کوچ نمايند.
اينان که از گروه های فکری و ايدئولوژيک گوناگون آمده بودند در سال های اوليهء مهاجرت خود، بجای پرداختن به آسيب شناسی اين فاجعهء بزرگ که بر کشورمان واقع شده و کوشش متحد برای ساختن و ايجاد يک بلوک ملی جانشين (Alternative) در برابر بلوک حاکم گرديده (جمهوری اسلامی)، با عصبيت و انزجار از يکديگر تنها به اتهام زنی و شکستن کاسه کوزه های فاجعه بهمن بر سر هم و بقولی شستن رخت چرک های خودشان سپری شد.
در اين ميان هم البته گروه ها و دستجاتی از دو طرف بوجود آمدند که با ايجاد سازماندهی و تدارکات گاه نيانديشيده به تحرکاتی عملی در برابر حاکمان ديکتاتور مب پرداختند، که ثمراتی ببار نيآورد.
از آن ميان مي توان به انجام برپائی معروف به «قيام نوژه» مرتبط با نهضت مقاوت ملی دکتر شاهپور بختيار و بخشی از فعالان نظامی و غيرنظامی طرفدار پادشاهی که برای براندازی حاکميت در ايران سازماندهی شده بودند که بعللی روشن بدبختانه به انجام نرسيد.
و يا تلاش های اولين رئيس جمهور مخلوع اسلامی، سيد ابوالحسن بنی صدر، باتفاق مسعود رجوی در پاريس که اغلب مخالفان تبعيدی، سنتی و دشمنان صلبی پادشاهی را تحت لوای «شورای ملی مقاومت» چندی بدور هم گردآورده، و سپس با انحصارطلبی (Monopolization) رهبری آن، گروه گروه مستعفی و پراکنده شده و بدنبال کار و فعاليت های خود رفتند.
در عرصهء راست نيز سازمان های ديگری مانند جبهه نجات، شوراهای مشروطه، درفش کاويانی که هر کدام فقط بطور جناحی تلاش های فعالانه ای داشتند که بعلت عدم فراگيری همهء مخالفان و گاه عدم توجه به موضوع جدی برای کار به توقف کشانيده شدند.
بعد از انجام اين کوشش ها و اقدامات، بحث نياز به داشتن رهبر و يا هيئت رهبری در مبارزه بسيار حاد شد، بنحوی که همهء اذهان اپوزيسيون را بخود جلب کرد و اينگونه القا شد که جنبش ضد رژيم بدون دارا بودن هدايت کننده به نتيجه و هدفی نائل نخواهد شد. بدون ترديد مي توان اذعان داشت که تمرکز براين هدف و خواسته، توانست بر افکار همه نيروها، اعم از طرفداران پادشاهی و جبههء مختلط جمهوری خواهان، تاثيری بسيار ريشه ای بگذارد، غافل از آنکه انتخاب رهبر و يا کادر رهبری بايد حاصل فرآيند (Process) يک پروسهء مبارزاتی باشد که آن را پرورش داده و بوجود آورده است.
از جانب ديگر، مسئلهء ثبات رهبری در جوامع طبقاتی هميشه موجبات توليد احساس تمايز و برتری «رهبر» از ديگران را فراهم نموده که در طول زمان با برگزيده گان اش بتدريج موجب ايجاد فاصله مي نمايد. از اين رو، مقطع پيروزی و شکست مبارزه نه منوط به خواست همهء کوشندگان بلکه به اراده و عملکرد يک رهبر بستگی تام پيدا مي کند که در اساس به پارامترهای دمکراسی و برابری ملحوظ داشته شده لطمه ای بسيار شديد خواهد زد.
اگر تشکلات نتوانند در راه آرمان و ايده های خود قدم بردارند، مجبور خواهند بود که پيوسته گوش به پيشوايانی باشند که خود انتخاب کرده اند، و دائم چشم به فرمان ليدرهائی بيفکنند که برای آنها اعلاميه، بیانیه و یا اخطاریه صادر و ارسال می کنند. «رهبر پيشرو» کسی است که همواره کوشش نمايد تا فاصلهء خود با همرزمان اش کمتر شود. يک تشکل آرمانی، به جمعی اطلاق می شود که، با ارتقاء بنيادهای انديشه ای و ايجاد سيستم های مدرن، به هيچ فرد یا افرادی اين فرصت را اعطا نکند که اختیار يک تشکل، شورا و يک سازمان را برای هميشه در دست داشته، انتقاد ناپذير و نيز بگونه ای مقرر شده برکنار ناشدنی باشد.
امروزه، متاسفانه، بعضی از گروه های سیاسی از بين مخالفين ايرانی مانند يک فرقه (Sect) در يک زمان طولانی بگونهء تک رهبری، که خود را نيز بعنوان رهبر کاریزماتیک همواره مطرح و معرفی کرده و در تلاش بوده تا سازمان خود را هميشه بعنوان تنها جايگزين (Alternative) موجود در عرصهء مبارزه به ديگران بقبولاند، بطور عملی تاکنون نتوانسته است ره بجائی ببرد. حال بايد پرسيد که کدامیک از سران گروه های سیاسی متشکل از مخالفين ایرانی در برون مرز که سمبل دموکراسی نوع غربی هستند، در این سالها تغییر رفتار داده اند؟ چرا همهء آنها ایرانیان را بصورت فقط دارنده یک رأی دیده و در بیانیه هاشان بيشتر سخن از ايجاد همه نوع دمکراسی در آينده می کنند، در حالیکه توجه ندارند که دمکراسی اهدایی نبوده و باید در يک پروسهء تشکيلاتی مستقل بوجود آمده و مستعد برای اجرا گردد. گاهی پيشوايان، تنها به وعده و وعيد بسنده می کنند! و در اين ميان رهبران مجاهدین از آن ديگران در اين مورد نامعقول ترند. که رییس جمهور و رهبر کاریزماتیک و انتخابی خود را از پيش تعیین نموده و خواستارگونه ای « جمهوری شیعی» درآيندهء برای ايران هستند. در اين سازمان، برای هواداران مطيع و سمپات های آنان، بهيچوجه مهم نیست که در گذشته چه دوران دردناک و تلخی را همین رهبران «کاریزماتیک!» برای آنها ساخته اند. برای رهبری مجاهدين، بدلیل دگماتيسم انديشه ای، نظرات هفتاد و پنج میلیون مردم ساکن در کشور که چه می خواهند و چه اهدافی را دنبال مي کنند بهيچوجه اهميتی ندارد. رهبری مجاهدین بر پايهء يکی از نظرات ماکياول مبنی بر اينکه "هدف وسيله را توجيه مي کند"، در دورانی از صدام حسين و سياست های نادرست او حمايت مي کردنند تا با شکست احتمالی رژیم در ايران، شايد قدرت سياسی را به کف آورند؛ و امروز، بدون شرم و حيا از ننگ همکاری با خارجيان، از سران آمریکا و اروپا بطور رسمی تقاضا دارند که نقش جانشين و يا حتی بازوی مسلح سياست های غربيان را در برابر رژيم بدانان واگذار کنند. گويا با سياست های فعلی مجاهدين در برابر کشورهائی که در تدارک و ايجاد و توسعهء وحشت بزرگ بر ايران شريک و دخيل بوده اند، بنظر مي رسد، علت فرو ريختن قبح اينگونه رفتارهای فرومايه وجود پارامتر «ناتوانی» در همهء مخالفين از توانائی ايجاد و تاسيس نهادهائی برای مبارزه و به تبع آن اقدام به آسيب شناسی و تهيهء روشی متدولوژيک برای نبرد رهائی نشئت گرفته و سياست پناه بردن به خارجيان که رفته رفته موجه جلوه گرداده مي شود، مولود آن است. غافل از آنکه آزادی برای کشورمان را هيچکس به ما هديه نمي دهد. و ما اين مهم را بايد، با تلاش و مبارزه بدست آوريم.
کشورهای غربی، که اهم سياست هاشان در برابرکشورهای جنوب هميشه متکی بر تأمين منافع اقتصادی خود در درازمدت مي باشد، در برهه هائی از زمان، توسط يکان های اطلاعاتی شان از بکار گيری حربه ای ارزان، يعنی حمايت از مخالفين رژيم مورد نظرشان بطورخاص و بخشيدن اميد پيروزی به آنان از يک طرف و، از طرف ديگر، اقدام به افشای جزئيات اين تحرکات وفعاليت های خودساخته به سردمداران و مسئولان امنيتی کشور هدف، بمنظورکسب اعتماد و جلب دوستی مي نمايند. آنها تاکنون حرکت های فراوانی را اين چنين به شکست کشانيده و عده ای از مبارزان فداکار را قربانی اميال و نظرگاه های بيشرمانهء خود کرده اند.
گفتمانی که امروز چند گروه سياسی تازه سربرآورده موجود با عنوان «انتخابات آزاد» برگزيده و انتخاب کرده اند نيز، در حقيقت با سياست رفسنجانی روباه صفت و سران اصلاح طلب مستحکم کنندهء نظام، برای تحرک در توده های ملت که در اين آشفتگی حاد اقتصادی سر در گريبان بوده و بطور احتمالی باز هم ممکن است فریب موثر واقع شدن رأی خود در انتخابات را بخورند، انظباق کامل دارد.
شاید سياست عمومی خامنه ای اینگونه باشد که از سیاست مستقلی پيروی نکرده و خواستار آن باشد که به مقامات غربی اينگونه القا شود که رژيم همواره تابعیت از مفاد قانون نموده و تکيه بر آرای انتخاباتی مردم دارد و بدين ترتيب خود را يک سيستم معقول مورد تاییدجهانی قرار دهد.
آن گفتمانی که ريشه های رژيم را در مبارزه ای پيگير به يقين قطع خواهد کرد، نه توسل و تقاضای اجرای مفاد حقوق بشر از رژيم و نه خواستاری انجام همه پرسی عمومی برای تعيين نوع نظام کشور و انجام «انتخابات آزاد» توسط اين حکومت با نظارت بين المللی است، زيرا همهء اين خواست ها صرفاً با سقوط رژيم اسلامی به عنوان اهداف مورد نظر مبارزان بدست خواهد آمد. بدفعات ديده شده که حاکمان جمهوری اسلامی در برابر اين تقاضاها توجيهاتی را ارائه نموده اند که، متاسفانه، اغلب مورد پذيرش مقامات غربی و سازمان ملل متحد واقع شده است.
بنابراين، موضوع اصلی کار مبارزان بايد درخواست اجرای پارادايم «سکولاريسم»، يعنی جدائی مذهب به عنوان مجموعهء ايدئولوژيک دينی از سياست ملی وعمومی کشور، و حضور درعرصه های «اجتماعی!!» است. اين درخواست مدنی، برای رژيم البته بسيار سخت و پذيرش ناپذير است، زيرا بطور عملی دست ملايان را از کشورداری و حکمرانی بسهولت کوتاه مي کند و سردمداران حکومت اسلامی قادر به ارائهء آلترناتيوی در برابر آن نخواهند بود.
در مبارزه اگر پارادايم هائی چون دموکراسی، آزادی و سکولاريسم، که همگی از مفاهيم اجتماعی مي باشند، موجب شود تا رهبر یا پيشوايانی با تکيه بر اين گفتمان ها بوجود بیآیند، ضروری است که بطور اکيد در جهت آرمان جمعی حرکت نمایند. هرچه رهبری از اهداف افرادی که از آنها تبلور یافته و بوجود آمده است جدا گردد، همچون تافته ای جدا بافته خواهد شد که ابداً به آن تشکيلات و افراد تعلق و ارتباط منطقی نداشته و بدين سبب نيز اعمال اش درحوزهء منافع شخصی و یا سازمانی دیگری قرار خواهد گرفت.
اميدوارم همه ما در سال جديد بتوانيم با ايجاد يک مرکز انديشه وری پيشرو، از بين متفکران و انديشه وران لايق ايرانی مخالف رژيم اسلامی و معتقد به سرنگونی نظام، به تدارک روشی مدرن، کارا و خردورز برای تاسيس يک نهاد پويای مبارزاتی مستقل و بدون اتکا به خارجيان اقدام کنيم، تا با بکارگيری آن به سهولت به ادامهء حاکميت عده ای متحجر و دگماتيست سنتی در ايران خاتمه دهيم.
نوروزتان، مهرآفرين باد.
آدينه 2 فروردين ماه 1392 برابر 22 ماه مارس 2013
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.