|
فرارفتن از اصلاحطلبی؛ خطرها و واهمهها
آن بخش از مخالفان حکومت جمهوری اسلامی که
1) پیوند وثیقی در گذشته با اصلاحطلبان مذهبی داشتهاند یا مشی سیاسی آنها را ترجیح میدادهاند،
2) به واسطه گرایشهای ضد امپریالیستی، وضعیت موجود سیاسی در ایران را به یک رژیم همپیمان با غرب ترجیح میدهند، و
3) از رهبری یا جهت دهی به جنبشهای اجتماعی در خارج یا داخل کشور توسط گروههای غیر اسلامگرا (غیر خودی برای اصلاح طلبان مذهبی) هراسانند،
مدام مخاطبان مخالفان جدی رژیم جمهوری اسلامی و باورمندان به اصلاح ناپذیری و ضرورت سقوط رژیم را از خطرات گوناگون سقوط کلیت رژیم میترسانند.
سیاست ترس البته مثل یک شمشیر دولبه عمل میکند. از یک سو موجب میشود افراد قبل از اقدام مدتی دست نگاه داشته و به سرانجام عمل خود فکر کنند که نتیجه مثبتی است.
اما از سوی دیگر ممکن است باعث فراموش شدن سرکوبها و فسادها و دروغها و تقلبها و احساس غیر عملی بودن رهایی از دست حکومت استبداد دینی شود که تبعیض در آن نهادینه است. بدین ترتیب موضوع اصلاح ناپذیری رژیم و ضرورت سقوط آن در اذهان به حاشیه میرود.
سیاست ترس مبتنی است بر القای چهار خطر احتمالی. این چهار خطر القایی عبارتاند از
1) خطر تجزیه کشور،
2) خطر روی کار آمدن اپوزیسیون غیر دمکرات،
3) خطر نابود شدن بسیاری از تاسیسات کشور و کشته شدن میلیونها نفر در حمله خارجی به تاسیسات اتمی (مشخص نیست این عدد را از کجا میآورند و چگونه ممکن است) یا جنگ داخلی تحت عناوینی مثل سوریهای شدن یا لیبیاییزه شدن، و
4) خطر اپوزیسیون برساخته شده توسط خارجیها.
همه این خطرها در ادبیات ترسافکنان در صورتی محقق میشوند که براندازان علیه حکومت در سراسر کشور به پا خیزند و شالوده ادارهء کشور از دست حکومت بیرون برود. جالب اینجاست که حکومت نیز همین سیاست القای ترسهای چهارگانه را برای ترساندن تودهی مردم از سقوط خود دنبال میکند. سیاستهای تبلیغاتی حکومت علیه مخالفان نیز بر این چهار محور متمرکز است.
خطر تجزیه
چندی است که هرگاه گروهها و افرادی از هنجارهای موجود در میان بخشی از مخالفان یا ادبیات رسمی حکومت فراتر میروند، به تبلیغ یا ترویج یا کمک به تجزیه کشور متهم میشوند.
اگر گروههایی معتقد به دخالت بشر دوستانه دولتهای غربی در ایران در شرایطی همانند سوریه یا لیبی باشند، به فراهم آوردن زمینههای تجزیهء کشور و دست داشتن در خونریزی تا حد میلیونها نفر متهم میشوند. اگر گروههایی از فدرالیسم دفاع کنند و دمکراسی در سطح ملی را برای رسیدن به اهداف خود کافی ندانند به تجزیه طلبی متهم میشوند.
آیا خطر تجزیه ایران تا این حد جدی است؟ چرا باید از این امر هراسید و نام آن را خطر گذاشت؟ آیا این خطر یا مطالبه یا احتمال (به هر ترتیبی که بدان نگاه کنیم) در همهء کشورها از جمله کشورهای دمکراتیک وجود ندارد؟ افراد و گروههایی که طرح خطر تجزیه ایران را مطرح میکنند چه ایدئولوژیای دارند و از طرح این خطر چه منافع یا دستاوردهایی را دنبال میکنند؟
فروش استبداد با خطر تجزیه. در حول و حوش سالهای 1384 تا 1384 گروهها و افرادی که میخواستند حکومت سپاهیان را به مردم بفروشند و احمدینژاد را سر کار بیاورند، مهمترین موضوعی را که مطرح میکردند خطر تجزیهء ایران در نتیجهء حاکمیت دوگانه بود. در سالهای 1358 تا 1361 نیز خطر تجزیه بستری برای سرکوب اقلیتهای قومی و گروههای سیاسی مخالف بود. امروز نیز آنها که میخواهند وضعیت موجود یا استبدادی از نوع دیگر را به جامعه ایران و جامعه جهانی بفروشند به سراغ خطر موهوم تجزیه ایران میروند. در حال حاضر بزرگترین خطر برای تجزیه کشور حکومت تمرکزگرا، تمامیت خواه و اقتدارگرای جمهوری اسلامی است، نه قدرتهای خارجی و نه مخالفان.
جنبش اعتراضی
خطر توهمی تجزیه. عراق کشوری است که قبل از حملهء نظامی همه جانبه ایالات متحده در سال 2003 منطقهای از آن (اقلیم کردستان) عملاً «منطقهء پرواز ممنوع» بود و دولت مرکزی اقتدار چندانی در آن حیطه نداشت؛ شکاف میان سنیان از یک سو و کردها و شیعیان از سوی دیگر به واسطهء سیاستهای صدام افزایش یافته بود؛ پس از حملهء نظامی اختلافات میان شیعه و سنی بالا گرفت تا حدی که هنوز ماهانه صدها نفر در بمب گذاریها کشته میشوند؛ در اوج درگیریها حتی کسانی مثل اعضای کنگرهء امریکا و افرادی در دولت بوش به تقسیم عراق به سه کشور باور داشتند. علیرغم همهء این مواضع و واقعیات، عراق تجزیه نشد چون نه قدرتهای بزرگ و نه قدرتهای منطقهای و نه همسایگان این کشور مایل بودند ترتیبات امنیتی موجود را به هم بزنند.
ایران هم در درون از همگراییای به مراتب بیش از عراق برخوردار است و هم در بیرون قدرتهای بزرگ مایل نیستند خود را با نتایج ناشی از تجزیهء یک کشور بزرگ (مثل آنچه پس از سقوط دولت مرکزی در یوگسلاوی سابق اتفاق افتاد) درگیر سازند. برای قدرتهای بزرگ و نیز قدرتهای منطقهای و همسایگان ایران، امنیت منطقه در درجهء اول اهمیت قرار دارد و موضوعاتی مثل تروریسم، صلح اعراب و اسرائیل، حقوق بشر و دمکراسی به مراتب کم اهمیت تر از مسائل امنیتی است. از این جهت کسانی که مدام از خطر تجزیه سخن گفته و ایرانیان را از حمله خارجی (با ذکر تجزیه به عنوان یکی از پیامدهای آن) یا جنگ داخلی با پشتیبانی خارجی میترسانند (تا نظم سیاسی موجود در ایران چندان تغییری بر خلاف میل آنها پیدا نکند) توهمات خود را بیان میکنند. البته در صورت تداوم سرکوب و تبعیض و تداوم قصابی حکومت، دولت مرکزی ضعیفتر شده و امکان تجزیهء کشور از درون بیشتر میشود.
خطر اپوزیسیون غیر دمکرات
خطر دیگری که مخالفان از آن ترسانده میشوند تا مگر به سمت براندازی نروند، خطر آن بخش از اپوزیسیون است که شباهت زیادی به جمهوری اسلامی از حیث دمکرات نبودن یا کیش شخصیت رهبران یا بسته بودن دارد. در این گونه یادآوریها اپوزیسیون عمدتاً به این بخش تقلیل داده میشود؛ گفته میشود “اپوزیسیون” اما فقط در باب یک بخش کوچک آن سخن گفته میشود. همچنین با فراموش کردن جنایات عظیم رژیم مثل کشتار سال 67 یا اعدام هزاران تن در سالهای 1360 و 1361 یا نقض هر روزه حقوق شهروندان با حجاب اجباری یا گزینش یا تفکیک جنسیتی برخی اقدامات تروریستی مخالفان برای تلطیف چهره نظام ذکر میشود.
خطر لیبی یا سوریه شدن
خطر القایی بزرگ تر برای ترساندن مردم و مخالفان از هر گونه حرکتی غیر از حرکت در زیر علم و پرچم گروهی که به قانون اساسی جمهوری اسلامی و ولایت فقیه باور دارند، خطر تبدیل شدن ایران به لیبی یا سوریه است. اینان به مردم یاد آور میشوند که اگر بخواهند رژیم برود و از آغاز شعار “سقوط رژیم” را بدهند بلایی به سرشان خواهد آمد که بر سر مردم سوریه رفته است.
طبیعی است که در شرایط هراس، مخالفان میان یک ویرانه و ایرانی تحت حکومت ولایت فقیه، دومی را انتخاب میکنند. رژیم جمهوری اسلامی نیز مردم ایران را میان ویرانه و حکومت موجود مخیر کرده است. در این گونه سخنان اصولاً ذکری از کشورهایی که مردم رژیمهای سیاسی خود را تغییر داده و سرنوشت بهتری با هزینه اندک کسب کردهاند (مثل کشورهای اروپای شرقی) به میان نمیآید.
خطر چلبی سازی
برای ترساندن مخالفان از هر گونه سازماندهی و گردهمایی و ائتلاف میتوان آنها را از مخالفانی ترساند که به زعم نیروهای ضد امپریالیست در آب نمک قدرتهای بزرگ برای رهبری سیاسی آینده خوابیده میشوند. این نوع نظریهء توطئه − با این مضمون که قدرتهای بزرگ “چهره سازی میکنند” − چیزی از نظریهء توطئه جمهوری اسلامی که دست دشمن را در همهء امور میبیند کم ندارد. تعابیری مثل “چلبی سازی” برای آن است که به مخالفان گفته شود “بیخود تلاش نکنید و به گروههای برانداز نپیوندید. به دنبال ائتلاف هم نباشید. از پیش تصمیم گرفته شده که پس از سقوط چه کسانی قدرت سیاسی را در اختیار خواهند داشت. وقت خود را تلف نکنید.”
اتفاقا در مورد لیبی کادر رهبری در دوران براندازی، عمدتاً از سیاسیون جدا شده از قذافی شکل گرفت و پس از آن نیز کسی بالا نیامد که قبلاً در آب نمک خوابیده باشد (مگر آن که با نظریهء توطئه همه چیز را از قبل برنامه ریزی شده بدانیم). مورد عراق نیز نشان داد که در نهایت چلبی و چلبیها نقش چندانی در شکل گیری قدرت سیاسی بازی نکردند و قدرت به دست کسانی مثل مالکیها افتاد که از سازماندهی سیاسی برخوردار بودند و با دیگر گروهها ارتباط وثیق داشتند.
***
بخشی از جریانهای مارکسیست که از انقلاب به اصلاح روی کردهاند و فروپاشی رژیم را موجب روی کار آمدن رژیمی متمایل به غرب تصور میکنند، بخشی از گروههای چپ مذهبی که تغییر خامنهای یا تغییر دولت را میخواهند و نه تغییر رژیم را، و بخشی از گروههای ملیگرا که رژیم موجود را به شکلگیری رژیمی دیگر با مداخلهء خارجی ترجیح میدهند (و تصور نمیکنند که مردم بتوانند این رژیم را ساقط کنند) در این داستان سازیها با هم اشتراک نظر دارند. در حوزه بحث از چلبیسازی، تلاش میشود در میان مخالفان لولویی ساخته شده و بقیه از آن ترسانده شوند. تجزیهء کشور، لیبیاییزه شدن، یا دست بالای اپوزیسیون غیر دمکرات نیز لولوهای دیگری هستند.
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مقاله:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |