|
بازگشت به خانه پيوند به نظر خوانندگان آرشيو مقالات آرشيو صفحات اول جستجو |
دوشنبه 19 فروردين ماه 1392 ـ 8 آوريل 2013 |
کردستان و شعار «سرنگونی رژيم»
ناصر ايرانپور
يکی از پرسش هايی که همواره در مقابل جنبش کردستان قرار داشته اين بوده که آيا احزاب کُردی محق هستند، و يا اساساً اصولی است، که شعار سرنگونی حکومت مرکزی ايران را مطرح سازند؟
طرح اين پرسش به چند دليل صورت میگيرد:
* نخست اينکه گفته میشود که کُرد به هر حال "تنها" بخشی از مردم ايران را تشکيل میدهد و امر سرنگونی رژيم و هرگونه تقابل براندازانه با آن به کل مردم ايران مربوط میگردد.
* دوم اينکه گفته میشود که کردستان صرفاً يک اپوزيسيون متعارف حکومت مرکزی نيست و مسألهء آن از سه وجه متفاوت ذيل برخوردار است:
الف) وجهی از آن ساختاری است و متوجه تمرکززدايی و تراکمزدايی عمودی قدرت سياسی و مشارکت در سياست کلان کشور است.
ب) وجه دوم منطقهای است و معطوف بهخودمديريتی سياسی در خود کردستان است.
پ) وجه سوم آن نيز به مطالبات عمومیتر دمکراتيک چون آزادی بيان، آزادی احزاب و غيرهبرمیگردد.
گفته میشود کهغيرمحتمل نيست کهرژيم تحت شرايطی [مثلاً، تحت فشار بينالمللی، تضعيف شدن قدرت سرکوب آن، نگرانی از پارچه پارچهشدن کشور در صورت ادامهء بیتوجهی به آن] تن به بخشی از خواستههای منطقهای بدهد، بدون اينکه سرنگون شود و حتی بدون اينکه لزوماً در سطح سراسری تحول ژرف دمکراتيک صورت گيرد. رژيم مرکزی حتی ممکن است، طی پروسهای، ماهيتی شبه دمکراتيک پيدا کند و يا تودههای مردم را پشت سر داشته باشد و تحت شرايطی تن به مذاکره بدهد. طرح شعار سرنگونی مانع آغاز چنين روندی خواهد بود.
* سوم اينکه گفته میشود که کردستان به هر حال توانايی سرنگونی رژيم را ندارد و مبارزهء جنبش آن برای کشاندن حکومت مرکزی سر ميز مذاکره بوده است و طرح شعار سرنگونی صرف نظر از اينکه امکان اين مصالحه را کم خواهد کرد، کل پتانسيل جنبش را در گروی يک مبارزهء معطوف به حذف فيزيکی يکديگر ـ يا جنبش کردستان يا حکومت مرکزی ـ قرار میدهد و اين اشتباه است.
* و بالاخره دستهای از منظر پاسيفيستی و خشونتزدايی بر در پيشگرفتن راه های مدنی و مسالمت آميز تأکيد میکنند و طرح شعار سرنگونی ـ که در آن خشنوت مستتر است ـ را سازنده نمیدانند.
سطور ذيل تلاشی اوليه است برای ارائهء پاسخی شخصی به اين پرسش و، همچون فراخوانی برای بحث، قابل برداشت است و نه يک حکم قطعی.
خلاصهی نظر:
به باور من، در هر کدام از استدلالاتی کهدر رد طرح شعار سرنگونی رژيم مرکزی آورده میشوند، يک هستهء جدی از رئاليسم و راسيوناليسم نهفته است. معالوصف، ارائهء پاسخ قطعی و يک بار برای هميشه به پرسش "شعار سرنگونی: آری يا نه؟" نادرست است.
اينکه آيا احزاب ايرانی، به انضمام احزاب کردستانی، محق و مجازند شعار سرنگونی را مطرح سازند، قبل از هر چيز بهماهيت، موضع و عملکرد خود حکومت مرکزی در قبال آنها برمیگردد. اگر به عملکرد حکومت اسلامی ايران نظری بيافکنيم، درخواهيم يافت که شعار براندازی قبل از اينکهاز سوی اپوزيسيون در ارتباط با رژيم اسلامی طرح شده باشد، از سوی خود اين رژيم در مقابل اپوزيسيون طرح شده است؛ آن هم به خشونت آميزترين وجه خود. رژيم اسلامی استعداد عجيبی دارد همه را بر عليهخود برانگيزاند. برای نمونه، مجاهدين در ابتدا نمیخواستند با رژيم بطور رودررو دربيافتند. رژيم با ارتکاب جنايات فجيع عليه آنها، آنها را به سمت تقابل سوق داد. بر حزب تودهء ايران و، اين اواخر، بر ملی ـ مذهبیها نيز چنين رفت. اکنون کدام بخش از اپوزيسيون ايران را میشناسيم که از اعمال قهر رژيم درامان مانده باشد؟ آيا قتل عام ده ها هزار اسير زندانی چيزی جز اعلان جنگ به دگرانديشان سياسی و فلسفی بوده است؟ حال، اپوزيسيون هم ـ که به هر حال به نسبت های متفاوت سر سازگاری با رژيم نداشتهاست ـ بماند؛ بخشی از بدنه و سران سابق خود رژيم و به اصطلاح اصلاح طلبان حکومتی نيز قربانی «سياست بکش و ببر» رژيم شدهاند. آيا اين رژيم خارج از ماهيت ارتجاعیاش با عملکرد خشونت بارش راهی جز طرح شعار سرنگونی را برای اپوزيسيون خود باقی گذاشته است؟ رژيمی که تن بههيچ قاعدهء دمکراتيکی، حتی قواعد بازی نادمکراتيک خودش هم نمیدهد، زبانی جز خشونت را نمیفهمد، چيزی جز جنايت و شيادی از آن ديده نشدهاست، تنها و تنها شايستهء سرنگونی است و بس. هرگونه انعطاف و انفعال در مقابل اين رژيم نمیتواند نتيجهای جز امتداد و استمرار سلطه و افتادن در دام آن را بهمراهداشتهباشد.
به ويژهکردستان، آن هم نهتنها بعنوان اپوزيسيون سياسی رژيم، که بعنوان يک ملت سلاخی شده نيز حساب گشوده با رژيم دارد. تمام جنايات رژيم جای خود، ترورهای ناجوانمردانهء آن در خارج از مرزهای کشور خود پروندهای قطور از جرم و جنايت عليه بشريت را به نمايش میگذارد. قتل بيش از هفت صد نفر از کنشگران کُرد در عراق و کشورهای ديگر چهرهء کريه و جنايتکارانهء اين رژيم را صد چندان نمايان میسازد. و صد البته قتل دکتر قاسملوی کبير و زندهياد دکتر شرفکندی نيز، که حکايت از اعمال قهر اين رژيم بر عليهکردستان دارد، از ياد بردنی نيست. رژيمی کهمخالفان خود را به مذاکرهدعوت کند و آنان را پشت ميز مذاکرهکشتار کند، تنها و تنها به درد سطل اشغال تاريخ میخورد و بس. لذا طرح شعار سرنگونی برای احزاب کردستانی نخست به دليل اينکه احزابی ايرانی هستند ضرورت پيدا میکند و دوم بدين دليل که احزابی کردی هستند. به بيانی باز هم سادهتر: اگر يک حزب ايرانی (سراسری) يک دليل برای طرح شعار سرنگونی رژيم داشتهباشد، احزاب کُردی چندين دليل برای اينکار دارند.
***
آری، اين درست است که کُرد تنها بخشی از ايران را تشکيل میدهد و امر سرنگونی به همهء مردم ايران برمیگردد. اما از اين واقعيت بطور مطلق نمیتوان استنتاج نمود که کُرد محق نيست شعار براندازی رژيم را مطرح سازد؛ آن هم بهدلايل عديده:
يک) موضع احزاب کردی در قبال رژيم تابع موضع رژيم در مقابل مردم کردستان است. اين رژيم هر آينه سياست نابودی فيزيکی احزاب کُردی را دنبال کند، اين احزاب نمیتوانند چيزی جز سرنگونی رژيم را مطالبهکنند.
دو) ممکن است مصالح واقعی مردم کردستان در مقاطعی همپوش مصالح همهء بخش های ايران نباشد، اما از منظر دمکراتيک تضادی با آن ندارد. معالوصف ممکن است تحت شرايطی درک اين دو از اين مصالح همسان و همگون نباشد. واقعيتی انکار ناپذير است که حکومت کنونی ايران بعد از انقلاب بهمن از وسيعترين پشتيبانی تودهای در سراسر ايران (منهای مجاهدين و بخشی از چپ) برخوردار بود. اما همين حکومت فتوای جهاد عليه مردم کردستان را داد. آيا بدين دليل کردستان میبايست تمکين میکرد و تسليم ارادهء رژيم میشد؟!
سه) اکنون از کجا استنتاج میکنيم کهسرنگونی رژيم امر مابقی مردم ايران نيست؟ آيا شاهد قيام تودههای ميليونی چند سال اخير مناطق مرکزی ايران نبوديم؟ آيا اپوزيسيونی هست کهبطور عملی دستکم خواهان طرد و کنارگيری رژيم نباشد؟
چهار) مردم کردستان نه تنها به صورت کلکتيو، بلکه بعنوان شهروندان کشور ايران نيز محق اند تا سرنگونی و کناره گيری رژيمی را بخواهند که آنها را از ابتدايیترين حقوق خود محروم ساخته است. گيريم در آينده حکومتی دمکراتيک سرکار بيايد. آيا غيرقابل تصور است کهاحزاب کردستان در اپوزيسيون آن قرار گيرند و در چهارچوب قواعد دمکراتيک و پارلمانی برای به زيرکشيدن آن و بر سر کار آوردن ائتلاف مطلوب خود تلاش کنند؟ اگر نه، آيا اين معنايی جز "سرنگونی" ـ هر چند بهشکل نرم و پارلمانی آن ـ دارد؟
پنج) کم در تاريخ و جوامع ناهمگون ديده نشده که منطقهای مشخص مطالباتی معين داشته، حکومت مرکزی در برابر آن ايستاده و اکثريت مردم آن کشور ـ اگر سياهی لشکر آن رژيم را تشکيل نداده باشند ـ در برابر رژيم سکوت اختيار کردهاند. حال اين سکوت بهدليل عدم نبوغ و خودآگاهی سياسی بوده باشد يا ترس از سرکوب رژيم، فرقی در معامله نمیکند که شهروندان ساکن اين منطقه از سوی جامعهء اکثريت تنها گذاشته شده است. اينکهاين جامعهء اکثريت به ميدان مبارزه نيامده است، چه رسد به اينکه شعار براندازی اين رژيم را بدهند را نمیتوان به زيان جامعهء اقليت تفسير کرد. برای نمونه، اگر چند هزار زن و دختر ايرانی به خيابان ها میريزند و شعار "ما انقلاب نکرديم تا به عقب برگرديم" را سر میدهند و رژيم آنها را قلع و قمع میکند و اما صدايی از ميليون ها زن ايرانی بلند نمیشود، اين را که ماجرا را گناه اقليت آگاه زنان ايران قلمداد نمودن و متهم کردن آنها به اينکه خواهان برکناری رژيم زنستيز میشوند، بسيار ظالمانه میدانم. اين امر در مورد کردستان آگاه و بپاخاسته و مقاوم صدق میکند. کردستان از اين لحاظ نيز محق و مجبور به مقاومت و دفاع فيزيکی از خود بود.
گفتهمیشود که مسألهء کردستان قدری با مسائل عمومی ايران متفاوت و از سنخ ديگری است. البته که چنين است. و اتفاقاً بدين دليل طرح شعار سرنگونی اهميت و ضرورتی دوچندان پيدا میکند، چرا که:
يک) آنچه کردستان مطالبه میکند، تغيير ساختاری در دولت و حاکميت وحشتناک متمرکز و متراکم ايران است. ممکن است مطالبات بخشی از مردم ايران با اصلاحاتی دمکراتيک در ساختار سياسی و اعطای بخشی از حقوق و آزادي های دمکراتيک بهمردم برآورده شوند و با آن طبيعتاً مشکلات کردستان نيز تعديل يابند، اما اين مشکلات بطور ريشهای برطرف نمیشوند. کردستان خواهان نظام فدراتيو در ايران و خودمختاری در کردستان است، بهبيانی سادهتر میخواهد در حاکميت کشوری کهقرار است بهوی نيز تعلق داشته باشد مشارکت داشته باشد و از حکومت ملی ـ منطقهای خود در کردستان برخوردار گردد. هيچکدام از اينها در حکومت اسلامی قابل تصور نيست. لذا طرح سرنگونی رژيم برای کردستان به سه معنا ضرورت پيدا میکند؛ نخست برای نيل بهآزادي های دمکراتيک بعنوان شهروندان ايرانی، دوم و سوم به جهت تغيير ماهوی و ساختاری حاکميت متمرکز در راستای مشارکت در حکومت مرکزی و کسب خودمديريتی سياسی در کردستان.
دو) و، آری، بطور مطلق هم غيرمحتمل نيست کهرژيم تحت شرايطی در مقابل جنبش کردستان بخشاً ناچار به عقب نشينی شود، بدون آنکهساختار آن بلافاصله دستخوش تغيير ساختاری گردد (همانطور که چند بار در عراق ديدهايم و اکنون در ترکيه بتدريج شاهد آنيم...)، اما چنين عقب نشينیهايی مقطعی و تاکتيکی خواهند بود. اين عقب نشينی تنها زمانی منشاء و منبعی برای تغييرات با ثبات خواهند گرديد که در تداوم خود منجر به برکناری رژيم و يا دست کم تغيير ساختاری و تصريح آن در قانون اساسی کشور گردند. به چنين رابطهء کل و جزئی دکتر قاسملو به بهترين وجه خود اشاره داشته است. دکتر قاسملوی پراگماتيست به درستی میگفت اگر خودمختاری در کردستان استقرار يابد، اين محرک و اهرم و نيروی کمکی خواهد بود برای استقرار دمکراسی در سراسر ايران و اگر دمکراسی در سراسر ايران برقرار گردد، اين ضامنی برای خودمختاری در کردستان خواهد بود. اما امروز بعد از سی و اندی سال ديگر میدانيم که مقولههای دمکراسی، آزادی، خودمختاری، فدراليسم،.. با رژيم سرسازگاری ندارند و سياستگزاری و تعيين شعارها و آماج های استراتژيک بر اساس آن اشتباه محض است. حال اگر زمانی رژيم دستکم از سياست براندازی قهرآميز اپوزيسيون دست برداشت، آنگاه اتخاذ سياست ديگر ضرورت پيدا میکند. تا آن زمان سياست کُردی بايد بر براندازی تام و کمال رژيم و کمک به شکلگيری يک ائتلاف ايرانی حول آن استوار باشد.
سه) شايعاتی در مورد تلاش های جديد رژيم برای مذاکرهبا احزاب کُردی در سايت ها طرح شدهاند. آری، رژيم ممکن است با نياتی مشخص چنين تداعی کند کهآمادهء گفتگو است، اما سرمايه گذاری احزاب کردی روی آن مخرب و گمراه کننده خواهد بود. آنها آنقدر واقعگرا و مجرب هستند که بدانند رژيم جمهوری اسلامی نه آنقدر درمانده است و نه يک شبه به خرد دست يافته کهتن به چنين مصالحهای بدهد. سيگنال هايی که رژيماز طرق نزديکان خود برای احزاب کردستان میفرستد، چيزی جز شيادی سياسی نيست. آخر کدام عقل سليم باور دارد کهرژيم نخستوزير و رئيس مجلس سابق خود را محبوس کند، اما بيايد با احزاب کُردی مصالحهکند؟! آری، رژيم به لحاظ منطقهای به تنگنا افتادهاست. دولت ترکيه بشدت در پی اين است کهدر خود ترکيه، در سوريه و در عراق ابتکار عمل را بدست گيرد و اين شامل قضيهء مهم کُرد هم میگردد. در کشور مهم ترکيه وحشت تُرک از کُرد به ميزان زيادی ريخته و جای خود را به تعقل داده است. از نشانههای بارز آن علاوه بر نشان دادن نرمش در مقابل حزب کارگران کردستان عکس گرفتن سران حکومت ترکيه در کنار پرچم کردستان، دعوت از مسعود بارزانی برای شرکت در کنگرهء حزب حاکم ترکيه و حتی پيشنهاد کمک به حکومت اقليم کردستان در صورت حملهء نظامی دولت مرکزی عراق میباشد. فراموش نکنيم کهاحزاب کردستان عراق، و بهويژه حزب دمکرات کردستان (عراق) عميقترين مناسبات را با دولت مرکزی ايران داشتهاند و اما امروز ترکيه است که به مصداق سياست "فرار به جلو" حکومت ايران را پشت سر خود گذاشته است. همهء اين واقعيات جمهوری اسلامی را وا میدارد تا به يک سری مانور دست بزند. اما از اين نقطه که بيايد پيشنهادی جدی برای مصالحه را مطرح سازد، فرسخ ها دور است. اساساً ماهيت آن چنين اجازهای را به وی نخواهد داد. در اين برو-بياها خودشيرينی احزاب اسلامی کردستان عراق را نيز که میخواهند قيمت خود را پيش حکومت اسلامی بالا ببرند، از ياد نبريم. ما تاوان چنين واسطههايی را با مرگ رهبران مان دادهايم. تکرار آن ديگر فاجعهای باز هم بزرگتر خواهد بود.
چهار) بديهی است میتوان با رژيم نبرد کرد، شعار سرنگونی آن را هم داد، در همان حال هم با آن به مذاکره نشست. دکتر قاسملو میگفت که مبارزهء ما در اصل برای سرنگونی رژيم نيست، برای ناچار ساختن آن به مذاکرهاست. در نفس اين گفته در آن شرايط مشخصاشکالی نيست. اشکال آنجا پيدا میشود که از آن استنتاج نمود که طرح شعار سرنگونی برای احزاب کُردی در تمام شرايط اشتباه است. فراموش نکنيم خود دکتر قاسملو همان زمان نيز شعار سرنگونی رژيم را میداد و فراموش نکنيم که رژيم آن هنگام از حمايت وسيع تودهای برخوردار بود، بخشی از چپ ايران از آن پشتيبانی میکرد، بخش سوسياليستی جهان را پشت سر داشت. لذا سياست وادار کردن رژيم به مذاکره و پايان دادن به جنگ در کردستان هر چند نافرجام ماند، اما اصولی بود. اکنون اما با شرايطی کاملاً متفاوت روبرو هستيم؛ منفور بودن بیحد و حصر اين رژيم ديگر بر کسی در داخل و خارج پوشيده نيست؛ رژيم در انزوای بينالمللی قرار دارد. هيچ نيروی سياسیای نيست که در اپوزيسيون و قطب مقابل آن قرار نگرفته باشد. در چنين شرايطی طرح اين نکتهکه سرنگونی رژيم مسألهء محوری کردستان نيست، نمیتواند بدون سود برای حکومت باشد و به اعتبار احزاب کُردی آسيب نرساند. نافرجامی و مخرب بودن سياست مدارا با رژيم اسلامی دست کم با ترور دکتر قاسملو و دکتر شرفکندی بايد برای مردم کردستان و فعالان آن روشن شده باشد. حال که چنين است سرنگونی رژيم بايد شفافتر و قاطعتر از زمان رهبری دکتر قاسملو ـ که به هر حال در آن حال و هوا در ميان تودههای مردم ايران نسبت بهرژيم توهم وجود داشت ـ طرح گردد.
گفتهمیشود کهکردستان از توان سرنگونی رژيم برخوردار نيست و يا اصولی نيست که به تنهايی بهای آن را بپردازد. اين دو گزاره تنها بصورت مشروط قابل قبولند، چرا که:
الف) طرح يا عدم طرح شعار سرنگونی رژيم تابع پارامترهای متفاوتی است که تنها يکی از آنها توازن قدرت فيزيکی طرفين است. پارامترهای ديگر، از جمله مشروعيت مردمی، است که همه میدانيم که رژيم از آن برخوردار نيست؛ ساختار و سازوکارهای دمکراتيک برای مشارکت در پروسهء سياسی در کشور است که رژيم آن را از مردم و اپوزيسيون سلب نموده، اعمال سياست خشونتبار حذف فيزيکی از سوی رژيم است که همزاد آن است و به نظر نمیرسد بدون سرنگونی آن تغييری در اين شرايط ايجاد شود.
ب) آری، موفق نشدهايم رژيم را ساقط سازيم، اما فراموش نکنيم که رژيم نيز با وجود سياست "سرکوب، ارعاب و تطميع"، با وجود کشتار ده ها هزار نفری از مخالفان خود، با وجود دستگاه های عريض و طويل اطلاعاتی و امنيتی و سرکوب خود، نتوانستهاست اپوزيسيون خود را نابود سازد. تازه، طيف مخالفان رژيم به لحاظ کمی و کيفی و تنوع درونی آن پيوسته در حال گسترش بوده است و به هر حال اکنون غيرقابل قياس با زمانی میباشد که کردستان و بخشی از چپ ايران به تنهايی علم سرنگونی آن و مقاومت در مقابل آن را برداشته بودند. لذا، قبل از اينکه از نافرجامی اپوزيسيون با امکانات وحشتناک محدودش سخن برانيم، بايد از شکست مفتضحانهء سياست حذف و نابودی فيزيکی اپوزيسيون توسط رژيم با وجود امکانات نامحدودش سخن گفت. اين امر به ويژه برای کردستان صدق میکند که رژيم میخواست به لحاظ سياسی محو اش سازد، اما اکنون نيرومندتر و قائم به ذات تر از هر زمان ديگری ايفای نقش میکند، آن هم در چهار کشور.
پ) و آری، سياست سرنگونی رژيم تاکنون بطور کامل به ثمر ننشستهاست، اما سياست مصالحه با رژيم نيز شکست سختی خورده است، بطوري که اکنون بخشی از بدنهء ديروز رژيم نيز جزو مخالفان جدی و برانداز آن هستند. همه شاهد تلاش های صادقانهء مجاهدين در فردای انقلاب بهمن برای کاستن از تنش با رژيم بوديم، همه شاهد کنار آمدن ليبرال ها و ملی ـ مذهبی با رژيم بوديم، همه شاهد سياست های مماشاتگرانهء حزب تودهء ايران و فدائيان اکثريت در ارتباط با رژيم بوديم، همه شاهد تلاش های مصالحه جويانهی حزب دمکرات کردستان ايران بوديم، همه شاهد تلاش های اصلاح طلبان برای استحاله و قابلتحمل کردن و گشودن فضای باز سياسی کشور بوديم،.. سياست کداميک از اين طيف ها با موفقيت همراه بودهاست؟ غير از اين است که آنها نيز عملاً بهجبههی اپوزيسيون آن هنگام رژيم پيوستهاند؟
ت) طرح شعار سرنگونی بهخودی خود حضور و وجود آلترناتيو در مقابل رژيم را تداعی میکند و به مردم میگويد اين سرنوشت مختوم و ازلی آنها نيست. مگر غير از اين است کهاحزاب کردستان از سه منظر ساختاری، سراسری و منطقهای آلترناتيو رژيم اسلامی ايران هستند؟
ج) و اگر استدلال "عدم طرح سرنگونی برای کاستن از هزينهها" در اوايل حاکميت اسلامی نيز منطقی میبود، حال ديرزمانی است کهديگر منطقی نيست، چه که از سويی کردستان ديرزمانی است که اين بها را پرداخته است و، از سويی ديگر، قدرت و ابزارها و سازوکارهای رژيم در قياس با بعد از انقلاب برای سرکوب (چون فريب مردم و گسيل جوانان ناآگاه ايرانی به جنگ مردم کردستان، قطع راه های ارتباطی کردستان به بيرون و با افکار عمومی ايران و منطقهو جهان،..) بسيار کاهش يافته است و بر همين مبنا بسيار دشوار است رژيم بتواند چون گذشته به اعدام های دسته جمعی دست بزند، شهرهای کردستان را بمباران کند و اما چون آن زمان در مابقی ايران و در جهان آب از آب تکان نخورد. رژيم، بويژه در ارتباط با کردستان، هنگام ارتکاب جرم و جنايت بسيار محتاطانهتر عمل میکند، چون از نفوذ و قدرت بسيج احزاب کردستان و از بهميان آمدن پای کشورهای ديگر وحشت دارد. لذا فاکتور "هزينه" نمیتواند به تنهايی و در هر شرايطی استدلالی محکم در رد طرح شعار سرنگونی باشد.
***
و بالاخره:
برای من غيرقابل فهم نيست کهکسانی معتقد به معجزه باشند و بخواهند از راه های مدنی و مسالمتآميز به مطالبات مردم برسند، بويژه اگر در داخل کنش داشته باشند. برای من غيرقابل فهم است حزبی از عدم اعمال قهر عليه رژيم و دوری از سياست سرنگونی آن دم بزند که سی و اندی سال سابقهء مقاومت و تقابل فيزيکی با دولت را در بيلان سياسی خود داشته و از ارگان های نظامی برخوردار باشد. برخورداری از تشکيلات علنی و نظامی برای نيرويی که تعامل مسالمتآميز با رژيم و تحقق مطالبات آزادي خواهانهء مردم، آن هم مطالبات ساختاری، در اين رژيم را ممکن بداند، را غيرقابل فهم میدانم. آری، میبايست تا جايی کهممکن است از برخورد نظامی با دولت پرهيز جست، اما نفی مقابله و مقاومت قهرآميز با دولت تحت هر شرايطی نه اصولی است و نهواقعی، آن هم برای احزاب کردستان با رسالتی کهدر پيش دارند.
بهباور من حتی تحت شرايطی میتوان برای کمک بهگشايش فضای باز سياسی کشور، تشويق مردم به مشارکت در رقابتهای سياسی و رشد علاقمندی آنها، وادارکردن نيروهای مستبدتر داخل رژيم بهعقبنشينی و تشديد و بهخدمتگرفتن تضاد آنها بطور غيرمستقيم طبق قواعد بازی رژيم در "انتخابات" آن نيز شرکت کرد، اما اين نسخهای نيست کهبتوان برای هر زمان و هر شرايطی پيچيد. در شرايطی بايکوت میتواند بسيار مؤثرتر باشد.
در شرايط مشخص کنونی کهاپوزيسيون داخلی خود رژيم نيز امکان عرضاندامکردن ندارد، چهبرسد بهاپوزيسيون واقعی، سياست درست تنها میتواند بايکوت قاطع نمايش "انتخابات" باشد. اين ادعا کهگويا مردم باوجود تحريم انتخابات از سوی اپوزيسيون باز در انتخابات شرکت میکنند، بهشدت نادرست است و تنها میتواند بهاپوزيسيون آسيب برساند. امروز اپوزيسيون جای خود، حتی اصلاحطلبان داخل رژيم نيز از بايکوت صحبت میکنند.
وانگهی رسالت حزب سياسی پيشرو و مدعی، ارائهی بديل و آلترناتيو است. سياست "نهشرکت نهتحريم" نمیتواند آلترناتيو باشد.
بهويژهدر چنين روزهايی کهتودههای مردم بنبست سياسی موجود را بيش از پيش لمس میکنند و روزنهی باز هم کمتری برای تغيير و استحالهی داخلی رژيم میبينند، طرح شعار سرنگونی برای پايهريزی نظامی کهدر آن انتخابات آزاد نهرؤيا کهامری بديهی باشد، ضرورت دارد.
18 مارس 2013
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.