|
بازگشت به خانه پيوند به نظر خوانندگان آرشيو مقالات آرشيو صفحات اول جستجو |
دوشنبه 2 ارديبهشت ماه 1392 ـ 22 آوريل 2013 |
وضع مطلوب ما با آنچه که هم اکنون حاکم است تفاوت دارد
گفتگو با اکبر اعلمی
گفتگوگر: روزنامهء شهروند
روزنامهء شهروند: اکبر اعلمی نماينده مجلس ششم و هفتم شورای اسلامی است که در دوره هشتم موفق به گرفتن تاييد صلاحيت از شورای نگهبان نشد. او قبل از انقلاب به پيروی از دستور آن زمان امام (ره) با سلاح از پادگان متواری شد و مدتی نيز برای فرار از دست ماموران ساواک در بيمارستان زنان خود را بستری کرده بود. او در زمان جنگ مسئول بخش سياسی – فرهنگی سپاه تهران بود و در طول جنگ نيز به افتخار جانبازی نائل شده است. در دانشگاه عضو شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجويان دانشگاه علامه طباطبايی و مؤسسه علوم بانکی بود. از 1366 تا 1378؛ فرماندار مغان، معاون اداره کل امور انتظامی وزارت کشور، معاون اداره کل بازرسی وزارت کشور، معاون اداره کل دفتر مطالعات و تحقيقات سياسی وزارت کشور و مديرکل بازرسی بنياد مستضعفان و جانبازان و مشاور سياسی و اجتماعی سرپرست بنياد بود. از سال 69 تا 78 روزنامهنگاری میکرد و عضو هيئت تحريريه روزنامه سلام بود. در سال 1378 کانديدای نمايندگی مجلس شورای اسلامی از حوزه تبريز شد که با حمايت جناح اصلاحطلب و با رأی اول به مجلس راه يافت.
***
پرسش: تعريف شما از اصلاح طلبی چيست و به طور خلاصه چه نوع اصلاحات اقتصادی سياسی و فرهنگی مد نظر شماست؟
پاسخ: به زبان بسيار ساده، ما وضع موجود را نامطلوب می دانيم و از آن ناخرسنديم و لذا در سودای اصلاح آن و رسيدن به وضع مطلوب و دلخواه خود می باشيم. بنابراين وضع مطلوب و مورد نظر ما از حيث سياسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و حتی مذهبی با آنچه که هم اکنون حاکم است و توسط تئوريسين ها و بخش موثر حاکميت و طيف موسوم به اصولگرايان تبليغ و ترويج می شود کم و بيش متفاوت است. اگر بخواهم کمی علمی تر به اين سوال شما پاسخ بدهم، بايد گفت که اصلاحات و اصلاح طلبی مورد نظر ما ناظر به استفاده از همه ظرفيت های مدنی و مسالمت آميز برای برچيدن روابط و مناسبات غيردموکراتيک و تبعيض آميز در عرصه های گوناگون و تلاش برای استقرار جامعه ای مطلوب، آزاد، مرفه و برخوردار از امنيت و عدالت است.
پرسش: اين جامعه مطلوب و مورد نظر شما چه مشخصاتی دارد؟
پاسخ: با نگاه کمال گرايانه و آرمانی، جامعه مطلوب ما جامعه ای است که در آن آزادی، عدالت، رفاه و جمهوريت به مفهوم واقعی آن حرف اول را می زند و همه چيز مبتنی بر خواست و اراده آزاد مردم است و در آن حقوق اساسی و شهروندی مردم و اقوام مختلف ايرانی مورد احترام واقع می شود. اما با نگاه واقعبينانه و حداقلی، ما معتقديم که قانون اساسی موجود هم اگر بطور کامل و مطابق با آن چه که مدنظر خبرگان و نويسندگان قانون اساسی بوده است به اجرا در آيد، همين قانون هم از ظرفيت هائی برخوردار است که در صورت اجرای کامل کم و بيش می تواند رضايتمندی نسبی مردم را در ابعاد سياسی، اجتماعی و اقتصادی فراهم سازد.
پرسش: اشاره کرديد که وضع مطلوب ما با رويکرد اصولگرايان متفاوت است، درحاليکه آنها هم می گويند که ما اين قانون اساسی را قبول داريم. پس اختلاف در چيست؟ اگر ممکن است به چند نمونه از اين تفاوت ها اشاره کنيد؟
پاسخ: بنظر نمی رسد که اصولگرايان در اين گفتار و ادعای خود صادق باشند. وانگهی ما قانون اساسی را فصل الخطاب می دانيم، اما اصولگرايان مورد نظر شما به قانون اساسی نگاه ابزاری دارند و به همين دليل اغلب به اصولی استناد می کنند که توجيه کننده وضع موجود و اقتدار حاکمان است. درحاليکه همين قانون اساسی فصلی بنام حقوق ملت دارد که در آن دهها اصل به آزادی ها و حق حاکميت مردم بر سرنوشتش تاکيد کرده است. نگاه اصولگرايان به قانون اساسی نگاه تبعيض آميز و مصداق نومن ببعض و نکفر ببعض است و در حاليکه برای توجيه اقتدار و اختيارات خود و حاکمان به اصول قانون اساسی متوسل می شوند اما عمدا اصولی را که ناظر به وظايف حاکميت است ناديده می گيرند. از طرفی رويکرد ما نسبت به مقولاتی مانند ولايت فقيه، اختيارات او و منشاء مشروعيتش، جايگاه قانون اساسی، آزادی های سياسی و مذهبی، نهادهای انتصابی، نقش مجلس، حکم حکومتی، نقش مردم در تعيين سرنوشتش، مساله انتخابات، جايگاه شورای نگهبان و نظارت استصوابی، نقش احزاب در کشور، اجتماعات، نقش و جايگاه نهادهای مدنی، نقش و جايگاه خبرگان رهبری، جايگاه روحانيت، نقش و جايگاه فقه، ديپلماسی و شيوه تعامل ايران با کشورهای جهان، بسيار متفاوت با رويکرد اصولگرايان و بويژه امثال آقای مصباح يزدی و پيروان اوست.
پرسش: اگر ممکن است وجه افتراق اصلاح طلبان و اصولگرايان را تشريح کنيد
پاسخ: باتوجه به اين که اين دو عنوان در حال حاضر به نفع دو باند و دو اردوگاه سياسی که قبلا چپ و راست خوانده می شدند، جعل شده است و هرکس که در اردوگاه چپ های قديم و سرسپرده و حواری رهبران آنان باشد، اصلاح طلب و هرکس در اردوگاه مقابل چپ ها و سرسپرده و حواری رهبران راستی های قديم باشد اصولگرا خوانده می شود ترجيح می دهم بجای وجه افتراق اصلاح طلبان و اصولگرايان به وجه افتراق اصلاح طلبی و اصولگرائی اشاره کنم: در رويکرد اصلاح طلبانه قدرت و اختيارات حاکمان از جمله ولیفقيه از خواست و اراده ملت و قانون اساسی ناشی می شود؛ در حالی که رويکرد اصولگرايانه غالبا منشا قدرت ولیفقيه را آسمانی و اختيارات او را فراقانونی تلفی می کنند. ما حاکميت مردم بر سرنوشت خود را يک حق الهی و قدرت حاکم را نيز ناشی از خواست و اراده ملت می شناسيم لذا در رويکرد اصلاحطلبانه، نهادهای انتخابی و انتصابی بايد هر دو در برابر ملت پاسخگو باشند. رويکرد اصلاح طلبانه به موضوعاتی مانند نظارت استصوابی نقد جدی دارند و آنرا در تعارض با دموکراسی و حق حاکميت ملت تلقی می کنند. در انديشه اصلاح طلبانه، اصالت خطقرمزها ناشی از قانون و محدود و معطوف به منافع ملی، تماميت ارضی و حقوق ملت است و نظر به اين که اشخاص در هر سطحی که باشند معصوم نيستند و هر آينه در معرض خطا و اشتباه قرار دارند؛ لذا مصون و بینياز از انتقاد نمی باشند و اگر راه های نقد حاکمان و صاحبان قدرت مسدود شود، قدرت انان به ببر هولناکی مبدل خواهد شد که نه می بيند و نه می شنود و بزرگترين هنرش دريدن زيردستان و حکم شوندگان است. التزام عملی و نظری به آزادی های سياسی نظير؛ آزادی انديشه، آزادی اجتماعات و راهپيمائی ها، آزادی انتخاب مذهب، آزادی بيان و نشر افکار و عقايد و آزادی پس از بيان از مشخصه های بارز انديشه اصلاح طلبانه است.
عادلانه تنظيم شدن قانون، فصل الخطاب بودن قانون، اصرار به قانونگرايی از ديگر ويژگیهای بارز اصلاحطلبی است. همچنين مشی و تفکر اصلاح طلبانه به هيچوجه نمی تواند با انحصارطلبی، تمامت خواهی، قيم مآبی و ديکتاتوری از سر آشتی درآيد و يک اصلاح طلب بايد تکثرگرا و اهل تسامح و تساهل باشد.
پرسش: آيا شما خود باور می کنيد که اصلاح طلبان واقعا با هرگونه انحصارطلبی و تماميت خواهی و قيم مآبی مخالفند، در حاليکه خودتان در پاسخ به نامه عده ای که خود را زندانی سياسی ناميده بودند اصلاح طلبان را مشتی انحصار طلب و تمامت خواه خوانديد.
پاسخ: خير، بنده بين اصلاح طلبی و اصلاح طلبان تفاوت قائلم و می گويم تفکر اصلاح طلبانه با هرگونه انحصارطلبی و تمامت خواهی مخالف است. از اينرو اگر کسی گرفتار اين آفت و بيماری شد نمی تواند خود را اصلاح طلب به مفهوم واقعی آن بنامد. بنابراين آندسته از انحصارطلبان و تماميت خواهانی که نام اصلاح طلب را با خود يدک کشيده و اصلاحات را در يک باند خاص خلاصه کرده و تمنیّات خود را به عنوان تصميمات اصلاح طلبان به ديگران ديکته می کنند بيشتر يک باند انحصار طلب مدعی اصلاح طلبی هستند تا اصلاح طلب واقعی راه دوری نرويم همين چند روز قبل يکی از دوستان و همکاران سابق ما در مجلس ششم که ظاهرا هم اکنون جزء 40 تا 50 مشاور آقای خاتمی است در مصاحبه با يکی از همين نشريات نزديک به باند اصلاح طلبان گفته بود 46 نفر مشاور خاتمی شورای راهبردی اصلاحات را تشکيل دادهاند و همچون گذشته برای اصلاح طلبان نسخه لازم را پيچيده اند. بعد هم او برای آقای خاتمی و خاتمی هم برای او نوشابه باز کرده و به نمايندگی از جريان اصلاحات کانديداتوری در انتخابات رياست جمهوری را بيکديگر تعارف کرده بودند. اين روش يعنی تصميم گيری در پستوها و توسط حواريون يک شخصيت به هيچوجه با انديشه اصلاح طلبانه سازگار نيست. اگر قرار است شورای راهبردی اصلاحات تشکيل شود ابتدا بايد کنگره ای تشکيل شده و از همه فعالان اصلاح طلب دعوت به عمل آيد پيشنهادات خود را ارائه داده و طی يک فرايند دموکراتيک و با توسل به سازوکارهای مناسب و منطقی و بدور از شخصيت زدگی های مرسوم نسبت به تشکيل چنين شورائی که به عقيده من يک ضرورت است اقدام کنند نه اين که 40-50 نفر افراد گمنام و ناشناخته ايام انتخابات در اتاقی گرد هم بيآيند به نيابت از يک جريان فکری برای همه نسخه انتخاباتی بپيچند و از ديگران هم بخواهند که ميمون وار از انها تقليد کنند، يعنی دقيقا همان کاری که اصولگرايان تحت عناوينی مانند گروه 2+1 و نظاير ان انجام می دهند!
پرسش: رويکرد شما نسبت به ولايت فقيه چيست؟
پاسخ: ما به ولايت فقيه صرفا به عنوان يک مقوله سياسی و نه معنوی می نگريم و معتقديم که ولايت فقيه يک نظريه فقهی است که انکار ان به هيچ وجه به منزله انکار واجبات دينی نيست و تنها به اين دليل که نظام سياسی مستقر مبتنی بر ولايت فقيه است و قانون اساسی موجود نيز بر پايه اصل ولايت فقيه تنظيم و استوار شده است به آن وفاداريم. حال اگر پذيرفتيد که ولايت فقيه يک نظريه فقهی است در اين صورت بايد بپذيريد که دامنه اختيارات و ولايت فقيه می تواند از حداقل که ناظر به امور حسبيه است تا ولايت مطلقه که منطبق بر رويکرد حاکم است در نوسان باشد و از نظر دينی هيچ تفاوتی ميان انتخاب رويکرد حداقلی و حداکثری نسبت به اين مقوله وجود ندارد. البته ممکن است سستی اعتقاد ما به ولايت فقيه اشتباه باشد و در نزد خدا هم معاقب و خسرالاخره شويم، اما تشخيص اين امر با خداست و نه حکومت! از اينرو هر قانون اساسی و نظام سياسی ديگری هم که در کشور مستقر و مورد تائيد و حمايت اکثريت مردم باشد، باز به آن ابراز وفاداری کرده و نسبت به آن التزام عملی خواهيم داشت در غير اين صورت ناگزير به ترک تابعيت هستيم. در خارج از ايران هم که باشيد و تابعيت يک کشور خارجی را بپذيريد باز همين رابطه بين شما بعنوان يک شهروند و حکومت بايد برقرار باشد. از طرفی برخلاف آن گروه از اصولگرايان که معتقدند اختيارات ولی فقيه در قانون اساسی کف اختيارات ولی فقيه است ما بر اين باوريم که قانون اساسی سقف اختيارات ولايت فقيه را بصورت حصری بيان کرده است و اين قانون حتی بر ولی فقيه هم حاکم است. همچنين ما از شعار ضد ولايت فقيه برای سرکوب و اخراج افراد از قدرت و صحنه رقابت ها استفاده نمی کنيم و معتقديم در جائی که قانون اساسی حتی برای مسيحيان و يهوديان و زردشتيان که کوچکترين اعتقادی به پيامبر مسلمانان و ائمه شيعيان ندارند چه رسد به ولی فقيهی که ادعا می شود جانشين امام است، حق شرکت در انتخابات و نمايندگی مجلس را قائل شده است، بطريق اولی منتقدين و حتی مخالفين نظريه ولايت فقيه که به قانون اساسی و ولايت فقيه و نظام سياسی مستقر ابراز وفاداری کرده است، حق استفاده از همه حقوق اجتماعی و سياسی از جمله داوطلب شدن برای انتخابات مجلس، خبرگان رهبری و رياست جمهوری را دارا می باشند.
پرسش: آيا همه اصلاح طلبان چنين رويکردی نسبت به ولايت فقيه دارند؟
پاسخ: بنده سخنگو و يا نماينده اصلاح طلبان نيستم، اما واقعيت اين است که بسياری از کسانی که ادعای اصلاح طلبی دارند و برای رسيدن به قدرت به مرزبندی با اصولگرايان روی آورده اند، گرفتار نوعی نفاق سياسی شده اند و جرئت نمی کنند آنچه را که در دل دارند بر زبان جاری سازند. همچنان که شترسواری دولا دولا نمی شود، اصلاح طلبی هم دولا دولا نمی شود و يا بايد زنگی زنگی بود و يا رومی رومی. بنيانگذار جمهوری اسلامی و بانی اصلی ولايت مطلقه فقيه در نظام جمهوری اسلامی، جايگاه ولايت مطلقه فقيه و اختيارات ولی فقيه و رابطه مردم با ولايت را به روشنی تبيين کرده اند، يک بام و دو هوا نمی شود يا بايد خط امامی بود و قلبا به ولايت مطلقه فقيه معتقد بود و صراحتا اعلام کرد که ما تابع ولايت مطلقه فقيه هستيم در اين صورت ناچاريد با ولی فقيه رابطه مريد و مرادی برقرار کنند، مجلس، رئيس جمهور، دولت، قوه قضائيه، خبرگان رهبری همه و همه بايد گوش به فرمان ولی فقيه باشند، همچنان که اصولگرايان سنتی وانمود می کنند، در اين صورت طومار اصلاحات و اصلاح طلبی را را هم بايد بست و از فريبکاری دست کشيد و يا اين که بايد با شجاعت و صراحت اعلام کرد که ما به ولايت مطلقه فقيه از نوع آسمانی آن اعتقادی نداريم و تنها به اين دليل که نظام سياسی و قانون اساسی مبتنی و متکی به ولايت فقيه است، به آن ابراز وفاداری کرده و خود را ملتزم به آن می دانيم. اگر شق اول را پذيرفتيم، در اين صورت ادعای اصلاح طلبی و کوبيدن بر طبل اصلاحات و دموکراسی خواهی دروغی بيش نيست. والّا اگر قرار باشد اظهار ارادت به فلان شخص و يا مخالفت با احمدی نژاد و دولتش مبنای تشخيص اصلاح طلبان از غير اصلاح طلبان باشد، چه تفاوتی ميان زيد و عمرو است؟ خوب خيلی از اصولگرايان نيز هم اکنون و به مراتب شديدتر از اصلاح طلبان به احمدی و نژاد و تيمش حمله کرده و آنها را می کوبند؟ اگر قرار باشد تفاوت اصلاح طلبان و اصولگرايان ناشی از ميزان سرسپردگی آنها به يک باند خاص باشد و به مواردی که اشاره شد اعتقاد و التزامی نداشته باشند، در اين صورت به عقيده من احمدی نژاد به مراتب اصلاح طلب تر از امثال خاتمی و هاشمی رفسنجانی و تيم و باند آنهاست.
پرسش: بر اين اساس آيا می توان گفت که از نگاه شما اصلاح طلبان به دو دسته تقسيم می شوند؟
پاسخ: ببينيد معترضين و منتقدين وضع موجود دو گروهند، يک گروه کسانی هستند که اساسا با نظام موجود سر ستيز دارند و معتقدند اين نظام اصلاح پذير نيست و لذا به هر طريق ممکن در مقام براندازی اين نظام و جايگزين کردن نظام دلخواه خود که کاملا متفاوت با اين نظام است می باشند. يک گروه هم معتقد به اصلاح پذيری اين نظامند و يا حداقل اميدوارند که از طريق انجام اصلاحات می توان به وضع مطلوب و دلخواه دست يافت. اين گروه درحال حاضر قانون اساسی را چراغ راه اصلاحات قرار داده و با توسل به ظرفيت های قانونی اساسی بدنبال ايجاد رفرم هستند. در کنار اين دو گروه عده ای هم با لباس اصلاح طلبی وارد عرصه سياست شده اند و درحاليکه گفتار و کردارشان هيچ تفاوت معناداری با رويکرد حاکم و رويکرد اصولگرايان ندارد خود را اصلاح طلب معرفی می کنند، بنده قبلا از اين افراد به عنوان اصلاح طلبان بدلی، جعلی و اسمی ياد کرده ام که به درون طيف اصلاح طلبان رخنه کرده و به اصلاحات لطمه می زنند و باعث سردرگمی مردم می شوند.
پرسش: چگونه می توان اصلاح طلبان بقول شما بدلی را از اصلاح طلبان واقعی تشخيص داد؟
پاسخ: با ضعيف کشی و چهار تا فحش و ناسزا گفتن به امثال احمدی نژاد و دولت او و همه تقصيرات را متوجه دولت کردن بدون اين که به ريشه ها پرداخته شود و يا غش کردن به سمت ريش سفيدان و رهبران اردوگاه چپ قديم و اصلاح طلب جديد، هيچکس اصلاح طلب نمی شود. خاتمی پرستی و هاشمی پرستی و ديگری پرستيدن ضد اصلاح طلبی و آفت نهادينه شدن افکار و انديشه های اصلاح طلبانه است. در واقع هر کس که در گفتار و عمل خود به مبانی فکری اصلاحات که به اهم انها اشاره شد پايبند باشد، يک اصلاح طلب واقعی است. چنين افرادی چه در قدرت باشند و چه خارج از قدرت پيوسته بر پايه همين افکار اصلاح طلبانه عمل کرده و موضعگيری می کنند. نه اين که در خفا ولايت فقيه را يک تفکر ارتجاعی بخوانند و در آشکار به نوشتن کتاب در اين مورد مباهات کنند!
پرسش: کدام دسته از اصلاح طلبان داخل کشور را اصلاح طلب واقعی می دانيد؟ نظرتان در مورد اصلاح طلبانی که در خارج از کشور به روشنی مواضع ضد انقلابی گرفتند چيست و چگونه به اين وادی افتادند؟
پاسخ: امثال من خط کش اصلاحات و اصلاح طلبی نيستيم و درست هم نيست که در مقام انطباق مصاديق اصلاح طلبی با مفاهيم اصلاح طلبی برآئيم. تنها کاری که می توانيم بکنيم اين است که با بضاعت خود به تبيين مبانی اصلاحات و توضيح مفاهيم آن بپردازيم و تشخيص اصلاح طلبان واقعی را به عهده مخاطبين واگذار نمائيم. تشخيص انقلابی و ضدانقلابی بودن هم به همين صورت است. مثلا ممکن است از ديد اشخاصی مانند حسين شيعتمداری و يا بعضی از اعضای شورای نگهبان، همه اصلاح طلبان ضد انقلاب تلقی شوند در حاليکه اگر شنيده باشيد بنده در آخرين نطق خود ثابت کردم که اين افراد خود ضد انقلابند و کسانی که بر اجرائی شدن اهداف و آرمان های اوليه انقلاب يعنی استقلال، آزادی و جمهوريت و همچنين فصل مربوط به حقوق ملت در قانون اساسی اصرار می ورزند، انقلابی واقعی اند.
پرسش: چرا اصولگرايان موسوم به معتدل و سنتی از حضور اصلاح طلبان در انتخابات استقبال می کنند در حالی که در گذشته حتی حاضر نبودند آنها را به رسميت بشناسند؟
پاسخ: اگر چنين است دليلش را من نمی دانم. اما تجربه نشان داده است که هميشه در ايام انتخابات آزادی های سياسی رونق می گيرد، سيمای جمهوری اسلامی چهره بدحجابان را بعنوان يک ارزش و بصورت کلوزآپ به نمايش می گذارد. از تندرو ترين اصلاح طلبان برای گفتگو و مناظره در راديو و تلويزيون دعوت می شود، مناظره های راديکالی باب می شود و از همه گروه های و سلايق برای مشارکت در انتخابات دعوت به عمل می آيد. اما وقتی که نوبت به ثبت نام نامزدها رسيد همه رد صلاحيت شده و 5-4 نفر شخصيت سر به راه و بی آزار وارد رقابت های انتخاباتی می شوند و همه امکانات بسيج می شود تا وانمود کنند که رقابت ها چالشی است. فردای انتخابات روز از نو و روزی از نو و باز انگشت تاسف به دهان می گيريم! از طرفی می گويند در قيامت جانواران هولناکی وجود دارند که مردم با ديدن آنان به مار غاشيه پناه می برند. شايد در دوران حاکميت يکپارچه اصولگرايان شرايط بگونه ای شده است که بخشی از همين اصولگرايان به اين نتيجه رسيده ان که در حاکميت اصلاح طلبان اوضاع و احوال اصولگرايان و ساير اقشار مردم بهتر از اين دوران بوده است.
پرسش: چرا با وجود ايجاد فضای مناسب برای حضور اصلاح طلبان آنها از اجماع بر سر يک کانديد برای انتخابات ناتوانند؟
پاسخ: دستکم به سه دليل؛ اولا فعلا فاقد حزب و برنامه و انسجام لازم هستند و چند شخص و حزب و گروهی هم که در دوره های قبل بنام جريان اصلاح طلبی کانديدای خود را بنام اصلاح طلبان به خورد جامعه می دادند هم اکنون در زندانند و منحل شده اند. ثانيا به اصلاح طلبان اجازه گردهمائی داده نمی شود. ثالثا هيچ نشانه ای از نحوه برخورد حاکميت با کانديداهای احتمالی آنان وجود ندارد.
پرسش: چرا با وجود ادعای مردمی بودن اصلاحات توسط اصلاح طلبان آنها برای کسب رای تا اين اندازه وابسته به فرد هستند؟
پاسخ: اين پديده که خاص اصلاح طلبان نيست و اصولگرايان را هم شامل می شود، دو علت اصلی دارد؛
اول- فقدان احزاب واقعی در کشور و عدم تعريف و تبيين مبانی اصلاحات و اصولگرائی باعث شده است که اصلاح طلبان نيز مانند اصولگرايان سهل ترين روش را انتخاب و برای رسيدن به قدرت بجای ارائه برنامه و سرانجام کارنامه خود، به بت سازی و شخصيت سازی و ترويج فرهنگ شخصيت پرستی روی آورده و بروش های پوپوليستی با مشهور کردن يک شخصيت هرچند که استحقاق آنرا هم نداشته باشد به اهداف خود نائل آيند. دوم- مردم نيز بيش از اين که مطالبه محور باشند اغلب به خصوصيات فردی و شهرت اشخاص توجه و گرايش دارند و بدنبال افراد مشهور می روند. همين امر گروه های سياسی را هم تشويق و ترغيب می کند تا بجای انتخاب راه دشوار يعنی تحزب گرائی واقعی و کار بر روی برنامه که امری دشوار است، بر روی اشخاص سرمايه گذاری کرده و با به قدرت رساندن او خود نيز از اين قدرت سهمی ببرند. متاسفانه قطب بندی جامعه برپايه شخصيت پرستی و کاريزماگرائی، پديده ای مختص امروز نيست و ريشه تاريخی و فرهنگی دارد و خود بيش از هزچيز معلول سه عامل اساسی است:
اول- شکل و ماهيت و عملکرد نظام های سياسی حاکم بر ايران، از شکل خلافت و سلطنت و پادشاهی گرفته تا نظام ولايت فقيه که در آن شخصيت گرائی وجه غالب حکومت داری است. دوم- باورهای مذهبی غالب مردم. سوم- نقش و تاثير بسيار کمرنگ احزاب در ميان مردم که خود نتيجه برخورد نظام سياسی مستقر و عملکرد نادرست احزاب تشکيل شده است، هم به غالب شدن فرهنگ شخصيت محوری بر مطالبه محوری در جامعه کمک کرده است. پس از انقلاب نيز صدا و سيمای حکومتی و اغلب نشريات کشور که نوعا به جريانات سياسی بدون شناسنامه وابسته اند از يکسو و احزاب و گروه های دولت ساخته از سوی ديگر به ترويج اين پديده مخرب پرداخته و آنرا در جامعه ما نهادينه کرده اند.
پرسش: آيا اصلاح طلبان در صورت حضور محکم قادر به پيروزی هستند؟
پاسخ: اگر سرشناسترين و محبوبترين چهره های اصلاح طلب که در حرف و عمل ثابت کرده اند به مفهوم واقعی يک اصلاح طلب و تحول خواه هستند امکان حضور در رقابت های انتخاباتی را داشته باشند، شک نکنيد که برنده انتخابات خواهند بود. مشروط بر اين که آنها هم از امکانات رقبای اصولگرای خود برخوردار باشند و از صندوق های رای همان برون تراود که در اوست.
پرسش: می شود به يکی دو تا از اين کانديداهای شاخص اشاره کنيد؟ آيا خاتمی هم در ميان آنها هست؟
پاسخ: با اينکه آقای خاتمی در 8 سال مديريت اجرائی خود نشان داد که از اقتدار و ثبات قدم و شهامت و جنم لازم برای رهبری اصلاحات و پيشبرد مطالبات اصلاح طلبانه مردم برخوردار نيست. با اين وجود ايشان بواسطه تبليغات گسترده رسانه ای و البته برخورداری از ويژگی های شخصيتی خاص خود، همچنان از مشهورترين و سرشناسترين شخصيت هائی است که به عنوان يکی از نمادهای اصلاح طلبی شناخته می شود. بنابراين در اين شرايط اگر خاتمی هم کانديدا شود و از ميان اصلاح طلبان سرشناس تنها او در رقابت های انتخاباتی حضور داشته باشد، بدليل شهرت و ويژگی های شخصيتی اش و محبوبيتی که هنوز هم ميان قشر قابل توجهی از جامعه دارد، يکی از برجسته ترين هاست و بدون شک برنده انتخابات خواهد شد. باز تاکيد می کنم مشروط بر اين که او تنها کانديدای شاخص اصلاح طلبان در ميدان رقابت ها باشد.
پرسش: منظورتان اين است که در ميان اصلاح طلبان رقيبی برای خاتمی وجود دارد؟
پاسخ: بله رقيب بالقوه وجود دارد مشروط بر اين که به همه افراد واجد شرايط اجازه حضور داده شود و اين افراد از طريق تريبون های عمومی بتوانند خود را به مردم معرفی نمايند.
پرسش: نمی خواهيد نام ببريد؟
پاسخ: نه بماند!
پرسش: آيا خاتمی بايد در انتخابات شرکت بکند و آيا کانديدای مناسبی هست يا خير؟
پاسخ: به اين سوال شما به دو صورت پاسخ می دهم: اگر قرار است در کشور تحولی صورت بگيرد. خاتمی در بهترين دوران و فرصت ها و در حاليکه مطلوب ترين شرايط و موقعيت را در داخل و خارج از کشور داشت يعنی هم شخصيت مقبولی از نظر بين المللی شده بود و هم اين که از حمايت قاطع ۲۲ ميليون نفر در داخل و حمايت مجلس ششم و شوراهای شهر و روستا وحمايت مطبوعات و دانشگاهيان و نخبگان جامعه برخوردار بود و مخالفينش هم در ضعيفترين شکل ممکن قرار داشتند، و در حاليکه دولت را از دولت هاشمی حامی خود تحويل گرفته بود نتوانست کاری از پيش ببرد و سرانجام پس از ۸ سال جار و جنجال سياسی پيرامون دو لايحه آنها را هم پس گرفته و اعلام کرد که رئيس جمهور يک تدارکاتچی بيشتر نيست. پرواضح است اکنون که مخالفينش بسيار قويتر شده و در همه ارکان قدرت جاخوش کرده اند در صورت به قدرت رسيدن شق القمر نخواهد کرد و در موقعيتی ضعيفتر از گذشته قرار خواهد گرفت.
با اين نگاه، پاسخ سوال شما کاملا منفی است. اما اگر قرار است که باز انتخاب مردم داير به انتخاب يکی از مهره های مورد تائيد شورای نگهبان و يا آقای خاتمی باشد و به اشخاص توانمند، تحول خواه و جسور، اجازه حضور ندهند، در اين صورت پاسخ سوالتان کاملا مثبت خواهد بود، زيرا نه تنها من بلکه اکثريت مردم دوران خاتمی را به دوره اخير و حاکميت يکپاره اصولگرايان ترجيح می دهند.
پرسش: آيا هاشمی را می توان در اردوی اصلاح طلبان پذيرفت و آيا او با توجه به مقبوليتش در سطوح بالای حاکميت و مراجع گزينه مناسبی برای رياست جمهوری است؟
پاسخ: اصلاحات و اصلاح طلبی ملک طلق کسی نيست و يک جريان فکری است. از اينرو حتی اگر احمدی نژاد هم قلبا و عملا تغيير رويه دهد درب اردوگاه اصلاح طلبان به روی او هم باز است و وی را با آغوش باز خواهد پذيرفت، بطريق اولی اگر هاشمی رفسنجانی بجای سياست يکی ميخ زدن و يکی به نعل زدن، بعد از 24 سال يکه سواری بر توسن قدرت، زين و لجام قدرت را رها کرده و به کارهای فکری و نظری روی آورد و بصورت فعال در نقش يک مصلح و منتقد وضع موجود ايفای نقش کند هم خودش عاقبت بخير خواهد شد و هم اين که جامعه می تواند از ايشان استفاده بيشتری ببرد. لذا پيشنهاد من اين است که آقای هاشمی از اين موقعيتی که شما اشاره کرديد استفاده کرده و با کنار کشيدن کامل از قدرت، بکمک نزديکان و عوامل خود که اغلب در مجمع تشخيص مصلحت نظام متمرکز شده اند يک حزب فراگير تشکيل داده و به ترويج و تقويت فرهنگ حزبی در ايران کمک کند.
پرسش: آيا اصلاح طلبان برنامه سياسی و اقتصادی و اجتماعی خاصی برای شرکت در تبليغات انتخاباتی دارند و يا همچنان به شيوه های دوره اصلاحات دل خوش کرده اند؟
پاسخ: تا جائی که من اطلاع دارم فعاليت های اشخاص موسوم به اصلاح طلب هم مانند فعاليت های ديگران فصلی و حول محور يک مشت اشخاص امتحان پس داده ای است که فاقد هرگونه امتياز و برنامه مشخصی برای اداره مطلوب و متفاوت با وضع موجود کشورند و ايسم های ما نيز معطوف به اشخاص مانند خاتميسم، هاشميسم، احمدی نژاديسم، موسويم شده و نظاير آن شده است! در واقع اکثر کسانی که هم اکنون بعنوان اصلاح طلب شناخته می شوند بقايای همان اردوگاه چپ هستند که در يک چرخش 180 درجه ای متناسب با جو پديد امده تغيير موضع داده اند که به اعتقاد من بسياری از مشکلات و نابسامانی های موجود و موضوعاتی که امروز مورد نقد قرار می گيرد ريشه در عملکرد گذشته آنان دارد و شوربختانه افکار و عملکرد اينان هنوز هم همچنان مبتنی بر شخصيت محوری و رابطه مريد و مرادی با همان رهبران باندهای سياسی گذشته است و هيچ امتياز و برتری خاصی نسبت به اصولگرايان حاکم ندارند. به همين سبب اگر دقت کرده باشيد، حتی رسانه ها و نشريات وابسته به اين باندهای سياسی هم بيش از اينکه مروج افکار و انديشه های اصلاح طلبانه و تحول خواهانه باشند، بيشتر در مقام کوبيدن حريفان سياسی و مچگيری از آنان و متقابلا بزرگنمائی و ترويج و تبليغ رهبران باندهای سياسی متبوع خود و مريدان و حواريون آنها و علائق شخصی آنان می باشند، بدون اين که به مخاطب چيزی بدهند و باعث شکوفائی افکار اصلاح طلبانه در جامعه شوند!
پرسش: بنابراين شما وضع موجود را زائيده تفکرات قبيله گرايانه اصلاح طلبان می دانيد
پاسخ: اگر منصفانه قضاوت کنيم اين روند خود محصول نظام سياسی موجود و انديشه های اصولگرايانه ای است که با نظام حزبی و فعاليتهای حزبی و تکثرگرائی کاملا نامانوس و ناسازگار است و به همين دليل يارگيری های سياسی هم بجای اين که مبتنی بر برنامه و منشور خاصی باشد اغلب عاطفی و متکی بر روابط و مناسبات دوستانه و يا حتی اداری است. در نتيجه تبليغات و رقابتهای حزبی و سياسی اين گونه باندهای سياسی نيز در اغلب موارد معطوف به بهانهجويی و مچگيری از رقبا و تخريب طرفهای مقابل است و برای اين منظور هر يک از طرفين مانند کرکس در گوشهای کمين می کنند و منتظر میمانند تا حريف سياسی آنها نقطه ضعفی از خود نشان دهد و آنگاه مانند بختک بر سر او فرود می آيند و تا دودمان او را بخاک سياه ننشانند رهايش نمی کنند. لذا ملاحظه می کنيد که اس و اساس رقابتهای سياسی در کشورمان اولا فصلی و در ايام انتخابات و تقسيم قدرت است ثانيا خصومت، بزرگنمايی خطا و اشتباه به طرف مقابل، پوپوليسم و موج سواری و شخصيت زدگی و بت پرستی جايگزين برنامه محوری و مطالبه محوری است.
پرسش: گفتيد بسياری از مشکلات و نابسامانی های موجود ريشه در عملکرد گذشته چپ ها دارد. لطفا کمی در اين باره توضيح دهيد.
پاسخ: ببينيد اگر بيطرفانه و منصفانه تاريخ انقلاب را بررسی کنيم، پی می بريم که بسياری از ناهنجاری ها و مشکلات سياسی کنونی ناشی از حوادث و وقايعی است که پس از انقلاب در گذشته رخ داده است. مثلا اگر در بعد روابط بين الملل و سياست خارجی خود گرفتار فرصت سوزی شده ايم، بخش قابل توجهی از آن نتيجه اقداماتی مانند اشغال 444 روزه سفارت آمريکا، شوق و اصرار مفرط برای صدور انقلاب به کشورهای ديگر، وقوع حوادث موسوم به حج خونين در سال ۶۶، تعيين جايزه برای قتل سلمان رشدی، حوادث خونين لبنان، ادامه جنگ ايران و عراق بوده است. در بعد سياست داخلی؛ تمامت خواهی دولت و انحصار طلبی در مجلس، برخورد با پديدهائی مانند بدحجابی و ويديو ، حوادث سال 1368، ابداع بدعتی بنام حصر خانگی شخصيت های سياسی، انتشار اسناد سفارت آمريکا به منظور افشاگری و حذف رقبای سياسی، تصويب بسياری از قوانين مضيق و محدود کننده، تصويب و بازنگری قانون اساسی، سرکوب و حذف احزاب و گروه های سياسی و مطبوعات دگرانديش، مطلقه شدن ولايت فقيه، ابداع شعارهائی مانند مرگ بر امريکا، مرگ بر ضد ولايت فقيه و ... همگی در دهه اول انقلاب و در زمانی شکل گرفته که حاکميت در دست چپ ها بوده است و بعدا اشخاص موسوم به راست و اصولگرا جانشين انها شده و همان راه را بصورت طولانی تر و در سطح وسيعتری با شدت و حدت بيشتری پيموده اند و فرجام ما به امروز ختم شده است. خشت اول گر نهد معمار کج، تا ثريا می رود ديوار کج. با اين همه چپ ها عاقلانه تر از جناح موسوم به راست و اصولگرا عمل کرده و به هردليلی زود از خواب غفلت بيدار شدند و اکنون هرچند در گفتار در مقام جبران اشتباهات گذشته خود هستند که اين خود يک امتياز بزرگ و امر مبارکی است. اما اصولگرايان هنوز همان راهی را طی می کنند که اصلاح طلبان يکی دو دهه قبل از آن رويگردان شده اند.
پرسش: در صورتی که شورای نگهبان در تاييد صلاحيت ها تسامح به خرج دهد کدام قطب ها را دارای رای و قدرت انتخاباتی می دانيد؟
پاسخ: در نگاه کمال گرا با فرض اين که مردم به برگزاری يک انتخابات سالم و واقعی اطمينان يابند و شورای نگهبان نيز از قانون اساسی تمکين کرده و به حق انتخاب شدن و حق انتخاب کردن مردم احترام قائل شود و جريانات سياسی موجود اين امکان را پيدا کنند که با سرشناسترين و محبوبترين کانديداهای خود در رقابت های انتخاباتی حضور پيدا کنند، در اين صورت انتخابات چهار قطبی خواهد شد که در يک ضلع آن جريان موسوم به اصلاح طلبان سنتی، در يک ضلع ديگر دولت و در ضلع سوم اصولگرايان سنتی و در ضلع چهارم اصلاح طلبان مستقل قرار خواهند گرفت. رقابت اصلی بين اصلاح طلبان و دولتی ها خواهد بود و سرانجام در دور دوم نامزد اصلاح طلبان به پيروزی خواهد رسيد. اگر در انتخابات تنها نامزدهای سرشناس دولت و اصولگرايان سنتی و اصلاح طلبان اسمی و بدلی تائيد صلاحيت شوند، در اين صورت، رقابت ميان نامزدهای سرشناس دولت و اصولگرايان سنتی به دور دوم کشيده شده و نهايتا نامزد مورد حمايت دولت برنده انتخابات خواهد شد.
منابع:
1-روزنامه شهروند دوشنبه 26 فروردين 1392
2-ايسنا کد خبر: 92012710511 سهشنبه 27 فروردين 1392 – 18:14
3-قدس آنلاين / کد خبر: 115502، 27/1/1392
4-شبکه ايران شماره خبر : 143951، تاريخ خبر : 27/1/1392
http://www.akbaralami.net/Public/ContentBody.aspx?ContentID=4745
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.