=======================================================
شماره 197 ـ يکشنبه
2 تير 1387 ـ
22 ژوئن 2008
اوقيانوسی به عمق يک وجب
=======================================================
روحانیت،
یک فرقهء تمام عیار
از ديد يک مسلمان شيعه
میزان
آقای خمينی
با اعلام کردن " اصل حکومت اسلامی است"، اصول اسلام را فرع بر
حکومت قرار داد و برای روحانیت ساختاری جدید پدید آورد. نظر خویش
را اسلام ناب محمدی نامید و دیگر قرائت ها را از اسلام سانسور
نمود. دادگاه های ویژه برای روحانیون برقرار نمود و امتیازات زیادی
نسبت به دیگر اقشار برایشان قائل شد. مرجعیت را که در نظر و عمل
مستقل از دولت و حکومت بود، تحت امر ولی فقیه در آورد. روحانیون
مخالف را از میان برداشت و این چنین از روحانیت شیعه، یک فرقۀ تمام
عیار بنیاد کرد.
=======================================================
چه
کسانی از خدشه دار کردن
چهرهء شخصیت های ملی سود میبرند؟
ج. پاکنژاد
آیا با خود اندیشیده اند که در این زمان که بنا بر اعتراف خودشان
نیز آمریکا و قدرتهای استعماری بکار آلترناتیو سازی هستند و خطر
جنگ هر روز بر سر ایران سایه شوم خود را افکنده است این ایران و
ایرانی است که به آتش حسد شان می سوزد؟ سابقه تاریخی و مبارزاتی
آقای بنی صدر و مقاومتش در مقابل ولایت فقیه و هر ولایت دیگر غیر
از جمهور مردم، ثبت و ضبط است. منکر آن نتوان شد. اما شما مدعیان
چه کرده اید؟ با چه می شود شما را محک زد؟ در چه تجربه ای شرکت
کرده اید؟ از چه رو با همان رسانه ها که به حق معترضشان می شوید
همصدا می شوید و مردم ایران را که زیر خفقان سیاسی هر روز سرکوب می
شوند، کور و کر و کودن فرض می نمائید و زبان فریب بکار می برید؟
=======================================================
مکاتبات حسين میرمبينی
با
آيت الله منتظری دربارهء «ولايت فقيه»
اين هفته:
مکاتبهء
سوم
تز "ولایت فقیه" بیرون از نص صریح آیات قرآنی و سنت پیامبری و شیوه
عملکرد امامان راستین بنا شده و حامی ای جز عقل "مجتهدین شیعه"
ندارد ـ مجتهدینی که در صدور چنین آرایی دینفع اند و از راه دین
روزی می خورند. "اتبعوا من لایسئلکم اجرا و هم مهتدون" (= از کسی
که از شما مزد نمی طلبد پیروی کنید و ایشان هدایت یافته گانند).
(یس/۲۱)
=======================================================
برهم زدن قواعد بازی
آرامش دوستدار
اينکه آب از آب تکان نمی خورد و ما به سبب نازائی مان جز آن نمی
شويم و نمی مانيم که بوده ايم، علت ديگری ندارد جز اينکه ما نشخوار
کرده ايم آنچه پيشنيان خورده اند و به ما خورانده اند، بی آنکه
بدانيم و بپرسيم اين خوراک از چه و چگونه پخته و ساخته شده. به اين
ترتيب، در پس نگری مان، به نقطه ای می رسيم که جرثومهء فرهنگی اش
از نپرسيدن و نينديشيدن ريخته شده است. با زادن و زيستن در چنين
اعتيادی، ما چنان غرق در حفظ اصالت فرهنگی مان هستيم که مجال نمی
کنيم ببينيم چه بر ما می گذرد!
=======================================================