در مستعمرات کشورهای غربی، روند مبارزه با استعمار و خواستاری
رسيدن به استقلال با پيدايش مفهوم «ملت»، حس ملی، و ضرورت تشکيل
«دولت ملی» همزمان بوده است و، در نتيجه، استقلال طلبی در برابر
استعمار را با دو مفهوم ملت و دولت ملی همراه کرده است. از نظر
منطق طبيعی هم که به اين روند بنگريم می بينيم که بدون وجود يک حس
عمومی و همگانی که بتواند آحاد يک جامعه را در راستای مبارزه با
استعمار بهم نزديک کند، انجام چنين مبارزه ای ممکن نيست...
پديده همجنس گرايی، ظاهراً غير قابل فهم ،استثنايی، متفاوت، غريب،
بيماری و...است. حال اين پديده ی خاص را با چند پديده ی ديگر
مقايسه نمائيد: تشيع، تسنن، بهائيت، يهوديت، انواع نحله های صوفيه
وغيره. اين پديده ها تفاوت های بسياری با يکديگر دارند. به عنوان
مثال، تشيع وتسنن و يهوديت و بهائيت خود را دين می خوانند، در حالی
که همجنس گرايان و ناهمجنس گرايان، همجنس گرايی را دين نمی خوانند.
می توان همجنس گرای مسيحی، يهودی، مسلمان (شيعه و سنی) و... داشت.
مگر اخيراً کشيش های مسيحی با يکديگر ازدواج نکردند؟ با اينهمه،
وجوه اختلاف، نافی وجوه اشتراک نمی باشد.
رعایت حقوق حول محور پذیرش ارزش هایی است که آن حقوق بیانگر
آنهاست. بالطبع اگر یک نظام حقوقی مورد اعتراض یا انتقاد قرار
گیرد در واقع اعتراض یا انتقاد از این ارزش ها آغازمیشود. این
ارزش ها در گذر زمان دچار تحول و دگرگونی میشوند. در فجر پیدایش
حقوق بینالملل، ارزش های مسلط جنبهء مذهبی داشتند سپس در طول
زمان، با محور قرار گرفتن انسان در قالب اومانیسم سکولار گشته،
امروز در مفهومی متعالی یعنی بشریت تجلی یافته یا در حال تجلی
یافتن است.