«نظر خوانندگان»
توجه: سکولاريسم نو از انتشار نظريات بی محتوا و يا همراه با پرخاشگری معذور است
يک مکاتبهء قابل تعمق در مورد حذف اشخاص ـ ایميل ليست اتحاد جمهوريخواهان
بورزوم: با درود. معلوم نیست تا چه هنگام این دعواهای بچه گانه و ابتدایی باید ادامه داشته باشد؟ معلوم نیست چرا آقایان و خانمهای جمهوری خواه که ادعای دمکراسی خواهی دارند از درک و مفهوم ابتدایی دمکراسی عاجز هستند و چنین دست به حذف مخالف خود میزنند حتما اگر به قدرت و حاکمیت هم برسند همین رویه را پیش میگیرند و به حذف مخالفان میپردازند درست به مانند همین جمهوری اسلامی.
دربارهء حجاب و رقص و موسیقی و مرجعیت ـ محمد نوری زاد
http://www.newsecularism.com/2013/01/28.Monday/012813.Mohammad-Nourizad-On-Hejab-dance-and-music.htm
مسافر ايرانی: من خطايی در اين نوشته آقای نوری زاد می بينم که اگر آگاه از آن نباشيم، حکومت جمهوری اسلامی را روئينه می کنيم. آن خطا اين است که ايشان با اندک نم پذيری از انديشه و ذهنيت و فرهنگ دنيای مدرن، انتظار دارند که علمای اعلام نيز از چشم انداز ايشان به جهان بنگرند. اين که ما غير خودی ها را انسان بدانيم و برايشان حق و حقوق قائل شويم، نه ايرانی است و نه اسلامی. پس ما نبايد از آخوند انتظار داشته باشيم که حقوق ديگران، بويژه ديگرانی که بيضه اسلام را - که همان بيضه خودشان است – هدف گرفته است، دفاع کنند. اين توقع يعنی اين آنچه روی داده است کاری به اسلام و حکومت اسلامی و نهاد روحانيت ندارد. اين همان نظريه، "اسلام به ذات خود ندارد عيبی" است که براساس آن حکومت خرافه و خريت را تا قيامت سرپا می دارد. خانه از پای بست ويران است. انتقادهايی از اين دست هم بجز تلف کردن وقت و فرصت سوزی، سودی ندارد.
مکاتبهء جالبی ميان طرفداران شورای ملی در حال تشکيل
http://www.newsecularism.com/2013/01/28.Monday/012813.An-interesting-correspondance-on-Showra.htm
کاوه یزدانی: تشکیل شورای ملی روزنه امید و حرکتیست بسوی رهایی ایران و ایرانی انتقاد و نقد درست و منطقی و بدور از هر گونه کینه ای نه تنها به زیان شورای ملی نیست و به زیان مردم نیست بلکه در جهت منافع مردم ایران می تواند باشد. جناب پرویز حدادیزاده! من یک شهروند عادی امضاء کننده اصول منشور پیشنهادی هستم و امضائم نه به مفهوم تایید شخص یا گروه یا طیف خاصی است بلکه فقط در تایید اصولی
است که در منشور مندرج می باشند و طرفدار هیچیک از دو طیف پادشاهی خواه یا جمهوریخواه نیستم بلکه مهمتر برایم محتوای قانونی اداره کشور و قانونمندی می باشد. در اصل طرفدار قانونی مبتنی بر اصول منشور جهانی حقوق بشر در ایران هستم. بعد از سی و چهار سال برای اولین بار قرار است شورایی بدور از هیچ گونه تعلق به طیف خاصی و حزبی و سازمانی و ایدئولژیکی در تشکیل شود، هیچ عقل سلیمی که خواهان آزادی ایران باشد نمی کوشد چ.ب لای چرخ این حرکت ملی بگذارد. درستش این است که چهار چشمی مراقب باشیم تا به بیراهه کشیده نشود. تاکنون در اپوزیسیون چنین حرکتی ندیدم. دیگه از هر چی سیاسی و سیاسی نما، روشنفکر نما، استاد دانشگاه، تئوری پرداز، نظریه پرداز و تحلیل و تفسیر اقایان و خانمهای محترم به تنگ آمدیم و از دیدن ویران شدن ایران در سه دهه گذشته و اعدامها و نقض آشکار شرافت انسانی مان خسته شدیم. عقل و منطق و خرد آدم حکم میکند که باید در برابر رژیم خونریز اسلامی قدرتی متشکل بوجود آید تا صدای مردم درون کشور را به گوش کر قدرت های جهانی برساند و یک تشکل مدافع حقوق مردم را در مقابل جهانیان قرار دهد. سی و چهار ساله که ما ایرانیان در سراسر جهان چه در داخل و چه در خارج کشور حق هیچ دفاعی از حقوق مان نداریم و مرکزی نیز برای دفاع از حقوق مان وجود ندارد دقیقا مثل بچه یتیم های بی سرپرستی که هر جایی می رود مثل توپ به اینو و آنور پاسش می دهند. من فکر می کنم زمانی که شورای ملی تشکیل شود مسئولیتهای افراد مشخص خواهند شد و بیشتر نگرانیهای بعضی از هم میهنان دلسوز ایران برطرف خواهند شد. امید دارم شورای ملی که در شرف تشکیل می باشد بتواند در جهت محقق شدن اصول منشور حرکت نماید. با نقد و انتقاد منطقی موافقم چونکه در چند ماه گذشته نقد و انتقادات عجیب و غریبی خوانده ام که اصلاً نمی توان نامشان را انتقاد یا نقد نامید. فقط می توان گفت که هدف شان تخریب و چوب لای چرخ گذاشتن بود.
بیژن: دوست نازنین سی وچهارسال با برچسب زدن و انگشت اتهام بسوی یکدگر دراز کردن، هر حرکتی را در نقطهء شروع بازداشتیم, باید بخاطر انسانیت دست از اینگونه حرکت های بازدارنده بردارید و شاهد خود فروشی خواهرانمان و اعتیاد برادرانمان و در نهایت مرگ آنان نباشیم, وجهت اطلاع شما: شاهزاده هیچگاه خود را سخن گوی هیچ جریانی معرفی نکرده اند. و سپس شورای ملی همانگونه که از نام آن مشخص است متعلق به ملت ایران است, و اگر در جای شاهزاده در جمعی باشند و کسی خواهان مصاحبه با آن جمع باشد طبیعی خواهد بود که فرد مصاحبه کننده ترجیح خواهد داد تا با شاهزاده مصاحبه کنند. در پایان اگر شما خود هوس شاه شدن دارید و خواهان برکناری شاهزاده حتی بعنوان یک فرد را دارید رک و پوست کنده بفرمائید. تا ایشان دیگر در هیچ جمعی حضور نیابند.
بورزوم: با درود .معلوم نیست بر ما ایرانیان چه گذشت که اینطور درمانده شدیم و حتی در تشکیل یک شورای ملی هم این طور در حال درجا زدن هستیم و اینجا هم منافع شخصی را به منافع ملی ترجیح میدهیم.آخر تا کی ؟ اگر ارجحیت دادن به منافع شخصی و حزبی به منافع ملی ، جواب میداد که در این 34 سال باید چیزی نصیبمان میشد.بهتر است اندکی تنها و تنها به ایران و منافع آن فکر کنیم و از خود بپرسیم در این 34 سال برای ایران چه کردیم؟ و حالا هم که میخواهد کاری انجام بشود این طور بهانهٔ میتراشیم .بهتر است تمامی افرادی که به دمکراسی اعتقاد دارند از تمامی گروهها و دستجات سیاسی با هم متحد شوند شاید این طور پتانسیل بیشتری در اجرای کارها بدست بیاورند .(در رابطه با منشور شورا هم باید بگویم که به شخصه فکر میکنم بند يازده منشور چیز اضافی است و به نوعی بیانگر حکومت فدرلی است). پاینده ایران و ایرانی.
نقش «افعال متعدی» در کارکرد سياسی ما! ـ جمعه گردی های اسما عيل نوری علا
کامبيز باسطوت: دکتر نوری علا، بیشتر بعنوان یک کوشندهء سیاسی و نویسندهء فعال، شاید بیش از هر مبارز سیاسی در خارج از کشور بر ضد حکومت اسلامی شناخته شده است. بدین جهت، کردار سیاسی و نوشتار های او همواره زیر ذره بین است و از جهت های متفاوت نقد می شود. اما بدون تردید در تعدادی از نوشتار های سیاسی او جز هوشیاری و هوشمندی نمی توان یافت. نوشتار دکتر نوری علا با عنوان "نقش افعال متعدی در کار کرد سیاسی ما" یکی از آن نوشتارهای درخشان ایشان است. دکتر نوری علا بدرستی به چگونگی ساختار ادبیات سیاسی پرداخته و جنبهء تعین کنندهء آن را برسی کرده است. ادبیات سیاسی ضد غربی ِ ساخته شده توسط کمونیست ها و اسلام سیاسی، که ماهیت اش دشمنی با تکامل مدنی یک جامعه است، سرانجام با تأسیس جمهوری اسلامی به هدف خود رسید. دکتر نوری علا، با بازبینی ادبیات سیاسی کمونیستی و اسلام سیاسی، دروازه ای را برای بازبینی دوبارهء آنها به روی کوشتدگان سیاسی بازکرده است.
درگیری اوباما با ملاها، یعنی زمان خریدن آنان ـ رضا خلیلی
http://www.newsecularism.com/2013/01/23.Wednesday/012313.Obama-should%20not-give-the-mollas-time.htm
علامه: جناب آقای رضا خلیلی از نیویورک تایمز. لطفا نظر خودتان را از جانب همه ایرانیان در مقاله انتشار ندهید . این شما و امثال شما هستند که به کمک امریکا و متحدان اروپای اش باید بی درنگ وارد عمل شوند نیاز دارید. نه برای تمام ایرانیان داخل ایران . شما می خواهید ایران را به دست دولت های خارجی بسپارید. بیشتر از اين هم انتظار نمی رود از ایرانیانی که با سرسپردگی به جایی رسیده اند. جالب اینجاست که تیتر مقاله اتان از همدستی امریکا با رژیم می گوید و از طرفی همین امریکاست که می تواند مارانجات دهد ؟
هم زادِ «بالا» نشینیِ خامنه ای بر «بالا»یِ دار ـ مجتبی واحدی
شهرام فریدونی: آقای واحدی نشان داده که انسان بسیار تیز هوشی است و میداند که چگونه بنویسد، همین امر باعث شده که من از خودم بپرسم که چنین انسانی، چرا بعضا خطلا هایی در نوشته های خود میکند که سرزدنش از او کاملا غیر قابل پیش بینی و بعید است، اشتباهاتی که انسان را بفکر میاندازد که از خود بپرسد که واقعا برنامه آقای واحدی چیست؟ آقای واحدی در نوشته زیر حرفهای کاملا درستی نوشته اند، اما ( متاسفانه باید همیشه یک « اما»یی در نوشته های ایشان پیدا بشود) ، باز هم کوتاهی میکند! ایشان می نویسند «این وضعیت، هشدار برای کسانی است که به بهانه های واهی، به تداوم حاکمیت فساد ساز خامنه ای کمک می کنند». حال سوال اینجاست که آیا ایشان به عمد بعد فاجعه را به حکومت خامنه ای تقلیل میدهند و یا اینکه این اشتباه / اشتباهات سهوی است؟ بکار بردن واژه « حاکمیت فساد ساز خامنه ای» در نوشته ایشان یک مغلطه است. واقعیت این است که از آقای واحدی توقع می رود که ایشان بدانند که تنها یک سیستم فاسد است که امثال خامنه ای را تولید می کند و چون نیک بنگریم، خود این دیکتاتور حقیر، مریض و نیمه دیوانه هم بنوعی زاده و معلول همین سیستم فاسدی است که در سال 57 دیوارهای کژ آن بنیان گذارده شد. حالا ایشان چرا به ریشه اصلی اشاره نمی کند و بجای آن شاخه و برگ را هدف می گیرد، توضیح اش بعهدهء خود آقای مجتبی واحدی است. توضیحی که رابطهء مستقیم با صداقت ایشان، میزان اهمیت جلب اعتماد هموطنانمان، و البته احترام ایشان برای مخاطبین و هموطنان ایرانی خود دارد.
تجزیهء ایران را جدی گرفتهاند ـ گفتکو با کورش زعيم
شهرام فریدونی: تحلیل وقایع کار بسیار خوب و البته لازمی است، اما متاسفانه میزان تحلیل گران در این 34 سال اخیر، نسبت به کسانی که در خصوص وقایع عملی و فعلی در خور انجام می دهند بصورتی وحشتناک زیاد شده است. متاسفانه و بخاطر فرهنگ متداول و جاری که اعلامیه های کلیشه ای را با حرکتهای شایسته یکی میداند، لازم به بیان این نکته می بینم که اشارهء راقم در اینجا بهیچ وجه به صدور بیانه های معمول و اطلاعیه های کلیشه ای نیست که من بر این باورم که اکثریت ملت شریف ایران سال هاست این بیانیه ها را نمیخوانند. لذا، در ارتباط با سخنان جناب کورش زعیم، سوال کلیدی اینجاست که آیا کار جبهه ملی به همینجا ختم میشود که بعضاً یکی از اعضای برجسته اش تحلیل های «خوب و جانانه و صحیح» صادر کند؟ جناب زعیم، امیدوارم که نوشتهء اینجانب و سوال بنده را توهینی برای خودتان تلقی نفرمایید، اما از دید راقم، آنها که باید بدانند، می دانند که وضعیت کشور بکدام سمت و سو میرود، آنها هم که نمی دانستند، با این سخنان سرکار یقیناً مطلع شده اند، حال سوال اساسی این است که جبههء ملی قرار است در قبال این وقایع چکار بکند؟ ملت شریف ایران بی صبرانه منتظر شنیدن استراتژی و برنامهء منظم شما و جبهه ملی در این خصوص می باشد. جاوید ایران و برقرار باد دمکراسی.
بابک ایرانی: با تاسف بسیار با نظر خواننده قبلی موافقم. فقط بلدیم حرف بزنیم!! حرفهای قشنگ ولی دریغ از عمل! هنوز اپوزسیون نتوانسته حول یک هدف مشترک متحد شود و این باعث شرمندگی است. بله همه می دانند که خطر تجزیه جدی است ولی وقتی نخبگان ما نمی توانند متحد شوند از بقیه چه انتظار می توان داشت. در ضمن این ایران که 34 سال است دارد ویران میشود بود و نبودش چه فرقی برای ما خواهد داشت؟ شاید استان های جدا شده لااقل یک زندگی راحتی داشته باشند و بتوانند پیشرفت کنند. خودخواه نباشیم و به منافع ملی بنگریم! اگر یک سوم مردم بعد از تجزیه زندگی خوبی خواهند داشت چرا باید آنها را از این شانس محروم کنیم و بخواهیم که با ما (با مایی که بی عرضه هستیم) بمانند و بسوزند.
دو درس از انقلاب مصر ـ آرام حسامی
Nik: This is a great article and I think it should be the FOCUS of all future discussions. Remember that Napoleon was elected to his post as Consul, while Hitler gained his all important jumping board as Germany's Chancellor, by the people's vote. Today in Iran, as the result of the people's vote, we have a Theocracy which is "democratic" for certain clerical factions but dictatorial for all the others. The reason is, not that the people were "deceived", but that the people WANTED to discriminate against non Muslims, thinking that they themselves would be "safe" and on top. The people are paying for their arrogance and chauvinism, just as the Germans paid for theirs. Today, with all these past experiences, Iranians must call for a free and humanitarian democracy, not a majority rule. The Islamic Republic tries to justify its existence, by challenging the pro democracy opposition, saying that "just as YOU demand a set of values to precede and determine your democratic system, WE have our Shari'ah which precedes our constitution and OUR democracy". Well, they are right. The problem is that we the stupid people, are intimidated by this, thinking that we should start with respecting ALL ideologies and schools of thought. This is wrong. We should advocate the universally acceptable human rights and equality before the law and etc... as the main thing - as the "end"- and "democracy" as the rules of the game -or "the means"- in order to get there. The fight should be over the final aim rather than the "rule of the majority", who after all, Nazis, Islamist and other religious extremists and etc., at the time of the voting.
ایران، روسیه و چین: فدرالیسم یا تجزیه ـ مجيد محمدی
کاوه یزدانی: ایران به هیچ وجه شرایط فدرال شدن را ندارد. فدرالیسم هرگز از یک واحد یا یک کشور یکپارچه بوجود نمی آید. اتفاقا برعکس است . فدرالیسم برای یک کشور یکپارچه راه را برای تجزیه آن کشور هموار می کند. راه بسیار بهتری وجود دارد که می گویند عدم تمرکز. عدم تمرکز به هیچ وجه فدرالیسم نمی باشد. عدم تمرکز را در نوشته ها و سخنان زنده یاد دکتر داریوش همایون بخوانید. در منشور حزب مشروطه ایران کنگره پنجم در باره عدم تمرکز بطور کامل توضیح داده شده است و فکر می کنم خواندنش برای آقای مجید محمدی و دیگرانی که نسخه فدرالیسم را می پیچند بسیار لازم و ضروریست. بخوانید تا متوجه شوید که تنها راه جلوگیری از تجزیه ایران فدرالیسم نمی باشد. اتفاقا فدرالیسم زمینه را برای تجزیه تدریجی فراهم می کند. بهتر است پیش از اینکه چنین نسخه های ناجوری برای ایران و ملت ایران بپیچید کمی در باره فدرالیسم تحقیق نمایید. کشور ایالات متحده آمریکا اولین کشور فدرال است. امریکا وجود نداشت بلکه سیزده ایالت جدا و مستقل از یکدیگر تصمیم گرفتند با تشکیل یک فدراسیون متحد شدند و یک قدرت بزرگی بنام ایالات متحده امریکا را بوجود آوردند تا بتوانند از یوغ استعمار بریتانیا خود را نجات دهند. لااقل از نوشته های آقای دکتر جلال متینی کمک بگیرید تا باعث راهنمائی های اشتباه نشوید. هرگز نمی توان به منظور برقراری شکل فدرال یک واحد یکپارچه را تقسیم بر چند واحد کرد . اما می توان یک کشور بزرگ با حکومت متمرکز را به یک کشور با عدم تمرکز قدرت تبدیل کرد. امیدوارم شما مثل آقای دکتر اسماعیل نوری علاء دچار این اشتباه نشوید که می فرماید عدم تمرکز همان فدرالیسم می باشد. وقتی دیگرانی مثل زنده یاد داریوش همایون بهترین راه حل و مدرن ترین شکل عدم تمرکز را نوشتند و موجود می باشد چه دلیلی دارد که جنابعالی نسخه فدرالیسم را برای کشور یکپارچه ایران تجویز می کنید؟ ما شهروندان عادی از این راهنمائی های عجیب و غریب شما روشنفکران در عجبیم. فقط مونده دوتا شاخ روی سرمان درآید. جنابعالی بهتر است از نویسندگانی چون خانم الهه بقراط کمی مشورت بگیرید پیش از اینکه چنین نسخه های ناجوری بپیچید. لینک پایین از دقیقه 53 به بعد در باره فدرالیسم و عدم تمرکز توضیح کامل می دهد. هم برای جنابعالی و هم برای شبکه سکولارهای سبز دیدن و شنیدن این لینک بسیار لازم و ضروری ست تا هر نسخه ای را برای آینده ایران نپیچید. وانگهی لازم و ضروریست که همه اقشار ملت ایران مفهوم فدرالیسم را کاملاً بدانند تا مثل سال 57 شوم در دام حکومت اسلامی ناشناخته نیفتند. سال 57 اکثریت ایرانیان مفهوم حکومت اسلامی را نمی دانستند. مردم مسلمان بودند ولی موجودی بنام حکومت اسلامی را نمی شناختند. شما روشنفکران محترم باید توجه داشته باشید که در درون ایران مردم عادی اکثراً نمی دانند فدرالیسم شکل اداره کشور است یا اینکه نوشیدنی یا خوردنی است . پس اجازه دهید تا ایران آزاد شود و همهء اقشار مردم در بارهء فدرالیسم کاملاً آگاه شوند سپس نسخه بپیچید. همهء تلاش احزاب و گروه های قومی فدرال طلب این است که پیش از آزادی ایران و آگاهی همه اقشار از فدرالیسم بتوانند شکل نامناسب فدرالیسم را بر اپوزیسیون و مردم گرفتار درون میهن تحمیل نمایند. اين هم پيوند به مصاحبه زنده یاد دکتر داریوش همایون یکسال پیش از درگذشت او. ما با خود ایران را زمزمه می کنیم چراکه ما هنوز زنده ایم
http://www.youtube.com/watch?v=QfdjHB91U_w
جلق در زیر دلق ـ اکبر کرمی
http://www.newsecularism.com/2013/01/11.Friday/011113.Akbar-Karami-Masturbation-under-the-cloak.htm
روزبهان: آقای کدیور فقط فتوا از روی آیات قران دادند٬ اماراجع بخودشان چیزی نگفتند! یعنی واقعن خودارضایی از لای پای بچه شیر خوار می شودکشید (خمینی، رساله التحریر) شب ها و داستان های طلاب حوزه علمیه٬ به بچه های کوچک به اسم ازدواج تجاوزکردن حرامتر و گناه اش بیشتر است؟ نواندیش دینی و روشنفکر دینی سفسطه ای بیش نیست. مطلب شما بسیارجالب بود.
چرا هويت مسئله ای سياسی نيست؟ ـ جمعه گردی اسماعيل نوری علا
شرف (از دانشکدهء مهندسی ـ دانشگاه لوند ـ در گويا نيوز): اقای نوری علا پیشنهادی دارم نظرتان را میخواهم بدانم. چه اشکالی دارد که در ایران در دبستان دو زبان تدریس بشه (و جرئ درسهای با نمره قبولی )یکی زبان محلی (مادری) یکی زبان سراسرب باین ترتب که در اذربایگان دز دبستان زبان آذری همراه پارسی و در مثلا در تهران زبان پارسی و یکی از زبان های داخلی مثل (اذری يا کردی...) تدریس بشه البته در دوران دبیرستان این زبان های داخلی جزو درس های انتخابی خواهند بود. آیا این از تشنج زبان مادری خواهد کاست؟ متشکرم.
مهدی خويلو (در گويا نيوز): یادآور نظرات استالین هست در مورد "مساله ملت ها". نویسنده با چنان اعتمادی از غیر سیاسی بودن زبان مادری (هویت اتنیکی) صحبت میکند، که از خاطر میبرد که بنیان تشکیل کشورهای اروپایی در ۲-۳ قرن اخیر همان مسالهی سیاسیِ هویت اتنیکی اروپاییان بوده.
افشا بهروزی (در گويا نيوز): من نفهمیدم چرا زبان مادری نمی تواند سیاسی باشد. وقتی که کشور بر اساس دمکراسی و حقوق بشر و سکولاریسم اداره نشود همه چیز سیاسی است. جنگ برای قدرت است و همه می خواهند قدرت را بدست بیاورند و اکثریت ایرانیان هم بارهای ضد حقوق بشری و ضد دمکراسی دارند و عملاً همه چیز در این وضعیت سیاسی است. چرا هنوز حکومت دمکراتیک در کشور حاکم نشده است و ارزشهای حقوق بشر جاری نیست؟ ایشان زبان مادری را غیر سیاسی کرده اند؟ در ضمن اگر بزبان مازندرانی در هزار سال پیش کتاب نوشته اند چرا باید این زبان از بین برود و یکی از افراد مازندرانی که دکتر نوری علا باشند به این وضع اعتراض نکند؟ چرا باید برتر بودن و تنها زبان بودن فارسی بنحوی ضمنی در این مقاله تایید شود؟ فارسی زبانی ایرانی نبوده است و بعد از اسلام از شرق کشور وارد شده است. مردم ایران هم در زمان حملهء اعراب بفارسی سخن نمی گفتند بلکه به همان زبان های بومی خود که همین زبان های فعلی است محاوره می کردند. حالا ممکن است زبان دولتی با زبان محاوره ای مردم فرقی داشته است ولی فقط برای اهل دیوان و حکومت مطرح بوده است نه همهء مردم ایران. راه نجات ایران بر پایی حکومتی دمکراتیک بر اساس ارزش های حقوق بشری و رفتن بسوی خودکفایی علمی و اقتصادی است. این راه بر کوشندگی و انسان دوستی و ساختن و نه ویران کردن تمرکز دارد. ولی چرا به این راه نجات بخش التفاتی نمی کنیم؟ برای اینکه ما ته نشست هزاران سال استبداد و حق کشی را در این کشور داریم. آدمی که خودش استبداد زده است دیگری را به حقوق انسانی رهنمون نخواهد شد. در حکومت دمکراتیک مسایل مربوط به زبان مادری حل خواهد شد و در ضمن فدرالیسم ما در ایران نمی تواند بر اساس خاک و خون باشد بلکه بر اساس زبان و فرهنگ خواهد بود و هر کس قومیت خودش را انتخاب خواهد کرد و در سراسر کشور هم اجرا خواهد شد. مثلاً، (تعدادش را بعدا قانون باید تایید کند) ده هزار از هر قومی در هر گوشه ای از کشور باشد حق خواهد داشت از بودجهء دولتی برای تحصیلات کودکان شان به زبان مادری استفاده کنند و هر فرد حق خواهد داشت برای اعتلای زبان فارسی و یا زبان قومی خود هر چقدر که دوست دارد از جیب خودش خرج کند و قوانین کشور دمکراتیک ایران هم نمی تواند مانع این عمل شود.
محمد صبحدل (گويا نيوز): نفس بحث نشان می دهد که تفکرهای قبلی و یا حداقل سیستمهای قبلی تنش زا بوده اند و مسئله ای به نام زبان مادری برای مردم نه چندان کم جمعیت غیر فارس زبان کشور ما وجود دارد. راه حلش هم مسلماً در ادامه ی سیستمهای قبلی نخواهد بود چرا که اگر بود خود مسئله ایجاد نمی شد. اما من فکر می کنم مسئله برای جمع کثیری از هموطنان ما بعد روحی هم دارد. رفع محدودیت صوری یا غیر صوری کافی نیست. برای مردمی که در حق آنها اجحاف شده و آنان را دچار عقب ماندگی اجباری فرهنگی کرده اند یک اعاده حیثیت تاریخی لازم است. یک عذرخواهی توسط آنان که در اوج محرومیت هموطنان در طیف بهره مندان قرار می گرفته اند. تنها این مسئله زخمهای کهنه را التیام می بخشد. مسئله ی زبان کاملاً سیاسی است و آزمون بزرگ جامعه ی ایرانی در راه دموکراسی خواهد بود.
صادق رحيمی (ايرون دات کام): جناب نوری علا، این کامنت را زیر این متن در «خودنویس» گذاشتم، اما معمولا کامنتهای زیر متنهای شما در خودنویس بی جواب میمانند، و از طرف دیگر دیدم که متنهای شما اینجا در «ایرون» طرفدارهای بیشتری دارد، گفتم اینجا هم بنویسم تا شاید نظر شما یا دوستان را بشنوم. مشکلی در متن شما به نظرم میرسد این صورت که که ما نمیتوانیم دستور العمل بنویسیم که چه چیزی سیاسی هست و چه چیزی سیاسی نیست. طبق قول معروف که آفتاب آمد دلیل آفتاب، وقتی چیزی (هر چیزی، به هر دلیلی) در جامعه ای بار سیاسی پیدا کرده است این تلاش عاقلانه یا مفید به نظر نمیرسه که بکوشیم با بحث و استدلال خودمان یا کس دیگری را راضی کنیم که خیر این سیاسی نیست، بخصوص کسانی که به هر دلیل بر گوشت و پوستشان واضح شده که هویت مسئله ای عمیقا سیاسی است.
با وفا (ايرون دات کام): آقای صادق رحیمی. بنظر من هر آنگه که مقوله ای بقول شما «در جامعه ای بار سیاسی پیدا کرده است،» همانطور هم با دوباره اندیشی و گفتمان همگانی میتواند خلع بار شود. برداشت من از مقاله جناب نوری علا این نبود که ایشان دستور العمل صادر کردند، بلکه اتفاقاٌ چون این بحث سیاسی شده است و به ارکان جامغه صدمه زده است باید در مورد عوارضش تعمق کرد. من بارها شاهد برخوردهای بین دوستانم بوده ام که نویسنده از آن به عنوان «دامچالهء بزرگی» نام برده است و حقیقتاٌ دیده ام چگونه و چه آسان آنان «بجای تساهل دچار تخالف می شوند و بجای همزيستی به جان هم می افتند.»
سيروس مرادی (ايرون دات کام): ويلاچسلاو مولوتف وزير امور خارجه شوروي در زمان استالين خيلي حرف ميزد. يك بار در باره موضوعي يك ساعت حرف زد. چرچيل از مترجمش خواست حرف هاي مولوتف را ترجمه كند. مترجم گفت : ايشان با پيشنهاد شما موافق نيستند ! يعني حاصل يك ساعت حرافي را مي شود در يك جمله خلاصه كرد. جناب نوري علاء اين هنر را دارد كه موضوعات را به جاي ساده كردن كلي بغرنج و پيچيده سارد. و بعد هم به هيچ سئوالي پاسخ ندهد.
ه. جهانشناهی (ايرون دات کام): آقای نوری علای گرامی از توضیح شما در باره سیاست بازی با هویت سپاسگزارم. بنظر من ابزار سازی از هویت زبانی یا قومی فرق چندانی با ابزار سازی از ناسیونالیسم ایرانی (منظورم میهن دوستی نیست) ندارد همه اینها در نهایت گمراه کننده اند. ولی تقریبن بخش بزرگی از روشنفکران ایرانی برای تمیز دادن بد و خوب از اینگونه ابزار استفاده میکند(مخالفان اکثرن یا جاسوس انگلیس و آمریکاند و یا جاسوس روسیه). شاید دلیل آن ساده کردن کار خود از طریق تقسیم مردم جهان به خودی و غیر خودی باشد شاید هم ده ها دلیل دیگری داشته باشد. نمیدانم. ولی بسیاری از این اختلاف ها را میتوان با انتقال آن به آینده، موقتن درمان کرد. مثلن پس از تاسیس یک ایران نوین و دمکراتیک حالا چه جمهوری چه پادشاهی میتوان لایحه ای تصویب کرد که مثلن ابتدا در 10 یا 20 سال آینده به درخواست جدایی یک قوم رسیدگی شود. طبیعیست که در آن سال باید بشکل قانونی باینکار رسیدگی شود ولی فعلن ترس از تجزیه شدن ایران به تضعیف روحیه ها و میل سازش با نظام موجود و یا تحمل آن منجر نخواهد شد. بقول شما هویت را نباید سیاسی کرد. البته این را هم بگویم که من در رابطه با هویت خود را با برداشت این اندیشمند نزدیک احساس میکنم.
صادق رحيمی (ايرون دات کام): مثلن ابتدا در 10 یا 20 سال آینده به درخواست جدایی یک قوم رسیدگی شود. حالا مگه قومی درخواست جدایی کرده؟
؟؟ (در سايت خودنويس): جناب نوری علا ما که نمیتوانیم دستور العمل بنویسیم که چه چیزی سیاسی هست و چه چیزی سیاسی نیست. به قول معروف آفتاب آمد دلیل آفتاب، وقتی چیزی (هر چیزی، به هر دلیلی) در جامعه ای بار سیاسی دارد این دیگه تلاش عاقلانه ای به نظر نمیرسه که بخوایم با بحث و استدلال خودمان یا کس دیگری را راضی کنیم که خیر این سیاسی نیست.
؟؟ (در سايت خودنويس و در پاسخ به کامنت بالا): وقتي زمين دور خورشيد مي چرخه، عقل حكم مي كنه كه به ترويج اش بپردازيم ، اگر قرار بود آدم چيزي رو كشف كنه و يا به درستي چيزي پي ببره و در موردش صحبت نكنه كه ما هممون هنوز تو غار زندگي مي كرديم و داشتيم روی ديوارش نقاشي مي كشيديم.
بهنام (در سايت خودنويس): اگرچه هویت یک مسئلهٔ سیاسی نیست، «بحران هویت»، در ناکجاآبادی میان انکشاف خودآگاهی شهروندی و فردیت فرد از یکسو، و وابستگی جویی رعیت وار به یک قبیله، قومیت، ایدئولوژی و آرمان و مذهب و زبان، که هراسهای این «فرد» یله شده و به حال خود رها شده را برپوشاند، از زیر پایههای اصلی مسئلهٔ سیاسی امروز ماست. این بحران هویت فرهنگی در حوزهٔ فرهنگ «راه حل» ندارد. فرهنگ یک فرایند است و یک شبه زیر و رو نمیشود. اما راه حل «سیاسی» دارد که برای فرهنگ امکان این را فراهم آورد که به قهقرا نرود و یا درجا نزند.
به سود کدام جریان به نماد آزادگی و ملی گرائی می تازیم؟ ـ هوشنگ کردستانی
کاوه یزدانی: حرف دل یک شهروند عادی ایرانی را بخوانید. نه مصدق و نه شاه هیچکدام شان مسئله و مشکل امروز ملت ایران نیستند ولی متاسفانه این سیاسیون هستند که دست از جنازهء شاه و مصدق بر نمی دارند. چشم بر نابودی زنده ها بستند و با بلاهت تمام به اختلافات گذشته ها دامن می زنند. این یعنی بلاهت تمام عیار از سوی سیاسیون و ناروشنفکران ایرانی. نه مصدق و نه شاه هیچکدام نتوانستند براستی ایران و ایرانی را به آزادی و رفاه برسانند. مصدق و شاه هر چه بودند یا هر کاری به درست یا اشتباه انجام دادند گذشته و به تاریخ پیوسته اند. اینکه بسیاری از فعالین سیاسی که خود را در بخش اپوزیسیون دمکراسی خواه و آزادیخواه قرار می دهند (هر دو طیف پادشاهی و جمهوریخواه) و همواره در نوشته هایشان به اختلافات گذشته مربوط به مصدق و شاه دامن می زنند دو دلیل ساده می تواند داشته باشد. یکی اینکه از دامن زدن به اختلافات و بزرگ نمایی کردن اختلافات شاه و مصدق احتمالا از سوی رژیم اسلامی پول می گیرند تا به اختلافات گذشته دامن بزنند و مانع از یک همبستگی ملی در بین اپوزیسیون و اقشار مردم شوند که این به سود رژیم ننگین اسلامی است و دلارهای نفتی در اختیار رژیم برای ایجاد اختلافات بدست این حضرات اختلاف برانگیز هم می رسند. دلیل دیگرش نیز می تواند این باشد که این حضرات برای رفع مشکلات کشور و مردم که همانا وجود رژیم اسلامی است از دست شان هیچ کاری بر نمی آید و در برابر رژیم اسلامی عاجز هستند به هر دلیلی. درست اش این است که سیاسیون خود هر کدام شان یک مصدق یا شاهی برای دفاع از منافع مردم در برابر رژیم اسلامی و در برابر بیگانگان باشند نه اینکه با دامن زدن به اختلافات آن دو گره روی گره بزنند. هیچکدام از این حضراتی که مرتب به دوران مصدق و شاه می پردازند عرضه این را ندارند که انگشت کوچکهء مصدق یا شاه باشند و تنها هنرشان در طول سالیان گذشته تکرار کردن گذشته هاست. برای مطرح کردن خودشان و شناساندن نام شان و چسباندن خود به شخصیت های ملی گذشته می خواهند از این طریق خود را به مردم بشناسانند که شاید در آینده دری به تخته بخورد و این حضرات بی عرضه از کنار نام شاه و مصدق در آینده به نان و نوایی برسند. اما کور خواندنده اند. زهی فکر باطل. مشکل مردم ایران و خواست های مردم نه شاه و نه مصدق و نه اختلافات این دو شخصیت می باشند. این سیاسیون و ناروشنفکران هستند که بی خبر از خواست ها و مشکلات مردم و کشور هستند یا اینکه خود را عمداً به بی خبری می زنند و همواره به تاریخ گذشته و اختلافات می پردازند. همهء طیف های سیاسی، از چپ چپ گرفته تا راست راست، باید این موضوع ساده را در مغز علیل شان وارد کنند که مشکل مردم نه شاه و نه مصدق و نه هیچ شخصیت درگذشته دیگری نیستند بلکه وجود رژیم ننگین اسلامی اصل مشکل مردم است که سد راه همهء آزادی های فردی و اجتماعی می باشد و منابع و منافع ملی را و کشور را به نابودی کشانده است. فهمیدن این موضوع برای هر آدم عاقلی بسیار ساده است. این سیاسیون و ناروشنفکران هستند که خود را به بی خبری زده اند و ما مردم و شهروندان عادی را نیز مثل خود بی خبر می پندارند. آقایان و خانم های اپوزیسیون و اپوزیسیون نما! دست از اختلافات مربوط به گذشته گان بردارید و اگر به این کار ادامه دهند یعنی این نگارنده شهروند عادی درست تشخیص داده ام که از دست شما هیچ کاری برای ایران ساخته نیست جز اینکه به مشکلات مردم بیافزائيد.
وفادار: ما به عنوان یک ایرانی باید یاد بگیریم که اصلی ترین مسئلهء ما حفظ ایران و منافع مردم ایران می باشد ولی متاسفانه روشنفکران ما بیشتر نوچهء اشخاص یا اسیر سیستم های حکومتی مورد علاقهء خودشون هستند و البته با حذف گروه های دیگر. حالا سوال من از روشنفکران بی مسئولیت کشورم این است که چرا به دنبال ابداع سیستم حکومتی نیستید که تمام گروه های فکری مختلف را شامل بشود؟ چرا به دنبال حذف پادشاهی خواهان یا دموکراسی طلبان هستید؟ چرا باور نمی کنیم این کشور مال همه هست؟ تا کی بایستی گروهی از این مملکت فراری باشند؟ باور کنید نه جمهوری خواهان و نه پادشاهی خواهان هیچکدام به تنهایی نمی توانند قدرت را به دست بگیرند. مردم هم شاه و هم مصدق را دوست دارند و کسانی که به دنبال حذف این دو هستند به ایران فکر نمی کنند. چه درست و چه غلط پادشاهی در این مملکت ریشه دارد و دموکراسی آرزوی ایرانیان است تنها با تلفیق این دو می توانیم به آزادی برسیم. پادشاهی یکی از ارکان هویتی ایران است. واقع بین باشیم باید همهء گروه ها راضی باشند تا کشور ثبات داشته باشد.
نیک آهنگ کوثر اعدام باید گردد! ـ شهرام همايون
حمید: با درود. مایلم بگویم «یافتم یافتم» بله، نه تنها چرایی و عدم تفاهم و همکاری نیروهای باورمند «لائیک- سکولار» را بلکه مشکل چرایی عدم درک معانی و «این نه همانی» ها را هم یافتم. خیلی ساده قبل از برگزاری نشست ها یا سخنرانی ها یا مقاله نویسی اولین شرط باید همراه داشتن گواهی سلامت از پزشگ متخصص چشم و گوش و حلق و بینی و بقول قدیمی ها «سلامت دماغ» باشد. دلیل من آخرین اسباب بازی است که بنام «نوارهای مهدی هاشمی» به میانهء میدان ناراضیان از خودراضی انداخته شده است. ببینیم اصل جریان چیست؟ جریان عبارت است از دعوای حقوقی مابین شخصی بنام «هوشنگ بوذری» بعنوان شاکی و «مهدی هاشمی رفسنجانی» متهم به آدم ربایی و آمریت در شکنجهء «هوشنگ بوذری» و اخاذی از او. فراموش نکنیم که «هوشنگ بوذری» برای سال ها یکی از مهره های رژیم اسلامی بوده است و ایشان بعد از آمدن به خارج و اقامت در ایتالیا و ثبت یک شرکت مشاوره تبدیل می شود به مشاور کنسرسیوم های نفت و گاز و بدلیل دسترسی داشتن به امکانات اطلاعاتی در رابطه با منابع نفت و گاز در خاورمیانه و ایران تبدیل بطرف قابل اطمینانی می شود؛ البته تا بحال از «بوذری» پرسیده نشده است که شما که در مصاحبه با شهرام همایون عنوان کردید که هزینهء ثبت شرکت شما «صد دلار» شد! حال چطور شرکت های نفتی ِ «مار خورده و اژدها شده» باید بیاییند و با طناب اطلاعات شرکت «صد دلاری» به چاه حکومت اسلامی بروند؟ بوذری بدلیل رابطه با باندهای قدرت شروع به کسب حلال از اطلاعات حرام می کند و با دادن خمس محکم کاری، اما «گدا زادهء رفسنجان» قصد ملاخور کردن سهم بوذری را دارد. با اشتباه محاسبه در قدرت جناحها به زندان می رود و با پرداخت پول و معلوم نیست چه تعهد دیگری آزاد و به خارج می آید و حال که مقیم کانادا شده تیری در تاریکی می اندازد و از پسر رفسنجانی شکایت می کند و باقی قضایا را هم همه می دانیم. اما جالب حمایت گرم و نرم همایون از کوثر است، آن هم با این عنوان ِ «نیک آهنگ به عنوان یک شخصیت مخالف جمهوری اسلامی»! همایون با تردستی کلمات «شخصیت مخالف» را بکار می برد زیرا خودش هم می داند که استفاده از کلمه «ضدیت» مشکل افرین می شود؛ بخصوص در رابطه با شخص کوثر و کارنامهء او. سری به مصاحبه های توجیه گرانهء حکومتی او در صدای امریکا و .. بزنید تا مفهوم مخالفت او بزعم همایون را بهتر بفهمیم. آخرین شاهکار کوثر بعد از بسته شدن سفارت حکومت اسلامی در کانادا بروز کرد و کوثر ادعا کرد «دلیل بسته شدن سفارت اسلامی اعتراض حکومت به نقض حقوق اقوام اولیهء ساکن کانادا و کمک به آنها» بوده است اما طبق معمول حضرات نخواستند این گاف را ببینند. هیچ کس تاکنون نخواسته از کوثر بپرسد که «شخصیت مخالف» مهدی هاشمی به چه دلیلی با شما تماس می گیرد؟ چطور وکلای پوذری آگاه می شوند که کوثر گفتگوهای خود با مهدی هاشمی را ضبط کرده است؟! چرا وکلای هاشمی مصراً خواهان دست یابی به نوارها هستند؟ «نوار که پا نداره» که خودش راه بیفتد و به مهدی هاشمی بگوید بیا من را هم بخور. اصلاً چرا همایون و قبل از او «ایرج مصداقی» باید پروندهء «بوذری- هاشمی» و نقش ابهام امیز کوثر در این میانه را با ماجرای واترگیت مقایسه کنند؟ آیا اینها از ماجرای واترگیت و نقش ان دو خبرنگار ناآگاهند؟ واترگیت چه بود؟ در جریان انتخابات ریاست جمهوری ایالات متحده آمریکا تعدادی از ماموران افبیآی وارد ساختمان هتل واترگیت، محل استقرار ستاد انتخاباتی حزب دموکرات آمریکا شدند و دستگاههای شنود کار گذاشتند و سپس اسناد و مدارکی را برای اهداف مختلف به سرقت بردند. این اقدام غیر قانونی با پیدا شدن یک نوار کاست توسط یک مأمور حراست هتل بطور تصادفی لو رفت و روزنامه واشنگتن پست از طریق دو تن از روزنامه نگاران خود، به نامهای باب وودوارد و برنشتاین، آن را به "اطلاع افکار عمومی" رساند. پس می بینیم در ماجرای واترگیت این تلاش و پشتکار دو خبرنگار واشنگتن پست است که نیکسون رهبر بزرگترین ابرقدرت جهان را وادار به کناره گیری کرد. حال این ماجرا چه تشابهی با نوار بازی کوثر دارد؟ آیا کوثر بعد از سال ها ضبط مکالمات خود و مهدی هاشمی آن را به اطلاع مردم رسانید؟ در ماجرای واترگیت افشاگری شد از فساد بوجود آمده در حزب جمهوریخواه٬ حال بفرمایید در این میانه چه قرابتی مابین ماجرای واترگیت و نوار بازی کوثر وجود دارد؟ همین بند بازی ها و کم و زیاد کردن وقایع و حقایق است که باعث سردرگمی مردم و در نتیجه بی اعتمادی به همه کس و همه چیز می شود و دست اوردش هم 34 سالگی حکومت اسلامی است. نحوهء حمایت همایون از کوثر یادآور ضرب المثل «از آب خزینه دوست گرفتن» است؛ تا نظر شما چه باشد؟
حمید: با درود. واعظان كاين جلوه در محراب و منبر مي كنند - چون به خلوت مي روند آن كار ديگر مي كنند. آقای نوری علا نمی شود در سکولاريسم نو بنا به مثل «آهسته بیا و آهسته برو که گربه شاخت نزنه» عمل کرد ولی در مصاحبه هایتان داد دمکرات بودن بزنید. مقاله ای از شهرام همایون بنام« نیک آهنگ کوثر اعدام باید گردد!» در سایت شما چاپ شده و من هم در قسمت اظهار نظر بطور مستند ادعاهای او را به نقد کشیدم اما متاسفانه شما از چاپ ان امتناع کردید. اگر امکان دارد من را اگاه کنید و بگویید چه توهین و یا ادعای دروغی در نوشته من بوده است؟که شما نتوانستید نظر من را چاپ کنید؟ یا فقط دلیل چاپ نکردن نظر من این است که من شخصی عادی هستم. ولی همایون دارای تلویزیون است بکار می آید.
واقعيت و ضرورت تهاجم فرهنگی ما ـ جمعه گردی های اسماعيل نوری علا
http://www.newsecularism.com/2013/01/04.Friday/010413.Esmail-Nooriala-Our-Cultural-Invasion.htm
کوروش: دکتر نوری علا عزیز، من نیز مانند بقیه دوستان از این مقاله بسیار خوب شما تشکر می کنم. من بطور کلی با مشاهدات جلال ال احمد در مورد غرب زدگی موافقم ولی با آسیب شناسی و نتیجه گیری ایشان سخت مخالفم. اینکه بطور کلی چرا جوامع اسلامی از غرب عقب ماندند و در بهترین صورت فقط ظاهرات غربی راتقلید کرده و از گرفتن محتوای اصلی غرب که موتور محرکه آنان به سمت پیشرفت وبرتری گرفتن بودند عاجز مانند، بسیاری قبل از ال احمد در 300، 400 سال گذشته به ان پرداختند ، ولی مانند اکثر آنان، آل احمد ها و شریعت ها مشاهده را درست اما آسیب شناسی و نتیجه گیری را کاملا غلط انجام دادند . همانطور که شما نیز به خوبی به ان اشاره کردید دلیل اصلی همان اسلام زدگی و خرافه زدگی این جوامع بوده و ال احمد و شریعتی ها هم به دلیل نهادینه بودن این اسلام زدگی درافکار معیوب خود تحلیل را اشتباه کرده (به نظر من فقط تقلید از روشنفکران اسلام زده قبل از خود کرده) و آدرس را غلط داده و ملت و مملکتی را به روز سیاه نشاندند. کارهای اخیر نیال فرگوسن بطوری علمی و عملی به همین مقوله چگونگی پیشرفت و برتری غرب در 500 سال گذشته پرداخته که و سعی کرده محتوای فرهنگی لازم که موتور حرکت این جهش بوده را استخراج کند. کتاب یا دیدن سخنرانی ها و ویدئو او که چندی پیش از شبکه پ ب اس پخش شد برای هر ایرانی بسیار مفید میباشد. برای دسترسی به این برنامه میشود به این لینک رفت.
http://www.pbs.org/wnet/civilization-west-and-rest/watch/#.UOoN4LSnBc9
همانطور که شما به خوبی در مقاله تان اشاره کردید باید تهلجم فرهنگی را انجام داد و اول شبهه روشنفکران غلتیده در خرافه زدگی و اسلام زدگی را به خیشتن عقلانیت و خرد زدگی برگرداند و بد هم ملت اسلام زده را. باید دید که آیا فرهنگ ما میتواند این خرافه و اسلام زدگی 1400 ساله را پوست انداخته و به خیشتن عقلانیت و خرد گرایی باز گردد. البته امیدواری هم هست چرا که همین فرهنگ ایرانی توانسته در مقابل اسلام زدگی تا حالا دوامی بیاورد و هرچه اندک ولی کسروی و مصدق وبختیار و نوری علا ای راه بوجود بیاورد، امیدوارم که بزودی ما نیز شاهد بیداری گسترده ملتمان باشیم و بجای یک نوری علا صدها و هزارها نوری علا داشته باشیم. پاینده باد ایران.
آرش جهاندار: آقای دکتر نوری علای عزیز، خواننده ثابت "جمعه گردی"های شما هستم. اما باید اذعان کنم که این یکی از بهترین مقالاتی است که از شما خوانده ام. سخنان تان در باره ال احمد و غرب زدگی و همچنین نظریه "نسبیت فرهنگی" بسیار شیوا و آموزنده است. سوالی که برای من مطرح است این است که چرا با وجود روشنفکرانی همچون کسروی و بعد صادق هدایت، فروغ فرخزاد، شاملو و امسال آنها، افرادی همچون ال احمد و شریعتی چنین نقشی در جامعه روشنفکری ایران ایفا می کنند. با تشکر.
اسماعيل نوری علا: آرش گرامی، پاسخ اين پرسش را، در حد توان خودم، نمی توانم در چند کلمه خلاصه کنم و اميدوارم در آينده فرصتی به دست آورده و پاسخم را در قالب يک مقاله مطرح سازم. همين را بگويم که وقتی حکومتی بتواند طبقهء متوسط و روشنفکران ساختهء سيستم خودش را ناراضی کند در واقع دريچه های سدی را بر «آب های راکد» گشوده است که چيزی جز سيل و خرابی با خود نخواهد داشت. همه می دانيم که روشنفکران سکولاری همچون صادق هدایت، فروغ فرخزاد، شاملو همگی از دست حکومت وقت ناراضی بودند و جالب است که «بهار ايرانی» با «شب های شعر گوته» آغاز شد نه با دسته های سينه زن مذهبی. اين سخن به معنای کاستن از تقصير روشنفکران نيست بلکه مسئله را از بعدی فراتر از مسائل روشنفکری نگاه می کند.
پيرور: لطفاً، بجای تلف کردن وقت خود برای نوشتن مطالب سياسی بی فايده، از شما می خواهم که به تفصيل خاطرات خود دربارهء تاريخ دوران پيش از انقلاب را بنويسيد. اين لحظه هائی با ارزشند و نبايد آنها را ناگفته گذاشت. سياست را فراموش کنيد و بکاری دست بزنيد که مدت ها پيش باطد انجام می داديد. اين آن نوری علائی است که ما می شناختيم و به او احترام می گذاشتيم.
*****