|
بازگشت به خانه آرشيو نظرات خوانندگان آرشيو مقالات آرشيو صفحات اول جستجو |
ماه جولای 2013 |
«نظر خوانندگان»
توجه: سکولاريسم نو از انتشار نظريات بی محتوا و يا همراه با پرخاشگری معذور است
شرط فراموش شدهء اتحاد ـ جمعه گردی های اسماعيل نوری علا
ديويد اعتباری ـ استاد گرامی آقای دکتر نوری علا: از پاسخ مفصل شما در مورد پیشنهاد من سپاسگزارم. این گفتمانها قدمهایی مهم و لزومی برای اتحاد نیروهای سکولار دموکرات میباشد. متاسفانه هنوز از آقای حمید کوثری یا برگزار کنندگان "همایش..اتحاد برای سکولار دمکراسی" پاسخی دریافت نکردهام. در ابتدا باید تایید کنم که من خود به عنوان یک سکولار دموکرات طرفدار حقوق بشر، خواستار انحلال کامل رژیم و قانون اساسی جمهوری اسلامی هستم و همان طور که بارها در نوشتهها تاکید کرده ام، به اصطلاح "اصلاح طلبان" را روی دیگر سکه ادامه و تحکیم رژیم و قانون اساسی جمهوری اسلامی میدانم و در پنج بخش و نوشته های مفصلی تحت عنوان "اصلاح طلبان امروز ، مانع اصلی رسیدن به دموکراسی در ایران " و "راه رسیدن به دموکراسی :عبور از دست انداز اصلاح طلبان رژیم" این مهم را تایید کرده ام. در ضمن وقتی صحبت از "چه جمهوری خواه و مشروطه خواه و چپ و مجاهد و اصلاح و انحلال طلب و سبز و سرخ و غیره" کردم صحبت از "همگان"ی بود که ".. با بیانیه ای، منشوری، اساسنامهای و پیمانی، در جایی از دنیا بدور هم جمع میشوند وپس ازچند روز و ساعتی با بیانیه و منشور و اساسنامه و پیمانی نوتر جریان را به پایان می رسانند". در مقابل هنگامی که از صحبت از همبستگی کردم سخن از آنانی بود که به 4 اصل "هرم همبستگی" اعتقاد و وابستگی دارند. این که چه کسانی و گروههایی در زیر این هرم جمع شوند، این بستگی به خود نیروها دارد. ورود به این "هرم همبستگی" از نظر من برای همه ملت ایران "آزاد" است بجز آنانی که سابقه جرم یا شریک جرم و ناقض حقوق بشر بوده اند وگرنه هیچ کس و گروهی که منتخب مردم نیست حق ترد دیگری را ندارد. همان طور که اشاره کردید، نمیتوان هم گفت سکولاریم و دموکرات و طرفدار حقوق بشرو هم در مقابل این رژیم مذهبی و غیر دموکرات و ناقض حقوق بشر، کجدار و مریض رفتار کنیم، که این خود کوتاهی از اصول "هرم همبستگی" میباشد. ولی در عین حال نیز نمیتوانیم بگوییم که دموکرات و حامی حقوق بشریم و حق مشارکت و همبستگی در حول اهداف مشترک را از دیگران سلب کنیم. با این مقدمه، من هنوز معتقدم که هر کس و گروهی راهی و روشی برای رسیدن به هدف خود دارد و احترام به آن مفهوم دمکراسی است. اگر کسی هدفش رسیدن به سکولار دمکراسیست ، البته حق انتخاب روش دارد. من نظر خود را داده و به آن عمل میکنم لیک برای روش دیگران تصمیم نمیگیرم. ما سکولار دموکرات ها با اینکه بنیان گذار "هرم همبستگی" میباشیم ، اما صاحب آن نیستیم، که آن متعلق به همه ملت ایران است. اینکه فعلا دیرکی عمودی در وسعت هرم بنا کنیم و در ایران فردا دیرک را برداریم غیر ضروریست، که اتفاقا همیشه چه قبل و چه بعد از قدرت این دیرکها را به نوعی بنا کرده اند. یک مهم را فراموش نکنید که "هرم همنستگی" از چهار سطح (شیشه یی و شفاف و محکم تمامیت آرضی، سکولاریسم، دمکراسی، حقوق بشر) بنا میشود و به دلیل این "شفافیت" مردم خود نظاره کار و تصمیم گیر در مورد ماهیت و اهداف آنانی که درونش میآیند خواهند بود. دمکراسی را نمیتوان از فردا تجربه کرد، باید از همین امروز دموکرات بود. بار دیگر تقاضا دارم که بزرگوارانه: 1) نماینده به کنگره و همایش دیگر ارسال دارید. 2) خواسته های خود را تا حد امکان در هر دو کنگره و همایش به خواسته های مشترک حداقلی " هرم همبستگی" نزدیک کنید. 3) به یک دیگر در کنگره و همایش خود تریبونی دوستانه اختصاص دهید. با همبستگی بر اساس اهداف مشترک و گفتمان به رهایی میرسیم نه با تحریم و جدایی. پیروز باشید.
کپی به: آقای حمید کوثری و برگزار کنندگان "همایش..اتحاد برای سکولار دمکراسی
کاوه یزدانی: شتر سواری دولا دولا؟ براستی «چگونه می توان اصلاح طلبی را به رسميت شناخت و در جستجوی رسيدن به دموکراسی در ظل قانون اساسی مورد علاقهء اصلاح طلبان بود و، در همان حال، خود را سکولار دموکرات دانست و در راه گسترش آن در ايران دست به اتحاد زد؟ در واقع می توان از خود دوستان اين "اتحاد" پرسيد که چرا آنان از پيوستن به سکولار دموکرات های انحلال طلب پرهيز می کنند اما، در همان حال، با "اتحاد جمهويخواهان ايران" که همواره بصورت آپانديسيت اصلاح طلبی حکومتی در ايران عمل می کنند به توافق و اتحاد عمل می رسند؟»
یکی از مشکلات نفوذ ستون پنجمی ها در بین سکولار دموکرات های اپوزیسیون همين است؛ ستون پنجمی ها مبارزه را برای ملت ایران و برای اپوزیسیون سخت تر و پرهزینه تر کردند. فرومایگان اصلاح طلب در پناه رژیم اسلامی اموال ملی را غارت می کنند و می کوشند رژیم اسلامی را برای منافع خود حفظ نمایند. یک مشکل دیگر قدرت های شرقی و غربی هم هستند که همواره با فریب یا با تفنگ حقوق و جان و مال ملت ایران را قربانی منافع خود کردند. ماندگاری رژیم اسلامی بدون بمب اتمی مورد علاقه قدرت های غربی و شرقی فرومایه می باشد و همچنین رژیم اسلامی بدون تهدید بمب اتمی مورد علاقه همسایگان ایران می باشد و همهء فرومایگان در جبهه مدافعان رژیم اسلامی هستند. قدرت های شرقی و غربی در به قدرت رساندن رژیم اسلامی نقش داشتند و خواهان چنین حکومتی بودند و حمایت اش کردند و می کوشند رژیم اسلامی به منافع آنها توجه کافی داشته باشد تا بتواند باقی بماند . آنها در بقای رژیم جنایتکار اسلامی سهیم هستند. مشکل ملت ایران فقط رژیم اسلامی بی خرد نیست بلکه نیروهایی هم هستند که در پشت رژیم اسلامی قرار دارند و کار مبارزه را برای ملت ایران سخت تر و پرهزینه تر کردند و ستون پنجم شان نیز در درون اپوزیسیون نفوذ کرده تا اپوزیسیون هرگز منسجم و متشکل و تبدیل به یک قدرت و صدای آزاد ایران نشود. زنده باد ایران ـ زنده باد آزادی.
كاوه يزداني: از زنده یاد دکتر داریوش همایون: «صف مبارزه بيش از هميشه مشخص است: آنها كه مساله را صرفا در عرصه قدرت میبينند و حاضرند با بخشی از رژيم نيز همراه شوند؛ و آنها كه مساله را در همه گستره آن، از جمله فرهنگی، میبينند و آشتیناپذير با همه عناصر و انديشههای بازمانده از قرون وسطای جهان سومی ايران میجنگند. مانند صد سال پيش، جنگ در ميان ترقيخواهان و تجدد طلبان از يك سو و گذشته گرايان و اسلاميان گوناگون از سوی ديگر است. با تمركز صرف بر جابجائی قدرت، و در نبود بعد فرهنگی در پيكار، راه بر هر انحراف و سازشكاری گشوده میماند. همهء نيروهای آزادی و پيشرفت بهم نياز دارند. همهء ما برای سالم كردن و سالم نگهداشتن سياست در ايران لازم هستيم. اگر امروز همراه نشويم فردا بيشتر ما تك تك و گروه گروه بهر فرصتی كه خود را عرضه كند تسليم خواهند شد. صف واقعی مبارزه نمیتواند از عرفيگرايان، دمكراتها، تجدد طلبان با هر گذشته و گرايش سياسی تهی باشد. حتا قبايل و تيرههای افغانستان دارند به بيهودگی كشاكش
های خود پی میبرند». (هامبورگ ، 13 و 14 اكتبر 2001)نيز از گفتگوی «تهران ری ویو» با داریوش همایون: پرسش: «جنابعالی در یکی از آخرین مقالههایتان اشاره کردهاید که باید بهترین آیندهای را که برای ایران میخواهیم پایه همکاریها قرار دهیم. گفتهاید بجای سرهم کردن ائتلافی بر اصول متناقض و سخن گفتن با زبانهای گوناگون، در همرای کردن گرایشهای پذیرندهتر، بر اصول همگانی بکوشیم. مراد شما از اصول همگانی چیست و اصول همگانی جنبش اجتماعی مردم ایران را چه چیزهایی میدانید؟» پاسخ: «اصول همگانی یعنی در نظر گرفتن منافع همگانی. البته هیچگاه شما نمیتوانید منافع همه مردم را تامین کنید. به عنوان نمونه، نمیتوان منافع «دزد» ها را تامین کرد. یا هستند کسانی که میخواهند ایران یکپارچه نباشد و تکه تکه شود. یا کسانی باشند که بخواهند اقلیتهای مذهبی و قومی در فشار باشند. منافع آنها را نمیتوان تامین کرد. پس باید شرایطی را در نظر گرفت که بیشترینه مردم راضی باشند و زندگی خوبی داشته باشند. این اصول همگانی باید از این جا در بیاید. مبنای اصول همگانی این است. نیازی نیست آن را اختراع کنیم. هیچ معیاری بهتر از رای اکثریت مردم نمیتوان پیدا کرد که این اصول همگانی را بیان کند. این نخستین راه رسیدن به اصول همگانیست. اما این به تنهائی کافی نیست. آیا اکثریت حق دارد که پس از پذیرفته شدن در انتخابات، حقوق اقلیت را زیر پا بگذراد؟ به عنوان نمونه اگر شخصی یا گروهی با 51 درصد آرا برگزیده شود، آیا مجاز است که حقوق 49 درصد باقیمانده را در نظر نگیرد؟ خیر. اعتبار رای اکثریت مردم باید در چارچوب اعلامیه جهانی حقوق بشر باشد. این اعلامیه، نتیجه تمام مبارزاتیست که لیبرالهای دنیا انجام دادند. مبارزاتی که از 2400 سال قبل، در اسکندریه هلنیستی شروع شد و بالاخره در سال 1946 به پیروزی رسید. دموکراسی در چارچوب جهانی اعلامیه حقوق بشر در کشوری یکپارچه و یگانه به نام ایران با تمام خصوصیات منحصر به خودش میتواند مبنای تعیین کننده اصول همگانی باشد».
«بامداد ِ» روشنفکری ما ـ مسعود نقره کار
محسن ذاکری: دو مشکل کوچک با شاملوی بزرگ : ۱) هنگامیکه روشنفکر ابزار کارش را زبان «ادب و شعر» بر می گزیند خود را درون یک میدان پر احساس و تنش می اندازد. همیشه این ریسک وجود دارد که زبان ادبی با اراده و نیت زیبایی شناسیک خود بتواند از قدرت خود بهره برداری غیر واقعی کند. از این رو، در دوران پسا مدرن، بیشتر منتقدین متن ادبی با دید یافتن دو گانگی ها و پارادوکس ها به آن می نگرند. شاملو بسیاری جاها «زبان» بیان خود را در حد استادی کم نظیر به سحر ادبی می آراید و با احساس خواننده می نمایاند. و چه بسیار جریده های سراسر سایه سرایی در زیر هیبت «شاملو» به جان و روان جوانان و عزلت گزیدگان. ۲) بحث نقد و ساختار شکنی [که متءسفانه در فرهنگ مذهبی و سنت گرای ما با تابو شکنی اشتباه می شود] از محکمات کار هر روشنفکری است و طبعاً روشنفکر خود مختار است در کدام جا و مکان تاریخ و زمان خویش به مصاف چه کسانی برود. تاریخ قدیم و تأویل قدیم و اندیشه های قدیم را هرگز نمی توان از افق معناهای خود به زور بیرون کشید چرا که هر چه هست در آن زمان جاری بوده است و بخشی از آن جاری تا زمان حال است. اینکه در زیر کمان حکومت اسلامی تا چه حد نیاز روشنفکرانه به انداختن کمند به زیر پای فردوسی ضروری باشد و یا اینکه آواز خوانان سنتی را به عرعر خوان تشبیه کردن، حکایت از روحی، اهداف و سقف پروازی متفاوت دارد.
دربارهء مقالهء «چراغی که در گذشته مانده است» ـ سیروس مرادی
افشین بابازاده: خدمت سردبیر سکولاریسم نو. در سایت شما، چهارشنبه 2 مرداد ماه 1392 ـ 24 ماه جولای 2013 مقاله، یا بهتر است بگویم یادداشتی، در مورد مقاله آقای نوری علا: «چراغی که در گذشته مانده است» منتشر شده که امروز آن رادر سایت خواندم. یادداشتی که از آقای سیروس مرادی خواندم چیزی نبود مگر بد دهنی و توهین. برای من قابل درک است که نوشته های مخالفین نظریه های مطرح شده در این سایت را بدون کم و کاست در اختیار خوانندگان سایت سکولارسیم می گذارید. اما این دست نوشته ها همه چیز خستند مگر نظریه پردازی . سرتاسر این نوشیه توهین است و نکته ای برای جدی گرفتن ندارد. من پیشنهاد می کنم که این دست کامنت ها را در این سایت راه ندهید. چرا که نظریه پردازی نیستند، سنگ زدن به شیشه اند، لابد برای تفریح و خودشیرینی.
بهمن:
آقای سیروس خان! من یکی که نفهمیدم چی گفتی. همین قدر متوجه شدم که
خودت بریدی و خودت دوختی. لابد خودت هم خواهی پوشید.
«مسأله آخوند»؛ پنجاه سال بعد از پانزده خرداد ـ مهدی خلجی
کاوه یزدانی: علت پدید آمدن آخوند چیست؟ پیدایش آخوند از آغاز با اندیشه و بدست استعمارگران و برای اهداف اقتصادیشان بنا گذاشته شده است . این پدیده شوم (آخوند) که بدست بیگانگان در ایران پیدا شده قرار نبوده و قرار هم نیست که به این سادگی ها تمام شود، (مگر اینکه ما ملت ایران عزم مان را جزم کنیم تا بساط آخوند جماعت را برای همیشه از خاک ایران جمع نماییم). آخوند از فرد تنبل و شکم پرست و شهوت ران بطور بیمارگونه تا جایی که از کودکان خردسال هم نمی گذرد، و دروغگو است، (خمینی منحوس و بقیه آخوندها) که به عنوان ابزاری موزی و دروغگو تربیت می شود تا با مزخرفاتش که مدعی آنها را فرامین الله و خودش را نماینده الله می نامد و توسط دستورات الله خشن و عصبانی و خودمحور و زورگو مردم را فرمانبر خویش می کند و ذهن های افراد و در نتیجه جامعه را به قهقرا و منجل آب فرو می برد تا جایی که فرد به خود اجازه می دهد در وحشی ترین و عریانترین شکل وحشیانه ای جان انسانها را بگیرند و به زندگی هزاران و انسان پایان دهند. آخوند پدید آمده تا در بین اقوام و مذاهب و قبیله های جامعه بشری ایجاد تفرقه و جنگ نماید و از این طریق آنها را سرگرم امور جنگ و خونریزی و ستیز و ویرانگری نماید، و در خلوت با فرصت کافی اموال مردم را با همکاری بیگانگان آنکار دیگر می کنند. تصور می کنم، ما ملت ایران و سرزمین مان، سالهاست از سوی غرب و شرق و همراهی اعراب حوزه خلیج فارس و همکاری آخوندهای شیه در کشورمان مورد هجوم همه جانبه قرار گرفته ایم، اعراب با افکار پلید ادامه حمله قادسیه اول و همکاری آخوندها و پشتیبانی همه جانبه غربی ها بویژه انگلیس و روسیه همواره خون ما ملت ایران را کشیده اند. بطور شفاف پدید آمدن آخوند برای به بردگی کشیدن جامعه است. امیدوارم یک تشکل ملی گشترده در سطح کشور و در خارج کشور و منسجم و قدرتمند بدست آزادیخواهان در برابر رژیم جنایتکار اسلامی و در برابر آخوند ایران بربادده متشکل شود و قیام ملی را به حرکت درآورند و ایران و ایرانی از این خفت و نکیت نجات یابد.
چراغی که در گذشته مانده است ـ جمعه گردی اسماعيل نوری علا
سیمرغ: بخشی از مقاله: "گفتگو با «عـروس زمان» و تفاوت آن با «سکولاریسم وارداتی»" نوشتهء زنده ياد منوچهر جمالی: آنچه در گذشته و سنت، بار سنگین است، همان ادعای «مرجعیت» آنهاست . مرجع، کسی ست که نمی گذارد ما از خود باشیم، و می خواهد که از او باشیم. ازگذشته باشیم. خود، تابع گذشته و از گذشته باشد. تاریخ و آنچه از گذشته می آید، هنگامی بار است که خودِ انسان و جامعه را از سرچشمه بودن (ازخود بودن) باز دارد. زمان همیشه از نو جوان می شود و همیشه جوان، از نو، می خواهد از خود باشد. از خود بودن، یعنی «مرجع و میزان» بودن. گذشته و تاریخ، راه جوان شدن از خود را می بندد. برای جوان شدن از نو (ایرانیان آن را فرشگرد می نامیدند) باید نخست بر ضد مرجعیت گذشتگان و پیشینه ها برخاست، و خط بطلان بر این مرجعیت کشید... روشنگری با این کار، نخستین گام را بر می دارد، ولی باید با برداشتن گامی دیگر، این جنبش را تمام کند. جامعه، هنگامی مرجعیت را از گذشتگان و از تاریخ و از کتب مقدسه سلب کرده است که خودش، میزان و مرجع بشود. تا جامعه، خودش نیرو نیافته و از خود نشده، و مرجع و میزان نشده است، سلب مرجعیت از گذشته و گذشتگان، خطر بازگشت گذشته را در بر دارد. گذشته با اندکی تغییر صورت در ظاهر، به عنوان مرجعی مقتدرتر باز خواهد گشت. گذشته ای که پیشینهء دوام سده ها و هزاره ها را دارد، و شیوهء تنازع بقا را در تاریخ بارها آزموده، به آسانی راه بازگشت را می یابد. جامعه باید با مرجع و میزان شدن خودش، با جوان شدن خودش، راه بازگشت مرجعیت گذشته را ببندد... هنگامی جامعه، خود میزان و مرجع شد، با آنچه گذشته و با تاریخ و با مقدسات پیشین، به عنوان تاریکی و خرافه و نقص و سنگینی و بازدارندگی روبرو نمی شود. او درگذشته ، انباری می یابد که به او به ارث رسیده است و آنگاه یک به یک را ازآن انبار، بیرون میآورد و می بیند که به درد او میخورد و تا چه اندازه به درد او میخورد وبرای شاد وجوان شدن زندگی او تا چه اندازه ضروریست ، و آیا به کارآینده او میآید یا نه . بدینسان ، روشنگری به شیوه ای دیگر آغازمیشود. اوهرچیزی را با روشنی آفتابی که ازگوهرزندگی خود او زاده ، روشن میکند . این در رباعی خیام ، فوری چشمگیر نیست ."
سخنی با «نخستین کنگرهء سکولار دمکراتهای ایران» ـ الاهه بقراط
http://www.newsecularism.com/2013/07/19.Friday/071913.Elahe-Boghrat-Message-to-ISD.Congress.htm
کاوه یزدانی: اتحاد و همکاری بر اصول منشور حقوق بشر رمز پیروزی نیروهای براستی دمکرات و آزادیخواه ملی می باشد. پالایش اپوزیسیون دمکرات از وجود تفرقه افکنان و مزدوران رژیم اسلامی پیش زمینه رسیدن به همکاری بر اصول می باشد . به امید اینکه هر چه زودتر اتحاد بین آزادیخواهان برقرار شود. نيز بخاطر دارم که زنده یاد دکتر داریوش همایون همواره تاکید ویژه ای داشتند که راه رستگاری ایران و ایرانیان لیبرال دمکراسی برای آینده ایران آزاد می باشد. پرسشم از شما و همه آزادیخواهان این است که به چه دلیلی بر اندیشه لیبرال دمکراسی تاکید نمی کنید و لیبرال دمکراسی را در مرکز گفتمان قرار نمی دهید؟ فرق بین لیبرال دمکراسی و سکولار دمکراسی در چیست که به خود اجازه نمی دهید در مورد لیبرال دمکراسی بنویسید؟ چرا زنده یاد دکتر داریوش همایون اسرار بر لیبرال دمکراسی برای ایران داشتند و شما نه ؟ زنده باد آزادی ، زنده باد ایران.
«ولا[کن] تجسسوا»! ـ شهباز نخعی
http://www.newsecularism.com/2013/07/19.Friday/071913.Shahbaz-Nakhaei-But-do-spy-on-others.htm
مهدی رضایی – تازیک: درود آقای شهباز نخعی گرامی؛ سوالی داشتم: "چرا شما در اکثر نوشته هایتان از واژه 'حکومت آخوندی' و یا 'مجلس آخوندی' استفاده میکنید؟" امروز که در آن نظام هم آخوند بر سر کار است و هم مکلا (هم روحانی و هم هم غیر روحانی). اصلا این نظام بدون سپاه پاسداران، بسیج و ... که چند ماه هم نمیتواند دوام بیاورد. چرا از واژه "حکومت اسلامی" برای این نظام استفاده نمیکنید؟ (هر از گاهی این واژه در نوشته های شما دیده میشود؛ اما شما اکثر واژه "حکومت آخوندی" و یا "مجلس آخوندی" را به کار میبرید.) شناختی از شما ندارم؛ اما دست نوشته های شما را دوست دارم، قلمتان هم به دل می نشیند... فقط واژگانی چون "حکومت آخوندی" و "مجلس آخوندی" ادبیات سازمان مجاهدین را در ذهن من تداعی می کند و این تداعی پشتم را می لرزاند و ترسی در وجودم می اندازد... با احترام
استعفاء، کناره گیری، یـا معارضه؟ ـ جمشید پیمان
http://www.newsecularism.com/2013/07/19.Friday/071913.Jamshid-Peiman-Resignation-or-challenge.htm
عباس: هرکس با ابندایی ترین اصل مبارزه شورایی آشنا باشدمی داند که که همه انسانها در حال تغییرند روزی مه با شورا کار را آغاز می کنند با گذشت زمان و بالا و پایین شدن انسان ها طبیعی است همیشه همه چیز را سیاه وسفید دیدن غلط است انسان دارا غقل و شعور است و امروزش با دیروزش تفاوت دارد در حیطه سیاسی هم همینطور است ممکن است استراتژی همان باشد ولی تاکتیک ها می تواند عوض شود . مرز با رژیم فاشیستی داشتند و و خواهان سر نگونی بودن استراتزی است ولی همیشه نمی تواند در غالب ی جریان باشد . مبارزه هم انحصاری نیست یعنی اینکه هرکس با هم نیست بر ماست و یا با رژیم است.
شهباز نخعی: هم میهن گرامی "حکومت آخوندی" خواندن نظام غاصب حاکم برایران چندین دلیل دارد که مهم ترین آنها این است که این نظام استوار بر
وجود یک آخوند به نام ولی مطلقه فقیه است و سپاه و بسیج و کارگزاران مکلا درواقع مهره و چرخ و دنده های آن هستند که همگی در خدمت آخوند هستند. به نظرمن این حکومت را به این دلیل حکومت اسلامی نمی توان نامید که باورمندان به آن - با کنار گذاشتن سنی ها و شیعیانی که ولایت فقیه را باور ندارند - درصد ناچیزی از اسلام را پوشش می دهد. من هم - شاید نه به سفت و سختی شما - از این که اصطلاح مشترکی را با مجاهدین خلق به کار می برم خرسند نیستم اما تا زمانی که اصطلاحی که معنا را بهتر برساند نیابم ناگزیر از کاربرد آن هستم. با مهر و احترام.
بوسه بر پای یک بهایی کوچک ـ محمد نوری زاد
محسن ذاکری: تکان دهنده بود. نه از آن رو که ندانیم در ایران بر اقلیت ها مذهبی و مردمی چه میگذرد بلکه از آن رو که فردی در مقام یک مسلمان شیعه در میان کلاف استبداد حکومت اسلامی اینگونه می نویسد و چنین «قدمی» بر میدارد. اینقدر مهمات برای ساختار شکنی و آنهم در داخل ایران؟ نمیدانم آیا روزی با نوری زاد در مصاف اندیشه ها قرار خواهیم گرفت یا نه، اما چنین مبارزانی را باید با دل وجان در مقابل خود دید و از همدوش دیدن چه «هم حرف هایی» که باید افسوس خورد. ای کاش هر آنچه ما را در این مبارزه از بند تقید ها آزاد میسازد قبل از آنکه دیر شود به کارمان آید.
علی گلستانی: من به نیت آقای نوریزاد کاری ندارم.این امر اگر خدائی باشد، مربوط به اوست. عمل اش را تا آنجا که جنبهء تظاهر به خود نگیرد و سرمایه برای سوء استفاده نشود ستایش می کنم. اما در یادداشت ایشان نکته ایست که نباید سر سری از آن گذشت. آقای نوریزاد در این یاد داشت ادعا می کند که: «امروز در آن خانه ی کوچک، احساس کردم از رهبر مسلمین جهان به خدا نزدیکترم. از همه ی مراجع شیعه فهیم تر و باتقواترم. از آقایان روحانی و خاتمی و هاشمی رفسنجانی و همه نمایندگان مجلس برترم. چرا؟ چون اطمینان دارم همه ی اینان در دل آرزو می کنند ایکاش جای من بودند. و شهامت این را داشتند که آشکارا و بی واهمه از شماتتِ خشک مغزانِ دینی، در آن خانه ی کوچک می بودند. اما چه جای درد که ترسی پنهانی، همه ی غیرت مندی اینان را بخاک آغشته». ایشان به این ترتیب ابراز اطمینان میکند که این ملایان دل شان می خواهد کاری همانند آنچه او کرده است بکنند و لی می ترسند! عجبا! آیا آقای نوری زاد از سوابق خامنه ای و رفسنجانی و حسن فریدون و سایر آخوندهای حاکم بی خبر است؟ حاشا! آیا از جنایت هائی که مرتکب شده اند بی خبر است؟ حاشا. چرا آب تطهیر بر سر جنایتکارانی می ریزد که یا مثل خامنه ای و هاشمی و حسن فریدون مستقیماً در جنایت علیه مردم ایران دست داشته اند و یا مانند خاتمی و موسوی در برابر این جنایات یا تایید کرده اند و یا سکوت اتخاذ کرده اند؟ نه، آقای نوری زاد. شما اطمینان نداشته باشید. شما کار پسندیده خودتان را به این گونه آبکشی ها ملوث نکنید. یک قلم فقط در مورد بهائیان می گویم که بیشترین کشتار از بهائیان در دورهء ریاست جمهوری همین خامنه ای و رفسنجانی صورت پذیرفته است. بهائیانی که امروز به زندان می افتند بازماندگان بهائیانی هستند که از دست دژخیمان رفسنجانی و خامنه ای و دیگر ملایان حاکم شانس آوردند و جان سالم در بردند. آقای نوری زاد اگر اینها مانند شما به پابوس یک کودک بهائی نمی آیند از آن جهت نیست که از آبرویشان می ترسند؛ بخاطر آن است که بهائیت را ویران کنندهء مرام شان می دانند و به همین دلیل آنها را مرتد می دانند و خون شان را مباح.
اخلاق، حقیقت، و اینتیلیجنسیای اسلامی
حمیده افتخاری: زنده باشید آقای راهداری با این مقاله بسیار مستدل و هوشیارانه تان
. راستش این آقای گنجی که به نظر من شخص کم سوادی است و فقط یکسری کتاب (ترجمه به فارسی و اغلب غلط) جامعه شناسان و فلاسفه غربی را خوانده همین طور مقاله صادر می کند. اوایل اقلا بعضی از روشنفکران جوابش را می دادند اما حتما حوصله شان از استدلال های احمقانه او سر رفت و ولش کردند و او حتما فکر می کند که کسی را یارای پاسخ به او نیست و همین طور می تازد. اما از همه چیز بیشرمانه تر این است که این آقا جایزه 500 هزار دلاری آمریکا را می گیرد و پس هم نمی دهد، دخترش هم در آمریکا با بورس دولتی آمریکا درس می خواند، همسرش هم مرتب در حال رفت و آمد به آمریکاست خودش هم هر جا که بوی پول و سخنرانی بیاید می دود به آمریکا اما همچنان آمریکا بد است و امپریالیسم است و انقلاب اسلامی ایشان خوب است و اشکالش فقط این است که به جای ایشان خامنه ای رهبر است.
آیا کنگره سکولار دمکرات ها یک نهاد اپوزیسیونال موازی است؟ ـ کورش اعتمادی
کاوه یزدانی: خشت اول چون نهد معمار کج / تا ثریا می رود دیوار کج.
نظرم را در باره پرسش عنوان مقاله نگارنده گرامی می نویسم. تشخیص دادن موازی یا ناموازی بودن کنگره سکولار دمکراتها کار ساده ای نیست که همه بتوانند به این پرسش حداقل برای خودشان پاسخی منطقی داشته باشند .
یک مورد مسلم است که هر روز و ماه و سال به عمر رژیم جنایتکار اسلامی اضافه می شود به دلیل نبود یک چتر اتحاد بین طیفهای سیاسی اپوزیسیون دمکرات نما می باشد . اینکه می نویسم دمکرات نما براستی دمکرات نما هستند البته نه همگی ولی تشخیص سره از ناسره برای یک شهروند عادی مثل مخلص کار ساده ای نیست .
اگر بخواهم به دلایل بی اعتمادیم بپردازم باید چندین صفحه بنویسم که از توان من خارج است .
بطور خلاصه من نمی توانم کمونیستهای انترناسیونالیستی را دمکرات بنامم . کسانی را که می خواهند ایران را فدرالیزه نماین هرگر به آنها اعتماد ندارم چونکه استدلالهای بی پایه و اساسی برای فدرالیزه کردن ایران دارند که متاسفانه بیگانگان نیز از گروههای فدرالیسمی که خود را سکولار دمکرات می نامند حمایت می کنند چونکه بیگانگان با فدرالیزه کردن ایران صد در صد موافقند . در واقع پاشیدن تخم لق فدرالیزه کردن ایران فکر بیگانگان است و این احزاب و گروههای بازیچه دست بیگانگان هستند . احزاب و تشکلهای قوم که در روئیا خطکشیهایی با دیگر اقوام برای خود متصور هستند دوستان ملت ایران نیستند . کسانیکه ملت یگانه ایران را ملیتهای ایران یا ملیتهای ایران می نامن عملا ملت یگانه ایران را تجزیه و تقسیم به چند ملت می کنند .
چگونه می توان از کشور یکپارچه و ملت یگانه ایران فدرالیسم را پدید آورد بیگانگان احتملا فکر آنجاهایش را نیز برای هر ملت یک کشور یعنی ایران تقسیم بر شش کشور را نیز کرده اند .
آری جناب کوروش اعتمادی گرامی نمی توان به بخشهایی از سکولار دمکرات نماها اعتماد کرد .
یک پرسش اساسی دیگر نیز این است که سکولار دمکراسی لخش اندکی از تمامی بیست و نه ماده منشور حقوق بشر می باشد و سکولاریسم مبتنی بر منشور حقوق بشر بسیار مبهم می باشد .
سوسیال دمکراسی و لیبرال دمکراسی در کشورهای غربی شنیدیم و خواندیم ولی هنوز هنوان سکولار دمکراسی را من یکی در کشور آلمان نشنیدم .
با پوزش از اینکه نظر را بی پرده و صریح بیان کردم .
سرنگون باد رژیم جنایتکار اسلامی
پاینده ایران یکپارچه و ملت یگانه ایران
کشتی بان را سیاستی دگر باید ـ بيژن نيابتی
http://www.newsecularism.com/2013/07/15.Monday/071513.Bijan-Niabati-The-new-policy2.htm
حميد پوريان: نظر با درود به آفای نیابتی و تمام خوانندگان مقاله ایشان "جابجائی باراک اوباما با جرج دبلیو بوش تنها تغییر دو رئیس جمهور نبود،"... نمونه های از این دست که به درستی گفته اید را تکرار نمیکنم اما حیران از مطالب ...شمابجای نقد رهبری مجاهدین که مسول اشتبهات است یقه منتقدین را گرفته اید..."می توان خود را در جایگاه "تروتسکی گونه ای" فرض کرد و درپیشگاه تاریخ! به تکرارمحاکمه "استالین گونه ای" که هنوز درحاکمیت هم نیست کمرهمت بست، اما اینرا هم نباید فراموش کرد که آن نامبرده نه تنها یک مبارز و زندانی سیاسی زجرکشیده هوادر بلشویکهای زمان "تزارآلکساندر" که روزگاری نه چندان دور فرمانده ارتش سرخ بوده است. خوب می دانم که وقتی آدم اسم و رسمی پیدا می کند و دارای "ظرف تشکیلاتی"! مناسب برای طرح نظریاتش می شود، ماندن روی زمین سفت چقدرسخت می شود. یکی از مشغولیات ذهنی خود من دراین دو دهه اخیرهمین تلاش بی وقفه برای روی زمین ماندن بوده است. قاطی نکردن صف دوست و دشمن بوده است. شخصی نکردن مسائل سیاسی و چیدن از منافع انقلاب بوده است."...با امید آنکه مقاله خور زا یکبار دیگر بخوانید تجربه روسیه و لنین و استالین و مائو را شما بهتر از من میدانید بر فرض محال به قدرت رسیدن مجاهدین..."من تردیدی ندارم که در آینده ای نه چندان دور مجاهدین تن به تغییر خواهند داد." که فرقی هم نمیکند...شاید اگر بر واقعیات تکیه کرده و مسئولیت اشتباهات را قبول کنیم راهی از این بن بست به بیرون گشاده شود...
هدیهء تلخ و شيرين ما به مردم خاورمیانه ـ جمعه گردی های اسماعيل نوری علا
http://www.newsecularism.com/2013/07/12.Friday/071213.Esmail-Nooriala-Turkey-and-Egypt.htm
حشمت اله طبرزدی: با صغرا و کبرا و نتیجه و محتوا، همه اش موافقم. ای کاش همه ی سکولار- دموکراسی خواهان به این نتیجه ی درست می رسیدند و دست از خود خواستن و گروه خواستن و عقیده خواستن جزم گرایانه بر می داشتند و دست به کار می شدند. هر زمانه ایی اقتضایی دارد که از آن به روح عصر و زمانه تعبیر می شود. نوری علا در این تحلیل خود روح زمانه ی نیرو های سکولار دموکراسی خواه ایران با هر خواست و گرایش متفاوت را بیان کرده است. ای کاش دوستان دست از خود برتر بینی ها و خود رهبر بینی ها و خود آلترناتیو بینی ها بر دارند و به این دعوت پاسخ مثبت بدهند. ما در درون مرز تماشاگر عمل مدعیان خواهیم بود. روح زمانه ی ما سکولار- دموکراسی خواهانی که برای آزادی - دموکراسی و حقوق بشر پیکار می کنیم، همین است که گفته شد. پاینده و پیروز باشید.
گسسته باد زنجیر استبداد - زنده باد آزادی - برقرار باد دموکراسی.
رنسانس در خاورمیانه: نبرد تاریخی سنت و مدرنیته ـ الاهه بقراط
http://www.newsecularism.com/2013/07/12.Friday/071213.Elahe-Boghrat-Middle-East-Renaissance.htm
مریم بانو: خانم بقراط بسیار گرامی! چنانچه " سُنت " را وضعیت ایستا و " مُدرنیته " را وضعیت پویا بگیریم؛ مدرنیست ها، سنتی ها را " عقب افتاده" و سنتی ها، مدرنیست ها را " بی دین " می پندارند. آیا براستی مشگل انسان ها در شرق و غرب چنین است؟ اکنون که ایام رمضان مسلمین است، بیشینه ایرانیان و حتا ایرانیان بی دین، آهنگ یا سروده «ربّنا» با صدای آقای شجریان را بسیار دوست میدارند، بدون توجه و درک معانی سروده ( ترجمه فارسی ربنا: ربّنا، (پروردگار!) ما ایمان آورده ایم، ما را ببخش و بر ما رحم کن!، ربنا! ما را از سوی خودت رحمتی عطا کن و راه نجاتی برای ما فراهم ساز، ربنا! قدم های ما را ثابت بدار و بر جمعیت کافران پیروز بگردان!؟). خّب، بفرمایید که این جناب "ربّنا" کی است که انسان ها با اینکه به او ایمان آورده اند باز اینچنین از او می ترسند و عجز و لابه می کنند؟ به نظر می رسد که جامعه انسانی همواره در حال گذار از سُنت به مُدرنیته بوده و می باشد، جوامعی با سرعت بیشتری به سمت مدرنیته حركت و جوامعی دیگر هنوز مقاومت می كنند! درست است که سنت در تداوم مبارزه با نو، مدرن می شود، نوروز و سنت نوین می شود! در ایران عزیز و بزرگ ما، اما، مشگل بگونه ای دیگر است، نبرد "ایرانیت " با " اسلامیت " است، بوده و هست! با نیکدلی و پیروزی.
http://www.youtube.com/watch?v=01ngCqIK6aE
چشمک به استحاله و چراغ به آمریکا؟! ـ کريم قصيم
احمد معترض: معلوم نیست اینهمه جنجال بر سر یک استعفاء چه معنی دارد و آقای قصیم با این بازی که راه انداخته چه چیزی را می خواهد به خواننده و طرف مقابل خود القاء نماید. این همه استعفاء و ورود و خروج در احزاب و گروه های سیاسی در دنیا اتفاق می افتد. خب از شورا رفتید که رفتید. اصلا گیرم شورا بدترین جبهه مبارزاتی ضد رژیم باشد و تمام چیزهائی که شما میفرمائی در بست درست باشد. خب جناب فکری به حال مردم ایران بکنید. راه حلی، آلترناتیو بهتری، چیز جدیدی به این مردم تحت ستم ارائه بدهید. مطمئن باشید همین شورا اولین کسی خواهد بود که از شما و آن مدینهء فاضله فرضی شما استقبال کند. این شمائید که دلتان برای بی.بی.سی و رادیو فردا و صدای آمریکا تنگ شده و حال نعل وارونه می زنید. می گوئید نه؟ سری به آن متن استعفا نامه بزنید و ببینید در آن حالت عصبی چه نوشته اید. شما یقین داشته باشید با این چپ زدن ها جماعتی را به صحرای برهوتی خواهید برد که سر از ناکجا آباد در می آورند. مثلی است معروف که می گوید: "آن چپ زدن ها این راست زدن ها را هم با خود دارد". بالاخره دایره یک شکل هندسی سربسته است. از "چپ" که راه بیافتی از "راست" آن سر در می آورید. یعنی شما با این همه به اصطلاح سابقه!! نمی دانید که رژیم بدنیال خرد کردن تشکیلات این مقاومت است؟ یعنی هم بازوی نظامی و هم بازوی سیاسی آن است؟ اگر به این عالم اید پس این شیوه تان خطاست. اگر عالم به این امر نیستید، از من ایرانی گفتن و خود دانید. متاسفانه شما شورا را با "کنفدراسیون دانشجوئی" و ناهارخوری های دانشگاه اشتباه گرفته بودید. جای شما بواقع در این شورا نبود زیرا در عمل نشان دادید که هنوز دوران دبستان مبارزاتی را طی می کنید. برای رفتن به دانشگاه هنوز باید تلاش کنید. این سخن را از سر محبت و نه از سر طعنه به شما می گویم. بخود آئید و خود شکنید، آینه شکستن خطاست. دوستان سی و چند ساله ی غیر مجاهد شما تا به امروز پاسخ های مقتضی به کلیه نظرات تان داده اند. توصیه می کنم در فضائی آرام و غیر ملتهب آنها را مطالعه و مرور کنید. بویژه رفیق سامع و دوست قدیمی اتان آقای خزائی و رضا اولیا. بنده نه سخنگوی مجاهدینم و نه سخنگوی شورا و یا عضوی از هر دوی آنها. بعنوان یک ایرانی ضد رژیم که دست بر قضا هم شما را خوب می شناسم و اتفاقاً خیلی هم به آنها ایراد و انتقاد می گیرم، دست به پاسخی کوتاه زدم.
بنیاد خانواده سحر: برای عموم کسانی که اندک تجربه ای با سازمان مجاهدین خلق و شورای ملی مقاومت داشته اند واضح و مبرهن است که این نهاد به هیچ عنوان دموکراتیک نبوده و نیست. اما تعجب آنجاست که آقایان قصیم و روحانی چرا اینقدر دیر به این نتیجه رسیدند. خوب است قدری تفکر کنند که زمانی که برفرض آقای متین دفتری از شورا جدا شد چگونه رفتار کردند و چه گفتند. مشخص است این دوستان آنزمان تحت نظام فکری رجوی اسیر بودند و راه دیگری نداشتند. کمااینکه کسانی که در شورا مانده اند (نظیر آقای سامع) هم همین وضعیت را دارند. باید تلاش کرد تا اسرای تحت کنترل ذهنی رجوی را آزاد نمود.
فرشيد: آقای قصیم؛ یادتان میاید تا همین پارسال پیرارسال مخالفین مجاهدین را رژیم مال می کردید؟ یادتان می اید وقتی آقای فانی از BBC از شما راجع به اختناق درونی مجاهدین صحبت می کرد، شما چه جواب دادید؟ (مصاحبه شما و عنایت فانی، به عبارت دیگر: گفتگو با کریم قصیم ـ به روز شده: 14:20 گرينويچ - پنج شنبه 19 مه 2011 - 29 اردیبهشت 1390) بسیار خوب، آقای قصیم، شما می توانید بگویید که اعضای سازمان مجاهدین و تمام کسانی که در اردوگاه اشرف، یا شهرک اشرف، هستند، آنها مثل هر جای دیگری کاملا آزاد هستند و دسترسی به اینترنت و ماهواره دارند و مثل هر جای دیگر آزادانه عمل می کنند. یکی از بزرگترین مراکز اینترنت و کامپیوتر کل اپوزیسیون ایران، شاید بزرگترینش، در اشرف است. آنها آزادانه هر موقع که اراده بکنند می توانند پاسپورتشان را بردارند و خارج بشوند؟ نخیر، بخاطر اینکه عراقی ها نمی گذارند... ولی سازمان مجاهدین مزاحم آنها نمی شود؟ سازمان مجاهدین، وارد شدن به آن سخت است، خروج از آن بسیار آسان است. ولی بسیاری از کسانی که از سازمان مجاهدین خارج شده اند داستان های کاملا متفاوتی نقل کرده اند. بعد از خروج دیگر، بعد از اینکه جدا شده اند؟ بله، دقیقا. آنها تمام سختی هایی که در سازمان مجاهدین خلق کشیده اند حتی بسیاری از آنها صحبت از این می کنند که در زندان بوده اند به دلیل اینکه با رهبر سازمان مجاهدین خلق مخالفت کرده اند... اما واقعیت این است که در مراحل بسیار سخت، هر وقت که نبردی در چشم انداز است هر وقت که احتمال آن می رود، تا آنجایی که من می دانم یک سنتی است در میان مجاهدین که آقای رجوی با آنها جلسه می گذارد و به تک تک آنها می گوید بقول معروف چراغ ها را خاموش کنید و هر کس نمی خواهد همراهی کند خداحافظ. هیچگاه و هیچ لحظه نمی شود یک نفر را برای چنین نبرد سنگین و سهمگینی سال ها نگه داشت. شما غافل هستید! باید دستتان در این آتش باشد تا متوجه باشید که هیچ رزمنده ارتش آزادیبخش مجاهدین را نمی شد در جنگ ها نگه داشت و به زور نگه داشت و هیچ فرد و هیچ اشرفی شهر اشرف را هم نمی شود... آقای قصیم؛ چگونه است که وقتی شما از مجاهدین و شورا جدا میشوید، ان را "برچسب زدن و فضای امتیتی ایجاد کردن بر حول استعفاء و ما دو نفر بسیار بسیار عمل زشتی است." تعبیر میکنید اما اگر دیگران جدا شوند آقای رجوی چراغ ها خاموش میکند و میگوید خدا حافظ؟!!!! آیا این داشتن استاندارد ۲ گانه نیست؟ آیا این فرصت طلبی نیست؟ آیا وقت این نرسیده که از دیدگاه های قبلی خود انتقاد کنید؟ و از کسانی که تهمت به آنها زدید، عذر خواهی کنید؟
آقايان، خانم ها، دست نگه داريد! ـ بهرام پرتوی
http://www.newsecularism.com/2013/06/28.Friday/062813.Bahram-Partovi-Hold-on.htm
کاوه یزدانی: «اگر وجدان های خفته بیدار شوند، دروغ و دین و مذهب بی اعتبار شوند. انسان هيچ وقت [بيشتر] از آن زمان خود را گول نمي زند كه فكر مي كند ديگران را فريب داده است».[لارشفوكولد] با رفتن یک جنایتکار تداراتچی و آمدن یک جنایتکار دیگر عمامه ما ملت ایران به سرمنزل مقصود نخواهیم رسید. آیا تاکنون واقعاً در ایران انتخابات به مفهوم شناخته شده جهانی برگزار شده است؟ کدام منبع قابل اعتمادی خبر شرکت گسترده مردم در نمایش انتصابات مضحک رژیم جنایتکار اسلامی را تایید کرده است؟ آیا می توان آمار دقیقی در سیستم رژیم اسلامی از رسانه های آزاد دریافت کرد؟ اصلاً رسانه آزاد در رژیم اسلامی وجود خارجی دارد؟ مشکل آن تعدادی نیستند که در عین نارضایتی از رژیم اسلامی ناچارند برای امرار معاش و درماندگی وزنده ماندن و وحشت از هجوم بیگانگان و فروپاشی کشور برای جلوگیری از وضعیت بدتر و یافتن راه چاره به خفت نکبت رژیم اسلامی تن می دهند. مشکل عده ای فرومایگانی هستند که در پناه رژیم اسلامی اموال ملی را غارت می کنند و می کوشند رژیم اسلامی را به هر قیمتی برای حفظ منافع خود حفظ نمایند. تردیدی وجود ندارد که اکثریت مردم ایران رژیم اسلامی را نمی خواهند. قدرتهای شرقی و غربی همواره با فریب یا با تفنگ حقوق و جان و مال ملت ایران را قربانی منافع خود کردند. ماندگاری رژیم اسلامی بدون بمب اتمی مورد علاقه قدرتهای غربی و شرقی می باشد و همچنین رژیم اسلامی بدون تهدید بمب اتمی مورد علاقه همسایگان ایران می باشد و همه شان در پشت جبهه مدافعان رژیم اسلامی هستند. مشکل اینجاست که جهانیان در به قدرت رساندن رژیم اسلامی نقش داشتند و خواهان چنین حکومتی بودند و حمایتش کردند و می کوشند رژیم اسلامی به منافع آنها توجه کافی داشته باشد تا بتواند باقی بماند و آنها در کمک به بقای رژیم جنایتکار اسلامی سهیم هستند.مشکل ملت ایران فقط رژیم اسلامی بی خرد نیست بلکه نیروهایی هم هستند که در پشت رژیم اسلامی قرار دارند و کار مبارزه را برای ملت ایران سخت تر و پرهزینه تر کردند و ستون پنجم شان نیز در درون اپوزیسیون نفوذ کرده تا اپوزیسیون هرگز منسجم و متشکل و تبدیل به یک قدرت و صدای آزاد ایران نشود. آری، آقايان، خانم ها، دست نگه داريد!