بازگشت به خانه

نقل مطالب اين ترجمه تنها با ذکر مأخذ مجاز است

فهرست مطالب کتاب

 

 

 

زندگينامهء مصطفی کمال ـ آتا تورک

بخش دوم ـ جنگ استقلال

فصل سی ام ـ معاهدهء ترک و روس

          يک ضرب المثل ترکی می گويد: «تا از پل نگذشته ای بايد خرس خطرناک را عموی خود بخواني!» اين ضرب المثل در مورد روابط ترک ها و روس ها کاملاً صادق بوده است. از روزگار پطر کبير و طرح های توسعه طلبانهء او، در هر نسلی بين ترک ها و روس ها جنگی وجود داشته است. اما در لحظه ای از تاريخ که کماليست ها و بلشويک ها هر دو مورد تهاجم غرب قرار داشتند هر دو،  به ناچار و با گام های محتاطانه، رو به يکديگر آورده بودند. کمال، از نخستين لحظهء ورود به آناتولی، به ايجاد تفاهمی با اتحاد جماهير شوروی انديشيده بود ـ حتی اگر اين تفاهم فقط برای تهديد نيروهای متحده باشد.

          واکنش بلافاصلهء روس ها نسبت به انقلاب ترک ها مساعد بود و آنها علناً آن را به عنوان انقلابی به موازات انقلاب خود و پيشرفتی در جهان اسلام تلقی کرده بودند. روزنامهء «ايزوستيا» آن را «نخستين انقلاب شورايي در آسيا» ناميده بود. سرزمين ترک ها از نظر استراتژيک برای بلشويک ها ـ که در آن زمان از جانب باز مانده های ارتش خودی و نيز مداخلات کشورهای متحده احساس خطر می کردند ـ دارای اهميت ويژه ای بودند. يک ترکيه انقلابی می توانست جناح بی حفاظ آن ها در ماورای قفقاز را بپوشاند ـ منطقه ای که هم ترک ها و هم روس ها در آن دارای منافعی بودند اما کشورهای متحده نيروهای خود را مابين آن ها مستقر ساخته بودند. کمال، پس از پايان گرفتن کار کنگره در سيواس، ترتيب مسافرت يک نمايندهء غير رسمی را به اتحاد شوروی داده بود تا در آنجا در مورد امکان دريافت پول و اسلحه از شوروی ها تحقيق کند. اين نماينده حليل پاشا بود که قبلا عضو حزب اتحاديه و عموی انور محسوب می شد؛ و براثر کوشش های او بود که مايحتاج محدودی در روزهای نخستين 1920 به آناتولی رسيد.

          اما عمل مهاجمانهء انگليس ها در بهار 1920 بود که نخستين کوشش های آشکار کمال برای نزديکی به شوروی را تسهيل کرد. تصرف قسطنطنيه، انتشار مفاد معاهده سورس، و جنگی که پي آمد آن بود، دريافت مايحتاج از روس ها را ضرورتی حياتی بخشيده بود. اعزام کاظم کارابکر، همراه با يک هيئت نظامی، به باکو در آذربايحان شوروی نتايج مثبتی در بر نداشت اما ايجاد مجلس اعلای ملی به کمال توانايي بخشيد تا بتواند قدم مثبت تری را برداشته و يک هيئت رسمی سياسی را به مسکو بفرستد. سرپرستی اين هيئت با وزير خارجهء کابينه مليون، يعنی بکر سامی، بود. او فرزند يک ژنرال روس بود که مورد غضب رژيم تزاری قرار گرفته و سال ها پيش به سرزمين ترکان مهاجرت کرده بود. کمال اين اقدام را با فرستادن يادداشتی برای لنين تکميل کرد و از او خواست تا بين دولت مليون و اتحاد جماهير شوروی روابط ديپلماتيک رسمی برقرار شود و، در عين حال، انقلابيون ترک در مبارزهء خود عليه امپرياليسم مورد حمايت و کمک شوروی قرار گيرند.

          متعاقب اين جريان نامه ای از «چیچرين» واصل شد که طی آن شوروی میثاق ملی مليون ترک را به رسميت شناخته و اين تصميم مجلس اعلای ملی را که می گفت «ما بايد فعاليت خود و عمليات نظامی خودمان و شما عليه دولت های امپرياليستی را با هم همآهنگ سازيم» مورد پذيرش قرار داده و، در عين حال، با برقراری روابط رسمی ديپلماتيک و تبادل کنسول موافقت کرده بود. در عين حال، چيچرين در ارتباط با منافع متقابل شان در مسايل ارضی، معتقد به انجام رفراندومی در مناطق مختلف ترک و روس نشين بود و نيز پيشنهاد می کرد که شوروی در اختلاف بين ترک ها و ارمنی ها و نيز اختلافات ارضی بين ترک ها و ايرانی ها ميانجيگری کند. کمال که با اين پيشنهادات موافقت داشت متقابلاً خواستار انجام معامله ای شد که بر اساس آن دولت مليون ادعاهای ارضی روسيه نسبت به آذربايجان را در مقابل بازگذاشتن دست ترک ها در حمله به ارمنستان می پذيرفت. در پايان نيز خواستار «پول و اسلحه به منظور بازسازی نيروهای خود برای مبارزهء مشترکی که داشتند» شده بود.

          اين مراودات ايجاب می کرد که عمليات عليه ارمنستان ـ که کاظم کرابکر بی صبرانه منتظر آن بود و کمال انجام آن را در پايان ماه ژوئن تصويب کرده بود ـ به تعويق بيفتد. بدينسان، کاظم مجبور بود دوره ای از بی تحرکی را تحمل کند. اين امر او را سخت آزار می داد و به جبران آن بيشتر وقت خود را با آنچه که «لشکر کودکان» خويش می ناميد و اکنون تبديل به رژيمان هفدهم شده بود می گذراند. او برای حفظ روحيهء سربازانش، که نمی توانستند دست به عمليات بزنند، متوسل به انجام مسابقات گل آرايي شد و آنها را تشويق به آراستن ميزهای خود با گل های همآهنگ می کرد و می گفت: «ساختن دسته گل اثر بسيار خوبی بر روان آدميان دارد؛ به خصوص آدم های عصبی و تندخو».

          کاظم در انزوای خود رفته رفته ناشکيبا شد و تلگراف های بيشماری را، در انتقاد به نحوهء انجام کارها به وسيله کمال، برای ديگران می فرستاد. در واقع آنچه او درک نمی کرد اين بود که زمان اکنون به نفع آنان می گذشت و، در همان مدتی که او با سربازانش ـ بيکار و بدون برنامه ـ در ارض روم نشسته بود، شورای عالی کشورهای متحده در پاريس مشغول اين مذاکره بود که آيا ارض روم را به ارمنستان، به عنوان «يک دولت آزاد و مستقل»، هديه نمايد يا نه. اما به زودی آشکار شد که اين شورا برای صدور اجازه در راستای هر گونه عمل نظامی آمادگی ندارد و هيچ کدام از کشورها نيز آمادهء پذيرش چنين فکری نيستند. در عين حال، هنگامی که پرزيدنت ويلسون ـ که برای داوری در امر تعيين مرزها دعوت شده بود ـ فکرهای خود را اعلام داشت معلوم شد که آنچه مطرح شده کوچکترين ارتباطی با واقعيات ندارد. چرا که کماليست ها و بلشويک ها که در محل حاضر بودند تصميم قطعی گرفته بودند که نگذارند هرگز دولت مستقل ارمنستانی بر روی نقشه آسيا ظهور کند.

 

          هيئت ديپلماتيک دولت مليون، پس از يک مسافرت هفتاد روزهء بسيار مشکل، و از طريق دريای سياه به سيستم راه آهن شوروی که جنگ و انقلاب آن را منقطع ساخته بود، در ماه جولای به مسکو رسيد. آنها در پی اين تجربهء تلخ بلافاصله مسالهء گشودن راهی از ميان جمهوری های ارمنستان و گرجستان را مطرح ساختند ـ زاهی که اجازه می داد کمک های نظامی با سهولت بيشتری به آناتولی برسد. هيئت همچنين اعلام داشت که تنها برای دريافت کمک نيامده است بلکه خواستار برقراری نوعی ائتلاف است. روس ها در اين مورد مردد بودند. چیچرين اگرچه می پذيرفت که شوروی متعهد است که از سرزمين ترک ها دفاع کند اما، در عين حال،به خطرات ناشی از تهديدات ناشی از نيروهای متحده در لهستان اشاره می کرد؛ خطراتی که می توانستند هر گونه کوششی را برای رسيدن به  چنان اتحادی به تاخير بيندازند. به زودی آشکار شد که روس ها در واقع در پی آنند که در مقابل ارسال کمک به ترک ها بخش ترک نشين ارمنستان را جدا ساخته و در زمانی پسين تر کل ارمنستان را خود تصاحب کنند.

          هيئت، پس از چند هفته تأخير، بالاخره موفق شد با لنين ديدار کند و او در اين ديدار با روحيهء دوستانه تری به مساله گشودن راهی برای انتقال اسلحه و مايحتاج به ترک ها برخورد کرد. اما در مورد نقشه های روسيه نسبت به ارمنستان و گرجستان چندان مخفی کاری نکرد. از نظر ترک ها اين همان نقشه های قديمی تزارها بود که ديگرباره رو می شد و حال قرار بود که به جای نفوذ از طريق جنگ به صورت نفوذی صلح آميز شکل گيرد. بکر سامی در گزارش خود به آنگورا  اعتقاد راسخ خود را بر اين که روس ها هر لحظه ممکن است دولت ارمنستان را سرنگون کنند مطرح کرد و توضيح داد که در آن صورت دولت ملی چاره ای جز دست زدن به عمليات نظامی نخواهد  داشت.

          با وصول اين گزارش، کمال تحليل خود از وضعيت را برای مجلس شورا تشريح کرد و توضيح داد که در ارزيابی او روس ها نياز دارند که از يکسو جهان اسلام را از مقاصد دوستانهء خود مطمئن کرده و، در عين حال، هم جلوی نفوذ ترک ها در اين حوزه را بگيرند و هم بکوشند تا جهان غرب آن ها را نيروی اصلی حامی انقلاب ترکان بداند. از نظر کمال، هدف نهايي آن ها استقرار کمونيسم در ترکيه و تبديل آن به يکی از اقمار مسکو بود.

          در عين حال، روس ها که مورد تهديد غرب بوده و از احساسات ضد بلشويکی مسلمانان می هراسيدند در آن لحظه نمی توانستند ترک ها را از خود برانند و، در نتيجه، احتمالاً در آخرين تحليل، مجبور بودند با ايجاد يک اتحاديه موافقت کنند. کمال در ارزيابی خود نوشت که ترک ها بايد کار خود را با ايجاد يک امکان ترابری در دريای سياه شروع کنند. در اين راستا آن ها اگرچه از لحاظ تسهيلات دست خالی بودند اما مقادير کافی طلا برای انجام اين کار در اختيار داشتند. او اضافه کرده بود که بالاتر از همهء اين مسايل «بايد مستقل از مسکو بر عليه ارمنستان اقدامات لازم صورت گيرد».

در همين حال روس ها در ماه سپتامبر «کنگرهء ملل شرق» را در باکو بر پا کرده و قصد داشتند که از طريق آن نظر همسايگان مسلمان را به خود جلب کنند. کمال نيز هیئت پر جمعيتی را به اين کنگره اعزام داشت. روس ها هم مثل انور در فکر ايجاد يک جنبش پان اسلامي که تا مرزهای هند گسترده می شد بودند و، در واقع، انور شخصاً در اين امر به آن ها کمک کرده بود چرا که او و جمال از طريق آلمان خود را به مسکو رسانده بودند و انور با پوشيدن يک فينه بلند سياه که اندام کوچک او را بلندتر نشان می داد در خيابان ها و دفاتر دولتی مسکو نظرها را به خود جلب کرده بود. او در باکو هم به عنوان يکی از رهبران مسلمان در کنگره شرکت داشت. اين رهبران همگي با سوءظن به روسيه می نگريسند و آمده بودند تا دريابند که چه چيزی از اين کنگره نصيب شان خواهد شد.

در همين زمان هم بود که انور دست به مکاتبه با کمال زده و به او اطمينان داد که هدفش «ايجاد و سازماندهی جهان اسلام و آزاد سازی کشور» است. او که کمال را با ضمير اول شخص مفرد خطاب می کرد به سختی می کوشيد تا او را قانع سازد که خودش نزد رهبران شوروی دارای موقعيت خاصی است و می تواند برای کمال نه تنها اسلحه که پشتيبانی نظامی نيز فراهم کند. در يکی از نامه هايش نوشته بود: «از دوستانی که به اين جا آمده اند شنيده ام که تو با مشکلاتی روبرو هستی. من اين وضعيت را پيش بينی می کردم» و ادامه داده بود که چندان اميدوار نيست که کمک روس ها به ميزان متنابهی صورت گيرد. آنگاه با لحن پدرانه ای توصيه کرده بود که «من فکر می کنم تو بايد برای از بين بردن نفاق در کشور اقدامات لازم را هر چه زودتر انجام دهی».

کمال به اين مطالب گوناگون پاسخ هايي مودبانه می داد و می انديشيد که احتمالا حفظ رابطه با انور می تواند مفيد باشد. او که هنوز به نام خليفه عمل می کرد کاملاً آماده بود تا از جنبش های اسلامی برای شکست دادن انگليس ها و متعادل ساختن قدرت در کشور خويش برای قد برافراشتن در برابر اتحاد جماهير شوروی استفاده کند و، در نتيجه، نظر اصلی انور را در مورد لزوم متحد ساختن جنبش های ملی مشرق زمين تاييد می کرد. اما، در عين حال، به شدت با ماجراجويي تحت نام پان اسلاميست مخالف بود، چرا که می انديشيد اين عمل بی اعتمادی روس ها را موجب خواهد شد.

جمال نيز برای کمال نامه ای فرستاد. کمال به آن نامه نيز حتی با لحن غير رسمی تری پاسخ گفت. او به هر دوی آن ها اطمينان داد که انعقاد قراردادی با مسکو بيش از اين به تاخير نخواهد افتاد. در واقع نيز به زودی يک معاهده دوستانه در مسکو به وسيله نماينده ترک ها که يوسف کمال نام داشت امضا شد و اين شخص معاهده مزبور را با خود به کشورش برد. به هنگام ترک مسکو، قطار حامل او مقدار يک ميليون روبل طلا را نيز حمل می کرد که عموما برای پرداخت حقوق کارمندان غيرنظامی در آنگورا در نظر گرفته شده بود و، در عين حال، قرار بود که به تدريج اسلحه، مهمات، و مايحتاجی که ترک ها خواستار آن بودند از طريق قايق و دريای سياه ارسال شود.

اما چند روز بعد چیچرين مسئله مرزها را با بکرسامی مطرح ساخته و خواستار آن شد که دو استان وان و بيتليس از عثمانی جدا و ضميمهء ارمنستان شود. او اعلام داشت که ادامهء کمک به ترکيه در صورت پذيرش اين موضوع تحقق خواهد يافت. هنگامی که کمال از اين موضوع مطلع شد چنين تشخيص داد که لحظهء عمل فرارسيده است. او پيشنهاد چیچرين را به شدت رد کرده و دستور داد که ارتش شرق به سوی ارمنستان حرکت کند.

بدين سان و بالاخره، انتظار طولانی و بی قراری های کاظم کرابکر به پايان رسيده بود. هدف حمله پس گرفتن مناطق ترک نشين ارمنستان، از جمله کارس اردهان و باتوم بود، که در جنگ سال 1887به وسيلهء روس ها تصرف شده بودند و انور در سال 1918 توانسته بود آن ها را پس بگيرد اما معاهدهء ترک مخاصمه با نيروهای متحده بار ديگر اين سرزمين ها را جدا کرده بود.

در 28 سپتامبر قوای زير نظر کاظم شهر ساری کاميش را تصرف کرد. آنگاه کاظم پس از اندکی توقف به سوی کارس پيش رفت و اين شهر را نيز بدون روبرو شدن با مقاومت بدست آورد. هنگامی که قوای ترک وارد شهر می شدند فرمانده روس ـ ارمنی شهر در رختخواب بود و آجودان او جرات نکرد که پيش از ورود کامل قوای دشمن به شهر و گرفتن هزاران اسير و تصرف سرفرماندهی، او را بيدار کند. پس از آن ارتش ارمنستان که تاب جنگيدن با قوای کاظم را نداشت با پريشانی به سوی آرپاچای عقب نشست و ساکنين وحشت زدهء شهر نيز از ترس افتادن به دست ترک ها و تحمل تجاوز و قتل عام آن ها به دنبالشان به راه افتادند.

خبر سقوط «کارز» آنگورا را غرق شادمانی کرد. اکنون کمال سرفرماندهی خود را به ساختمانی در ايستگاه قطار منتقل کرده و سالن وسيع مدرسه کشاورزی را با ديوارهايي تقسيم و به کارکنان رو به ازدياد خود داده بود. هنگامی که حليده اديب وارد اين سالن تقسيم شده شد رييس ستاد کمال خبر پيروزی ها را به او داده و سپس از کنار در ورودی به افسرانی که در دفاتر کوچک مکعبی خود نشسته بودند گفت: «بخش شرقی امشب شام شيرين خواهد داشت اما بخش غربی با سبزی پخته پذيرائی خواهند شد». حليده نوشته است که «همچنان که افسر مزبور سخن می گفت سيزده در گشوده شد و بيست افسر ستاد در راهروی باريک جمع شده و با عواطفی فروخفته همزمان مشغول سخن گفتن شدند. اين نخستين حادثه ای بود که اطمينان ما را به خود باز می گرداند. و به معنايي پاداش آن همه ماه های بلند و بی اميد بود». عصمت نيز با شادمانی به آن ها پيوست، با مهربانی به شانه حليده زد و آنگاه متفقاً مشغول نوشتن تبريکی برای کاظم کارابکر شدند.

ارمنی ها که بيهوده به چهچرين متوسل شده و تنها دلگرمی های توخالی از پرزيدنت ويلسون مبنی بر اين که «اختلافات با حکميت حل خواهد شد» دريافت داشته بودند خواستار قراردادی برای ترک مخاصمه شدند. بر اين اساس در ماه دسامبر ترک ها و روس ها در شهر الکساندرو پل معاهدهء موسوم به «گومرو» را (که اسم ترکی است) امضا کردند و به اين ترتيب نخستين موافقت نامه بين المللی بين دولت مليون و کشوری ديگر به امضا رسيد و بر اساس آن خاک عثمانی به مرزهای شرقی سنتی خود در کنارهء رودهای ارس و آرپاچای بازگشت.

در همين ايام روس ها ارتش منطقهء رانگل در غرب را شکست دادند و در نتيجه سيلی از پناهندگان به سوی قسطنطنيه به راه افتاده بود ـ پناهندگانی که با خود جواهرات بسيار داشتند و در بازارهای شهر آن ها را با نان معاوضه می کردند و کاباره های شهر را رونق می بخشيدند. «سر هوراس رامبولد»، کميسر عالی جديد انگليس، نوشته است که «اين پايتخت هرزه، هرزه تر هم شده است». اکنون دست روس ها برای تصرف بقيهء ارمنستان هم باز شده بود. سوارنظام آن ها وارد شهر اريوان شد و اسب هايشان بدون مصرف يک گلوله و برخاستن صدايي از جمعيت به نرمی از روی برفی که شهر را پوشانده بود گذشتند. روس ها از بالکن پارلمان شهر سخنرانی های آتشينی به راه انداخته و مرتب از لنين و مارکس نقل قول می آوردند و به همراه آن فريادهايي شنيده می شد که چنين شعار می داد: «زنده باد ارمنستان شوروی، زنده باد آذربايجان شوروی، زنده باد روسيه شوروی، گرجستان هم به زودی حکومت شورايي خواهد داشت، بعد نوبت ترکيه خواهد رسيد، ارتش سرخ ما سراسر اروپا را در خواهد نورديد... زنده باد انترناسيونال سوم». جمعيت اما در خيابان ساکت بود. «آليور بالدوين» در کتاب «شش زندان و دو انقلاب» نوشته است که از يک ارمنی شنيده که زمزمه می کرد «چه مزخرفاتی» و در همان حال کشورش تبديل به جمهوری سوسياليستی فدراتيو شورايي ارمنستان تغيير نام می داد.

در طی ماه های بعد ترک ها و روس ها بقيهء منطقهء ماورای قفقاز را بين خود تقسيم کردند. ارتش روس ها وارد گرجستان شد و آن را به جمهوری شورايي تبديل کرد. ترک ها آرداهان و ارتوين را تصرف کردند. بر سر تصرف باتوم مسابقه ای در گرفت که برندهء آن ارتش سرخ بود. و رفته رفته زمان آن رسيد که دست آوردهای نظامی را بصورتی سياسی رسمی کنند.

کمال هيئت جديدی را به رياست يوسف کمال برای عقد معاهده ای نو به مسکو فرستاد. اين بار نمايندگان می توانستند مستقيماً از طريق گرجستان سفر کرده و در طول راه مقدار زيادی هم از يک تاجر گرجی شراب خريداری کنند. آن ها در مسکو به گرمی پذيرفته شدند و، به جای مذاکره با چيچرين ديپلمات، با استالين واقع گرا روبرو شدند که حالتی دوستانه تر داشت. استالين در برابر تشکر يوسف کمال دو انگشت خود را بالا برده و به اختصار گفت «ديپلو» (به معنی «ديپلمات»). اشاره اش به چيچرين و ديوانسالاری وزارت حارجه شان بود.

در شانزده مارچ 1921 معاهده مسکو بين دولت کماليست و اتحاد جماهير شوروی به امضا رسيد. اين معاهده همان خطوط معاهده قبلی را همراه با اضافاتی تثبيت می کرد. هر دو طرف معاهده با توجه به «نقاط مشترک بين جنبش مردم شرق برای رهايي ملی و مبارزه کارگران شوروی برای نظم جديد اجتماعی» به «حقوق اين مردم برای آزادی و استقلال» صحه می گذاشتند و آزادی انتخاب دولت را برای آنان تصديق می کردند. طرفين معاهده متعهد می شدند که از آن پس از انجام هر گونه عمليات تخاصمی در سرزمين های يکديگر خودداری کنند.

بدينسان دو واقع گرای برجسته، يعنی کمال و استالين، اختلافات مرزی خود را از طريق مذاکره حل کردند؛ هر چند که بسياری از مسايل نيز بين آن ها حل ناشده باقی ماند. آنها بر روی نقشهء جغرافيا خطی را رسم کردند که تا امروز نيز مرز بلااختلاف اين دو دشمن قديمی محسوب می شود.

پيوند به قسمت بعدی

پيوند به قسمت قبلی