آينده نگری چيست؟
سام قندچی
پيشگفتار
اين نکتهء مايهء شعف است که انسان هاي دورانديش زيادي در جامعهء کنونی ايران خود را «آينده نگر» مي خوانند. البته توجه ايرانيان به آينده نگري به سال هاي اخير محدود نيست و نام ايرانياني نظير فريدون اسفندياري (1) در ميان پيشکسوتان تاريخ آينده نگري مدرن شايان ذکر و مايهء مباهات است. من نيز خود، بيست و سه سال پيش نوشتاري را تحت عنوان «آينده نگري مدرن» (2) برشته تحرير درآورده و آن را در سال 1987 بعنوان بخشي از يک سري مقالات در روزنامه ايران تايمز واشنگتن با عنوان «ترقي خواهي در عصر کنوني» منتشر کردم. آن نوشتار مورد توجه ايرانياني که توجه به آينده دارند قرار گرفته است، چرا که در آن رساله سه نوع اصلي آينده نگري را در انديشهء مدرن توضيح داده بودم: آينده نگري تحليلي، نظري، و مشارکتي.
بهر حال، با اقبالی که به ايم مطلب می شود، بنطرم می رسد که امروزه پرداختن به اين پرسش که «آينده نگري چيست؟» کار بسيار بجائی خواهد بود. بخصوص که مطلب خاصی در پاسخ به اين فروش در زبان فارسی وجود ندارد. حتی من خود اگرچه در نوشتار های قبلی ام انواع آينده نگري را توضيح داده، و در سري مقالات ذکر شده در بالا نيز معناي ترقي خواهي را مورد بررسي قرار داده ام، اما در هيچکدام از آن نوشتارها مشخصاً به اين بحث نپرداخته ام که «آينده نگري چيست؟» رسيدگی به اين موضوع، بويژه براي بسياري از محققين که علاقمند هستند از ديدگاه آينده نگري در مورد مسائل گوناگون تحقيق انجام دهند، اهميت پيدا مي کند.
کنار گذاشتن برخی از سوء تفاهم ها در ابتدای کار اهميت دارد. مثلاً، برخي فکر مي کنند آينده نگري به معني غيب گوئي است. در اين باره چهار سال پيش نويسنده اي در مجله «وايرد» با چنين برداشتي آينده نگرها و نتايج فعاليت آنها را مورد تمسخر قرار داده بود. (3) من در آنزمان در مقاله اي به زبان انگليسي پاسخي به برداشت غلط مبتنی بر غيب گوئي از آينده نگري منتشر کردم (4) و در آنجا با وجود تأکيد بر فعاليتهاي ارزشمند «جامعه جهان آينده WFS» در سي و چند سال گذشته، متذکر شدم که علاوه بر فعاليت هاي از نوع اين انجمن بين المللي، در زمان حاضر، ايجاد حزب آينده نگر (5) ، براي پاسخگوئي به انتظارات تازه از آينده نگر ها، جهت رهبري اقتصادها ي نوين، نياز زمان ما است.
در عين حال، بسياري از کسانی که به حق با «تاريخ گرائي» مخالفند ـ نظير برخي از هواداران نظريات کارل پاپر ـ آينده نگري را به نادرست در مقابل ديدگاه دانش عيني که مورد پشتيباني آنها است، تلقي کنند.
به هرحال، اکنون، وفور بحث هاي فوق در سطح بين المللي از يکسو، و توجه ويژه به آينده نگري در جنبش سياسي ايران، از سوی ديگر، موجب شده که نوشتار زير را براي بحث مفهوم آينده نگري بنويسم.
بخش اول
آينده نگري پايه اي تر از عملگرائي يا تحليلگرائي يا نظر گرائي عرصه هاي کاربردي آن است. يعني آينده نگر بودن را بمثابه عمل مشارکت در ساختن آينده يا آينده نگري مشارکتي، يا بمثابه تعيين روندها در آينده نگري تحليلي يا آينده شناسي، يا مساوي تعيين پتانسيل و دورنماي زندگي بشريت يعني آينده شناسي نظري نبايستي نصور کرد.
نکته ای که در بدو امر بديهی بنظر می رسد آن است که اهميت «آينده نگری» به «جوهر» آن است و نه به «نوع آن». اما تنها با همين معيار ساده است که می توان آينده نگری های محعول را از اصل بازشناخت و، مثلاً، ديد که «اتوپيسم» (آرمانشهر گرائی) که متضمن توجه به آينده است در مقولهء آينده نگری جای می گيرد يا خير.
اگر آرمانشهر گرائی در گوهر خود با آينده نگری يکی باشد، يعنی اگر فکر کنيم که آينده نگر بودن عبارت است از آينده معيني را از زاويهء نظري برگزيدن، و از زاويهء تحليلي بسوی آن گرايش نشان دادن و، از زاويه عملي، در شکل دادن آن مشارکت کردن (يعنی همهء کارهائی که در اصطلاح «آرمانشهر گرائی» جمع می شود)، آنگاه لازم می آمد که مهمترين نمودهای آرمانشهر گرائی را نمودهای آينده نری نيز بدانيم و، مثلاً، در 200 سال گذشته، همهء سوسياليست ها و کمونيست ها را آينده نگر تلقي کنيم. حال آنکه نتيجهء برنامه هاي کمونيستي ظهور رژيم هائي شد که، از نظر دموکراسي، بصورت بارزی از دولت هائي که بوسيلهء کمونيست ها به چالش کشيده شده بودند، بد تر از آب درآمدند. سوسياليست هاي دموکرات هم تنها سال ها پس از ساخته شدن «آينده» ی مورد نظرشان، خود را از طريق «واکنش» در مقابل اين رژيم هاي استبدادي کمونيستي، از نو تعريف کرده و مي کنند. بدينسان نظريه های آرمانشهر بنيادی همچون کمونيسم و سوسياليسم واقعاً موجود، در گوهر خود، با آينده نگری تنافر داشتند.
اما، باز بعنوان مثال، می بينيم که برخورد «برتراند راسل»، بعنوان يک آينده نگر ـ هم از زاويهء نظري، هم تحليلي، و هم عملي ـ با اين نمودهای آرمانشهری بلافاصله و واکنشی بوده است. او، از همان اولين مصاحبه اش با لنين، در مقابل تحول کمونيسم در شوروي و بلوک شرق ايستاد و صبر نکرد تا بعداً در برابر استبدادي که نتيجهء چنان طرح ها و برنامه هائي بود، موضع بگيرد، يا به مقابله برخيزد.
بعداً، در عرصهء آينده نگري نظري، مفصل تربه بحث هاي برتراند راسل اشاره خواهم کرد، ولي در اينجا توجه به اين نکته اهميت دارد که ببينيم واکنش راسل بر بنياد «آرمانشهر گرائی» نبود بلکه او به محدود شدن جامعه باز «واکنش» نشان می داد و بعنوان يک آينده نگر واقعی صبر نمي کرد تا نتيجهء نابهنجار وقوع يابد و او سپس به آن بپردازد. من اين موضوع را در نوشتار ديگري در گذشته به تفصيل نوشته ام، و نيازي به تکرار آن در اينجا نيست (6).
می خواهم بگويم که تنها به «انواع آينده نگري» توجه داشتن و «جوهر آينده نگري» را نديدن مي تواند باعث شود تا نگرش هاي غلط جنبش مارکسيستي (7) دوباره با ظاهري فريبنده، و با تيتر «آينده نگری»، ظاهر شده و ديگرباره اين راه رفته تبليغ شود و انرژي نسلي ديگر در کوره راهي بي حاصل به هدر رود.
تازه، مسأله آينده نگري کاذب به چپ هم محدود نيست. مورد مشابه نيز به آنهائي مربوط می شود که «پسامدرنيسم» خود را با عناوين «آينده نگر» مطرح مي کنند و ـ از اين راه ـ به واپسگرايان اسلامی مدد می رسانند. در اين باره نيز باندازه کافي در گذشته توضيح داده ام (8) که نيازي به تکرار نيست.
در هر حال، می خواهم بگويم که معناي آينده نگري بسيار ساده است. آينده نگري يعني «واکنش نشان دادن» پيش از آنکه رويدادي به وقوع «بپيوندند»، يا سناريوئي «بتواند» به واقعيت تبديل شود، و يا ما بخواهيم براي وقوع رويدادي يا به جامه حقيقت پيوستن سناريوئي براي آينده «شرکت» کنيم. منظورم «واکنش» پيش از وقوع رويداد، است. حال اين واکنش می تواند عملي، نظري، و يا تحليلي باشد. به عبارت ديگر آينده نگري يعني واکنش نشان دادن به رويدادها پيش از واقعيت يافتن آنها.
بخش دوم
اجازه دهيد تعريف بالا را در عرصه سه نوع آينده نگري که در نوشتار «آينده نگري مدرن» (9) ذکر کرده ام ارزيابي کنيم:
الف- آينده نگري تحليلي analytic
اين نوع آينده نگري را در نوشتار پيشين خود،«آينده نگري مدرن»، بصورت اين پرسش تعريف کرده ام که: «چه چيزي به احتمال قوي اتفاق خواهد افتاد؟» و به عنوان نمونه هم متدهاي دلفي Delphi در اواسط قرن بيستم، و context analysis در اواخر قرن بيستم را ذکر کرده ام. آقاي «جان نيزبيت» در کتاب «مگاترند» با استفاده از متد دوم توانسته بود ده ها گرايش بزرگ پايان قرن بيستم را پيش بيني کند. حال مي شود از چنين متدهائي استفاده نموده و باصطلاح ثابت کرد که بوقوع پيوستن يک رويداد معين "اجتناب ناپذير" است و بر همين اساس نبايد منتظر شد تا اتفاق مزبور رخ دهد. آينده نگرها، چه در عرصهء تحليلي و چه در عرصه هاي نظري و مشارکتي، واکنش به اين رويدادها را پيش از آنکه واقعيت پيدا کنند، موضوع توجه خود دارند. مثلاً، مسأله گرمايش زمين نمونهء جالبي از موضوعاتي است که در عرصهء آينده نگري تحليلي پيش بيني شده و در نيم قرن گذشته مورد توجه آينده نگرها در سراسر جهان بوده است.
ب. آينده نگري نظري visionary
اين نوع آينده نگري را در نوشتار پيشين خود،«آينده نگري مدرن»، اينگونه تعريف کرده ام : «چه چيزي مي تواند در آينده اتفاق افتد؟» در اين مورد هم از مثال ايجاد جامعهء عصر طلائي مذاهب ابراهيمي تا ايجاد جامعهء کمونيستي سوسياليست ها استفاده کرده ام. حال کساني ممکن است در پي اثبات باصطلاح اجتناب ناپذير بودن چنين مدل هاي اجتماعي باشند و بر پايهء ايمان سعي کنند مشارکت براي تحقق آنرا سازمان دهند. آينده نگرها در اين مورد هم، در همهء عرصه نظري و تحليلي و مشارکتي، واکنش به اين سناريوهاي آينده را پيش از آنکه واقعيت پيدا کنند، موضوع توجه خود دارند. مثلاً، وقتي برتراند راسل به مدل جامعهء کمونيستي در نظرات توماس مور برخورد کرد، هنوز واقعيتي شبيه به آن در جهان وجود نداشت. به عبارت ديگر، راسل منتظر نشد تا نظرات توماس مور به واقعيت تبديل شود و بعد در عرصهء نظري به آن واکنش نشان دهد. او نه فقط در عرصه نظري، بلکه حتي در عرصه های عملي – مشارکتي نيز در برابر جنبش هائي که بسوي تحقق چنين آرمانشهری گام بر می داشتند، جبهه گرفت.
راسل مينويسد: «در هر آرمانشهر، نظير جمهوري افلاطون، همه چيز مشترک است، چرا که وقتی مالکيت خصوصي وجود دارد عموم مردم نمي توانند يکسان شکوفا شوند و بدون کمونيسم تساوي ممکن نيست... در آرمانشهر چندين محله وجود دارد که همه، بغير از يکي که پايتخت است، در يک سطح اند. همهء خيابان ها بيست فوت عرض دارند، و تمام خانه های مردم کاملأ يکسانند، با يک در بطرف خيابان و يکي بطرف باغ... هر ده سال يکبار مردم خانه هاي خود را عوض مي کنند تا احساس مالکيت نکنند. همه يکسان لباس مي پوشند... مد هيچگاه عوض نمي شود، و هيچ اختلافي ... بين لباس تابستاني و زمستاني نيست. هر مرد و زني مساوي 6 ساعت در روز کار مي کنند ... همه با هم در ساعت 8 به خواب ميروند و 8 ساعت مي خوابند. هر صبح زود براي آنها سخنراني برقرار است ... بعضي انتخاب ميشوند که دانش کسب کنند، و تا زمانيکه کارشان مطلوب است از کارهاي ديگر معاف مي شوند... همهء آنهائی که به کارهاي مربوط به دولت مشعولند از ميان دانش آموختگان انتخاب مي شوند. براي ازدواج، هم مرد و هم زن اگر باکره نباشند به سختي تنبيه ميشوند ... خواستاران آرمانشهر اهميتي براي افتخار نظامي قائل نيستند، هرچند همه آنها از مرد و زن جنگيدن را مي آموزند. آنها براي سه هدف به جنگ متوسل مي شوند، يکي براي دفاع از سرزمين خود زمانيک ه به آن ها تجاوز شود، دوم موقعي که سرزمين متحدانشان مورد تهاجم واقع شود، و سوم براي آزاد کردن ملتي از ستم استبداد... براي خود، پولي ندارند و تحقير زر را آموزش مي دهند... در ميان خود مذاهب گوناگون دارند و همهء آنها تحمل مي شوند».
سپس راسل در بررسي افکار توماس مور مي نويسد: «بايد قبول کرد که زندگي در آرمانشهر مور، نظير همهء آرمانشهرهاي مشابه، به شکل غير قابل تحملي کسل کننده است. تنوع شرط اساسي خوشحالي است، و در آرمانشهر، بسختي تنوع يافت مي شود. اين نقص تمام سيستم هاي اجتماعي برنامه ريزي شده است، چه واقعي و چه تخيلي.» (10)
3. آينده نگري مشارکتي participatory
اين نوع آينده نگري را در نوشتار پيشين خود،،«آينده نگري مدرن»، اينگونه تعريف کردم : «چه چيزي بايد اتفاق بيافتد؟» در اينجا در واقع از عرصهء آينده شناسي محض دور شده و وارد عرصهء برنامه ريزی هاي عملي مي شويم، يعنی آنچه که مد نظر احزاب سياسي و تشکلات اجتماعي است.
در اينجا هم آينده نگر بودن بمعنی واکنش نشان دادن پيش از رويداد است. يعني نسبت به برنامه ها و پلاتفرم ها ي سياسي پيش از وقوع آنها عکس العمل نشان می دهيم ـ چه از نظر تحليلي، چه نظري، و چه مشارکتي. به عبارت ديگر صبر نمی کنيم تا مثلاً حزبي ساخته شود و بعد به بوروکراسي يا انحصار طلبي درون حزب که نتيجه اساسنامه اش يا حتی فقدان اساسنامه با معني است، عکس العمل نشان دهيم. يا در مورد نوع «اقتصاد دولتي» که يک حزب در پي ساختن آن است، صبر نمی کنيم تا کشور به چيزي نظير چين يا شوروي تبديل شود، و آنگاه واکنش نشان دهيم.
قسمت چهارم
يکي از آينده نگر (فيوچريست) هاي معروف بنام «رابرت جونگک» (11) که اهل اطريش بود بنيانگذار تجمع هائي بنام گروه هاي کاري آينده (12) شد. «کورنيش» در خاطراتش مي گويد که جونگک از فعالين مبارزه با فاشيسم بود و بعد از جنگ جهاني دوم هم در مبارزات عليه جنگ اتمي فعال شد و به اين خاطر به ژاپن سفر کرد. در اين سفر کسي به جونگک مي گويد: «شما چرا هميشه عقب هستيد؟ چرا آن موقع که داشتند اين بمب را مي ساختند کاري نکرديد؟»
شايد پاسخ به اين سؤال بهترين تعريف آينده نگري باشد. جونگک از خود مي پرسد که چرا در سال هاي پيش از جنگ جهاني دوم، قبل از اين که فاشيسم شکل بگيرد، با آن مقابله نکرده است و تنها پس از آنکه شکل گرفت دنبال ايجاد جنبش ضد فاشيستي رفته است؟ يا چرا در رابطه با بمب اتم هم، همانگونه، از طريق «واکنش» بعد از انفجار بمب اتم در هيروشيما، با فعاليت ضد جنگ اتمي به اين موضوع واکنش نشان داده است و نه قبل از بوقوع پيوستن آن؟ و نتيجه ای که می گيرد آن است که اگر آينده نگري تحليلي، يا آينده شناسي، بما نشان مي دهد که انرژي اتمي و بمب اتمي ممکن است واقعيت يابند، بايستي از همان لحظه با آن مقابله کرد.
در جنبش سياسي ايران نيز، مثلاً، ما ـ اگر خود را آينده نگر می دانيم ـ نبايد منتظر شويم تا جمهوري اسلامي سلاح اتمي بسازد و بعد نسبت به آن واکنش نشان دهيم بلکه لازم است که پيش از وقوع ايم امر با آن مقابله کنيم. اين يعني آينده نگري.
قسمت پنجم
حال ببينيم با اين درک از معناي آينده نگري چه موضوعاتي مي توانند مورد توجه آينده نگرهاي قرار گيرند. سال ها پيش کتابی از «مري شلي» می خوامدم بنام «فرانکشتاين». کتاب، برعکس فيلم هاي سينمائي با همين نام، کتاب بسيار جالبي است. چند سال پيش دربارهء اين کتاب مروري نوشتم (13). جالب بودن کتاب برايم در اين نکته است که نويسنده وقتي امکان خلق مصنوعي حيات را مي بيند، بی آنکه ـ همچون خرافيون مذهبي ـ به آن با نفرت بنگرد، به شرح آلام و آرزوهاي مخلوقي که بشر او را ساخته است می پردازد و نشان می دهد که اين مخلوق ـ به اين خاطر که خالقش، پيش از خلق وي، همهء جوانب مختلف را مورد تفحص قرار نداده ـ چقدر در عذاب است.
در اين گونه موارد به ياد انقلاب ايران ميافتم که ما فعالين جنبش سياسي زمان شاه دربارهء موجودي که در حال خلق آن بوديم نيانديشيديم و، در نتيجه، سال هاست که با نوزاد عجيب الخلقه اي بنام جمهوري اسلامي در گيريم. به همين علت هم بود که کتاب ايران آينده نگر (14) را نوشتم تا شايد شروعي باشد براي آينده نگري؛ تا شايد آينده نگر شويم و به سناريوهاي ممکن آينده، قبل از وقوعشان واکنش نشان دهيم، چه در عرصه تحليلي، چه نظري، و چه عملي. (15)
قسمت ششم
با در نظر گرفتن نظرات کورزويل (16)، بايد دانست که يکی از مباحث مهم آينده نگری به آيندهء تقابل «هوش مصنوعي» «هوش بشری» مربوط می شود و اينکه تا 20 سال ديگر به يک «نقطهء تاريخی انفصالي» خواهيم رسيد که در آن هوش مصنوعي از هوش بشری ييشي خواهد گرفت. (17) اين نظر، در اصل، با آن چيزي که ماري شلي در کتاب خود اشاره کرده فرقي نخواهد داشت. يعني ما «اکنون» بايد در مورد همهء جوانب و نتايج اين تحول (چه خوب و چه بد) بيانديشيم و نه آنکه صبر کنيم تا ـ مانند انفجار بمب اتم ـ اين واقعه نيز رخ دهد و سپس نسبت به آن واکنش نشان دهيم.
من،مثلاً، از جملهء اين نتايج به پايان يافتن نقش انسان بعنوان ابزار انديشيده، و نتيجه گرفته ام که اين امر با بروز مسائلي نظير بيکاري و کار نکردن مدل هاي درآمد برمبناي کار همراه خواهد بود. (18) يا بعدها دگرگوني موضوع بحث ثروت (19) را هم به اين نظرات اضافه کرده ام. (20) اما، اگر بحث کورزويل (21) را مد نظر قرار دهيم، نتايج اين واقعه از اين ها هم فراتر مي رود؛ يعني، وقتي وي پايان موجويت انسان بمثابه متفکرترين موجودی در جهاني که ما مي شناسيم را بمثابه يک امکان واقعي که حتي در طول عمر خود ما و نه در آينده دور متحقق می شود طرح مي کند، بلافاصله دربارهء نوع بشر و گذار آن به نوع بالاتر نيز رسش های ديگری مطرح مي شود، و اين موضوع مورد بحث قرار می گيرد که اگر انسان ها (يا موجودات) نوع عالي تری بوجود بيايند، آنگاه نسبت آنها با انسان هائي که در سطح نوع کنوني بشر در جا بزنند و به درجهء انسان نئاندارتال سقوط کنند چه خواهد بود.
اينها ديگر داستان هاي تخيلي نيستند و بحث جديد نانوتکنولوژی در قلب اين جريان قرار دارد. (22) «اريک درکسلر» که بنيانگذار اين عرصه محسوب می شود (23)، می گويد که اين توسعه هاي جديد علمي، اگر نخواهيم بعد از وقوع به آنها واکنش نشان دهيم، همانگونه که برای کشورهاي پيشرفته مسائلی پيش می آورد، براي کشورهاي عقب مانده نيز حامل گرفتاری های بی شمار خواهد بود؛ و آينده نگري يعني واکنش نشان دادن نسبت به اين تحولات قبل از وقوع آنها.
قسمت هفتم
امروزه، در ايران، حل مسائلي نظير سکولاريسم (24) ـ که قرن هاست در غرب حل شده اند ـ کلي از انرژي ما را مي گيرد. همچنين ما، يعنی همهء کسانی که از اهميت پلوراليسم در فلسفه غرب مي نويسيم و توضيح می دهيم که چرا آينده نگري و پلوراليسم، از زمان ارسطو (25) تا کنون، همواره از هم جدائي ناپذير بوده اند، به اين خاطر چنين می کنيم که هشداري داده باشيم تا در آينده ديگرباره به استبداد نرسيم.
ما همچنين مجبوريم که در جامعهء روشنفکريمان بحث کنيم که چرا علاج معضلات «گلوباليسم» (جهانی شدن) (26) بازگشت به انديشه هاي قرن نوزدهم نيست.
دستهء اول بحث ها بخاطر وجود جريان مذهبي حاکم بر ايران ناگزيز شده اند و دستهء دوم بخاطر وجود جريانات فکري قرن نوزدهمی در جنبش روشنفکري مان.
زمان سريع ميگذرد و اگر ارزيابي هاي «کوزويل» دربارهء سبقت گرفتن هوش مصنوعي از هوش بشر تا 20 سال ديگر، درست از آب در آيد، نپرداختن به اين موضوعات ـ که لازمهء آينده نگري واقعي در قرن بيست و يکم است ـ در زمان وقوع اين تحولات عظيم تاريخي بدون ترديد جامعهء ما را غافلگير کرده و به عکس العملي رفتار کردن وا خواهد داشت. ايکاش آنها که در جامعهء ما به آينده نگري تعلق خاطری احساس مي کنند، هرچه زودتر با بحث هاي مربوط به احياء گذشته وداع گفته و با ديدگاهي آينده نگر (27) توجه خود را به معضلات بشريت قرن بيست و يکم معطوف کنند و، بدين سان، پيش از آنکه بيشتر دير شود، راه واقعي پيشرفت جامعهء ايران را پيدا کنند.
پايان
در اينجا بد نيست به اول اين مقاله برگردم و متذکر شوم که مفهوم آينده نگري آنگونه که توضيح دادم نه تنها درکي تاريخ گرا، آنگونه که برخي طرفداران کارل پاپر تصور ميکنند، نيست، بلکه در نقطهء مقابل آن قرار دارد. براي کسي که واکنش به وقايع را حتي قبل از وقوع آنها در نظر مي گيرد، تاريخ نمي تواند از پيش نوشته شده باشد، وگرنه چه اهميتي دارد که اصلاً روندهاي دنياي موجود را تحليل کنيم، يا دربارهء امکانات آينده نظر دهيم، و يا در پيشبرد برنامه هاي مختلف اجتماعي و سياسي مشارکت نمائيم؟
ديدن سناريوهاي مختلف آينده، و عکس العمل نشان دادن نسبت به آنها، به هيچروی تاريخ گرائي نيست، بلکه دقيقاً همان دانش عينيت گرا ( Objective Knowledge) است که خود کارل پاپر مروج آن بود.
به اميد جمهوری آينده نگر فدرال، دموکراتيک، و سکولار در ايران،
ناشر و سردبير ايرانسکوپ
14 اسفند 1385 ـ March 5, 2007
پانويس ها:
1. https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/368-transhumanism.htm
2. https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/347-Futurism.htm
3. http://www.wired.com/wired/archive/11.12/view.html?pg=1
4. http://www.ghandchi.com/305-FuturistsEng.htm
5. http://www.geocities.com/futuristparty
6. https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/340-Utopianism.htm
7. https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/299-Marxism.htm
8. https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/304-Postmodernism.htm
9. https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/347-Futurism.htm
10. برتراند راسل، تاريخ قلسفه غرب، 1945، ص 519-521.
11. http://en.wikipedia.org/wiki/Robert_Jungk
12. http://www.future-workshops.eu
13. http://www.ghandchi.com/140-MaryShelly.htm
14. https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/500-FuturistIran.htm
15. من از «جامعهء جهان آينده WFS» متشکرم که اين نوشته ام را مرور کرد و چکيده کوشش مرا که آينده نگري را بعنوان آلترناتيوي در برابر تروريسم دنبال کرده ام، بهتر از خودم، بيان کرد.
https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/500-FuturistIran.htm#A0
16. https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/423-Singularity.htm
17. اولين بحث تئوريک اصلي خودم درباره افق آينده بشريت را در سال 1985 در رساله اي تحت عنوان «ابزار هوشمند: شالوده تمدن نوين» در ژورنال علمي هوش مصنوعي AI Journal منتشر کردم. در آنزمان نامه اي از دانيل بل Daniel Bell دريافت کردم که نظراتم درباره موضوع تکامل (انتروپولوژي) را، جالب يافته بود، اما با استفاده ام از اصطلاح "هوش intelligence" موافق نبود و اصطلاح "استنتاج inference" را ترجيح ميداد، که بسياري از نويسندگان اروپائي براي توان هاي هوشي ابزارها بکار مي برند. دانيل بل خاطر نشان مي کرد که در اين ابزارها، برخي قوانين استنتاج بصورت برنامه نويسي منظور شده که به آنها توان انجام عملکرد هاي فکري را مي دهد، اما بعقيده وي آنها در خود، از "هوش" و ذکاوت برخوردار نيستند. يعني با اخطار دربارهء استفاده از اصطلاح "هوشمند" به من مي گفت که اين چيزي است که در اصطلاح انگليسي نوشته بود که*bedevils us*
http://ayandehnegar.blogspot.com/2006/06/blog-post.html
18. در نوشته اي تحت عنوان «عدالت اجتماعي و انقلاب کامپيوتري»:
https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/265-EconJustice.htm
19. https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/334-Wealth.htm
20. https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/Bell090589.jpg
21. https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/423-Singularity.htm
22. به همين علت در سال هاي اخير به بررسي موضوع نانوتکنولوژي هم پرداخته ام و دانيل بل هم توصيه های گرانبهائي براي ادامه اين پروژه کرده است:
https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/306-Nano.htm
23. نگاه کنيد به نامهء اريک درکسلر به من:
https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/DrexlerLetter.htm
24. https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/302-Secularism.htm
25. https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/440-Aristotle.htm
26. http://www.ghandchi.com/112-globalism.htm
27. https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/401-FuturistVision.htm
مطلب مرتبط:
https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/ssl/index-Page10.html
برگرفته از لينک زير:
https://s.p9.hostingprod.com/@www.ghandchi.com/iranscope/PHP/ssl/
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد: |
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630 |