بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

انتشار هفتگی ِ

رسالهء «پست و بلند انديشهء ترقيخواهی»

اين دوشنبه: مقدمه و فصل اول

سام قندچی

     

دوشنبه 5 فروردين 1387 ـ   24 مارچ 2008

 

مقدمه

رساله ای که از اين پس در نشريهء اينترنتی «سکولاريسم نو» منتشر خواهد شد، ويرايش نوين متن اوليه ای است که آن را در سال 1984 نوشته و از 20 نوامبر 1987 تا  8 ژانويه 1988 در هفته نامهء «ايران تايمز» واشنگتن بچاپ رساندم و سپس، در پی بازبينی متن، آن را در سال 2004 بر روی پايگاه اينترنتی «ايرانسکوپ» قرار دادم و اکنون نيز مطالب آمده در آن را همچنان معتبر می انگارم.

در اين رساله، نگاهی اصلی من، بر بنياد موازين مکتب «آينده نگری»، معطوف به ويژگی های جامعهء آينده ای است که در فراسوی «جامعهء صنعتی» کنونی در حال شکل گرفتن است و، خود بخود، برای متحقق شدنش، با همين جامعهء کنونی در حال گفتگو، داد و ستد، و کنش و واکنش است. از اين منظر که نگاه می کنيم متوجه می شويم که بسياری از نظريه ها و حوادث را تنها بر متن همين کنش و واکنش است که می توان درک کرد.

مهمترين نظراتی را که در اين زمينه بصورتی فعال و کارا بوجود آمده اند می توان با توسل به دو مفهوم «ترقيخواهی» و «واپسگرائی» توضيح داد. بخصوص که می دانيم، از زمان انقلاب کبير فرانسه ـ که مفهوم «ترقى» را در ابعادی وسبع به جهان معرفي نمود ـ تا سه دهه پيش، دو مفهوم «انقلاب» و «ترقى» همواره همسو تلقى مي شدند.  اما اکنون همگان انقلاب ايران را اولين انقلاب تاريخ معاصر می دانند که در آن مفهوم «انقلاب» به شکلی اساسی با مفهوم «واپسگرائی» (=ارتجاع) همراه شده است. 

درعين حال، مي توان ديد که در سطح جهاني نيز حرکت گسترده و سراسری جهان آدمی بسوي جامعه فراصنعتي، با بوجود آمدن متفکريني همراه بوده است که، از يکسو، براي يافتن پاسخ به مسائل تحول عصر ما، به پيش روی خويش  نظر دارند و، از سوی ديگر، کساني را مطرح کرده که قادر نيستند با بغرنجي هاي اين تحول عظيم پايه اي دست و پنجه نرم کنند، و بازگشت به واپس گراترين خرافات ماقبل صنعتي گذشته را،  براي آسوده کردن خود از ارائه راه حل براي معضلات جهان کنوني،  ترويج مي کنند.

يعنی، اکنون، لااقل برای شخص من، آشکار شده که اکثر کسانی که از طريق نفي جامعهء صنعتي امروز، خود را جزو «جنبش عصر جديد» قلمداد می کنند، در واقع، در يک واپس گرائي آشکار، بسوي ديدگاه هاي ماقبل صنعتي به عقب بر می گردند، بطوری که می توان «جنبش صر جديد» را نام ديگر «روند واپسگرائی» دانست. مثال روشن اين امر را نيز می توان در تفکر اکثر شرکت کنندگان در انقلاب 1357 ايران يافت که، بجاي پيش رفتن بسوي جامعه فراصنعتي آينده ، دست به پسرفت و بازگشت زده بودند. 

بر اين اساس، می توان گفت که، «جنبش عصر جديد» مرتباً بيشتر و بيشتر از علم دور شده است. به اعتقاد من، و همانگونه که 20 سال پيش در اين رساله نوشتم، امروزه نيز، آينده نگرها همچنان کوشش هاي خود را براي درک تغييرات عصر مان ادامه داده و بجلو ميروند، در صورتيکه وابستگان به جنش عصر جديد، بيشتر و بيشتر بسوي خرافات و ديدگاه هاي عقب مانده روانند. طرفداران جنبش عصر جديد مرا به ياد جلال آل احمد مي اندازند که، در مخالفتش با غرب گرائي، به نفی مفاهيم ترقي و صنعتي شدن رسيده و بازگشت به جامعهء کشاورزي ماقبل صنعتي را  ترويج مي کرد.

در مقايسه با آنها، آينده نگرها ـ درست مثل متفکران عصر رنسانس و قرن نوزدهم که در کوران يک تحول نوين از تمدن بشر قرار داشتند ـ به جلو نظر داشته، و در راستای درک ابعاد جامعه فراصنعتي می کوشند، و از طلوع مشابه عصر نويني در قرن بيست و يکم خبر می دهند.

 

فصل اول ـ نقش عمومی روشنفکران 

عريان ترين شکل ترقي خواهى يا واپسگرائى يک جامعه، نه در عرصهء اقتصاد و مناسبات اجتماعى، بلکه درعرصهء «اعتقادات» حاکم بر آن جامعه نمايان می شود و، در نتيجه، نقش اجتماعی آفرينندگان و حاملان اصلی آن اعتقادات اهميتی اساسی پيدا می کند.

 روشنفکران (در هر تعريفی که از اين مفهوم بکنيم) حاملان اصلی اعتقادات مسلط بر جامعه محسوب می شوند. يعنی، منسجم ترين جلوهء ترقیخواهی يا واپسگراثى را نه در ميان روستاثيان و چادرنشينان، بلکه در ميان روشنفکران بايد مشاهده کرد، چرا که بنا بر اصل «تفوق عنصر انديشه بر کار»، اين گروه اجتماعى مظهر اعتقادات جامعه محسوب می شود. 

البته، در ارتباط با روند واپسگرائی، اين خود نکتهء شگفت انگيزی است که چگونه می توان از يکسو عده اى را «روشنفکر» ناميد و، از سوی ديگر، افکار و رفتار ايشان را از روستائيان و چادرنشينان نيز وايس گرا تر يافت!  اما کافى است به اين واقعيت توجه کنيم که، در تمام طول تاريخ،  روشنفکران را هم می توان در نقش ييش قراولان ترقى خواهى مشاهده کرد و هم در قامت پيش کسوتان واپسگرائی. مثلاً، مي توان قرون وسطاى تاريخ ارويا را در نظر آورد و مشاهده نمود که چگونه دستهء مهمى از روشنفکران آن عصر، يعنى رهبانان فرقهء فرانسيسکن، مأموران محاکم تفتيش عقايد بوده و، بخاطر اعتقادات واپس گراى خود، از اعمال هرگونه آزار و ايذا نسبت به مخالفين فروگذار نمي کرده اند. 

در اين زمينه، نکتهء قابل توجه آن است که ـ بر خلاف باور رايج ـ ترقى خواهى يا واپس گرائى اعتقادات روشنفکران ربطی به موقعيت های شغلى ايشان نداشته و، بيشتر، از موقعيت فکرى و نوع انديشهء آنها سرچشمه می گيرند؛ بطوری که اگرچه کار با تراکتور يا مهاجرت به شهر مي تواند عامل مهمى در جهت گيرى اجتماعى و تحول فکرى دهقانان باشد اما، کار با پيشرفته ترين دستگاه هاى علمى، يا حتى  زندگى در ايستگاه هاي فضائى، ممکن است  تغيير چندانى در جهت گيرى اجتماعى روشنفکران بوجود نياورد!

دليل اين امر آن است که امکانات روشنفکران، در زمينهء کسب دانش  و تبادل افکار، هميشه در بيرون محيط  کار آنها قرار دارند و همين امر باعث می شود که زندگى شغلى آنان ـ نسبت به  گروه هاى ديگر اجتماعى ـ در جهت گيرى اجتماعى شان نقش بمراتب کم رنگ تری را ايفا نما يد. شغل روشنفکران تنها تا آنجا می تواند حائز اهميت باشد که امکان کسب دانش و تبادل نظر در خارج از محيط  کار را براي آنها فراهم آورد ـ يا نياورد. خلاصه اينکه، فراز و نشيب افکار اجتماعى روشنفکران را نمي توان بسادگى بر بنياد تحولات تکنولوژيکى - اقتصادي، و يا حتى تغييرات سياسى - اجتما عى، توضيح  داد. 

به همين سبب، براى تشخيص ميزان رشد انديشه هاى ترقي خواهانه يا واپسگرايانه در ميان روشنفکران، بهتر آن است که بجاى مطالعهء زندگى اقتصادى، اجتماعى و سياسى آنها، توجه خود را معطوف افکار، انديشه ها و، بويژه، کلى ترين اعتقادات آنان در مورد جهان، جامعهء بشري و، بالاخره، کشورشان، نمود. همچنين، پی بردن به درک مشخص روشنفکران از مفهوم « ترقى»، بخصوص در دو قرن اخير که اين مفهوم جايگاه  والائي در بين روشنفکران جهان يافته و نقش بسزاثى در سمتگيرى فکرى روشنفکران ايفا کرده است، اهميت دارد. 

ظاهرأ عجيب بنطر ميرسد که براى تشخيص سمتگيرى اجتماعى دهقانان، که به خرافى بودن زبانزد خاص و عام هستند، مطالعه ديگر عرصه هاى زندگى اطشان به عرصه اعتفاداتشان مقدم باشد اما، براى درک نوع سمتگيرى اجتماعى روشنفکران، عرصهء اعتقادات آنها حائز اهميت درجهء اول تلقى گردد.  با اين حال، دقت بيشتر نشان ميدهد که «انديشه ها» ى روشنفکران به مراتب بيش از ديگر گروه هاى اجتماعي با «اعتقادات» آنان مرتبط  است.  مثلاً، مردم عادى (غير روشنفکر) ـ به دلايل گوناگون ـ مذهب خاصی را مى يذيرند و يذيرش اين «اعتقاد» مذهبی در زندگى ايشان به انجام پاره اي فرايض و شعائر منظم، و تبعيت از دستوراتی ويژه مى انجامد. اما همين مردم در زندگى روزمره شان بر مبناى مقتضيات اقتصادي، احتماعى و سياسى،  انديشه ها ى گوناگونى را مى پذيرند که گاه آشکارا با اعتقادات مذهبى شان در تضادند. بدينسان و معمولاً، در نزد عوام، اين  اعتقادات هستند که بنوعى، بر مبناى مصلحت زمان، انعطاف يافته و انديشه هاى ببگانه را در خود مستحيل مي سازند.

در مورد روشنفکران اما، اين روند ـ معمولأ ـ برعکس عمل می کند. نخست اينکه در نزد آنان قبول اعتقادات بمعنى انجام فراض فرقه ای و مذهبی و امثال آن نيست. مجموعهء اعتقادات روشنفکران  موضوعى بمراتب همه جانبه تر و مداوم تر محسوب شده و گاه حتى مترادف با کل زندگى آنهاست.  «اعتقادات» نه تنها  انديشه هاي روشنفکران را در عرصه هاى ديگر زندگى، بلکه گاه حتى خود مقتضيات زندگى را تحت الشعاع قرار مي دهند. 

مثلاً، در تاريخ ديده ايم که دسته اي  از روشنفکران اسلامى، بعنى صوفيان، به همان نسبت که "روشنفکر" تر مي شدند بيشتر از انجام شعائر مذهبي (نظبر نماز و روزه) سر باز مي زدند. اما علت اين امر نه تنها سقوط  اعتقاد آنان به مذهب نبوده بلکه، با لعکس، به خاطر وسيع تر، متعالی تر و مقدس تر شدن اعتقاداتشان بوده که، در مقايسه، متجلی کردن آن اعتقادات بصورت انجام فرايض مذهبى امری پيش پا افتاده و لازم می نموده است. به کلام ديگر، اعتقادات همهء ساحت های زندگى آنان را در بر مي گرفته است. در واقع، صوفيان مزبور نمى خواسته اند که ارزش اعتقادات خود را با انجام فرايض عادى، به سطح اعتقادات عوام ـ که فقط بخش ناچيزى از زندگى شان به اين مقدسات اختصاص مي يابد ـ تنزل دهند.

بدين ترتيب، همانگونه که بازتاب روشن تر عقب ماندگى «اقتصادى، اجتماعى، و سياسى» را می توان در بررسی زندگى روستائبان ايران مشاهده کرد، عرصهء نمود عقب ماندگى در «اعتقادات» را بايد در ميان آن بخش جامعه مورد پژوهش قرار داد که زندگى و فعاليتش ـ بيش از هر گروه اجتماعى ديگر ـ با اين اعتقادات پيوند دارد.  دهقانى که روزانه حد اکثر دو ساعت از وقت خود را براى انجام فرايض مذهبى صرف مي کند، و  زمان کمتر از ايني را به تبادل اعتقادات و ا فکار اختصاص می دهد، نمی تواند  در تکوين، پيشبرد، و يا عقب ماندگى هاى اين عرصه از زندگى اجتماعى نقشى مستقيم ايفا کند، حال آنکه روشنفکرى نظير جلال آل احمد، در خارج  از محدوديت هاى زمانى - مکانى فردى اش، فرصت دارد تا همهء عمر خود را، از طريق گفتارها و نوشته هايش، به تکامل و گسترش و نشر و اشاعهء افکارش اختصاص دهد. آنگاه، روشن است که، اگر اين افکار واپسگرا باشند، جامعه و نسل های حال و آيندهء را تحت تأثير مخرب خود قرار می دهد.  

اينگونه است که فکر می کنم، برای درک روند واپس گرائى در ايران قبل از انقلاب  اسلامى، ضروری است که به  افکار روشنفکران ايران در دوران بلافاصله  قبل از اين  واقعه توجه کنم. شايد بدين طريق بتوانيم بهتر از هميشه با ابعاد واپس گراثى در عرصهء اعتقادات جامعهء ايران آشنا شده و، در نتيجه، درک عميق تري از ماهيت و چگونگی عقب ماندگى جامعه ايران بدست  آوريم . 

از سوی ديگر، به دست آوردن درکی صحيح از پديدهء ويژهء انقلاب واپسگرای ايران، خود شايد بهترين  وسيله برای آگاهى يافتن از مفهوم  راستين ترقى خواهى در جهان کنونى باشد. 

 

هفتهء آينده: فصل دوم: افکار روشفکران ايران و تطور انقلاب اسلامى

 

پيوند به مقالات تئوريک نويسنده

پيوند به فهرست کلی مقالات نويسنده

ييوند به مقالات نويسنده در سايت «سکولاريسم نو»

بازگشت به خانه

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

 

و يا مستقيماً از وسيله زير استفاده کنيد:

(توجه: اين ایميل ضميمه نمی پذيرد)

 

نام شما:

اگر مايل به دريافت پاسخ هستيد آدرس ای - ميل خود را ذکر کنيد:

پيام شما:

بازگشت به خانه

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630