بازگشت به خانه  |   فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان

انتشار هفتگی ِ

رسالهء «پست و بلند انديشهء ترقيخواهی»

اين دوشنبه: فصل چهارم

سام قندچی

      آرشيو

دوشنبه 26 فروردين 1386 ـ   14 آوريل 2008

 

فصل چهارم ـ ترقي و پيشرفت در عرصهء باورها

 

باور داشتن به روند «ترقى خواهى» و «پيشرفت» دارای پيش شرط هائی است که بدون آنها اين باور نيز شکل نمی بندد. و بنظرميرسد که نخستين اين شروط داشتن درکی خطی از «مفهوم زمان» است ـ يعنى تفکيک گذشته، حال، و آينده از يکديگر. پيشرفت همواره در ارتباط با و نسبت به گذشته سنجيده مي شود و، در نتيجه، پيش شرط درک ترقی و پيشرفت درک و پذيرش ارزش گذشته در ارتباط با شکل گيرى آينده است.

بعبارت دقيق تر، ضروری است که جامعه «بـُردار زمان» را بصورت برداری يکطرفه (غيرقابل بازگشت  Irreversible) بپذيرد؛ جرا که اگر بردار زمان دو طرفه فرض شود، پيشرفت هم از معنا تهى شده، تفاوت ببن پبش و پس محو گشته، و تاريخ  از معناى تحولی خود تهى خواهد شد. بهمين سبب نيز سيستم هائى فلسفى که در آنها مفهوم زمان نفى مى شود، مثل سيستم بودائي گری، هيچ يک حامل درک ترقى نيز نبوده و، مثلاً، به موضوع «تکامل انواع» بشکل «گردش تناسخى» می نگرند.

پس، اعتقاد به موجوديت "گذشته" شرط لازم برای باور داشتن به ايدهء پيشرفت است، البته بی آنکه اين اعتقاد بخودی خود و الزامأ تفکرى را مترقى کند. برای درک نکتهء اخير کافی است به ياد آوريم که، مثلأ، ممکن است که ما ـ همچون پيروان کمونيسم عاميانه ـ تصورکنيم که در ميان مناسبات گوناگون تاريخی و اجتماعى آدمیان، «جامعهء اوليه» حکم ايده آل را داشته است. در اينجا ما به وجود گذشته اذعان می کنيم اما حال را پيشرفتی نسبت به گذشته نمی يابيم. يا اينکه ممکن است تصور کنيم که انسان در ابتدا در بهشت برين جای داشته و بعدأ به زمين خاکى سقوط  کرده است.  در اينصورت بازگشت به گذشته، ايده آل ما خواهد شد و ساختمان آبنده در حدى که آن گذشته ايده آل را تجدبد بنا کند اهميت مييابد. در اين مثال ها، شرط اوليه براي پيدايش ايده ترقي وجود دارد، اما فقدان شرايطی ديگر باعث واپس گرائى شده است.

عکس اين حالت نيز ممکن است: اگر ما بشر شدن و بودن و رفتن به فراسوى نيازهاى اوليه را به حيوان ماندن و محصور بودن در برآوردن نيازهاى اوليه ترجيح می دهيم، آنگاه زندگى بشر را ـ چه از نظر تکنيکي و علمى، و چه از نظر مناسبات انسانى ـ «عموماً» در حال تکامل خواهيم ديد و عقب گردها را نبز درک خواهيم کرد. يعنى، تصور اينکه هر چه به عقب تر برگرديم زندگى مان بيشتر به زندگى حيوانات شبيه خواهد بود مي تواند، در اين محدوده، «بشر دوستى» را مترادف «ترقى خواهى» گرداند. 

در واقع، بي سبب نبوده که، در جوامع غربى، مفهوم «بشريت» بموازات مفهوم «ترقى» (پروگرس) شکل گرفته است. اصطلاح بشريت (humanity) اول بار در قرن دوم  ميلادى، يعنى در زمان تدوين اولين قوانين مدون روم، بکار برده شده است. (1)

  بدينسان، شروط اوليهء پيدايش مفهوم «ترقی» يا «پيشرفت»، در عرصهء باور، يکی پذيرش وجود گذشته است و ديگری ارجگذاری بر اين گذشته بخاطر دستاوردهايش. و واضح ترين اين دستاوردها نيز متفاوت شدن انسان از حيوان است که بر متن زندگی احتماعى حادث می شود. ا

اما نکتهء مهمتر آن است که مفهوم «ترقى» اساسأ در ارتباط با «آينده» موجوديت مي يابد، بطوری که اگر «گذشته» در رابطه با آينده طرح نشود، هبحگاه نبازى به تفکيک پيشرفت از پس رفت وجود نخواهد داشت.

اگرچه ممکن است برای درک ارزش دستاوردهاي گذشته و نحوهء انعکاس آن دست آوردها در روابط اجتماعى، تحولات تکنولوريک، رشد افکار، و کلأ همهء عرصه هاي زندگى، به بيش از عقل سليم نبازى نباشد، اما مطمئنأ ارزش آبنده را نمي شود تنها با «حسيات بلاواسطه» فهميد. به عبارت ديگر، درک آينده بدون کاربرد عقل و دانش غيرممکن است. 

يعنی، لزوم باور داشتن به عقل و دانشی که امکان تميز طرح هاى مختلف از آينده را فراهم مياورد، عنصرمهم بعدى براى شکل گيرى ايدهء ترقى و پيشرفت درعرصهء باور ها است و بيهوده نيست که ـ از زمان کشمکش هاى فلسفى در يونان باستان تا به امروز ـ خردگرائى و آينده نگرى، همواره بخش لاينفکى ازترقى خواهى بوده اند،  و اين تداعى فقط  منحصر به مکاتيب فلسفى قرن هفدهم نبوده است.

بطورخلاصه، ترقى خواهى درعرصهء باورها از سه عنصر مهم تشکيل مي شود که عبارتند از: اعتقاد به دستاوردهاى گذشته، اعتقاد به عقل و دانش، و اعتقاد به ساختمان آينده.  بر اين اساس می توان گفت که اگر ما بتوانيم ـ با درک امکانات و پتانسيل هاى جامعه کنوني در زمينه هاى اجتماعى/ سياسى و تکنولوژيکى / علمى ـ ساختن جامعه اى را هدف قرار دهيم که از اين پتانسيل ها حداکثر استفاده را براى اکثريت بشريت امکا ن پذير سا زد،  در آن صورت مي توانيم ادعاى ترقى خواهى کنيم. 

اما، برعکس، اگر ايده آل هاي ما آنقدر عقب مانده باشند که، در راستای تحقق خود، ما را ناگزير به انکار امکانات تکنولوژيکى يا دستا وردهاى اجتماعى / سياسى کنونى کنند، يا در مقابل اين دست آوردها قرار گيرند، ما ـ صرفنظر ازحسن نيت مان ـ روشنفکرانی واپس گرا خواهيم بود. اگر، بجاى دستارودهاى گذشته، به اصول گذشته دل بنديم، اگر بجاى عقل و دانش، نادانى و صوفيگرى را پيشه خود سازيم، اگر بجاى آينده نگرى افسوس  روياهاى طلاثى گذشته را بخوريم بهتر آن است که ـ بجای درست کردن پرچم «ترقی خواهی» از مصالح واپسگرا ـ نظيرمخالفين ايدهء ترقى درغرب، به ضديت خود با ترقى خواهي اذعان کنبم.

 در واقع، خردگرائي و آينده نگرى اصلى ترين پايه های باورهای نيروهاي مترقي در طول تاربخ بوده اند و، متأسفانه، کهنه شدن ديدگاه هاى ترقى خواهانهء تاريخ معاصر ـ همچون ليبراليسم و سوسياليسم ـ و ناتوان شدن اين ديدگاه ها در پاسخ دادن به معضلات کنونى جهان، باعث وارد آمدن ضربهء شدبدى به ايدهء پيشرفت شده و، متقابلاً، خردگراثى و آينده نگرى را نيز در عرصه اعتقادات تضعيف نموده است.

اگرچه اکنون دستآوردهای قرن هفدهمی حاصل از کاربرد خرد در عرصهء طبيعت و جامعه کهنه شده اند، اما ضرورت کاربرد خرد در اين عرصه ها صد چندان شده است. به عبارت ديگر، فلسفهء نوين نيازمند رفتن به فراسوهاى علم کنونى است، نه آنکه چون مبانی علم جامعهء صنعتى نفى شده اند ما نيز به مرحلهء ماقبل آن جامعه و علم و فلسفهاش سقوط کرده ايم و، لذا، وقت آن رسيده است که خرافات ما قبل جامعهء صنعتى، در قالب فلسفه های «نوين» ارائه شوند. 

پس، معنای اين سخن که آينده نگري قرن هجدهمی کهنه شده است، چيزی نيست جز اساره به نيازمندی ما برای دستبابى به ا فق هاى جديدی که  فرا سوى آن آينده نگري قرار دارند و نه بازگشت به گذشته و صوفيگرى.

فرو پاشى جنبش مارکسيستى چه در جهان و چه در ايران، مهمترين عامل رشد ضديت با خردگرائى و آينده نگرى و ـ کلاً ـ ضديت با انديشهء ترقي بوده است؛ چرا که اين جنبش بي شک بزرگ ترين مظهر خردگرائى در يک قرن گذشته محسوب می شده است. بهر حال، تطبيق نيافتن مارکسيسم با پيشرفت هاي نيم قرن گذشته در جهان، و عدم توجه اين مکتب به نياز تکامل دادن نهادهاى اجتماعى مختلفی نظير مالکيت، دولت، و خانواده، و نيز درک اشتباهات اساسى ابن مکتب ـ نظير قاثل شدن بوجود رابطه ای محکم مابين توزيع قدرت و توزبع ثروت درجامعه ـ هيچ يک نمی تواند دليلی برای بازگشت ما به گذشته باشد، بازگشت به گذشته، يقيناً، بدترين آلترناتيو براي روشنفکران سابق نيست جز بازشناسی مارکسيست است.

و معنای تجديد پيمان با ترقي خواهي چيزی خردگراثى و آينده نگرى در عصر حاضر. و نکتهء مهم اينکه ارزيابى گذشته از اين زاويه معنابخش تر هم هست. يعنی، به پرسش و ترديد کشيدن مفهوم ترقى، بعنوان يک ايدهء کهنهء مربوط به جامعهء صنعتي، و کوشش برای ترويج عرفان، بعنوان جانشينی برای آن، به معنای از ميان برداشتن فاصلهء پيشرفت و عقب ماندگى است.

انديشهء ترقى حداقل از ابتداى تمدن يونان وجود داشته و منحصر به جامعهء صنعتي نبوده و از آن دسته از ارزش هاى انسانى است که فراتر از مشخصه هاى هر جامعهء معينى قرار داشته  و جزئى مهم از گنجينهء دستاوردهاى بشريت متمدن محسوب می شود.

 

پانويس:

1. رجوع کنيد به کتاب تاريخ ايدهء ترقي، بررسي جامع رابرت نيزبت Robert Nisbit. لازم به ذکر است که در زبان انگليسي دو واژهء «ترقي» (progress) و «پيشرفت» (development) تفکيک بيشتري شده اند،  و اولي کيفيت و دومي کميت را مي رساند. من در اين نوشته اين چنين تفکيکي قائل نشده ام و استفاده ام از اين دو لغت دقيق نيست).

بازگشت به خانه

محل اظهار نظر شما:

شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته

و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:

admin@newsecularism.com

newsecularism@gmail.com

 

و يا مستقيماً از وسيله زير استفاده کنيد:

(توجه: اين ایميل ضميمه نمی پذيرد)

 

نام شما:

اگر مايل به دريافت پاسخ هستيد آدرس ای - ميل خود را ذکر کنيد:

پيام شما:

بازگشت به خانه

 

New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fxa: 509-352-9630