بازگشت به خانه  |  فهرست نام نويسندگان  |  اعلام موضع  |  تعاريف و مفاهيم   |  آموزش  |  اسلام  |  اصلاحات  |  انتخابات  |  انديشهء شرقی  |  اومانيسم  |  ايدئولوژی  |  ايران  |  ترکيه  |  جامعه مدنی  |  حقوق بشر  |  خاورميانه  |  دموکراسی  |  دگر انديشی  ديگر کشورها  |  دين و مذهب  |  روشنفکری  |  زنان  |  سازمان های سياسی  |  سکولارها  |  فمنيسم  |  لائيسيته  |  مدرنيته  |  مشروطيت  |  نقد انديشه  |  نوانديشی دينی

28 آذر 1386 ـ  19 دسامبر 2007

 

"گرد" آليست يا "گردو" لوژيست؟

الف. ع. خ

متاسفانه آقای نوری علا در اکثر مواقع نسبت به "انتقاد" منتقدان خود برخوردی فرافکنانه و کنايه آميز دارند. يعنی نه تنها مستقيما به موضوع مورد نقد نمی پردازند بلکه با "تحقير" و "کنايه" به حاشيه هايی می پردازند که خودِ آن حاشيه ها جای بسی انتقاد دارد!

البته هر انسانی ممکن است* اعتراض، خشم يا نارضايتی خود را با "کنايه گويی" نشان دهد اما برای فرد دانا و انديشمندی مانند آقای دکتر نوری علا اين مسئله قطعا نوعی ضعف محسوب می شود.

 استفاده از "کنايه" ممکن است در يک متن ادبی و هنری، شيرين و نشاط انگيز باشد اما در حوزه فلسفه و فلسفه سياسی قطعا زيانبار و مسئله ساز خواهد بود. زيانبار از اين جهت که در مخاطب "جبهه" ايجاد می کند، مسئله ساز از اين جهت که "متن" را ناخواسته به تناقض می کشاند! کاری که کنايه «هر گردی گردو نيست» بر سر مطلب اخير ايشان آورده است.
من خود را آنچنان جسور نمی بينم که مطلبی کنايه آميز خطاب به نويسنده ای بنويسم که حداقل از او چندين مطلب "کاردرست" و ماندگار خوانده و چيزها آموخته ام**. اما اگر کسی پيدا شود، يک مطلب "سراسر کنايه آميز" در نقد نوشته های آقای نوری علا بنويسد، ممکن است ايشان، تاثير منفی ناشی از زبان کنايه آميز را، در يک مطلب سياسی و فلسفی بيش از پيش دريابند و کمی دوستانه تر بنويسند.

خصوصا اگر مطلب کنايه آميز اينگونه باشد:

نويسنده ای "سرشناس" و "باسواد" که به خيال خود می خواهد "مواد سحرآميز" دانايی را در "رگ جوانانی" که از نگاه او "خمار" تلقی می شوند، "تزريق" کند! تا بلکه جلوی "زهر بی سوادی" را...

 البته آقای نوری علا علی رغم زبان کنايه آميز(البته از نظر من) و غير دموکراتيکی که دارند، اما نسبت به تحمل نظر مخالفان فکری خود رفتاری کاملا دموکراتيک از خود نشان می دهند، نمونه اش اينکه نظر سرسخت ترين مخالفان خويش را در سايت های مرتبط به خود درج نموده و انعکاس می دهد.

می دانم و می دانيم که عنوان يادداشت من يعنی «"گرد" آليست يا "گردو" لوژيست؟» يک عنوان کنايه آميز هست، اما چنين عنوانی به چند دليل در مقابل عنوان کنايه آميز آقای نوری علا يعنی « رابطهء ايده و ايدئولوژی، رابطهء «گرد» و «گردو» ست!» آورده شده است.

تصور می کنم چنين عنوانی می تواند تمامی تناقضات موجود در متن آقای نوری علا را بازتاب دهد، ضمن آنکه قصد دارم بگويم نويسنده مقاله «رابطهء ايده و ايدئولوژی، رابطهء «گرد» و «گردو» ست!» يک "ايدآليست" يا "ايدئولوژيست" است.
ابتدا به تناقضات موجود در عنوان انتخابی آقای نوری علا («رابطهء ايده و ايدئولوژی» رابطهء «گرد» و «گردو» ست) می پردازم:
به نظر می رسد وقتی «رابطهء ايده و ايدئولوژی» را رابطهء «گرد» و «گردو» بدانيم در واقع حداقل از يک جنبه ای "گرد" و "گردو" را يکی دانسته و "گرد شناسی" را همان "گردو شناسی" معرفی نموده ايم!

 همچنين اگر "ايدئولوژی" را طبق تعريف آقای نوری علا همان "ايده تعيين اعتبار نشده" بدانيم، می بينيم که نسبت مورد نظر آقای نوری علا "ميان ايده و ايدئولو‍ژی" درست بر عکس نسبت "گرد" و "گردو"ست چون گردو مصداق عينی "گردی" است و به عبارتی "گردی" توسط "گردو" تعيين اعتبار می شود!

 حتی خطای "تشابه املايی" که آقای نوری علا از آن سخن گفته، گريبان ايشان را نيز می گيرد! يعنی به صرف تشابه حروف اول ايده و ايدئولو‍ژی يا گرد و گردو، بخش دومِ کلمات دوم، يعنی "لوژی" و "و" از نگاه ايشان پنهان می ماند و به يکباره "گرد" لو‍ژی با "گردو"لوژی يکی می شود.

آقای نوری علا برای اثبات ديدگاه های خود همواره به تاريخ و "مستندات" تاريخی گريز می زنند و حتی در رابطه با واژه ايدئولوژی(احتمالا برای طرح حواشی بيشتر) به تاريخ رجوع می کنند اما در نهايت تعجب بعد از غور تاريخی خود چنين می نويسند:
[کمی دقت در آنچه هائی که گفته شد روشن می سازد که رابطهء «ايده» با «ايدئولوژی» بسيار سست بوده و صرفاً جنبه ای تاريخی دارد]

مگر بين واژه ها جز از جنبه تاريخی، روابطی از جنبه های ديگر نيز وجود دارد؟ مگر واژه ها با يکديگر روابط "غيرتاريخی" نيز دارند؟!!!
اولا به خدمت ايشان و خوانندگان بايد عرض کنم که اگر بين واژه ها رابطه ای وجود داشته باشد آن رابطه(صرفی، نحوی، مفهومی يا هر چيز ديگر...) صرفا رابطه ای تاريخی است.

ثانيا اگر هر ايده ای، ايدئولوژی نباشد يا هر "گردی"، "گردو" نباشد! دليلی بر آن نمی شود که بين ايده و ايدئولوژی يا بين گرد و گردو رابطه ای سست برقرار باشد!

 ... و اما چرا نويسنده مقاله «رابطهء ايده و ايدئولوژی، رابطهء «گرد» ايدآليست و ايدئولوژيست است:

 هيچ ترديدی نيست که فرايند شکل گيری "ايده" در ذهن است و نام اين فرايند نيز"فکر کردن" است. باز هم هيچ ترديدی نيست که از ايده در فلسفه بسيار سخن رفته و اين مسئله شاهد هم نمی خواهد که مجبور باشيم اسامی فيلسوفان قرون گذشته را رديف کنيم و به حجم مطلب بيافزاييم! بازهم ترديدی نيست که "ايده" کنشی ذهنی است و لازم است که "واقعيات بيرونی" آن شناخته شود.

 اما با عرض معذرت بايد اضافه کنم، شناخت لزوما و صرفا از مسير "تعيين اعتبار ايده ها" صورت نمی گيرد، بسياری از "شناخت" ها قبل از "تعيين اعتبار ايده ها" شکل می گيرند! اصولا يک "ايده" از به هم پيوستگی چندين "شناخت" شکل می گيرد. حتی "تعيين اعتبار ايده ها" نيز به کمک "شناخت" صورت می گيرد. شناخت ها جزئی تر از آن هستند که بخواهند از پس تحقق و "تعيين اعتبار ايده ها" شکل بگيرند. نمی خواهم اهميت "شناخت" را اندک جلوه دهم، بلکه می خواهم بگويم يک "ايده" ممکن است از پس تجميع هزاران "شناخت" حاصل آيد. "ايده"ها ابعاد وسيعی دارند، گستره ايده ها علاوه بر اينکه در ذهنيت و عينيت پراکنده اند به ابعاد زمانی و مکانی نيز وابسته اند، گاهی "تعيين اعتبار يک ايده" ممکن است به عمر چند نسل و در مکانی وسيعتر از منظومه شمسی تحقق يابد و "تعيين اعتبار" شود. بر خلاف نظر آقای نوری علا، ما صرفا از "عدم تعيين اعتبار ايده ها" نيست که به "شک" می رسيم و سپس به شناخت! بلکه "شک" قبل از هر "شناختی" به سراغ ما می آيد! يعنی بر خلاف نظر ايشان که فرايند «"تفکر" تا "واقعيت"» را اول ايده، دوم تعيين اعتبار ايده، سوم شک و چهارم شناخت و پنجم تفکيک ايده بد از خوب می دانند! از نظر من آنچه که فرايند "تفکر" تا "واقعيت" را شکل می دهد اول شک، دوم شناخت، سوم ايده، چهارم واقعيت ايده، پنجم تعيين اعتبار آن! ششم نسبيت اعتبارها! و...

علم همواره "اعتبار ايده ها" را نسبی می داند، اما آقای نوری علا ايده خود را به شکل "عقيده" مطلق تبليغ می کند! تا حدی که می خواهند از ورود ايده هايی که در محضر ايشان تعيين اعتبار نشده! جلوگيری کنند! من نمی دانم اگر "ايده های تعيين اعتبار نشده" را از حوزه های علوم انسانی، سياست و جامعه شناسی بزداييم! ديگر چه می ماند؟! آيا شيوه های حکمرانی که اکنون بر جهان مسلط است تعيين اعتبار شده اند؟ آيا همواره آنچه که مسلط است تعيين اعتبار شده و معتبر است و اصولا شک برانگيز نيست؟!" آيا ممکن نيست ايده ای در يک شرايط زمانی و مکانی تعيين اعتبار نشود و همان ايده در شرايط زمانی، مکانی ديگر تعيين اعتبار شود؟

 آقای نوری علا چه ظرفيت زمانی و مکانی برای تعيين اعتبار ايده ها قائل است؟ آيا "جمهوری آخوندها"! مکانی به وسعت کشور نگونبخت ايران و زمانی به مدت ۳۰ سال نياز داشت تا اعتبارش تعيين شود؟ آيا ممکن نيست که ۳۰ سالی ديگر برای تعيين اعتبار ايده "آخوندی ديگر"(آخوندی نو) فراهم آيد؟ آيا بلشويک ها بايد۷۰ سال خون مردم روسيه را به شيشه می ريختند تا تعيين اعتبار شوند، تا که اکنون نيز نوبت به "بلشويکی نو" فرا رسد؟

 دموکراسی های موجود در کشورهای غربی که امروز با شرکای تجاری مستبد خود در جهان سوم، چهار سال فيگور تهاجمی دارند و چهار سال فيگور تعاملی! چه قدر زمان و چه وسعت مکان نياز دارند تا تعيين اعتبار شوند؟!

موجودی که به دنبال آن است تا بعد از تعيين و تکليف "اعتبار ايده ها" به شناخت برسد!

 موجودی که ايده و شناختش قبل از "شک" شکل می گيرد!

 موجودی که در فرايند ايده پروری اش، "شک" آخرين مقوله يا مقوله ای پس از "تعيين اعتبار ايده" باشد!
چنين موجودی ممکن است صورتی رئاليستی به خود بگيرد اما ذاتا ايدآليست است.

 آن پزشک جراحی که می خواهد خدا را حتما در زير تيغ جراحی خود ببيند تا اطمينان يابد که چنين وجودی واقعيت دارد، با آن درويشی که وجود همه چيز را تنها در وجود موجودی تحت عنوان خدا می بيند، هر دو دچار يقين قبل از شک شده اند و هر دو ايدآليست هستند. واقع گرا کسی است که "تفکر" يا همان فرايند ايده پروری اش بر مبنای شک باشد و اعتباری که به ايده اش می دهد نه "مطلق" بلکه "نسبی" باشد. کسی که با توسل به ايده ای جديد به دنبال آن است تا از ورود ايده های "تعيين اعتبار نشده" به قدرت جلوگيری کند! آيا غير از اين است که ايده خود را تعيين اعتبار شده و حتی مطلق می داند و احتمال هيچ خدشه ای را بر ايده خود نمی دهد؟

"فلسفه علمی" که آقای نوری علا از آن سخن می گويد حداقل برای من "بی سواد" صيغه جديدی است! فلسفه، فلسفه است، غير فلسفه نيز، غير فلسفه! فلسفه کنشی نيست که پسوند علمی يا غير علمی داشته باشد، شايد منظور ايشان "فلسفه علم" است! در هر حال سوال اين است، آن "فلسفه علمی" که « می کوشد ميزان اعتبار هر ايده را در ارزش کاربردی و عينی آن جسجو کند» در مورد "ايده مکانيک نيوتنی" که کماکان ارزشی کاربردی و عينی دارد ولی درجه علمی آن دچار ترديد شده، چه نظری دارد؟ اينجاست که اگر اهميت و "اعتبار" ايده ها را موکول به "تعيين اعتبار" آنها کنيم! همواره بايد شاهد ترازوی ايده کشی عده ای باشيم! که خود را ميزان و معيار ايده مطلوب می دانند!

 آقای نوری علا از ايده های قابل فروش سخن می گويد، و عينيت يافتن آنها را دليل تعيين اعتبار شدن آنها می داند و به همين دليل آنها را از زمره عقيده و ايدئولو‍ژی به حساب نمی آورد! اما آيا ايده ای مانند "ايده ساخت بمب هسته ای" که عينيت دارد، اعتبار هم دارد! و امروز که اين "ايده" در بازارهای جهانی دست به دست می شود، اگر قانون "کپی رايت" را رعايت کند، قضيه حل است؟!

انسانها ايده های متنوعی دارند، همه آنها را نمی توان در بازار خريد و فروش ايده ها مورد مشاهده و پذيرش قرار داد، برخی ايده ها مکانيکی يا تکنيکی هستند و برخی فلسفی و اجتمايی، آنها که ماهيت اجتمايی و فلسفی دارند از هر لحاظ گستردگی مخصوص به خود را دارا هستند، نمی توان يک تنه و با يک انديشه شاهد و داور تحقق و تعيين اعتبار آنها شد!
اينجاست که "جنس" ايده من با "جنس" ايده آقای نوری علا فرق می کند! چون من چيزی را ايده می دانم که با شناخت و از پس "شک بدست آمده باشد، آنچه که قبل از شک بدست آمده باشد يقين و اعتقاد است.

 اگر قرار باشد هر چه که "تعيين اعتبار" نشده باشد جزء مذهب به حساب آيد، در اين صورت همه انسانها در همه دوران ها مذهبی خواهند بود چرا که همواره حامل افکار و انديشه هايی هستند که تعيين اعتبار نشده اند! آنها که با انديشه ای "نو" قصد دارند از ورود "ايده های تعيين اعتبار نشده" به قدرت جلوگيری کنند از اين قاعده مستثنی نيستند! چون اول از همه انديشه "نو" آنها تعيين اعتبار نشده است.

 آقای نوری بعد از آنکه از "سکولاريسم نو" مورد نظر خود تعريف و تمجيد می کنند! در ادامه می نويسند:

[سکولاريسم اجازه نمی دهد که يک ايده، يک عقيده، يک ايدئولوژی و يک مذهب بر تماميت جامعه مسلط شود.]

 من می گويم چه تضمينی وجود دارد که همين "سکولاريسم نو" تبديل به "وسيله" يا عقيده ای نشود که بر جامعه مسلط گردد، اصولا "سکولاريسم نو" مجوز اين "اجازه ندادن" را از کجا کسب کرده است؟ مگر تعيين اعتبار شده است! من می گويم حتی "سکولاريسم" در حد آرزو باقی مانده و تا کنون به عينيت در نيامده تا چه رسد به "سکولاريسم نو"!

 سکولاريسم نو و کهنه اش زمانی محقق می شود که "دموکراسی تام" تحقق يابد!

 

 بازگشت به خانه