پيوند به آرشيو آثار نويسنده در سکولاريسم نو
شرط اصلی و حداقلي برای مشارکت در مکانیزم برگزیدن
فرهاد جعفری
● [ شروط لازم برای انتخابات بودن یک رأیگیری ]:
«مکانیزم برگزیدن»، یا همان رأیگیری که در کشور ما به «انتخابات» مشهور است، در هرجا که برگزار شود شامل سه مرحله است:
1) مرحلهی پیشینی: ثبتنام نامزدها
2) مرحلهی عطف: تبلیغات و رقابتهای انتخاباتی
3) مرحلهی پسینی: شمارش آراء و اعلام نتیجه
بر این اساس:
برای آنکه یک «رایگیری» یک «انتخابات به مثابه انتخابات» باشد، لازم است که واجد «سه خصوصیت اصلی» باشد که هریک از این خصوصیات، به ترتیب بر هریک از مراحل پیشگفته حکومت کند:
1) در مرحلهی پیشینی «آزاد» باشد. بدان معنا که «همهی گرایشها و سلایق موجود در یک جامعه» از حق کاندیداتوری برخوردار باشند.
2) در مرحلهی عطف «منصفانه» باشد. بدان معنا که همهی کاندیداها در حین مبارزات تبلیغاتی، از «امکانات مساوی با یکدیگر» برخوردار باشند.
3) و سرانجام، در مرحلهی پسینی «سالم» باشد. بدان معنا که «تحت نظارت نمایندگان تمامی نامزدها»، رأی شهروندان شمارش شده و نتایج، هرچه که بود، اعلام شود و «دخل و تصرفی در آراء شهروندان، به نفع یک یا چندتن از نامزدها صورت نپذیرد».
● [ شرط لازم برای مشارکت ]:
در نگاه نخست؛ شاید تصور شود که شرط اصلی برای «مشارکت» یا «عدم مشارکت» در یک رأیگیری، «آزاد بودن» یا «آزاد نبودن» آن است. چراکه آن خصوصیتی که یک رأیگیری را از یک انتخابات به مثابه انتخابات جدا و مشخص میسازد آن است که همهی گرایشهای سیاسی در یک جامعه بتوانند از حق انتخاب شدن خود بهره گیرند.
اما روشن است که هریک از جوامع انسانی، در یک لحظهی خاص، در یک نقطهی مشابه و موقعیت یکسان از تکامل سیاسی خود قرار ندارند. روشنتر آنکه: هرجامعهای نسبت به جامعهای دیگر، درخصوص دستیابی به دموکراسی، از تقدم و تأخر برخوردار بوده و فاصلهاش با تکاملیترین نقطه (یک دموکراسی حداکثری) متفاوتِ از آن دیگریست.
بدینترتیب، و بدون اتکا به هردلیل دیگر؛ میتوان نتیجه گرفت که در هرجامعهای و با هرمیزان از تقید به موازین دموکراتیک و رعایت آن در هنگام برگزاری مکانیزم برگزیدن:
استناد به «آزاد نبودن یک رأیگیری» نمیتواند مبنای «راهبرد عدم مشارکت» در آن رأیگیری قرار گیرد و شهرندان آزادیخواه و برابریطلب را از مشارکت در آن باز دارد. چرا که بهوضوح روشن است که هدفِ نخستین و بنیادین از مشارکت در روند «دموکراسی انتخاباتی در جوامع غیردموکراتیک»؛ چیزی جز دستیابی و نزدیکتر کردن آن جامعه به موازین دموکراتیک، از طریقی دموکراتیک (صندوقهای رأی) نیست.
از این رو، چنانچه «آزادنبودن یک رأیگیری» مبنای درپیش گرفتن راهبرد عدم مشارکت از سوی برخی آزادیخواهان و برابریطلبان قرار گیرد؛ باید گفت که چنان آزادیخواهانی، ناشی از نشناختن «الزامات عمل دموکراسیخواهانهای که مبتنی بر مسالمت و تدریج باشد»، در جهت عکس عمل کرده و دستیابی جامعهی خود به دموکراسی و برابری حقوقی را، به اندازهی آرایی که به صندوق نمیاندازند، با تأخیر مواجه میکنند.
حتا «منصفانه بودن» یا «منصفانه نبودن» یک رأیگیری، یعنی نابرابری امکانات و فرصتهای نامزدان هریک از گرایشهای سیاسی موجود در صحنهی مبارزات انتخاباتی؛ نمیتواند انگیزه و مستندِ در پیش گرفتن «راهبرد عدم مشارکت» توسط شهروندان آزادیخواه و برابریطلب باشد.
چرا که این هم روشن است که آن جامعهای که همچنان به تکاملیترین نقطهی خود از حیث رعایت موازین دموکراتیک دست نیافته _و از همینروست که اکثریت میکوشد از طریق استفاده از ظرفیتهای حق رأی به آن دست یابد_ اصولاً قادر به «ایجاد و در اختیار نهادن امکانات و فرصتهای برابر برای یکایک نامزدانِ همهی گرایشهای موجود در یک جامعه» نیست.
این مسئله نیز تا آنجا روشن و بدیهیست که میتوان گفت:
«کوششهای مسالمتجویانهی آزادیخواهان و برابریطلبان برای چیرهشدن بر رقبای نادموکرات خود از طریق مبارزات انتخاباتی؛ در حقیقت به آن هدف صورت میپذیرد که آزادیخواهی و برابریطلبی را فاقد موضوعویت کنند»!
● [شرط اصلی، لازم و حداقلی برای مشارکت؛ سلامت رأیگیریست نه آزاد و منصفانهبودن آن]
تا اینجا روشن شد (امیدوارم روشن شده باشد) که:
نه «آزاد نبودن» و نه «منصفانه نبودن» یک رأیگیری؛ نمیتواند مبنای اتخاذِ «راهبرد عدم مشارکت توسط شهروندان» باشد. چراکه اصولاً هدف از «برگزاری مکانیزم برگزیدن در جوامع غیردموکراتیک» برقرار ساختن آزادی و برابری (انصاف) است.
بدینترتیب:
من (من نوعی) که تحلیل واقعبینانهای از وضعیت سیاسی و اجتماعی کشورم دارم و از موقعیتِ واقعی آن نسبت به هدف (دموکراسی) مطلعم؛ نمیتوانم و مجاز نیستم که به صرفِ آنکه نامزدی در صحنهی رأیگیری وجود ندارد که تمایلات مرا نمایندگی کند، یا وجود دارد اما از امکاناتی برابر با نامزدِ رقیب و حاکم برخودار نیست؛ از ادای «مسئولیت شهروندی در زمینهی پیشبردن اهداف دموکراتیک از طریق صندوق رأی» خودداری کرده و دیگران را نیز به عدم مشارکت ترغیب کنم.
چراکه:
1) در صورت فقدان نامزدی که تمایل و ارادهی مرا نمایندگی کند:
محتمل است و این امکان وجود دارد که از طریق بهرهگیری از ظرفیت رأی شخصی خود، موقعیتِ نامزدی از نامزدهای در صحنه را (که به گرایش و تمایلات من نزدیکتر از دیگر نامزدان موجود است) چنان تغییر دهم که وی را در موقعیت چیرهشدن بر رقیب قرار دهد. تا قدمی به سوی اهداف و مطالبات خود نزدیکتر شده باشم. یا اساساً با رأی خود؛ بهچنان تعادلی شکل دهم که موقعیتِ همهی نامزدهای موجود را به نفع کاندیدای غایب و آتی (نامزد مورد نظر من) تضعیف کند.
2) در صورت وجود نامزد مطلوب که بهطرز غیرمنصفانهای فاقد امکانات برابر است:
محمتل و ممکن است که بتوانم با اتخاذ تدابیری خلاقانه و هوشمندانه، امکانات و موقعیتهایی در اختیار نامزد مورد علاقهی خود قرار دهم که آن نابرابری تمهیدشده توسط نامزدهای رقیب (مثلاً نامزدهای موردنظر حاکمیت سیاسی) را مرتفع کرده یا از کارایی بیندازم.
اما «سالم بودنِ مرحلهی پسینی / شمارش آراء و اعلام نتیجه» چطور؟!
آیا میتوان در یک «رایگیری» شرکت کرد که هدفِ غایی و نهایی از مشارکتِ در آن «برقرار ساختن آزادی و برابری حقوقی برای همهی شهروندان» است اما نسبت به «عدم سلامتِ» آن قطعیت یا دستکم، در «سلامتِ» آن تردید وجود دارد؟!
● [ عطف به رأیگیری پیشین ]
اگر از خاطر نبرده باشیم؛ عمدهترین توضیح نامزدهای «جریان دموکراتنما» در رأیگیری پیشین ریاستجمهوری، در توضیح علل شکستشان، «عدم سلامت آن رأیگیری» بود.
_ یکی از آنان (رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام و رئیس مجلس خبرگان رهبری) شکایت به خدا برد!
_ یکی دیگر (رئیس پیشین مجلس شورای اسلامی) همچنان و پس از گذشت چهارسال، خود را به خاطر خوابیدن در صبح روز شمارش و اعلام آراء سرزنش میکند و معتقد است آراء وی چنان دستخوش جابهجایی شده که ناگهان از ردیف دوم به ردیف سوم فرو افتاده و از زقابت در دور دوم بازمانده است!
_ و دیگری (وزیر پیشین علوم و عضو شورای انقلاب فرهنگی کشور) در بیانیهای که توسط شبهحزبهای پشتیبان وی صادر گردید «روند سیستماتیک رأیسازی توسط حزب پادگانی» را علتالعلل شکست خود برشمرد!
_ و حتا یکی از نامزدهای جریان موسوم به اصولگرا (فرمانده سابق نیروی انتظامی و شهردار تهران) به نشانهی اعتراض به روند رأیگیری، در مراسم تحلیف رئیسجمهور جدید شرکت نکرد!
_ همچنانکه نامزد دیگر جریان اصولگرا نیز (دبیر شورای امنیت ملی و رئیس فعلی مجلس شورای اسلامی) در بیانیهای، تلویحاً، نارضایتی خود از وقایع رخداده در رأیگیری مذکور را بهرخ کشید.
● [ پرسشی از ترغیبکنندگان به مشارکت ]
اکنون و با توجه به نکات بالا؛ آن دسته از ناظران و تحلیلگران (اغلب، مرتبط با «جریان دموکراتنما / موسوم به اصلاحطلبان» و دنبالههای مطبوعاتی و رسانهای آنان) که شهروندان را به مشارکت در رأیگیری پیش رو ترغیب و دعوت میکنند، باید توضیح دهند که:
در فاصلهی «رویداد خجستهی سوم تیر 84» (خجستگی آن از جهات دیگریست!) تا «بیست و دوم خرداد 88» چه تغییری در «کیفیتِ احتمالی رأیگیریها» یا «بنای حاکمان بر برگزاری یک رأیگیری منصفانه» رصد کرده یا پیشبینی میکنند که «توضیحدهندهی تشویق اکثریت شهروندان به مشارکت در آن» باشد؟!
مگر وضع آنچنان نیست که حتا خود ایشان، در مقالات، یادداشتها و خبرها در رسانههای مجازی خود، نمایندگان مجلس هشتم را «راهیافتگان» میخوانند و بدینترتیب، تلویحاً بر «غیرانتخابی بودن ایشان» تاکید میکنند؟
● [ پاسخی به برخی دعاوی سرزنشکنندگان ]
متعاقب «رویداد خجستهی سوم تیر 84» این راهبرد رسانهای، بیش از هر راهبرد دیگر، در دستور کار جریان دموکراتنما و دنبالههای رسانهای آنان قرار داشته است. «سرزنش اکثریت خاموش به خاطر عدم مشارکت در رأیگیری سوم تیر» با این دعاوی که:
الف / ادعای نخست:
[چنانچه اکثریت خاموش مشارکت میکرد، اختلاف رأی نامزد اصولگرایان و نامزد جریان دومخرداد به بالای چهار یا پنج میلیون میرسید. از امکان دستکاری آراء کاسته و بدین ترتیب، نامزد گروه نخست به پیروزی دست نمییافت!]
که در این مورد، جریان دموکراتنما و دنبالهی رسانهای آن دچار یک پارادوکس منطقیست و از همین رو، توضیح نمیدهد که چنین امری، چگونه با «ادعای دستکاری درنتایج» قابل جمع است؟! یعنی نمیگوید چه تضمینی وجود دارد که اگر کسی بخواهد و بتواند «یک رأی» را دستکاری کند؛ نخواهد و نتواند با «ده میلیون» رأی چنان کند؟!
ب / ادعای دوم:
[وضع وخیم موجود، که متعاقب حاکمیت یافتن نامزد اصولگرایان رخ داده و «نجات کشور» از این وضعیت را الزامی ساخته است؛ ناشی از راهبرد عدم مشارکت اکثریت خاموش است!]
که در این مورد نیز (صرفنظر از آنکه وضع موجود، بهقدری که اینان میگویند وخیم هست یا نه و صرفنظر از آنکه مسئول این وخامت، دولت نهم است یا دولتهای پیشین نیز دراین خصوص، مسئولیت بیشتری دارند یا نه):
_ چرا نتوان از سرزنشکنندگان پرسید که چرا وخامت وضع موجود (اگر هم که بهراستی وخیم باشد، که بهزعم نگارنده، از جهاتی هست و از جهاتی نیست) نتیجهی «پیمانشکنیها»، «بیکفایتیها» و «بیصداقتی» دموکراتنمایان حاکم در دورههای پیشین نباشد؟!
_ و چرا این «ما» نباشیم که نتوانیم «عدم مشارکت اکثریت خاموش» را دست بر قضا، به «عملکردهای خودخواهانه،انحصارطلبانه و منفعتجویانه»ی ایشان نسبت دهیم؟!
_ و چرا این «ما» نباشیم که نتوانیم این قبیل از سیاستپیشهگان مذبذب را سرزنش و شماتت کنیم که جریان اصلاحطلبی ایرانی را در تعاریفِ تعمداً یا سهواً غلط و ایدههای سادهلوحانهی خود خلاصه کرده و در نهایت، موجب «سرخوردگی بخش عظیمی از ظرفیت ملی برای دموکراسی شدن» شدند؟!
ج / ادعای سوم:
[وضع موجود _که در نتیجهی عدم مشارکت اکثریت خاموش رخ داده است_ وضع بدیست!]
که در مورد این ادعای جریان دموکراتنما و دنبالههای رسانهای آنان؛ لازم میدانم به خوانندگان محترم خاطرنشان کنم که:
میباید میان «وضع موجود اقتصادی»، «وضع موجود سیاسی»، «وضع موجود فرهنگی»، «وضع موجود اجتماعی» و «وضع موجود از حیث تکامل سیاسی» تفاوت قائل شوید. همچنانکه «وضع موجود برای شما» با «وضع موجود برای دموکراتنمایان» یا اصولاً هر جریان سیاسی دیگر حاکم، از هم متفاوت است. همچنانکه در خصوص شناسایی مسئول هریک از آنها، میبایست به نحو دقیقتری آن را بررسی کنید.
بهعنوان مثال و برای روشنتر شدن بحث؛ اجازه دهید به ذکر این مثال بپردازم که:
در دو سال اخیر و متعاقب بروز مشکلاتی در زمینهی «کمبود و قطع گاز در زمستانها» یا «کمبود و قطع برق در تابستانها» و یا معضلاتی از قبیل «بیکاری» و مانند آن؛ دنبالههای رسانهای جریان دموکراتنما کوشیده است دولت اخیر را مسئول بروز این کاستیها معرفی نماید. که تاحد بسیاری هم موفق بوده است.
اما اگر خوب دقت کنید و بخواهید داوری منصفانهای داشته باشید؛ آنگاه ناچار از اذعان به این واقعیت خواهید بود که: اگر گاز یا برق شما «امروز» قطع می شود؛ ناشی از آن نیست که دولت اخیر، از «دوسال قبل» و در هنگام رویکار آمدنش، به فکر تأمین آن نبوده است! یا اگر بحران بیکاری «امروز» به شکل گسترده و فزایندهتری از همیشه خود را بروز میدهد؛ ناشی از آن نیست که «دو سال قبل»، دولت اخیر سیاستی در پیش نگرفته است که فرزندانتان با بحران بیکاری فزاینده روبرو نشوند!
قصدِ آن ندارم که از مسئولیت دولت اخیر در قبال هریک از این بحرانها بکاهم یا وی را بهکلی فاقد مسئولیت نشان بدهم. اما هر عقل سلیمی که در هنگام داوری خود در این زمینه، «زمان لازم برای انجام پروژههای زیربنایی» را درنظر گیرد (بهویژه آنکه زمان بهرهبرداری پروژهها در کشورمان، گاه تا دوبرابر حد استاندار است!)؛ بر این واقعیت گواهی خواهد داد که مثلاً «شش یا ده سال پیش» میبایست پالایشگاههای گاز یا برق یا تاسیسات تأمین آب کلید زده میشد، یا «راهبردهای دوراندیشانه در زمینهی اشتغال» مدتها پیش بهکار گرفته میشد تا امروز، شما شاهد کاستی و نقصانی در این زمینهها نمیبودید.
واگر «امروز» با این قبیل مشکلات سردرگریبانید؛ حاکی از این واقعیت تلخ است که گویا حاکمان پیشین، در هنگام تصدی خود، تنها و تنها به فکر «گذراندن همان روز» بودهاند و تحرکی جز «تمشیت و ادارهی همان لحظه» نداشتهاند!
(حتا اجازه دهید ادعا کنم که: صرفنظر از بروز تهدیدات نظامی علیه کشور، و ضرورتِ پیشبرد قدرتمندانهتر برنامهی هستهای؛ یکی از عمدهترین دلایل روی کار آمدن نظامیان در سه سال اخیر، ناشی از پیشبینی بروز بحرانهایی بوده است که از شیوهی حکمرانی حاکمان پیشین نشأت گرفته و بدون تردید در نیمهی نخست دههی هشتاد بروز میکردند. نظامیان آمدند تا با تکیه بر اقتدار خود، مهار چنین بحرانهایی را در دست گیرند و نگذارند وضعیت، به مرحلهی خطیرتر و غیرقابلمهارتری میل کند. هرچند که بروز خطاهایی توسط خود آنان، نتوانست تأثیر چندان آشکاری بر تخفیف بحرانهای مورد بحث برجا بگذارد).
● [ چرا و برای چه کسانی، وضع موجود نامطلوب است؟! ]
هدف نگارنده از یادآوری این نکته و آوردن چنان شاهدمثالی آن است که:
اولاً) مسئولیت این قبیل کاستیها؛ دستبرقضا، بیش از هرکسی، بر عهدهی آن دسته از سیاستپیشگانیست که در دورههای پیشین عهدهدار تصدی سمتهای مدیریتی کلان کشور بوده و اکنون، جالب آنکه با استناد به پیامدهای مستقیم و بلافصل شیوهی حکمرانیخود، برای تصدی آن سمتها، مجدداً خیز برداشتهاند (عوامل اصلی ایجاد بحرانها، برای حل آن آمدهاند!).
ثانیاً) وضع موجود که توسط جریان دموکراتنما «بسیار نامطلوب» ارزیابی و معرفی میشود (به نحوی که میگویند به نجات آن آمدهاند!) و بابت آن اکثریت خاموش را سرزنش و مسئول آن معرفی میکنند؛ دستکم از حیث «ایجاد تکثر» و «تجزیهی جریان دموکراتنما به دستکم سهجریان اصلی متفرق» و «ایجاد شکاف و اختلاف در میان رهبران این جریان»، نه فقط بد نیست بلکه بسیار نیز مطلوب است!
چرا که راهبرد عدم مشارکت در رأیگیری پیشین؛ اینک، کلیتِ ظاهراً یکپارچه اما ماهیتاً متفرقِ جریان مزبور را ازهم پاشانده است. و روشن است که چنان تأثیر مشابهی را نیز، در جبههی واحد اصولگرایان برجا گذاشته و دیر یا زود آن را هم آشکار خواهد کرد. آنچنانکه هریک از جریانهای ازهمپاشیده و کوچکشدهی فوق را واداشته است تا به انواع کرشمهها (و از جمله تنوع کاندیداها) متوسل شوند تا رأی و نظر شهروندان را به خود متمایل نمایند. حتا یکی از آنان که در طلب قدرت از هیچ پروپاگاندای تبلیغاتی رویگردان نیست؛ وعده میدهد که شما را «سهامدار شرکت نفت» خواهد کرد!
و مگر هدف از پیشبرد راهکار «دموکراسی از طریق صندوق رأی» (در کشورهای توسعهنایافتهی سیاسی) چیزی جز این است؟! ... چیزی جز «ازهم پاشاندن یک یا چند کلیت واحد و تجزیهی آن به چند کلنی کوچکتر، به نفع کلیتِ دموکراسیخواه و برابریطلب» (یا همان اکثریت خاموش)؟!... که تأمین چنین هدفی با استفاده از ظرفیتهای حق رأی؛ گاه ازطریق «رای دادن» و گاه به صورت «رایندادن» جلوهگر میشود؟!
پس اوضاع صحنهی سیاسی در ایران امروز (از حیث تکامل سیاسی)، نه فقط آنچنانکه دموکراتنمایان میگویند وخیم نیست (برای آنان، البته وخیم است!) بلکه دقیقاً در جهت منافع اکثریت خاموش پیش رفته و میرود. و در هر رأیگیری؛ راهبرد عدم مشارکتِ اکثریتِ خاموش، نتایج مطلوب خود را از پیش آشکارتر میکند.
چنانچه دقت کنید، ظرف سالهای اخیر:
اگر پیکرهی «ما» بزرگتر و یکپارچهتر نشده باشد، دستکم همان اندازه است که پیش از این بوده است. اما پیکرهی «آنها»، در نتیجهی رفتار انتخاباتی «ما»؛ متعددتر، در نتیجه کوچکتر، و طبیعتاً از هماوردی با «ما» و تحمیل بیقید و شرط خود به اکثریت خاموش، ناتوانتر شدهاست.
«معجزهی صندوقهای رأی» اتفاقاً در همینجاست. در همین «اثر ظاهراً کوچک و تدریجی» اما «عمیقاً تأثیرگذار» بر سرنوشت ملتهایی که (خوشبختانه) ناچارند اهداف خود را از طریق توسل به این مکانیزم پیش ببرند.
● [ لزوم تداوم رفتار اکثریت خاموش ]
بدین ترتیب و از دید نگارنده؛ لازم است که دموکراسیخواهان و برابریطلبان، حرمت آراء خود را نگاه داشته و از این طریق، حاکمان (اعم از چپ و راست و میانه، و اعم از روحانی و مکلا و نظامی) را بیش از پیش وادارند تا هم به اجزاء کوچکتری تقسیم شوند و هم امتیازات بیشتری در قبال مشارکت ایشان ارائه نمایند.
در جهتِ تائید این نتیجهگیری:
کافیست به مواضع «اکبرهاشمی رفسنجانی» در سه سال اخیر دقت کنید که هرچه از رویداد خجستهی سوم تیر گذشته، نسبت به مواضع پیشین خود در زمینهی آزادی و دموکراسی و برابری حقوقی شهروندان و بهویژه زنان، تجدیدنظر بیشتری روا داشته است (آنچنانکه اینک، کمتر تمایزی میان این محافظهکار پیشین و «آلکسی دو توکویل» قابل مشاهده است!).
یا کافیست که با رصد صحنهی سیاست در ایران «دو شقه شدن نظامیان» در نتیجهی نامزدی میرحسین موسوی را (که مورد اخیر، خود ناشی از رفتار «ما»ست) ملاحظه نموده و پیامدهای مبارکِ آن را مورد ارزیابی قرار دهید (این جملهی من، فقط ناظر به نتایج کاندیداتوری اوست، نه بیشتر).
این مورد و دهها مورد مشابه دیگر، همهو همه؛ ثمرهی رفتار سیاسی اکثریت خاموش در چند رأیگیری گذشته بوده است. رفتاری که بهنظرم؛ همچنان باید پی گرفته شود.
● [ بااینحال: جمع در کلیت خود؛ تصمیم درستتری میگیرد تا فرد در فردیتاش ]
بااینحالکه چنین فکر میکنم؛ اما کماکان به این نظریهی اثباتشده هم قائلم که: «جمع در کلیت خود، تصمیم درستتری میگیرد تا فرد در فردیتاش».
به این معنا: چنانچه جمع («پارهی بزرگتر افکار عمومی ایران» یا همان اکثریت خاموش دموکراسیخواه) بهرغم ابهامی که کماکان در کیفیت رأیگیری پیش رو موجود است، تصمیم به مشارکت در آن بگیرد (و رأی خود را به هرشخصی هم از میان نامزدهای حکومتی بدهد) معتقدم که تصمیم درستتر را جمع اتخاذ کرده است. چون تجربه نشان داده است که او در کلیتاش، مصالح جامعه را بهتر از من و امثال من تشخیص میدهد و انتخابی که میکند، انتخاب خردمندانهتر و درواندیشانهتریست.
همچنانکه اگر تصمیم به «عدم مشارکت» بگیرد؛ بازهم تصمیم درستتر را گرفته است.
http://www.goftamgoft.com/note.php?item_id=498
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |