بازگشت به خانه | فهرست موضوعی مقالات و نام نويسندگان | پيوند به آرشيو آثار نويسنده در سکولاريسم نو آدرس اين صفحه با فيلترشکن: https://newsecul.ipower.com/2009/07/20.Monday/072209-Shokooh-Mirzadegi-Damavand.htm |
دو شنبه 28 تير 1388 ـ 20 جولای 2009 |
آيا دماوند، کوره ی جوشان آزادی خواهی، می ميرد؟
شکوه ميرزادگی
دماوند، با قامتی به بلندای ۵،۶۷۱ تا ۵،۶۱۰ متر، سرکشيده در ميانه ی مجموعه ای از کوه های کوتاه و بلندی که رشته ی البرز نام دارند، با سری از آتش و گلوگاهی سفيد و دامن سبز گسترده ای که گل های شقايق و لاله رنگ آميزی اش کرده اند، در مسيری هزاران ساله با مردم ايران بوده است. هياهوی مبهم ناشی از آتشفشان آرامی که بر تارک اين کوه نشسته با خود قصه های زيادی بوجود آورده است؛ قصه هايی که حتی در استوره های ايرانی ما ثبت شده و جالب است که بدانيم همه ی آن ها نشانه هايی از عشق به آزادی، انساندوستی، و رويارويی با ديکتاتوری و بيداد را با خود دارند. هنوز، حتی در زمانه ی ما، در اوايل قرن بيست و يکم، مردمان ساده ی ساکن اطراف دماوند معتقدند که صدای ناله های «ضحاک ماردوش» را از درون اين کوه می شنوند؛ ضحاکی که در استوره ها نماد بيدادگری، و کشنده ی جوانان ايران است و حاکمی است که، در دوران فرمانروايی اش بر ايران، صدای فرياد و فعان مردمان از دست بيدادهای او لحظه ای خاموش نبوده است.
اما جنبه زيبا و انسانی اين استوره آنجا است که بالاخره داد بر بيداد پيروز می شود و ايرانيان ضحاک را دستگير کرده و در کوه دماوند به بند می کشند و به زندانی ابدی می سپارند. زندانی شدن ضحاک در کوه دماوند و ناميرايی او برای قرن ها می تواند نشانه ای از اين ذهنيت باشد که مردمان ايران هميشه به ياد دارند که هر گاه ضحاکی بر سرزمين شان حاکم شود، آن ها به مدد ياری و همبستگی و آزادی خواهی خويش می توانند از شر او نجات يابند. در واقع استوره ی حضور هميشه در بند ضحاک بيدادگر بر بلندترين قله ی عظيم ترين رشته کوه سرزمين ماست که مفهوم آزادی و دادگری را در فرهنگ ما زنده نگاه می دارد. آن سان که گويی بر بلندای دماوند قانون پيروزی حتمی ايرانيان بر ظلم و بيداد و رسيدن گريزناپذيرشان به آزادی برای هميشه نقش بسته است.
دماوند، که در تيرماه ۱۳۸۷ به عنوان اولين ميراث طبيعی ايران به ثبت ملی رسيده و از گنجينه های مردم ايران است، علاوه بر ارزش های ملی اش، و علاوه بر همه ی زيبايی های طبيعی و استوره هايش، بدون ترديد ظرفيت و توانايی جهانی شدن را هم دارد. زيرا همه ی آن چه را که يک اثر طبيعی برای ثبت جهانی بايد داشته باشد، (مثل منحصر به فرد بودن، سابقه تاريخی مناسب داشتن، تاثير گذاری بر فرهنگ و سنت های محلی، دارای ظرفيت های تاريخی، فرهنگی و طبيعی برای جلب توريست بودن) را يکجا در خود دارد. و اگر ما نيز دولتی واقعی و دلسوز داشتيم به راحتی می توانستيم علاوه بر اين که نام اين دارايی بزرگ مان را در فهرست بهترين های جهان بنشانيم، سالانه ميليون ها دلار از طريق توريست ها به کشورمان سرازير کنيم.
اما
اين هفته ناگهان در خبرها آمده بود که مسئولين دولتی مشغول آسفالت مسير هفت
کيلومتری يکی از دامنههای دماوند، که منتهی به بخش «گوسفند سرا»
در ارتفاع
۲۹۰۰
متری از سطح دريا می شود هستند. اين اقدام، که بی سر و صدا و به سرعت هر چه تمامتر
انجام شد، اعتراض شديد دوستداران طبيعت و محيط زيست را به دنبال داشته و آن را نوعی
«قتل دماوند» می دانند.
و اين کار درست
وقتی انجام شده که برخی از فرهنگ دوستان در تلاش هستند تا دماوند را در فهرست
يونسکو برای ميراث طبيعی جهان به ثبت برسانند. کوه پرآوازه ی دماوند که به کوشش و
اصرار همين افراد در تيرماه
۱۳۸۷
به عنوان اولين ميراث طبيعی ايران به ثبت ملی رسيد اکنون راه رسيدن خود به فهرست
«ميراث
طبيعی جهانی» را مسدود شده می بيند.
ما می دانيم که، طبق قوانين مربوط به ثبت ملی، اين نوع ساخت و سازها در حريم ميراث ملی غيرقانونی است و جرم شناخته می شود. و با توجه به اين که چنين کاری نمی تواند بدون اجازه ی مستقيم رحيم مشايی، رييس سازمان ميراث فرهنگی، (که نگاهبانی و نگاهداری از ميراث های ملی و جهانی به طور قانونی برعهده او و سازمان ميراث است)، انجام شود، در واقع اين عمل غير قانونی مثل همه ی اعمال غير قانونی ديگر به اتهام های شخص رحيم مشايی و دولت احمدی نژاد اضافه خواهد شد.
هنوز اعلام نشده که چرا آقای رحيم مشايی، فرمان می دهد تا بخشی از دامنه دماوند را آسفالت کنند، بدون اين که کارشناسان محيط زيست از آن اطلاعی داشته باشند اما احتمال اين زياد است که فردا هم آن را بسپارد به دست بخش خصوصی وابسته به خودشان و چشم به هم نزده چند هتل و قهوه خانه مثلاً توريستی در راه و نيمه راه قله ی دماوند علم می شود و بدين ترتيب نه تنها نابودی محيط زيست دست نخورده و طبيعی اين اثر بزرگ آغاز خواهد شد بلکه شانس جهانی شدن آن هم از اين کوه استوره ای گرفته خواهد شد.
برای کسی چون رحيم مشايی، که کمترين عرق ملی ندارد و کمترين اهميتی برای علاقه ها و دارايی های مردمان ما قايل نيست، دادن اين فرمان های ويران گر ساده است، همانطور که فرمان آبگيری سد سيوند و ويرانی تنگه بلاغی را داد تا پيمان کاران سفارش شده ی آقازاده ها به پول های بادآورده ای برسند، همانطور که فرمان ساختن هتل بر روی آثار باستانی شوش را داد تا بخش خصوصی وابسته به مافيای دولتی به نوايی برسد، همانطور که در کنار بيستون کارخانه مواد شيميايی راه انداخت، بر سر آرامگاه فردوسی کابل های برق کار گذاشت، و همانطور که از زير آثار تاريخی شهر اصفهان مترو کشيد تا درهای خروجی مترو کنار برجی باز شود که مرکز تازه ای برای کسب وابستگان شان محسوب می شود، همانطور که در حال ويران کردن پل خواجوی اصفهان هستند؛ همانطور که تالاب ها را به سودجويان می سپارد تا ويرانش کنند و جنگل ها را به آپارتمان سازها و ... و ...
نه،
موارد ويرانگری يکی دو تا نيست که فکر کنيم تصادفی بوده و نيت سويی پشت آنها نيست و
يا ويرانی صرفاً حاصل بی کفايتی است. به راستی آيا هيچوقت از خودتان پرسيده ايد که
چه می شود که هميشه همزمان با نزديک شدن اثری فرهنگی، تاريخی يا طبيعی مربوط به
ايرانزمين به لحظه ی جهانی شدن يک بلای انسان ساخته بر سرشان می آيد و راه جهانی
شدن اش را می بندد؟ و يا چرا هميشه هر بلايی می آيد سر آن دسته از آثار تاريخی و
فرهنگی ما می آيد که يا غيرمذهبی هستند و يا با مذهبی ديگر جز شيعه ارتباط دارند؟
فکر نمی کنم يافتن پاسخی برای اين پرسش ها زياد مشکل باشد.
اکنون دماوند را
نيز با اين اقدام حيرت انگيز از جهانی شدن دور کرده اند.
در واقع، پس از
مرحله ی «ثبت ملی» ی اين اثر (آن هم به اصرار تنی چند از فرهنگ دوستان و علاقمندان
طبيعت) قرار بود برای فرستادن پرونده آن به يونسکو دست به کار شوند. ولی اکنون که
يک سالی از آن تاريخ می گذرد به نظر می رسد که هيچ کاری درباره ی آن انجام نشده است.
پرونده ای که بايد به يونسکو برود شامل اسناد فرهنگی، نقشه برداری، عکس ها هوايی از حريم منطقه و مشخص کردن حريم درجه يک و دو آن است که معمولاً برای نگاهداری و نگاهبانی از اثر و جلوگيری از دخل و تصرف سازمان های خصوصی و دولتی تعيين می شوند. اکنون کاملا روشن است که چرا اين پرونده تا به امروز تهيه يا تکميل نشده است. اين خود دولت است که هم اکنون دست بکار آن است که در حريم درجه يک و دوی دماوند جاده می سازد و آن را برای سود هايی، که هنوز معلوم نيست به جيب چه کسانی می روند، آماده می کند.
اسفنديار رحيم مشايی، در مراسمی که به مناسبت ثبت کوه دماوند در فهرست ملی بر پا شده بود، ضمن سخنان هميشگی ظاهری و بدون محتوايش، در ارتباط با اهميت ثبت آثار طبيعی و تاريخی گفت: « ثبت ملی کوه دماوند اگر چه نشانه ی ارزشگذاری به آن است اما مفهوم آن تلاش برای پايداری، برقراری و جاودانگی است». و افزود: «ثبت ملی کوه دماوند موجب خرسندی است که امروز به دليل آگاهی، فرهيختگی و قدر شناسی در پاسداشت نعمتهای خداوند با توجه به عنصری که متعلق به همه است آن را به ثبت ملی رسانديم». اما همانجا و بلافاصله می گويد: «با گسترش گردشگری در اين منطقه بايد هر نوع بهرهبرداری در آن نيز معقول باشد». معنای سخن روشن است: در واقع، برای سازمان ميراث فرهنگی اين دولت از همان لحظه که فکر «گسترش گردشگری» در ذهن معاون احمدی نژاد و رييس سازمانی که وظيفه اش فقط نگاهبانی و نگاهداری از اين ميراث است شکل می گيرد، اين فکر هميشه فاقد هرگونه آينده نگری در مورد وضعيت ميراث فرهنگی و طبيعی کشور و همراه با تخريب و سودجويی های گسترده بوده است.
هفته ی گذشته، محمود شعاعی، رئيس فدراسيون کوهنوردی و صعودهای ورزشی، در گفتوگو باخبرگزاری ايسنا، ضمن اعتراض به اين عمل، گفته است که: «معتقدم همان بلايی که بر سر قلههای الوند و سبلان آمد و روی آنها تله کابين کشيدند، روی دماوند خواهد آمد و با ادامه ی اين سهل انگاریها، اين ذخيره ی ملی را از بين خواهند برد». او همچنين خاطرنشان کرده که چنين اقدامی نمی توانسته به سادگی، و بدون اجازه ی مقامات بالاتر، انجام گيرد. طبيعی است که در کشورهای پيشرفته نيز جاده هايی برای رسيدن به بخش های بالايی کوه ها کشيده می شود، و يا در برخی از قسمت های کوهستانی تله کابين و مراکز تفريحی بوجود می آيند اما همه ی اين کارها با برنامه ريزی های حساب شده و دقيق و با حضور و نظارت کامل کارشناسان زمين شناسی و محيط زيست انجام می گيرد و همه ی اين وسواس ها برای آن است که هم سلامت طبيعت حفظ شود و هم به ميراث طبيعی ـ اعم از رود و کوه و درياچه ـ لطمه ای وارد نشود. در حالی که ما در گزارش همين فدراسيون کوهنوردی می خوانيم که: «دادن مجوزهای غير اصولی برای استخراج خاک پوکه در ارتفاع ۳۶۰۰ متری از سطح دريا باعث شده که کوه زخمی شود چرا که آنها يک منطقه را چال میکنند و نتيجه نمیگيرند سپس به سراغ منطقه ی ديگری رفته و آنجا را هم زخمی میکنند».
شايد مردمان فردايی که بخواهند استوره ای از روزگار ما را به قلم بياورند خواهند نوشت: روزگاری بر ايران زمين حکومتی از طرفداران ضحاک مسلط بود که می خواست ضحاک را از بند دماوند رها کند، و برای يافتن مخفيگاه او بدنه ی دماوند را جا به جا زخمی کرد و او را نيافت چرا که آنها خبر نداشتند که ايرانيان هراس زده و زخم خورده از بيدادگری های قرون، ضحاک را در دهانه ی آتشفشان دماوند به بند کرده بودند تا هيچ بيدادگری نتواند برای رها ساختن او قدم به درون اين کوره ی جوشان آزاديخواهی بگذارد.
۱۸جولای ۲۰۰۹
***
متن کامل نامه فدراسيون کوهنوردی به وزارت کشور
جناب آقای صادق محصولی وزير محترم کشور
با
ابراز تاسف فراوان به استحضار میرساند؛ ضايعهای غيرقابل جبران در دامنه قله
دماوند ـ مسير گوسفندسرا ـ در حال وقوع است؛ آسفالت يک مسير هفت کيلومتری در
دامنه کوهستان! اقدامی نسنجيده، غيرضروری و غيرکارشناسی، تنها به بهانه جذب
گردشگر توسط مقامات محلی بخش لاريجان، که جراحتی عميق بر پيکر کوه دماوند، اين
موهبت الهی و ميراث گران بهای طبيعی وارد خواهد کرد.
اين در حالی ست
که مسير مذکور، با استعداد مسيرهای فعلی جهت کوهنوردان و پناهگاههای موجود در
منطقه از جمله قرارگاه تازه احداث شده در بارگاه سوم (ارتفاع
۴۲۰۰
متری از سطح دريا) نيازهای مواصلاتی و اقامتی گردشگران و کوهنوردان را در حد
دسترسی به يک منطقه بکر طبيعی به ميزان متعارف تامين میکند و لذا آسفالت کردن
مسير مذکور، که بر اساس مصوبات سازمان محيط زيست نيز منع قانونی دارد، فاقد هرگونه
توجيه اقتصادی و اجتماعی است که با توجه به نزديکی اين منطقه به تهران و مناطق
ييلاقی میتوان از هماکنون پيشبينی کرد که علاوه بر تردد بیشمار وسائط نقليه و
آلودگی هوای منطقه در آيندهای نزديک، آماج هجوم زمينخواران، فرصتطلبان و
سودجويان منابع طبيعی نيز قرارگيرد.
به استحضار عالی می رساند از لحظه مخابره اين خبر ناگوار، موج اعتراضات و نگرانیهای شديد اهالی کوهنوردی و دوستداران طبيعت را به همراه داشته است که به طرق مختلف از مراجع مرتبط از جمله اين فدراسيون خواستار پيگيری جدی و توقف بلادرنگ اين عمليات که به نوعی "قتل دماوند" است، شدهاند.
لذا از آنجا که دماوند، اين ميراث طبيعی کشور، همچون ميراثهای فرهنگی امانتیست در دست نسل حاضر که حفاظت از آن برای انتقال به نسلهای بعدی از وظايف دولت و مردم است، طبق مفاد قانون برنامه چهارم توسعه، ناظر بر توجه دولت بر هزينههای ناشی از آلودگی و تخريب محيط زيست در فرايند توسعه، و ماده يکصد و پنج برنامه سوم توسعه؛ که پروژههای خدماتی بايد پيش از اجرا و در مرحله انجام مطالعات امکان سنجی و مکان يابی مورد ارزيابی زيست محيطی قرار گيرند، از جنابعالی درخواست داريم دستور فرماييد متوليان اين اقدام غيرمتعارف، پروژه آسفالت مسير مذکور را متوقف نمايند و اجرای هرگونه طرحی را منوط به مطالعه کافی از طريق سازمان حفاظت از محيط زيست، فدراسيون کوهنوردی، کارشناسان و دلسوزان طبيعت کشور معمول کنيد».
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |