بازگشت به خانه | فهرست مقالات سايت | فهرست نام نويسندگان | آدرس اين صفحه با فيلترشکن: https://newsecul.ipower.com/2009/09/16.Wednesday/091609-Koshan1-Beware.htm |
چهار شنبه 25 شهريور 1388 ـ 16 سپتامبر 2009 |
هشيار، سرنخ جنبش از دستمان نرود
کوشان 1
مخاطب من در اين نوشته بيشتر جوانان سبز و با مهر خارج كشور مي باشند كه از برخي زواياي سياسي و مكرهاي اطلاعاتي رژيم اسلامي و سرسپردگان آن نا آگاهند؛ چون جوانان داخل ميهن آنقدر در اين 30 سال كشيده و ديده اند كه خوب پخته و آبديده شده اند.
جنبش مردمي بعد از انتخابات 22 خرداد در حالي رو به كمرنگ شدن مي گرايد كه گروهي از به اصطلاح اپوزيسيون خارج كشور ادعاي رهبري و سخنگويي آن را مي كند. عجبا! كه چند شب پيش در وبگردي هايم پيامي ديدم فوري و هشدار مانند حاوي اينكه چون احتمال دستگيري كروبي و موسوي وجود دارد براي ادامه و زنده نگه داشتن جنبش، رهبري به خارج كشور انتقال يافت. امضا كنندگان اين پيام آقايان نوري زاده، مخملباف و سازگارا بودند. با خود جايگاه هر يك از اين آقايان را در صحنهء سياسي ايران مشخص كنيم. چه كسي نقش سخنگوي جنبش بودن را به آقاي مخملباف و يا سازگارا تفويض كرده در حالي كه رهبري اين جنبش همچنان در پرده اي از ابهام است؟ چگونه است كه بعد از اين اعلاميه، در نامه شماره 12 موسوي در دفاع از بهشتي و الويري كلمه اي در مورد انتقال رهبري به خارج و يا نامي از اين آقايان و سخنگو بودن ايشان مطرح نمي گردد؟ از كجا بايد بدانيم كه مخملباف سخن گوي اين جنبش است و اگر خويش فرما سخنگو شده ما چرا بايد دنباله رو شويم؟ نوري زاده چگونه رهبري موسوي را پذيرفته در حاليكه خواهان سقوط كامل رژيم به قول خودش جهل و جنون و فساد مي باشد و همگي مي دانيم آرمان موسوي در اين مبارزه حفاظت از جمهوري اسلامي و صيانت از قانون اساسي آن و بازگشتن به آرمان هاي امام راحلش مي باشد؟ مگر مقدور است رهبري كسي را پذيرفت ولي حرف هايش را قبول نداشت؟! اين همه تناقض گويي از كجا نشات مي گيرد؟ مخملباف كه از ابتدا خود را سخنگوي جنبش در خارج معرفي كرده است از كجا حكم اين ماموريت را دريافت كرده و كدامين سند، گواه و معرف سخنگو بودن ايشان مي باشد؟ چرا هيچگاه اين مدرك به عموم جنبش سبز نشان داده نمي شود؟
باز هم گروهي در فرانسه مي خواهند رسالت رهبري را ايفا كنند در حالي كه ادا و كاريكاتور رهبر هم نيستند. آيا باز هم سناريوي 57 در حال اجرا نيست؟ چگونگي پراكندگي سبزها در نقاط مختلف جهان، نشان از جرياني جديد مي دهد كه هدفي جز به انحراف بردن جنبش حقيقي سبز مردم ايران بر ضد كليت نظام اسلامي ندارند. نگاهي به رسانه هاي دولتي فارسي زبان خارجي و رويهء برنامه سازي آنها خيلي از اهداف استعمار نوين را مشخص مي سازد. من را به دائي جان ناپلئونيسم محكوم نكنيد. استعمار نوين حقيقتي ملموس و نظم نوين جهاني سناريويي مكتوب است. دائي جان ناپلئون حقيقتي بود كه به سخره كشيده شد تا ملتي به شعور و فهم خود ريشخند شبانه بزند. فاصلهء نوشتن داستان تا سريال شدن آن خيلي كمتر از آن بود كه شك برانگيز نباشد؛ آن هم درست در روزهايي كه باز استعمار خواب هايي جديد براي ايران تازه در شرف پيشرفت آن روز ديده بود و نياز به اغفال توده ها داشت؛ و گرنه كيست كه دخالت و دشمني و چشم داشتن اجنبي به منافع و منابع ايران را در طول تاريخ منكر شود كه اگر به دخالت روسيه، آمريكا و انگليس در تمام شئون تاريخي و سياسي ايران زمين با ديدهء دائي جان ناپلئونيسم بخنديم شعور تاريخي ملي خود را به سخره گرفته ايم. محمد رضا شاه بارها اين حقيقت را فرياد زد و در مورد برنامه سازي مشكوك بي بي سي در ايران هشدار داد ولي اطرافيان ساده لوح و يا دست نشانده گفتند اعليحضرت دچار دائي جان ناپلئونيسم شده است. ولي امروزه حقايق آن روزها ـ از ملاقات يزدي با نمايندهء كارتر تا جلسه هويدا شدهء گوادلوپ ـ همه نشان از خوابي شوم براي اين ملت دارد.
هيچ از خود سوال كرده ايم چرا مردم ايران از جنبش سبز و اهداف آن مايوس شده اند؟ خودمان را فريب ندهيم . باز هم آمريكا و اروپا با جمهوري اسلامي، آري همين دولت كودتايي، ساخت و باخت كرده اند؛ تا جايي كه بستهء پيشنهادي ايران را هم حتي پذيرفتند بجاي اينكه ايران بستهء آنها را بپذيرد.
سوال اينجاست؛ به خارج كه اميدي نيست ولي چند در صد مردم حاضر به فداي خون خود و جوانانشان براي آن رهبري هستند كه خواهان بقاي نظام اسلامي و صيانت از قانون اساسي آن مي باشد؟ همهء شما جوانان ايران كه با كليهء زواياي اين 30 سال آشنائيد آيا باور داريد كه ما خون خود را براي حفظ نظام جمهوري اسلامي نثار می كنيم؛ نسلي كه همه بدبختي و مصيبت خود را و هدر رفتن همه جوانيش را بخاطر همين حكومت اسلامي دارد كه آقاي موسوي خواهان حفظ و اجراي دقيق آن است؟ مبادا، خداي ناكرده، خاري در پاي اين نظام از سوي خامنه اي يا سپاه فرو رود و حيات طيبهء دوران خميني! بار ديگر محقق نگردد. تصورش را بكنيد.
حال امثال نوري زاده و سازگارا يا مخملباف چرا صريحاً موضع خود را بيان نمي كنند؟ اگر حقاً طرفدار رهبري موسوي هستند بايد حرف هاي اين رهبر و اهداف وي را بپذيرند و در راه تحقق آن تلاش كنند. اينكه من با موسوي موضع مشترك ندارم نشان از نفي آقاي موسوي نيست بلكه حاصل دو ديدگاه متفاوت است. ولي كساني كه حرف از براندازي حكومت جهل و فساد می زنند با چه نفاقي مي توانند دم از رهبري موسوي بزنند كه حافظ نظام و خواهان استحكام آن و تازه كانديد رياست جمهوري مقبول شوراي نگهبان آن هم هست؟
اين نوع دوستان هميشه به دنبال ثروت بوده و چشم به قدرت دارند و ظاهراً امروز بوي قدرت از سوي گنجي، نوشابه اميري و اسدي ها مي آيد. اينكه اين نهال نورسيده جنبش سبز مردم ايران هنوز ريشه ندوانده به خشكي مي گرايد حاصل همين پروژه سازي ها و سنگ اندازي هاي آدم هاي سودجو و عافيت طلب مي باشد. و جامعهء ايراني بايد بر خود تكليف بداند که بار ديگر در دام اين سودجوها نيفتد؛ كساني كه حتي بر روي ويرانه هاي سرزمين سودازدهء آريايي ما به دنبال معاملهء مكاتب و ايدئولوژي هاي واپسگراي خود و به قدرت و ثروت رسيدن هستند؛ اشخاصي كه ادعاي برانداز بودن و عشق به پرچم شير و خورشيد داشته و در عمل كاملاً اصلاح طلبانه خواهان نظام اسلامي هستند.
نه اينكه اصلاح طلب بودن بد باشد كه في ذاته نوعي تفكر سياسي و محترم است ولي بايد آنچه مي نمايي باشي. نمي توان دشمن حكومت جور و فساد و خواهان نابودي و بركناري آن بود ولي از كاسهء كساني كه خواهان اصلاحات در چارچوب همين نظام هستند تغذيه كرد. به اين کار دو رويي و به نعل و ميخ زدن می گويند.
به بحث هاي مابين شبه روشنفكران انقلابي قديم در همين رسانه ها دقت كنيم. چپ ها، مليون، توده اي و اكثريتي ها و اصلاح طلبان در بحث هاي كم مايه به جان هم افتاده (از سلطنت طلبان نام نمي برم چون از سوي رسانه ها تحريم و بايكوت شده اند!) و به نسل من چيزي كه از اين مناظره ها به دست مي آيد سرشار از تهي است و نشان از توخالي و پوچ بودن نسلي كه انقلاب كرد تا خميني جايگزين شاه شود! امروزه تمام رسانه ها و بلندگوها دست همين گروه اصلاح طلب و اعوان و انصار آنها ـ كه به اميد قدرت و ثروت عليرغم باور نداشتن به اصلاحات به اين گروه چسبيده و به نوعي تقيه يا نفاق مي كنند ـ مي باشد.
چنانچه ديديم، نامهء تند سروش به خامنه اي (و نه كليت نظام) بارها در اين رسانه ها مطرح و تحليل شد و پيام سراسر معني و پر از انرژي شاهزاده رضا پهلوي بر عليه نظام استبداد ديني كه حكام و روحانيون بلند پايهء نظام را به عكس العمل واداشت هرگز مطرح نگرديد. كسي كه يگانه بديل ممكن در اين مبارزه مي تواند در نظر گرفته شود از سوي رسانه هاي بي بي سي و صداي آمريكا بايكوت خبري مي گردد.
بايد نشانه ها را جدي بگيريم تا باز فريب دامي جديد را نخوريم. آيا نسل من نبايد از خود بپرسد چگونه است بي بي سي كه بلندگو و رسانهء تبليغاتي خميني در پاريس و ديگر انقلابيون در راستاي رسالت رسانه اي خود در سال 57 بود امروز اين وظيفهء خود را در مورد رضا پهلوي، كه في ذاته يكي از بارزترين نمادهاي مخالفت با رژيم اسلامي مي باشد، انجام نمي دهد بلكه تنها نظرات گروهي از بدنهء همين نظام را انعكاس مي دهند كه از دايره قدرت با زور رهبر به بيرون رانده شده اند؟
تمام اين دوستان اصلاح طلب ما موافق ولايت فقيه و جمهوري اسلامي هستند و تنها با ولي فقيه حاضر مخالفند. آيا اگر امروز منتظري ولي فقيه بود كديور، گنجي، سازگارا و بقيهء اين دوستان مخالف اين حكومت به قول خودشان سلطاني (كه نه سلطاني بلكه کاملاً ديني است) باز هم مبارز مي شدند يا، دست به سينهء ولي امر مطلوب شان بودند؟ ذكر اصطلاح «سلطان» هم براي اعتبار بخشيدن به ولايت فقيه و حكومت ديني ـ البته از منظر ايشان ـ مي باشد و نفي شاه و نظام ايران منش پادشاهي. ولي بايد دانست اين نظام سلطاني نيست كه نظامي ديني و با رهبري ولي فقيه مي باشد. اگر ايرانيان خارج كشور به علت دوري از جو ايران به ميزان دلبستگي مردم ايران به شاهزاده و به طور كلي خاندان پهلوي واقف نيستند اين رسانه ها و ماموران دول بالاسري آنها كه خوب نبض جامعه ايران را در دست دارند.
امروز بر ما جوانان است كه از اين جو غالب و پر از هياهو و تبليغ كه رسانه هاي مختلف براي امثال گنجي ها و اصلاح طلبان براه انداخته اند خود را رها كرده و رهبر حقيقي خود را بيابيم؛ رهبري كه مخالفتي اصولي با كليت اين نظام استبدادي و نه قسمتي از آن داشته باشد؛ كه در غير اين صورت باز هم شخصي جديد بر مسند ولايت فقيه و دموكراسي ديني كديور و گنجي و شكلي ديگر از حكومت ديني خواهد نشست؛ يعني روز از نو روزي از نو.
تا بحال هر چه امثال من گفتند به ايجاد تفرقه و طرفداري از نوعي ديگر از ديكتاتوري متهم شديم. حال ديديد سرنوشت جنبش سبز با اين بهاي سنگين و گسترده اي كه داشت با نمايندگي امثال گنجي و سخنگويي مخملباف به كجا انجاميد؟ مقالات نبوي، گنجي و رهنمودهای منتظري را بخوانيد. در عمق آن هيچ ضديتي با نظام جور اسلامي نيست بلكه با مقايسه اين حكومت با نظام پادشاهي و حكومت پهلوي قصد تحريف افكار عمومي و ضديت با پادشاهي و نه مبارزه با رژيم اسلامي در پس آن نهفته است. گويي اينان نبردي تازه با پادشاهي و بازماندهء حكومت پهلوي آغاز كرده اند تا مبادا مردم متوجه عظمت و پيشرفت گذشته گردند.
عزيزان! اين راه را عوض كنيم. مردم داخل در هنگام راي دادن مي گفتند بين بد و بدتر داريم بد را انتخاب مي كنيم تا ديگري انتخاب نشود.در اصل راي داديم تا يكي را انتخاب نكنيم، هر كس ديگر شود فرق ندارد، كه سر و ته يك كلباسند. ولي بعد از انتخابات چنين جا انداخته شده كه گويي مردم ايران در انتظار رهبري چون موسوي هستند. دور باد چنين بي خردي از هم ميهنانم.
مخاطب سخنان من طرفداران يا مزدوران رژيم اسلامي نيستند بلكه آزاديخواهان ايران پرست منظور من هستند. مجوانان وطنم! رهبري از اصلاح طلبان و مدعيان اين تفكر بايد باز ستانده شود كه اين ره كه مي رويم به هيچستان است. چنانچه تا به حال بوده. بياييد با بازگشت به ريشه هاي ايراني رهبري برگزينيم كه، بر پايه آيين هاي اصيل پارسي، ما را به دروازه هاي تمدن بزرگ رهنمون سازد .ببينيم چرا رسانه هاي بدخواه بيگانه و هميشه در تقابل با منافع ايراني، رهبران حقيقي ما را با انديشه هاي سكولار و دموكرات، با وجود انبوه فعاليت سياسي و مبارزه، در بايكوت خبري نگه مي دارند. همه با هم به هدف والا بينديشيم. از ما گفتن بود!
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |