جمعه 15 آبان 1388 ـ 6 نوامبر 2009 |
«جمهوری ایرانی» معلوم نیست چه صیغهای است
نگاهی به نقد آقای تقی مختار بر گفتههای آقای عطاءالله مهاجرانی
محمد برقعی
من در جلسه سخنرانی آقای دکتر عطاءالله مهاجرانی در واشنگتن نبودم اما با شناختی که از شیوه روزنامهنگاری آقای تقی مختار دارم یقین دارم ایشان جانب انصاف و امانت را نگه داشته و نقل قولهایی را که در مقاله «مایوسم کردی خان دایی» آوردهاند دقیق است.
آقای مختار با نگاهی هنرمندانه یک سخنرانی سیاسی را بازگو و تحلیل کردهاند و با بهرهگیری از فیلم «قیصر»، ساخته مسعود کیمیایی، گفتهاند که نسل جوان ایران، که همان قیصر باشد، دیگر گوش به سخنان خان دایی که روزگاری پهلوانی سرکش بوده و حال پیرمردی محافظهکار شده است نمیدهد. او در مقابل این همه ظلم و تعدی برادران آب منگل تجاوزکار بر پا میخیزد تا انتقام خون خواهر مظلوم موردتجاوز قرار گرفته خود را بگیرد.
این زبان احساسی و استعارهای هنرمندانه برای بیان دردها بسیار توانا است و به خوبی دردی را که ملتی از این حکومت میکشد نشان میدهد. اما همین شیوه نگرش هنرمندانه و توانا وقتی وارد میدان عمل سیاسی میشود ناتوان و گنگ است زیرا صحنه سیاست یعنی راهجویی برای رفع مشکل و همین جاست که دقت مطرح میشود.
دهها نفر ایرانی در یک نشست در مورد ستم حکومت و امید نجات از دست آن مشترک هستند اما وقتی پای یکرنگی عمل سیاسی و چارهجویی میرسد با هم اختلاف نظر پیدا میکنند. و این طبیعت عمل سیاسی است؛ چه در ایران و چه در هر نقطه از جهان؛ چه در حال و چه در هر زمان دیگر.
از این روی در نوشته آقای مختار تا آنجا که به بیان درد پرداخته میشود یکدستی و انسجام برقرار است اما وقتی به عمل سیاسی میرسد دو قیصر دیده میشوند که با هم در تضاد هستند:ه
يک ـ «قیصر جوان ما اکنون در کوره زمان پخته شده و میداند که چاره عدالتگستری و حقجویی و انتقامکشی و به درک واصل کردن نابکارانی چون علی خامنهای و محمود احمدینژاد نیست بلکه چاره در خشکانیدن ریشه حکومت و نظامی است که ظلم بر جامعه و پایمال کردن حقوق مردم و سلب آزادی و حتی کرامت و حرمت انسان را با توسل به آیات آسمانی رسمیت قانونی داده...«
دو ـ قیصرهای امروز با خودشان میگویند «حال که مجبور به زیستن زیر دست همین موجود ناقصالخلقه هیولاصفت هستیم بهتر است کسی بر سر قدرت باشد که زندگی در این زندان بزرگ را کمی قابل تحملتر کند، دقیقا همین: کمی قابل تحمل تر».
و میدانیم شیوهء عمل سیاسی این دو قیصر کاملا با یکدیگر متفاوت خواهد بود. اولی کمر به خشکانیدن ریشه این حکومت میبندد و دومی با بسیاری ـ نه تمام ـ تاکتیکهای عملی آقای مهاجرانی موافقت دارد. اولی برانداز است، دومی راه مبارزه گام به گام و در درون همین نظام را دنبال میکند. اولی رای نمیدهد، دومی به دنبال گرفتن حق رای خود است. اولی هر گونه فعالیت قانونی در درون این نظام را انحرافی میداند و دومی بر سر آن است که در همین نظام و با همین ساختار رییس جمهوری بر سر کار بیاید که به وعدههای خود عمل کند و آزادی نسبی را به جامعه بدهد و در موقع لزوم و در حد توانش در مقابل رهبریت بایستد.
نسل جوان امروز را هر یک از این دو قیصر بدانیم راهش از همان اول با قیصر دیگری جدا میشود. بگذریم که، در زبان سیاست واقعی، تازه هر یک از این قیصرها را که برگزینیم باز هر کدام دهها راه متفاوت در پیش دارند. لذا لازمه کار سیاسی بیان دقیق خواستههای سیاسی و نشان دادن راه حلهاست نه فقط بیان دردها. از جمله شعار بیمعنی «جمهوری ایرانی» که معلوم نیست چه صیغهای است جز آن که یعنی «جمهوری اسلامی» نیست و یک شعار برای دهنکجی به حکومت است و نه ارایه یک مفهوم. همانطور که شعر «گنجشگک اشی مشی ـ سر بوم ما نشین» و یا شعر تصنیف «یک عالم نفت توشه» برای نسل ما همینگونه معانی دهن کجی به حکومت شاه را داشت؛ بیان سمبلیک درد نه ارایه راه حل سیاسی.
از این رو نقد سخنان آقای عطالله مهاجرانی به عنوان یک سیاستمدار اهل عمل زبان سیاسی خود را میطلبد. این که فرمودهاید ایشان گفتهاند «رهبران این جنبش آقایان میرحسین موسوی، مهدی کروبی و محمد خاتمی هستند و ما به هیچ رهبر دیگری ـ چه در داخل و چه در خارج ـ نیاز نداریم» یا «همه با هم مسیر این مبارزه صلحجویانه و مسالمتآمیز را با پرهیز جدی از هرگونه خشونت و درگیری با دولت و عوامل آن، هر چقدر هم که طول بکشد، ادامه میدهیم تا بالاخره مظلومیت ما ثابت شود و دولت فعلی عقب نشینی بکند و دولتی صالح و عادل بر سر کار بیاید» و «تاکید میکنم که ما نباید بر این خواستهها چیز دیگری بیفزاییم و شعاری جز شعارهایی که توسط رهبران جنبش تعیین میشود بدهیم.» این شعارها به مقدار زیادی زبان همان قیصر دوم شما میتواند باشد و بر زبان بیشتر جوانان پیرو خط سبز در خارج از کشور هم جاری است چه رسد به داخل کشور با وجود زنگی مست تیغ بر دست.
اما سخنانی از این دست که از ایشان نقل کردهاید برخوردی کاملا متفاوت را میطلبد. این که «این را هم بدانید که ما به دنبال جدایی دین از حکومت که هیچ به دنبال برقراری دمکراسی هم نیستیم چون دمکراسی در کشوری مثل کشور ما فعلا ـ حتی به روزگاران ـ قابل برقراری نیست.» تا آنجا که من میدانم بسیاری از یاران نزدیک رهبران جنبش سبز هم این سخنان را قبول ندارند .
نکتهء پایانی این که در تعریف خواستههای جنبش سبز و هویت آن واقعا این شعر مولانا مصداق پیدا کرده است که «هر کسی از ظن خود شد یار من». به عبارتی، هر جماعتی چند شعار را از چند ویدیو بر میگزیند بی آن که معلوم باشد آن شعار تا چه حد مورد قبول اکثریت مردم است و بر آن مبنا میگوید مردم ایران چنین میگویند. و بعد هم آن شعار گزیده را به نوعی که خود میخواهد تفسیر میکند و آن را به نام ملت ارایه میکند و صد البته که دامنه این تفسیرها در خارج از کشور بسیار گستردهتر و دلبخواهانهتر است.
اسپرینگ فیلد، ویرجینیا
برگرفته از نشريهء ـ ايرانيان (چاپ واشنگتن)
http://iraniansnewspaper.com/weekly.php
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |