شنبه 16 آبان 1388 ـ 7 نوامبر 2009 |
الاهه بقراط
حالا شما اسمش را هر چه دلتان میخواهد بگذارید: اصلاح، انقلاب، گذار مسالمتآمیز، جنبش سبز و یا درخت گیلاس! این نامگذاری و اعتقاد به این یا آن نام یا اصرار بر این یا آن راه و روش، هیچ تغییری در آنچه در حال روی دادن است و نتایج آن، نمیدهد! این تقدیرگرایی و گردن نهادن بر سرنوشت نیست چرا که تقدیر و سرنوشت هرگز بدون دخالت مجموعهء عواملی که آنرا رقم زده است، نمیتواند شکل گیرد. هم «اصولگرایان» و هم «اصلاحطلبان» چشم بر این عوامل بستهاند. «اصولگرایان» اساساً آن را انکار میکنند و فکر میکنند در بهترین شرایط ممکن بسر میبرند. «اصلاحطلبان» در بهترین حالت، دربارهء پیامدهای آن عوامل که به صورت ناهنجاریهای سیاسی و اقتصادی و اجتماعی بروز کرده است، افشاگری میکنند تا حریف و رقیب را از میدان به در کنند. سود و زیان هر دو به مردم نیز میرسد. مردمی که تا کنون در برابر سرکوب شدید و با کمترین امکانات توانستهاند از این جنگ قدرت، بهترین سود را ببرند که کمترین آن همانا توجه افکار عمومی جهان و برهم ریختن تصویری بود که از آنها در ذهن جامعه بینالمللی نقش بسته بود.
اصلاحات انقلابی
جنگ، جنگ قدرت است. در این تردیدی نیست. مهدی کروبی در نخستین پیام ویدئویی خود (4 آبان) که پس از حمله به وی در نمایشگاه مطبوعات (1 آبان) پخش شد به یک نکته بسیار مهم اشاره کرد. وی با اشاره به «دو بال نظام» (به قول خامنهای) و تهدیدات طرف مقابل گفت: «تنها وقتی که یا هر دو در قدرت باشند و یا هیچ کدام در قدرت نباشند، آن وقت معلوم خواهد شد که چه کسی باید توبه کند!» ترازوی نظام جمهوری اسلامی که زمانی با مشارکت «دو بال نظام» در قدرت به یک توازن نسبی از جمله در تقسیم منابع سیاسی و اقتصادی رسیده بود، امروز به جایی رسیده که برای کسب آن توازن یا هر دو باید در قدرت باشند (برای این بازگشت الزاماً باید از «اصلاحطلبان» دلجویی شود و عدهای از اصولگرایان قربانی شوند و «توبه» کنند، پس حرف کروبی درست است) و یا اینکه هیچ کدام در قدرت نباشند! آن وقت دامنهء «توبه» از جمهوری اسلامی فراتر رفته و «اصولگرایان» باید در پیشگاه مردم «توبه» کنند چرا که بسیاری از «اصلاحطلبان» با دفاع امروزین خود از حقوق مردم، با آنها همراه شدهاند که در این صورت باز هم حرف کروبی درست است! در حالت اول، جنگ قدرت با تقسیم دوباره، برای مدتی به توازن و صلح می انجامد (بدون در نظر گرفتن نقش مردم و شرایط انفجاری جنبش اعتراضی) و در حالت دوم، با خلع این دو از قدرت، اساساً جنگ قدرت آنها به پایان میرسد، و مهدی کروبی این را هم پیشبینی کرده است.
در این میان، مرغ برخی «اصلاحطلبان» نیز مانند مرغ «رهبر» یک پا دارد. آنها حاضرند مضمون «اصلاح» را تغییر دهند و حتی آن را چنان تعریف کنند که از آن چیزی جز نتایج انقلابی حاصل نشود، لیکن حاضر نیستند از «اصلاح» کوتاه بیایند حتی اگر آن را «اصلاحات انقلابی» بنامند؛ آن هم در شرایطی که «اصلاحات» بدون پسوند «انقلابی»، در چهارچوب جمهوری اسلامی به اینجا رسید که میبینید، حال تصور کنید «اصلاحات» با پسوند «انقلابی» آن هم باز در چهارچوب جمهوری اسلامی ممکن است به کجاها برسد!
برای دریافت اینکه شعار «اصلاحات» تا چه اندازه میتوانست و میتواند واقعی باشد، کافیست نگاهی به پیامدهای «انتخابات» 22 خرداد انداخت. مشارکت 85 درصدی در آن «انتخابات» به سود همه تمام شد، جز کسانی که معتقد به «اصلاح» رژیم هستند! از یک سو، رژیم از آن به سود تبلیغات خود بهرهبرداری کرد و مدعی شد رأیدهندگان همگی از وفاداران نظام هستند. ولی از سوی دیگر، این مشارکت به سود آن سیاست و فکری تمام شد که به دلایلی که حالا دیگر گویا بر همگان روشن شده است، آن را تحریم کرده بودند! فقط کافی است به چرخش قلمها و زبانها توجه کنید حتی زمانی که همچنان بر «اصلاح» اصرار میورزند! به این میگویند بازی نغز روزگار! اگر منظور از «اصلاح» رژیم آن چیزیست که از 22 خرداد به بعد حاصل شد، یعنی گسترش جنبشهای اعتراضی و تعمیق مطالبات دمکراتیک جامعه، در این صورت به نظر میرسد همه، جز رژیم و وابستگانش، طرفدار سرسخت «اصلاحات» باشند! اما بخش سرکوب و شکنجه و توبه و قتل و تجاوز را که پیشینهاش به قتلهای زنجیرهای میرسد، معلوم نیست در کجای «اصلاحات» و ادعای تزیینی مسالمت و عدم خشونت باید جای داد!
انقلاب اصلاحی
من بارها دربارهء تحریف مفاهیم از سوی وابستگان و دلبستگان جمهوری اسلامی (از جمله در طیف چپ سنتی) نوشتهام. واقعیت نشان داد که تعاریف آنها به واقع جز تحریف نیست. برای مثال آنها انقلاب را معادل یک روند خونین و خشونتبار و اصلاح را معادل روندهای مسالمتآمیز و صلحجویانه قرار داده و میدهند. هم قتلهای زنجیرهای و کشتارهای خارج از کشور که همزمان با نظریههای «استحاله» و «اصلاح» صورت گرفت و هم به ویژه رویدادهای اخیر نشان داد که گاه «اصلاح» میتواند بسی خونینتر از «انقلاب» باشد. انقلابهای بدون خشونت کشورهای بلوک شرق را که به تغییر نظام سیاسی و اقتصادی آنها انجامید (و این رویداد که از فروپاشی نظام این کشورها حاصل شد قطعاً اسمش انقلاب است و نه اصلاح!) مقایسه کنید با تلاش معتقدان به «اصلاح» در جمهوری اسلامی! زندان و شکنجه و قتل تا به امروز هرگز در جمهوری اسلامی قطع نشده است. تازه حوادث اخیر، پیامد اعتراضات کاملا مسالمتآمیز به نتیجه یک اقدام کاملا قانونی است: شرکت در انتخابات! مگر اصلاحطلبانهتر از شرکت در انتخابات هم ممکن است؟! به راستی اگر مشارکت 85 درصدی در یک انتخابات غیرآزاد و غیردمکراتیک نتواند نه تنها نقشی در «اصلاح» رژیم نداشته باشد، بلکه به دستگیری و شکنجه و قتل و تجاوز علیه مردم بیانجامد، پس به چه ابزار صلحآمیز و اصلاحطلبانه دیگری میتوان دست یازید؟! این واقعیت نیز بار دیگر نشان داد که از «پایین» نمیتوان «اصلاحات» کرد.
اصلاح به اراده، ظرفیت و ایدئولوژی حکومت بستگی دارد. این حکومت است که میتواند (اراده کند) دست به اصلاحات بزند. هیچ ملتی تا کنون نتوانسته است از پایین، حکومتی خودکامه را وادار به اصلاحات کند. انقلاب مخملی که رژیم «اصلاحطلبان» را به آن متهم میکند، در جوامعی ممکن است که در آنها قواعد بازی دمکراسی تا اندازهای رعایت شود. با قانون اساسی ولایت مطلقه فقیه نمیتوان انقلاب مخملی کرد مگر آنکه کسی روی کار آمدن حجتالاسلام محمد خاتمی در دورههای پیش و یا فرضاً میرحسین موسوی و کروبی را در «انتخابات» اخیر «انقلاب مخملی» بنامد!
گاه برخی «اصلاحطلبان» در اثبات خود این پرسش را مطرح میکنند که کسانی که میخواهند انقلاب کنند، با کدام ابزار و چگونه میخواهند انقلاب کنند؟ و بعد هم این اختیار را به آنها میدهند که اگر میتوانند، بروند انقلاب کنند! آنها اثبات خود را از نفی و بیابزار بودن مخالفان خود نتیجه میگیرند! آنها متوجه نیستند نه تنها عین همین پرسش را میتوان از آنها نمود بلکه اتفاقا به دلیل ابزاری که آنها در دست داشتند و هیچ به کارشان نیامد، این پرسش بنبست و تنگنای آنها را بیشتر به رخ میکشد. آیا «اصلاحطلبان» چه ابزاری برای اصلاح رژیم در اختیار دارند؟! ولی نه، باید کمی به عقب باز گشت و ابتدا این پرسش را مطرح کرد که مگر آن سالهایی که «اصلاحطلبان» ابزار مهم و حیاتی مانند قوه مجریه و قوه مقننه و حمایت بخش مهمی از نیروهای اطلاعاتی و امنیتی و سپاه و بسیج و همچنین آرا و پشتیبانی میلیونی مردم را داشتند، توانستند چیزی را در رژیم «اصلاح» کنند؟! آیا با آن همه ابزار، احمدینژاد حاصل انقلاب مخالفان بود و یا از درون اصلاحات آنها در آمد؟ آیا امروز که «اصلاحطلبان» هیچ ابزاری در دست ندارند و نوبت قلع و قمع خود و یا بازگشت به قدرت را انتظار میکشند، با کدام ابزار میخواهند رژیم را «اصلاح» کنند؟! امروز شرایط طرفداران «اصلاح» و «انقلاب» تقریبا یکسان شده است! «اصلاحطلبان» آن زمان که در حکومت بودند، نتوانستند (و اصلاح تنها از حکومت بر میآید) چه برسد به حالا که حتی ابزار شهروندی نیز از آنها دریغ میشود. آیا این همه نشان نمیدهد که آنها اساساً مفهوم سیاسی «اصلاح» را نمیشناسند و آن را تنها در «عدم سرنگونی» تعریف میکنند؟ «سرنگون» شدن یک رژیم اما در دست هیچ کس نیست جز خودش!
اعتراضات مسالمتآمیز مردم پس از 22 خرداد کاملاً انقلابی بود. اما راهی که جمهوری اسلامی در پیش گرفته است، نه اصلاحات است و نه تحمیل انقلاب. در بهترین حالت، فروپاشی است البته به شرطی که پیش از آن، غرب را به اقدام نظامی علیه خود برنیانگیزد.
جنبشهای اجتماعی یعنی فرصت و امکان برای همه، از جمله حکومت. برای پیروزی و موفقیت این جنبشها هیچ گارانتی و تضمینی وجود ندارد. ایران امروز رویدادهایی را از سر میگذراند که در آنها تجربهای ندارد. قطعاً از نظر مضمون و هدف میتوان شباهتهایی با رویدادهای پیشین، از انقلاب مشروطه تا انقلاب مشروعه یافت، لیکن آنچه امروز در حال روی دادن است، تجربهای نو و بیهمتاست. برای حکومت، فروپاشی است. برای جامعه اما بسی فراتر از فروپاشی یک حکومت است: یک تعیین تکلیف نهایی است با خود، با تاریخ خود، با فرهنگ و سنت خود، و با امروز و با جهان. این یک تغییر تاریخی است، حالا شما اسمش را هر چه دلتان میخواهد بگذارید: اصلاح، انقلاب، گذار مسالمتآمیز، جنبش سبز و یا درخت گیلاس!
29 اکتبر 2009
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس ها می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد:
|
New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |