خامنه ای اخیرا در نشستی با هنرمندان عموما آموخته و دست پرورده
نظام، با شِکوه و سخن غافلگیر کنندهء یکی ازآن ها ،مجید مجیدی، که
یک عمر برای نظام تبلیغ و هنرنمائی کرده و گویا سازندهء فیلم
تبلیغات انتخاباتی میرحسین موسوی هم بوده است، مواجه می شود. او از
این همه نقار و دشمنی به وجود آمده در بین خانوادهء نظام بهت زده و
خشمگین است و بانک برمی دارد که «آقا، این وضعیت کنونی حال و روز
خوشی برایم باقی نگذاشته است»، و در پاسخ می شنود که «این منازعات
تازگی نداشته و نیکی و بدی و بهشت و جهنم همواره با هم هستند».
خامنه ای خشم و همچنین اعتراض او به پخش فیلم هایش از صدا و سیما
را به طبع لطیف و هنرمندانهء او نسبت می دهد! پس معلوم می شود که
او، در کسوت سیاستمداری کاملاً پاک تهی شده از طبع هنرمندانه خود،
اذعان داردکه این جنایات امر تازه ای نیست.
اعاده حیثیت ازانقلاب و
اجتناب ازتکرارتراژدی انقلاب بهمن
گردونهء خودی و غیرخودی سازی حکومت اسلامی پس از اعتراضات میلیونی چندماهه اخیر،
دور و سرعت حیرت انگیزی پیدا کرده و همچون فرود "گیوتین" عمل می کند. خودی ها و
خدمت گزاران و دولتمردان با خلوص نیت چندین دههء نظام به یکباره به جرگهء صفوف
دشمنان برانداز و برگذار کنندگان انقلاب مخملین علیه نظام پرتاب می شوند. یا همچون
محمد خاتمی، حرمت عمامه اش در تهاجم چماقداران چاقو بدست لگدمال می شود و یا هم چون
حجاریان ها به زندان افکنده شده و وادار می شوندکه به جرم خود، آلت دست دشمن بودن،
اعتراف نمایند. و بالاتر از همه، دانش و توان تئوریک خود را درنفی نظرات پیشین خود
و دفاع تئوریک از نظام بکارگیرند!
معلوم شد که افکندن آفتابه به گردن "اراذل واوباش" و انداختن آنها در یک هلفدونی
بنام کهریزک، همه و همه، جز پیش تمرینی برای امروز نبوده است. معلوم شد که خود
حکومت و سردمداران و گزمه گان مزدورش، براستی از رذل ترین اوباشانی بوده اند که بر
سرنوشت ما حکم می رانده اند. فی الواقع، لجن ها و روسوبات تاریخی مان در قالب بختکی
بنام ولایت فقیه حلول کرده و با عروج خود از اعماق، به سطح سلطه آشکار رسیده است.
بنابراین، رذالت و لومپنیسم را نیز باید به یک دوجین خصائص ضدانسانی این حکومت
عجین شده بامذهب و سرمایه افزود.
معلوم شد که حکومت دین می تواند خود به دین فروش ترین حکومت تبدیل شود. معلوم شد که
محصول نهائی آن عروج شارلاتانی است که کلام نهائی اش این است که نظام یعنی من و من
یعنی نظام! واین البته چیزی جز تحقق نهائی حکم تاریخی خمینی در مورد جایگاه و
اختیارات ولایت مطلقه و اولویت مصلحت حفظ نظام بر هر چیز دیگر، حتی تعطیل اصول دین،
نیست. و از طنز تاریخ آن که شارلاتان عروج کرده به نوک هرم قدرت، خود درآن روزها
بدلیل چون و چرا در ولایت مطلقه مورد شماتت خمینی قرار گرفت و البته، با کنار
گذاشتن چون و چراهای خود از باب تقلید و تعبد به مراد خویش، راه عروج پس از مرگ وی
را برای خود هموار ساخت.
آری، اصول فروشی و، هکذا، دین فروشی، از ذات و گوهر نظریهء ولایت فقیه بیرون می
تراود؛ وقتی که حفظ قدرت بر هر مساله دیگری ـ حتا بر تعطیل موقت اصول دین ـ تقدم
می یابد. مسألهء اصلی مصحلت ناظر بر حفظ نظام است ولو آن که برای آن به تجاوز و
شکنجه نیاز افتد.
و چنین بود که، در کمال ناباوری و بهت همگان، حربهء تجاوز برای حفظ نظام در کهریزک
به کار گرفته شد و حالا نیز رسوائی اش هم چون فرود آواری ارکانش را به لرزه افکنده
است. گرچه ناگفته نماندکه از همان فردای عروج به قدرت ـ در فردای انقلاب بهمن ـ
این نوع تجاوزها بهمراه خشونت های دیگر اعمال می شد، گیرم در پوشش و توجیهات دیگر و
در شرایط وجود مستیِ توهم توده ای به نظام. در فاجعهء کهریزک، تنها پرده ها بالا
رفت و امکان رؤیت رخسارِ واقعی و روش نشدهء حکومت اسلامی در مقیاس توده ای ممکن
گردید.
اگر ماکیاول امروز زنده بود، در نگارش "شهریار" قاعدتاً نظام ولایت فقیه را به
عنوان گویاترین نمونه می گرفت برای روشن کردن رذالت نهفته در منطق قدرت و اینکه
حاکم می تواند برای دست یابی و حفظ قدرت زیر پا نهادن هر ارزش اخلاقی و انسانی ـ
حتا اصولی که خود مدعی پای بندی به آن است ـ برگزيند.
ولی، علاوه بر آن، مسالهء کنونی جمهوری اسلامی آن است که این منطق نهفته در ذات
قدرت بطور اعم، و متبلور در تئوری و عمل ولایت مطلقه به طوراخص، به مرحله ای از
وخامت رسیده است که اکنون حتا دستهء چاقو از شر تیغش درامان نیست. اکنون این دولت
اسلامی و احمدی نژاد است که علیه مراجع تقلید به مراجع قضائی شکایت می برد.
خامنه ای اخیرا در نشستی با هنرمندان عموما آموخته و دست پرورده نظام، با شِکوه و
سخن غافلگیر کنندهء یکی ازآن ها ،مجید مجیدی، که یک عمر برای نظام تبلیغ و هنرنمائی
کرده و گویا سازندهء فیلم تبلیغات انتخاباتی میرحسین موسوی هم بوده است، مواجه می
شود. او از این همه نقار و دشمنی به وجود آمده در بین خانوادهء نظام بهت زده و
خشمگین است و بانک برمی دارد که «آقا، این وضعیت کنونی حال و روز خوشی برایم باقی
نگذاشته است»، و در پاسخ می شنود که «این منازعات تازگی نداشته و نیکی و بدی و بهشت
و جهنم همواره با هم هستند». خامنه ای خشم و همچنین اعتراض او به پخش فیلم هایش از
صدا و سیما را به طبع لطیف و هنرمندانهء او نسبت می دهد! پس معلوم می شود که او، در
کسوت سیاستمداری کاملاً پاک تهی شده از طبع هنرمندانه خود، اذعان داردکه این جنایات
امر تازه ای نیست. اکنون نوبت همان کسانی که بنام مصلحت نظام او را در این مقام
نشاندند و قدرت مطلقه را در کف دستش نهادند، اکنون نوبت خود این واگذار کنندگان
قدرت است که به عنوان مصلحت نظام باید قربانی حفظ نظام گردند.
و چنین است که بخش مهمی از زندانیان سیاسی را بنیان گذاران اولیهء سازمان اطلاعات
و امنیت رژیم، همچون حجاریان، و یا دولتمدارانی چون بهزاد نبوی و رمضان زاده و
نمایندگان سابق مجلس و یا تسخیرکنندگان سفارت آمریکا، مثل محسن میردامادی، تشکیل
میدهند و جملگی معتمدین خمینی، و همه هم بدون رعایت هیچ گونه اداب ورسوم مقرر
دادرسی نظام.
اشتهای ضد انقلاب تمامی ندارد و در حال تهدید و زمینه چینی برای بازداشت کسانی چون
کروبی و موسوی، و خانه نشین کردن رفسنجانی و خاتمی است. اکنون دامنه نارضایتی و
فشار به درون مراجع و مدرسین برجستهء حوزه و نیز به درون بیت و خانواده خمینی گسترش
پیداکرده و خط و نشان کشیدن باندهای حاکم، حرم امن آنها را نیر هدف گرفته است. چنان
که کیهان با اشاره به دیدار همسر احمد خمینی و نوه هایش با پسر بهشتی و یا خانواده
های زندانیان، نسبت به نفوذ دشمنان به بیت امام هشدارداده است!
اخیراً دستگیری نوه های آیت اله ها به مثابه گروگان برای ساکت کردن انتقادات و
ابراز نارضایتی به تاکتیک های رژیم اضافه شده است. منتظری در سخنان تازهء خود از
نقش خویش در تدوین و تصویب تئوری ولایت مطلقه فقیه ابرازشرمندگی کرده است! بله!
کی گفته که چاقو دسته خودش را نمی برد!؟
پس معلوم می شود که وقتی قدرت از بستراجتماعی خود ـ و در اصل از قدرت اجتماعی که
خود تولید کنندگان واقعی قدرت اند - جداشود و واگذار گردد، نظارت ناپذیر شده و دیر
یا زود همچون شمشیری آخته بر سر واگذار کنندگانش آویزان می شود. قدرت وقتی ضعيف می
شود ـ يعنی بصورت يک قدرت بیگانه از خود در می آيد–که ازتوده ها جدا شده و به قدرتی
بیرون از آنها تبدیل مگردد؛ و گرنه دیگر "نه قدرت" است و نه در حیطه فرمان هیچ کس و
ناکسی نیست. اینکه این واگذاری و تفویض چگونه صورت گیرد، (با طیب خاطر و از طریق
تشریفات و مراسم قانونی و پارلمان، و یا بزور و غیرقانونی) البته در جای خود مهم
است، ولی خدشه ای بر صحت اصل فوق وارد نمی کند و این تفاوت نسبت به آن امری ثانوی
محسوب می شود.
در دوره های بحران انقلابی، وقتی توده ها دست به اقدام مستقیم می زنند، دوگانگی و
تقابل بین قدرت جدا افتاده از مردم و منشأ واقعی قدرت بخوبی نمایان می شود. در دوره
های سرکوب و تمکین البته این دوگانگی و رابطه، مات و نامرئی ترمی گردد.
اکنون که ما با برآمد نوین و فرایند اقدام مستقیم مواجهیم، حالا که همه مشاهده می
کنند که قدرتِ ربوده شده، مصادره و بیگانه گشته را تنها بدست خود مردم می توان
دوباره بدست آورد و سر به فرمانش کرد، بار دیگرچگونگی شفافیت بخشیدن به رابطهء بین
جنبش و قدرت – اقتدار اجتماعی و توده ای - به مهمترین پرسمان جنبش تبدیل شده است.
واین که این بار نباید اجازه داد تراژدی انقلاب بهمن، مصادره قدرت و ربوده شدن آن
بار دیگر تکرار شود. نهادهای خود گردان و خود حکومتی در هر کوی و برزن و در هر حیطه
و فضائی که از چنگ دشمن بیرون کشیده می شود، باید در اختیارخود توده ها باشد و
بماند و تحت نظارت مستقیم خود آن ها.
مأموریت تاریخی!
اینکه حکومت اسلامی به چنان مرحله ای ازگندیدگی رسیده است که تنها با دفن اش می
توان از گند آن رها شد اکنون دیگر به آگاهی بزرگ اجتماعی تبدیل شده و طغیان توده
های میلیونی در حرکت های اعتراضی و بالندهء خود این وظیفهء تاریخی را هر بار با
شفافیت دم افزونی خاطر نشان می سازد. و این آن کارسترگی است که اکنون در مقابل همهء
به فغان آمدگان و جوش و خروشِ همه تشییع کنندگان و، قبل از هرکس، نسل جوان و
سوخته، گورکنان واقعی حکومت اسلامی، و همهء انسان های آزادیخواه در هر نقطهء جهان
قرار گرفته است. البته انجام این مأموریت تاریخی مستلزم دو چیزاست: نخست اعادهء
حیثیت از انقلاب (اقدام مستقیم توده ای برای برافکندن نظام حاکم)، و دوم اجتناب از
تکرار تراژدی انقلاب بهمن (مصادره قدرت ازچنگ توده
ها!)