|
||
|
||
دربارهء سکولاريسم | دربارهء ما | تماس | سال سوم ـ شماره 869 ـ جمعه 4 تير 1389 ـ 25 جون2010 | کوتاه و گويا | عکس و مکث آرشيو صفحه اول | فهرست کليهء مقالات | اين نشريه دوشنبه ها، چهارشنبه ها و جمعه ها به روز می شود | کتابخانه | عکس و کاريکاتورانتخابی |
||
مراسم پرده برداری از آخرين مد حجاب در فرقهء اماميه
شکوه ميرزادگی یک قدم بدوران قاجار مانده ايم!
|
از سه شنبه تا اين لحظه که مشغول نوشتن اين مقاله هستم، فضای مجازی اينترنت فارسی زبان پر شده از اعتراض به سخنان حجة الاسلام دکتر محسن کديور که، در گفتگوشان با خانم ستارهء درخشش در صدای آمريکا و بهنگام بيان نظرات «رهبران جنبش سبز»، در حاشيهء انتقاد از سياست های آمريکا و اسرائيل در خاورميانه، اعلام داشته اند که جوانان ايران در روزهای پس از اعلام نتايج انتخابات رياست جمهوری، در تظاهرات خيابانی خود شعار داده اند «هم غزه، هم لبنان، جانم فدای ايران». اگرچه اين «قلب واقعيت» مختصر موجب برافروخته شدن شعله های خشم بسياری از اهل اينترنت شده اما، بنظر من، سخنان اصلی آقای کديور در اين گفتگو بسيار بيشتر از اين «تقليب» در مسير مغالطه عمل کرده اند. و من اين هفته می خواهم در مورد آن «سخنان اصلی» نکاتی را توضيح دهم. >>>
گام بلند محسن کدیور به سمت جلو و سوالی که ستاره درخشش نپرسیدسخنان آقای محسن کدیور در برنامه اول تیر ماه 1389 تفسیر خبر صدای آمریکا انتقادهای شدیدی در سایت خودنویس بر انگیخته است. این انتقادات صرفا متوجه بخشی از سخنان او بوده که، به نظر من، در مقایسه با نیمه نخست سخنان ایشان بی اهمیت است.>>>
ويدئوی کامل گفتگوی خانم درخشش از تلويزيون صدای آمريکا با حجت الاسلام دکتر محسن کديور>>>
ويدئوئی از تظاهرات جوانان تهران در مورد غزه و لبنان>>>
توضيح محسن کدیور در مورد اين مصاحبه اگر میخواهیم بگوییم آقای رئیسجمهور تقلبی! شما قبل از اینکه رئیس جمهور فلسطین اشغالی یا لبنان باشید، رئیس جمهورِ اسلامی ایران هستید، لطفاً بهجای ده بار اسم فلسطین و لبنان را بردن یک بار هم اسم ایران را بیاورید، این حرف حسابی ست. اما اگر بگوییم هیچ لازم نیست دربارهء لبنان بگویی، هیچ چیز لازم نیست دربارهء غزه بگویی، فقط ایران، خوب میتوان همین سخن را بهگونهای بیان کرد که حساسیت برانگیز نباشد، میتوان گفت «هم غزه، هم لبنان، جانم فدای ایران». اما چرا بگوییم چیزی را که نفی اخلاق اسلامی، نفی عرق ملیمان باشد؟ اجازه بدهید بگویم برخی تندرویهای کودکانه در کشور ما در حال اتفاق افتادن است. >>>
معمولا ً واکنش اولیهء ما نسبت به این گروه ها و اختلافات شان، کاملا ً منفی است. جدایی، کشمکش و دشمنی را معلول این چند گانگی و اختلافات میدانیم. پافشاری گروهها را بر سر خواسته هایشان عاملی مخرب تلقی می کنیم. پس در صدد حل این اختلافات بر می آییم تا جدایی ها را از بین ببریم. حتی خواهان نابودی بعضی از این گروه ها میشویم. خود را قانع میکنیم که اگراین اختلافات نبود، اگرچند دستگی و حب و بغض، اینگونه گریبان گیر ما نبود، آنوقت با اتحاد و یکپارچگی به چه موفقیت هایی نائل می شدیم. اما این طرز فکر به کلی نقش مفید و سازندهء این چند دستگی ها را نادیده میگیرد.>>>
من ندا را “سمبل غالب” میدانم از آن رو که در تمام یک سال گذشته، نام او بیش از نام همه شهدای جنبش اعتراضی پس از انتخابات تکرار شد، تصویرهایش بیش از هریک از آنها بر دستها در تظاهراتهای ایران و خارج از ایران دیده شد و … اما در این نوشتار کوتاه برآنم نشان دهم چگونه همین سمبل غالب، درست در همین روند یک ساله، و به طور هم زمان، تبدیل به سمبل مقلوب شد. میخواهم با تکیه بر واقعیات زندگی ندا که به یمن مصاحبه مادر او در سالروز تولدش و مستند “برای ندا”، حالا در دسترس همه است نشان دهم که چگونه واقعیت آنچه ندا بود، قلب میشود تا در خدمت یک تفسیر و یک تحلیل و یک نگرش سیاسی واحد، از جمعیت عظیمی که جنبش سبز را شکل دادند و به خصوص اکثریت زنانی که در صف جلو مبارزات مردمی حضور داشتند، قرار گیرد...>>>
یک منشور زمانی می تواند منشور یک جنبش و منشور مشترک تلقی شود که بر اشتراکات و فصل مشترک اجزای اصلی آن استوار باشد و نه بر نگاه و نگرش یک جریان و یک بخش خاص. نه متکی بر حداقل ها، بلکه بر میانگین و معدل و بردار برآیند. درست این بود که آقای موسوی به موضوع تبیین هویت جنبش سبز و تبیین اهداف ساختاری آن که اساس تفاوت نظر و اختلاف را در جنبش تشکیل می دهد، نمی پرداخت و تنها به ذکر و تشریح مباحثی چون "راهکارهای بنیادین" و "ارزش های جنیش سبز" که بخش بزرگی از بیانیه کنونی را نیز تشکیل می دهد، اکتفا می کرد. اکنون بیانبه مزبور نه در جایگاه "منشوری برای جنبش سبز" بلکه در مقام منشوری برای بخشی از جنبش سبز قرار گرفته است.>>>
منشور موسوی چپهای «اصلاحطلب» را که به ویژه در خارج از کشور بار تُف و لعنت حفظ و نگهداری چهارچوب نظام جمهوری اسلامی را بر دوش میکشند، به سرعت پشت سر مینهد. برای این عده و امثالهم این منشور بسی زیاد است. اما از نظر کسانی که گمان میکنند میرحسین موسوی و کروبی باید در برابر نظامی بایستند که برای حفظ آن به صحنه آمدهاند، این منشور بسیار کم است. منشور موسوی اما با تکیه بر مفاهیم اسلامی، با بسیاری از ادعاهای خود این منشور در زمینه حقوق بشر و عدم تبعیض تناقض دارد. حضور دین در یک منشور و یا حرکت سیاسی، چیزی جز «استفاده ابزاری» از آن نیست. همین اپوزیسیون اگر در جایگاه حکومت قرار گرفت، با این دین چه میکند؟!>>>
توضيحات ويدئوئی اخير داريوش شکوف دربارهء فيلم های اخيرش>>> پيوند به نسخهء کامل فيلم «ايران، زندان» از داريوش شکوف>>>
حملهء وحشيانهء نظاميان اسراييل به کاروان کشتیهای صلح دوستانی که از سر انسانيت به همدلی و ياری مردم محروم و ستمديده فلسطين میرفتند از سوی بيشتر جهانيان محکوم شده است اما پارهای از ايرانيان در اثر آن که حکومتشان فرصتطلبانه حمايت از فلسطينيان را بهانهای برای مشروعيت بخشيدن به بیداد های خود قرار داده است در حمايت از مردم فلسطين چنان جانب احتياط را دارند که حتی در محکوم کردن اين جنايت آشکار هم بر آن هستند که فلسطين همراه و همسنگ با اسراييل بايد محکوم شود... خشم مردم ما از حکومت خودمان عينکی شده بر ديدگان در نگاه به مساله فلسطين و اسراييل.>>>
چگونه است که جمهوری اسلامی کوچکترین انتقاد سازمان های حقوق بشر و کشورهای جهان و تشکلات حمایت از حقوق انسانی را، فوراً دخالت در امور داخلی خود تلقی می کند، ولی به خویش اجازه می دهد سازمان های ترور را مسلح کند که بروند و اسرائیلی بکشند و این مردم را از حق اساسی خود که همانا برخورداری از امنیت است، محروم سازند؟ چگونه است برای یک گروه از انسان های روی کره زمین (و در واقع برای حماس) دل می سوزانند، و هم زمان فریاد مرگ بر اسرائیل سر می دهند و نابودی این کشور را طلب می کنند؟ می آیند و حزب الله لبنان و حماس را از دندان تا پنجه پا مجهز می کنند تا بروند اسرائیلی بکشند، و تازه ادعا دارند که بشردوست هستند و می خواهند به گرسنگان و رنج دیدگان غزه یاری برسانند.>>>
نگاه خواهر به پنکه بود که از بيرون صدای مرگ بر صانعی شنيد. ... آقا ديد از بيرون صدای مرگ بر صانعی مياد... خدای من. چی ميشنوم؟ زد توی سر خودش... (خواهر خودتو بزن. بغل دستي تو نزن)... صانعی؟ کدام صانعی؟ آيتالله صانعی؟ آيتالله العظمی صانعی. استغفرالله ربی و اتوب عليه. همون عزيزی که دادستان کل انقلاب بود؟ همون عزيزی که گفت اسم اوين بايد لرزه بر اندام مخالفان بندازه؟ آقا. يک طفل دوماهه اونجا بود زار ميزد. آقا خون گريه ميکرد. فهميده بود. فهميده بود که به دفتر آيتالله صانعی حمله شده. تخريب شده.>>>
ادبيات جمع حاميان دولت در برابر مجلس شورای اسلامی
نامهء واصله از طريق سايت «بهنويس» فرمایشات مقام معظم رهبری در سالروز ارتحال امام امت(ره)،مرا به فکر واداشت. متن فر مایشات ایشان را چند بار خواندم و هر بار که خواندم، بیشتر از قبل به فکر فرو رفتم و از هر جهت به تشویش دچار شدم. ایشان سران فتنه را به طلحه و زبیر تشبیه فرمودند.آنچه در این تشبیه مرا به فکر وامیدارد،این است که نکند فرمایشات ایشان در رابطه با سران فتنه،تاریخأ مصداق پیدا کند.نکند آقایان موسوی و کروبی،مصداق واقعی طلحه وزبیر در زمان ما باشند. مسئله این است که خدای نکرده علی زمان ما، دچار ابن ملجم شود و بدنبال آن مسئله مسمومیت امام حسن مجتبی(ع) و قتل عام اهل بیت عصمت و طهارت در کربلا را بدنبال داشته باشد.مقام معظم رهبری که بفکر خودشان نیستند.ماشا لله زهره شیر دارند.مسئله سر نوشت مسلمانان جهان است. اهمیت فر مایشات ایشان در یک اشاره تاریخی است.با تاریخ نمیشود شوخی کرد.تاریخ بی شرم و حیاست.هر نوع اشاره تاریخی میتواند آمد و نیامد داشته باشد.اصلأ نیامد ندارد،فقط آمد دارد. یک روز امام خمینی بودند(رحمت لله علیه)و همه در ظل مقام رهبری ایشان و متحد با هم. ایشان رحلت فرمودند. الحمد لله قضایای صدر اسلام (در بعد از رحلت حضرت رسول ص) پیش نیامد و رهبری از ذریه رسول اکرم (ص) زمام امور را بدست گرفت. اما از بخت بد مسلمانان جهان، بعد از بیست سال، اختلافات شروع شد (از اینجا به بعد شد مشابه قضایای صدر اسلام)، هم در بین دوستان حضرت امام(ره) و هم مخالف خوانی افرادی از بیت ایشان. و حالا،عناد پایان ناپذیر دو تن از دوستان امام(ره) - آقایان موسوی و کروبی، یعنی طلحه و زبیر زمان ما و اذناب آنها که حزب مشارکت اسلامی و مجاهدین انقلاب و بخشی از جامه روحانیت باشند - با رهبر فعلی مسلمانان جهان. مگر در تاریخ کم اتفاق افتاده است؟! آمد و خدای ناکرده در این میان ابن ملجمی هم پیدا شد.خدا نیاورد آنروز را.آمد و این شخص در هر لباس و به هر اسمی به بیت مقام معظم رهبری نزدیک شد.اصلأ زبانم لال در یک نماز جمعهای که مقام رهبری امامت آنرا دارند،به ایشان نزدیک شود.دیگر نمیتوانم(بهتر بگویم،نمی خواهم)دنباله آنرا حدس بزنم.لعنت حق بر این تاریخ باد.آخر اسم شریف مقام رهبری،علی است. از آب بد تر اینکه فرض کنیم با شهادت مقام رهبری (از ذات مقدس ایشان که چیزی کم نمیشود)، فرزند بزرگ ایشان به مقام رهبری مسلمانان جهان نائل آیند: اسم شریف ایشان هم مجتبی است (لقب امام دوّم شیعیان) و داستان را ادامه بدهید تا سومین رهبری بعد از حضرت امام(ره). گو اینکه به عنوان مسلمان باید هر اتفاقی را از عنایات ربّانی و افاضات حقّانی برای آزمایش مسلمانان بدانیم و به عنوان موحد راستین و مومن اهل دین،باید ابراهیم وار تسلیم اراده خداوند باشیم.با اینهمه هضم وقایعی که خدای ناکرده ممکن است پیش بیاید، اصلأ ساده نیست. تصور بفرمایید که این پیش آمد ها، یزیدی هم داشته باشد. زبانم لال، زبانم لال، نستجیروبالله، واقعهء عاشورایی تجدید شود و رهبر و عدهای از اهل بیت و همهء یاران ایشان، شربت شهادت بنوشند و آنهایی هم که زنده مانده اند در نهایت عسرت به اسارت در آیند. آنوقت من شیعهء اهل بیت چه خاکی به سر کنم؟ خـود جـامـه در خــم رنـگـیـن بـه نـیل کرد چون این خبر به عیسی روح الا مین رسید |
پيوند به نسخهء رايگان اينترنتی>>>>
=========== ============= کميته بين المللی نجات پاسارگاد =========== =========== برای آزادی، دموکراسی، جمهوری و لائيسيته =========== =========== =========== ============= ========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== ============= =========== ============= ============= ============= ============ =========== =========== ========== ============= ============= =========== =========== =========== ============ =========== =========== =========== =========== =========== =========== =========== مخالفان خود را بشناسيم دولت نهم روند بسيار خطرناک غربزدگی و گرايش های سکولاريستی را که متأسفانه در حال نفوذ در بدنه مديريتی کشور بود، سد کرده است.
سکولارها در ایران جایگاهی ندارند! حضور پر شور ملت ایران در بيست و دوم بهمن عامل شکست کامل سکولارها در کشور است.
اسلام با فرهنگ لائيك و بى دينى مخالف است. دشمنان با استفاده از ترويج فرهنگ لائيك درصدند تا زنان را از خط عفاف و حجاب و كرامت منحرف كرده و سنت هاى اصيل اسلامى را از بين ببرند.
آيتالله مکارم شيرازی نقش تلويزيون در ايجاد تحولات سياسي، اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي بسيار مهم است. هر چند که در ساليان اخير برنامههاي ديني و مذهبي در تلويزيون گسترش يافته ولي کساني در آنجا لانه کردهاند تلويزيون را به سوي سکولاريسم سوق مي دهند».
بقيه از ستون مقابل
نمی گویم امیر فرشاد ابراهیمی در زندگی خطایی نکرده، یا کرده. به عنوان یک دموکرات باید قضاوت در این زمینه را به اهل فن واگذار کنیم که ابزار کافی برای بررسی های گسترده دارند. آنچه من به عنوان کسی که سال هاست زیر یک سقف با او بسر می برده ام می توانم بگویم این است: امیر فرشاد ابراهیمی هر عیب و ایرادی که به عنوان انسان، مرد و همسر می تواند داشته باشد، اهل خشونت نیست و یکی از مهربانترین و ملایم خو ترین انسان هایی است که تا بحال در زندگی دیده ام. زندگی همیشه زیر و بالا دارد و همیشه شرایط خاصی پیش می آید که انسان بتواند شریک زندگی خود را محک بزند. برخی مسائل که به حیطه های خصوصی زندگی باز می گردد جای طرح همگانی ندارد و آدم باید برای زندگی خصوصی و خانوادگی افراد حرمتی قائل بشود. بنا بر این هیچ توضیحی در این زمینه نمی دهم.>>>
اين روزها در حالي كه ذهن مردم ايران درگير « توپ » هاي گوناگون است – نمي گويم « سرشان گرم است » كه باز رگ هاي گردن برخي بيرون نزند – و چشم هايشان رد اين توپ ها را مي گيرد كه ببيند سرانجام كدام دروازه فرو خواهد ريخت - از توپ هاي جام جهاني فوتبال گرفته تا توپ هايي كه مير حسين و شيخ مهدي به زمين مي فرستند و شوت هايي كه خامنه اي و محمودك مي زنند و غيره - در كشور همسايه مان تركيه ولي خبرهاي مهمتري تيتر نخست روزنامه ها و رسانه ها شده است. در روز آدينه بيست و هشتم خرداد، آنچه كه زينت بخش صفحه نخست اين روزنامه ها شده و نظر رسانه هاي ديداري و شنيداري را هم به خود جلب كرده، چنين بوده است: « شصت و چهار تن شمش طلا چه شد؟>>>
|
© 2010 ـ New Secularism - Admin@newsecularism.com - Fax: 509-352-9630 |