|
جمعه 13 اسفند 1389 ـ 4 مارچ 2011 |
فرح آریا
ایرانیان در سراسر جهان در تظاهرات 25 بهمن شرکت کردند و نشان دادند که هرگز هموطنان خود را در ایران تنها نخواهند گذاشت. «ما» اتفاقات ناگواری را که در همهء سال های مهاجرت (يا بگوئيم «آوارگی») بر ما رفته است دست کم و آسان نگرفته بوديم. پیش تر، چشم انداز روشنی از آینده نداشتیم اما با راهپیمایی و تظاهرات یک سال اخیر شور و شوق دیگری پیدا کرده ایم؛ بویژه که در راهپیمایی 25 بهمن، همهء ایرانیان یک گروه واحد شده بودند و همه آزادی ایران و انحلال حکومت اسلامی را می خواستند. دموکراسی، روز 25 بهمن ماه، چهره ای شاد و زیبا داشت، بدون یک سو نگری، و همه «ما» بودند ـ همان چیزی که رژیم جمهوری اسلامی تحمل اش را ندارد. اين «ما» بود که فرياد می زد و در صدايش پژواک «خواست اصلی» همهء قشرهای متفاوت جامعه، با طرز تفکرها و ایدئولوژی های متفاوت، به گوش می رسيد که تنها از طلب حکومتی بی تبعیض حکايت می کرد. گویا در وجود همه یک روح واحد دمیده شده بود. آنها با یادآوری بیداد ستمگران بر هموطنان شان دست از فردیت و مطلق گرائی کشیده بودند و بخاطر دلیری و شهامت آنها فریادشان رساتر شده بود. پس آرزو کنیم که اين حلقهء مهربانی هرگز شکسته نشود.
در واقع، آن دسته از ایرانیان برون مرز که در اوج سرمای زمستان از یک کشور به کشور دیگر می روند تا نارضایتی شان از حکومت سلطه و غاصب را به سازمان ملل و حقوق بشر گوشزد کنند، و آن گروه از ایرانیانی که در سرمای 30 درجه زير صفر جمع می شوند تا اعلام کنند که «حکومت اسلامی را نمی خواهیم» و «حکومت اسلامی منحل باید گردد»، بدون شک متوجه شده اند که تا امروز نفاق و پراکندگی در میان شان حاصلی نداشته جز اینکه به حکومت اسلامی ایران فرصت دهد که بی درد سر به جنايات خود ادامه دهد.
نکته اینجاست که بدانیم مبارزه تمام نشده و وظیفهء ما به پايان نرسیده است. اخباری که هر روز می شنویم نشان می دهد مردمی که برخاسته اند تا رسیدن به یک حکومت سکولار از پای نخواهند نشست. 25 بهمن گذشت و با آغاز اسفند ماه مردم با نیرویی تازه در رویاروئی با رژیمی که نمی خواهندش در گوشه و کنار ایران راهپیمائی را آغاز کردند. فریاد مردم خاموش نخواهد شد، حرکت مردم متوقف نمی شود تا آن زمان که این حکومت استبداد اسلامی در تاریخ ایران را منحل کند.
تا چندی پیش فعالیت های اشخاص بايد زیر سایهء حزب یا سازمانی می بود تا بدرخشد؛ و پرچم هر گروهی پررنگ تر، و صدایش بلندتر، در اول صف جای داشت؛ و این اشخاص، هر يک به نوعی، راه ایران را از میان حزب و گروه خودشان روشن و هموار می دیدند. اما دیدیم که هيچ کدام نتوانستند کاری کارستان کنند.
آنگاه فکری فراگير ظهور کرد: آیا وقت آن نرسیده کمی شد تصور کرد که اگر این تکه زنجیرهای گسسته به هم بپیوندند هیچ نیروئی قادر به پاره کردن یکپارچگی شان نخواهد بود. پس، دانستيم که در این زمان همهء احزاب و گروه ها باید با هم در آزادی ایران متفق شوند؛ آن هم بدون تعصب، چرا که تعصب ما را از تصمیم گیری عاجز می کند. دانستيم که تا همه با یک وحدت مشترک، برای آزادی ایران و برقراری حکومتی بدون تبعیض، همگام نشویم نمی توانیم به دموکراسی برسیم.
هر فکر، هر چه می خواهد باشد ـ راست، چپ، سلطنت طلب، لائیک، رادیکال سوسیالیست، جمهوریخواه ـ ابتدا باید اشکال اصلی کار را برطرف کند: خودنگری و یک سویه انديشی در این برهه از تاریخ گرهی را نمی گشاید. خودمان را پیدا کنیم، خود فرهنگی، خودفکری، خود تاریخی و سپس، با تفکری نوین و آزاد، ایران از طلسم و افسون اسلامی و انحطاط، برهانيم.
اگر برخوردها به حداقل برسد و دعواها و دعوی های ایدئولوژیک به نفی ایفای وظیفهء اجتماعی و همکاری و تعاون ملی (که برای هر انسان وظیفه شناسی از مهمترین امور است) کشیده نشود، هیچ استعدادی دچار محظور و بلاتکلیفی نخواهد شد و در هر شرایطی در میدان عمل به وظیفه (نه تحمیل رای و عقیده) ی خویش خواهد پرداخت. مگر انسان بدون ایدئولوژی، که آفرینندهء هرگونه عشق و هدفمندی است، می تواند خاموش بنشیند؟ و این البته مشروط است: «جایگاه اش را بشناسد و از یک انسان کارآمد به موجودی عاصی و مزاحم و قدرت طلب تبدیل نشود».
به عملکرد روشنفکران اروپائی توجه کنید که در هیچ مرحله ای از تحولات و فعالیت های اجتماعی خود به این شکل که ما از شخصیت خود تهی شده ایم دور نشده است. با ارج نهادن به کار جمعی و تشکیلاتی درست، با باور واقعی به حقوق اجتماع و به شخصیت و شعور خویش، همیشه و همواره به وظیفهء خود بپردازیم. در اين راستا، هیچ اشکالی ندارد که برای انجام یک کار گروهی و شرکت جمعی از دیگر انسان ها بیاموزیم و، دوشادوش اين آموختن، شخصیت و شعور خود را نيز به کار گیریم.
با چنین حرکتی، و برای کسی با این درک، ديگر کار گروهی آلودهء ایدئولوژی نخواهد شد و اصابت فرد از ميان نخواهد رفت. به این ترتیب، هر انسان ایرانی، با هر مسلک و مرام و اندیشه، می تواند در آفرينش ایرانی آزاد، سکولار و بدون تبعیض همراه و همگام شود و تافتهء جدا بافته نباشد و از قافله به دور نیفتد.
این «تغییر ذهنی»، اگر معنای آن را باور داشته باشیم، سخت نیست. بنظر می رسد که همهء احزاب و گروه های صادق آزمايش های خود را کرده و به اين نتیجه رسیده اند که تنها از طريق متحد شدن با ديگر گروه ها ـ يعنی کاری که که توانائی ما را بیشتر می کند ـ همچون سربازانی خواهیم بود که پشت به پشت هم دیوارهای استبداد را فرو می ریزیم. فراموش نکنیم اکنون زمان آن رسیده که انسان ایرانی آگاه در یک فکر مشترک (دموکراسی) بتواند خاک ایران را آزاد سازد. یک حکومت سکولار بی تبعیض، که انتخاب ملت رنجدیده و ستم کشیده ماست، ریشه های آزادی را آبیاری خواهد کرد.
این فکر نو چنان باید وارد بافت فکری و فرهنگی ما شود که بتوانیم توان تاریخی و فکری جامعهء نوینی را که خواهیم ساخت چنان بالا بریم که مردم دچار سرگیجه نشوند.
اکنون وقت آن رسيده که، با قدرت و توان، اين فکر نو را در ذهن خویش جا بیندازیم که ما تنها یک حزب، یک گروه، یک کانون نیستیم؛ او، تو، من، (ما) هستیم؛ ایرانیانی هستیم که با حفظ مسلک خود برای آزادی ایران هم پیمان می شویم.
اکنون به نظر می رسد که افق از هميشه روشن تر است. جامعهء نوینی که می رود تا با همت و اتحاد و مشارکت همهء سازمان ها و تشکلات و احزاب آفريده شود، بینش های جدید و توانائی های فردی هر شخص را لازم دارد. این جامعه نيازمند فکر نو است. افکار گذشته کمکی به رهایی ایران نکرده اند. و دسته بندی و پراکندگی و یک سونگری، اندیشه های کهنه ای هستند که استفاده از آنها تکرار شکست و نابسامانی است.
کار، کار بزرگی است؛ کاری ست فرا حزبی و ايدئولوژيک؛ و هر کس که به آزادی ایران می اندیشد باید با خود بگوید «این تو هستی و توانائی هایت، با حداقل هایی که در دسترس توست. و تو می توانی آزاده باشی، ایثارگر باشی، مفید باشی؛ یک منجی باشی بدون "من نگری". پس به خدمت هم وطن ات کمر همت بند و با ديگر ایرانیان، با هر مرام و مسلک متفاوت، آشتی کن و برای رسيدن به یک حکومت سکولار بی تبعیض، که نتيجه اش دموکراسی است، با آنها همراه شو».
در حال حاضر ما جوانان از جان گذشته ایران را داریم که گروه گروه به خیابان ها می آیند و احتیاج به پشتوانه ی «ما» برون مرزی ها دارند. آنجا در یک طرف ستیز و انکار و کشتن است و در سوی دیگر جامعهء عظیم ملت، که اگر حمایت نشود، با از دست دادن خیل خیل جوانان اش، از درون تهی خواهد شد و حکومت اسلامی نيز همین را می خواهد. آنها در 25 بهمن و اول اسفند آمدند و، و روزهای آینده نيز خواهند آمد، تا قرارگاهی برای افراشتن آزادی بیایند؛ تا همهء این رفتن ها و برنگشتن ها و کشتارها، حاصلی داشته باشد.
باری، از «من ِ مطلق گرا» جدا شدن سرچشمهء معنویتی است که همهء شادی های درونی بی تظاهر در آن معنا می يابند و، آنگاه، دریافت صدای «ما» از سوی مردم ایران دستمایه هایی در تلاش های گسترده تری خواهد بود که الگویی معتبر برای یک روند تاریخی را بدست خواهند داد.
بيائيد باور کنيم که ضامن اصلی و کامل کنندهء روند استقرار آزادی و حکومت سکولار بی تبعیض در ایران، منظم کردن و يکپارچه ساختن همين تلاش های پراکندهء ما است.
محل اظهار نظر شما: شما با اين آدرس می توانيد با ما تماس گرفته و اظهار نظرها و مطالب خود را ارسال داريد: |