|
بازگشت به خانه پيوند به نظر خوانندگان آرشيو مقالات آرشيو صفحات اول جستجو |
دوشنبه 23 ارديبهشت ماه 1392 ـ 13 ماه مه 2013 |
ده سال گذشت
مريم سطوت
ده سال پيش با انتشار بيانيه ای که توسط هزار تن از شخصيت ها و فعالين سياسی اجتماعی انتشار يافت اتحاد جمهوريخواهان تاسيس شد. 11 و 12 ماه مای میرويم تا مراسم ده سالگی اين اتحاد را در برلين برگزار کنيم. جای برخی از دوستانی که در همايش اول در کنار ما بودند خاليست.
ده سال پيش من خوشحالیام را از تشکيل اين اتحاد در مطلبی با نام "رؤيای ديرين" با طرح اين سوال بيان کردم که: "آيا واقعا حرکت در جهت تحقق رؤيای چند ده سالهء ما آغاز گرديده و امکان همزبانی و کار مشترک سياسی مجموعه آنانی که به تجدد، دمکراسی نو انديشی اعتقاد دارند فراهم گرديده؟"
تشکيل اتحاد جمهوری خواهان به معنای شکسته شدن سدی بود که مانع از کار مشترک سياسی فعالين دمکراسی خواه می شد؛ سدی که نتيجه شکستها و ناکامیهای دوران انقلاب، رانده شدن به خارج از کشور و غلبهء روحيهء ياس و سرخوردگی (حتی گاه در پوشش شعارهای تعرضی و تند)، بی اعتمادی به ديگران، جستجو برای پيدا کردن مقصر ناکامی ها و پی آمد های اين شکست در ميان ديگران بود.
در طی بيست سالی که از مهاجرت فعالين سياسی به خارج از کشور میگذشت، جريانهای سياسی بندرت موفق شده بودند همگرايی و اتحادهايی جدی و تاثير گذاری شکل بدهند. «شواری ملی مقاومت» که زمانی بزرگترين و فراگيرترين تشکل سياسی در خارج از کشور بود، حاصل شرايط اوج مبارزه در اوايل دههء شصت بود و، با افول مبارزه در سالهای ميانهء دههء شصت، خيلی زود به سمت انطباق با سازمان مجاهدين تحليل رفت. فعاليت شخصيت هايی مانند شاپور بختيار و عبدالرحمن قاسملو نيز در اين راستا دستاوردهای محدود و مقطعی باقی گذاشت. متأسفانه شکل گيری جريانی گسترده، سراسری و موفق چون کنفدراسيون به دوران ديگری تعلق داشت و ديگر تکرار نشد.
پس از اين ها و در اواسط دههء هفتاد بود که نزديکی و همکاری برخی نيروها و شخصيت های سياسی بالاخره ثمر داد. منشوری منتشر گرديده و حرکتی اعلام شد که از حمايت طيفی وسيع از نيروهای سياسی برخوردار بود. فعالان و شخصيت های سياسی از مليون، دمکرات های مذهبی و فعالين چپ با سوابق توده ای تا فدايی اکثريتی، اقليتی تا حزب رنجبران، پيکار و راه کارگر و فعالان و چهره های با سابقه و فعال زنان عزم خود را برای آغاز کاری مشترک بر اساس آن منشور اعلام کردند؛ منشوری که موجوديت اتحاد جمهوری خواهان را اعلام می کرد، مبارزه برای تحقق مردم سالاری بر اساس نظام جمهوری پارلمانی، جدايی دين از حکومت، مقابله با هر نوع تبعيض و مبارزه سياسی مسالمتآميز را پايه های فعاليت خود اعلام کرده بود.
من نوشتم: "آنچه در اين سند نوين بود نه موارد برنامه ای اعلام شده بلکه ارزشهايی بود که اين جمع در چند جمله بعنوان پايه های فکری خود معرفی نموده است؛ جريانی که خود را با اعتقاد به حکومت قانون معرفی میکند و قانون را با مجموعهء اصول متکی به رای مردم توضيح میدهد."
اتحاد در ده سال گذشته
در طی ده سال گذشته اتحاد جمهوريخواهان فراز و نشيب های بسيار را پشت سر گذاشت. تعدادی از کسانی که در پايه گذاری آن نقش داشتند امروز راه ديگری را برگزيدهاند و کسانی به اين اتحاد پيوستهاند که ده سال پيش در اين حرکت مشارکت نداشتند. امروز اتحاد جمهوريخواهان در پيشبرد اين منشور چهرهء سياسی برای خود ترسيم کرده است؛ چهره ای که مبنای آن همان اصول اوليهء پايه گذاری اين اتحاد است؛ نيرويی که عليه جنگ و حمله نظامی به ايران است، از استقلال و حل مشکلات کشور با اتکا به نيروی مردم و رای آزادانه آنان دفاع مي کند، از اصلاحاتی که بتواند در زندگی مردم و يا باز شدن فضای سياسی موثر باشد دفاع میکند، عليه افراط گرايی حاکم در منطقه موضع دارد و تقويت نيروهای غيرافراطی در منطقه را به سود ايران میداند؛ عليه تبعيض است و برای رفع همهء اشکال تبعيض حاکم بر کشور ما میکوشد.
انتخابات رياست جمهوری در سال 88 نه تنها در ايران بلکه در خارج از کشور نيز فضای سياسی را تغيير داد. اتحاد جمهوريخواهان اعلام کرد که خود را جزيی از جنبش سبز میداند. مناسبات با نيروهای جديدی ممکن شد. همکاری و همگرايی با روشنفکران مذهبی، ملی ـ مذهبی، و تحکيم وحدتی ها به مرحلهء جديدی پا گذاشت. متحدين نزديک اتحاد جمهوريخواهان به جريانهای جمهوريخواهی که پس از انقلاب از کشور مهاجرت کرده بودند محدود نماند. مناسبات با جوانانی که در اين دوره به خارج از کشور آمده بودند در دستور کار قرار گرفت و گامهای موثری در اين راستا برداشته شد. برای جوانان اين رابطه و تجربياتی که اتحاد داشت کشش چندانی در تداوم مناسبات بوجود آورد. اولين بار بود که دو نسل در کنار هم به بحث و همکاری سياسی می پرداختند . حضور جوانان در دو همايش آخر اتحاد نشانه رابطه ای در حال شکل گيری است.
ده سال پيش، در همان مطلب، من نگرانیام را از مشکلات کار در اين سوال خلاصه کردم که: "آيا عمراين هم زبانی چند صباحی بيش تر نخواهد پاييد و پس از آن هر يک از امضا کنندگان راهی جداگانه را پیخواهند گرفت و هر يک ديگری را مسئول ناکامیها خواهد شمرد؟"
اتحاد نپاشيد و تداوم يافت. حتی جدايی تعدادی از بنيانگزاران آن به توقف فعاليت متشکل نيروها در اين اتحاد نيانجاميد. اما امضای منشور و همايش اول تنها آغاز کاری سخت بود؛ شروع رابطهای ناروشن با سوالاتی که بخشی از آن ها تا امروز هم اتحاد را همراهی میکنند:
"با کدام مکانيسم ها میتوانند گرايشهای سياسی نظری متفاوت سياست ورزی کنند و خود را در حرکت اتحاد سهيم نمايند؟ آيا کسانی که سياست ورزی را به شيوههايی متفاوت آموختهاند میتوانند در يک تشکل و در کنار هم فعاليت کنند؟ تداوم رابطهء نيروهايی با تفکرات متفاوت و با پيشينههای فرهنگی گوناگون تا چه حد و با کدام شيوه ها ممکن است؟ اتحاد حزب است يا جبهه؟ يا شکل تازهاي است که تا امروز وجود نداشته است؛ نوعی از رابطه نيروها که متعلق به شرايط مشخصی است؟
نقطهء ضعف
به نظر من، وجود گرايش های متفاوت در درون «اجا» نه نقطهء ضعف که نقطهء قدرت اين اتحاد بوده و هست. در طی ده سال اخير، اتحاد موفق گرديده سيمای سياسی مشخصی از خود ارائه دهد؛ هر چند اين يا آن گرايش آن را به تمامی سيمای مورد تاييد خود ندانند. اما اتحاد هنوز هم قادر نگرديده با دستيابی به يک متد روشن به سوال "چگونگی تصميم گيری" پاسخی روشن بدهد. اين بحث همچنان در درون «اجا» و پس از هر اتفاق پيچيده يا موضع گيری حاد دوباره زنده میشود.
اما مهمتری ناکامی درونی اتحاد در اين ده سال آن بود و هست که قادر نشد بطور کامل از "نظر من" به "نظر ما" برسد. هرچند همهء پرنسيب زندگی مشترک نظرات گوناگون در اتحاد را پذيرفته اند اما هم چنان اگر نظر "من" پذيرفته نشود دلخوری و نارضايتی بوجود می آيد. مگر نه اينست که برای "ما شدن" بايد از بخشی از "من" صرف نظر کرد؟ مگر نه اين است که پذيرفته ايم در "ما" ظرفيتی هست که در "من" نيست؟
آنچه ده سال پيش اتفاق افتاد همان ابراز علاقهء اوليه برای شروع کاری مشترک بود. ولی تداوم کار تنها در صورتی ميسر است که اين "من" های منفرد قادر شوند با اين چهرهء سياسی جديد از خود يک "ما"ی جديدی بسازند و هويت سياسی خود را با آن معرفی کنند. اگر چنين "ما"ی نيرومندی، که نقطهء اتصال افراد و گرايش های درون يک سازمان است، ضعيف باشد، پس از هر فراز و نشيب کسانی ـ محق يا نامحق ـ احساس خواهند کرد که در تصميم گيری جريان نقش کمی دارند، خواستها و ايده هايشان امکان اجرا شدن در اتحاد را ندارد و به دلسردی اين يا آن بخش منجر خواهد شد.
ابتدا تصور میشد که حضور اعضای اتحاد در تشکلهای ديگر مانعی در شکل گيری اين احساس مشترک است اما تجربهء ده ساله نشان داد که اين احساس در منفردينی که به اين اتحاد پيوسته بودند کمتر از کسانی نيست که در احزاب ديگر نيز عضو هستند.
برای من روشن نيست اين ضعف تا چه حد از شرايط حاکم بر فعاليت خارج از کشور تاثير پذيرفته است، تا چه حد ناشی از فعاليت و ساختار و مناسبات درونی اتحاد است. شکل گيری يک هويت تاريخی که نيروهای وابسته به يک تشکل را با يکديگر متصل کند در خارج از کشور و دور از ارتباط مستقيم با نيروهای اجتماعی آن جريان دشوار است.
آيا سال ها فعاليت سياسی به شکل فردی تبديل به آن چنان نيروی عادتی شده است که تغيير آن دشوار میباشد؟ آيا به همين دليل نيست که بخش عمدهء کادرهای سياسی در خارج از کشور ترجيح میدهند که منفرد عمل کنند و حتی آن را نقطهء قوت میدانند و بر آن می بالند؟ اين حس تا آنجا پيش می رود که به هر نوع تشکلی نگاهی منفی وجود دارد.
آيا بازمانده های روانشناسی ناشی از شکست نسل ما در دههء شصت در اين راستا نقش منفی نداشته است. فعالان سياسی که شکست خورده و از کار جمعی گذشته خود ضربه ديده اند و بی اعتماد شده اند؟
شايد هم همهء عوامل بالا با هم عمل می کند. تنها اين را می دانم که اگر اين پديده را خوب نشناسيم، از دور تسلسل جدايی نيروها از هم و حرکت های پراکنده خلاصی نخواهيم يافت، هيچ گاه در خارج از کشور تشکلی وسيع شکل نخواهد گرفت و هر جمعی با خطر تجزيه مواجه خواهد بود.
http://news.gooya.com/politics/archives/2013/05/159665.php
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.