|
بازگشت به خانه پيوند به نظر خوانندگان آرشيو مقالات آرشيو صفحات اول جستجو |
چهارشنبه 25 ارديبهشت ماه 1392 ـ 15 ماه مه 2013 |
انتخاباتی که مسیر و سرنوشت ج.ا را معین می کند
احمد سلامتیان
انتخابات این دوره (بعد از انتخابات 88) انتخاباتی است که از ابتدای آن موضوع اصلی تنظیم مرزهای بین رهبری و رئیس جمهور و حدود صلاحیتهای شان است. اینک ما در مسیر تاریخ مواجه با وضعیتی هستیم که تصمیم، اراده یا عمل هر کدام از بازیگران و جریانات در به خطر انداختن و یا به ساحل نجات بردن کشور تاثیر تعیینکننده دارد.
تعداد زیاد نامزدها در این دوره نشان می دهد که اکثر آنها در یک مهندسی خاص انتخاباتی نامزدشدهاند. انتخابات پیش رو انتخاباتی است که در آن تمام تلاش به کار گرفته شد که با صحنهآرایی یک سلسله نامزدهای فانتزی، کل انتخابات ریاستجمهوری را به سخره بگیرد. یکی از هدفها هم این بود که به نامزدهای اصلی به خصوص آنهایی که مطلوب راس حاکمیت نبودند فشار بسیار زیاد امنیتی وارد شود تا از قبل از فضای انتخاباتی حذف شوند و کار برای شورای نگهبان در حذف نامزدهای غیر مطلوب برای قدرت کمتر و راحت تر شود.
شورای نگهبان در بررسی صلاحیتهای کسانی که تا مرحله کنونی نامزد شدهاند مشکل جدی جز با سه یا چهار نفرشان ندارد. علیالاصول شورای نگهبان باید بقیه کسانی که فضا را تا کنون پر کرده بودند چون علت حضورشان را از دست دادهاند رد کند.
امادر رابطه با افراد اصلی که باقی میمانند در درجه اول، مسئله این است که آیا شورای نگهبان در خودش این توانایی را میبیند که کاری را که ارگانهای امنیتی از آن عاجز ماندهاند؛ انجام دهد یعنی از حضور یک کاندیدای جدی از جانب اصلاحطلبان و یک کاندیدای جدی از جانب طرفداران آقای احمدینژاد جلوگیری کند؟
ارگانهای امنیتی بخصوص برای کاندیدای اصلاحطلبان هر کاری که از دستشان برمیآمد از جمله جنگ روانی سنگین راه انداختند . از چندین ماه قبل فشارهای امنیتی شروع شده بود که به نوعی کاندیدای جدی اصلاحطلبان آقای خاتمی یا نامزد مورد حمایت آنان، آقای رفسنجانی را منصرف کنند. فعلا راجع به کسانی که کاندیدای دوره گذشته بودند و الان در حصر به سر میبرند صحبتی نمیکنیم. اما این فشار با تدبیر آقایان خاتمی و رفسنجانی مواجه شد شد که بسیار سیاستمدارانه تا لحظه آخر حاکمیت و بخصوص ارگانهای امنیتی را در بلاتکلیفی گذاشتند و در ثانیههای آخر در دقیقه ۹۰ به اجماعی که در بدنه جامعه هم منعکس شده رسیدند و عملا آقای رفسنجانی را به نوعی به عنوان پرچمدار مجموعه جریان دوم خرداد و دوران سازندگی و انتخابات ۸۸ معرفی کردند .
انتخابات این دوره (بعد از انتخابات ۸۸) انتخاباتی است که از ابتدای آن موضوع اصلی تنظیم مرزهای بین رهبری و رئیس جمهور و حدود صلاحیتهای شان است. علیرغم اینکه تا به حال هنوز برنامه ها گفته نشده اما همان گونه که در آخرین بحثهای بین دو کاندیدای دوره قبل آقایان کروبی و موسوی معلوم شد؛ علت عمده نا کامی آقای خاتمی این بود که لایحه ایشان در مورد تعیین صلاحیتهای رئیسجمهور به تصویب نرسید و در نتیجه رئیسجمهور هر برنامهای هم که داشته باشد در مرحله نهایی جایی مواجه با ممنوعیت و سد رهبری میشود و در آن صورت باید این رئیسجمهور منتخب هم اراده کافی، هم تجربه و هم پشتیبانی عمومی کافی داشته باشد که در یک تعامل و چانهزنی با رهبری بتواند خواستهایی که در برنامهاش گفته و خلاف قانون اساسی هم نیست را بپذیراند. آقای موسوی راجع به این مسئله این طور گفتند که هیچکس حق ندارد خارج از قانون از هیچ مقامی هیچ امتیازی برای خودش بخواهد و آقای کروبی گفت بالاخره من میروم و در مرحله آخر با مقام بالا چانهزنی میکنم و اگر به نتیجه نرسید موضوع را با مردم در میان میگذارم.
عملا در مرحله کنونی هم مطرح شدن آقای خاتمی یا مآلا آقای رفسنجانی و اجماعی که روی ایشان پیش آمده در همین روند تعیین مرز بین رئیس جمهور و رهبری است .
با صحبتهایی که آقای رفسنجانی پیرامون انتخابات مطرح کردند؛ ایشان با حملات گوناگونی از جانب سخنگویان مختلف مدعی دفاع از رهیری مواجه شد که شاخصترین آنها اظهارات این سه نفر بود:
۱- آقای مصلحی وزیر اطلاعات
۲- آقای احمد خاتمی نایب رئیس مجلس خبرگان در صحبتهایی که در اجتماع سپاهیان کرده و در بعضی سایتها نوارش را گذاشتند.
۳- برادر آقای خامنهای؛ آقای سیدمحمد خامنهای که من با توجه به شناختی که از ایشان در گذشته وجود داشت هیچ وقت ایشان را در مظان این کار نمیدیدم که تا این اندازه بیمحابا به میدان بیاید و با لحن بسیار سخیف و بدی به کسی که دو دوره رئیسجمهور بوده و رئیس مجلس و مجلس خبرگان و مجمع تشخیص مجلس نظام بوده آن طور حمله کند.
هدف از این حملات خارقالعاده، بیشتر مرعوب و منصرف کردن آقای رفسنجانی بود بخصوص در زمانی که ایشان در گفتگوهای خود خواسته بود تعریف دقیقتری از حیطه اختیارات و صلاحیتهای رئیسجمهور در برابر اختیارات مطلقه رهبری طرح کند.
دقیق کردن و تعریف مرز عمل و اختیارات رئیسجمهور از سمت اصلاحطلبان همواره مطرح بوده و امروز از نقطه نظر آقای احمدینژاد و دوستان شان هم این مسئله به شکل دیگری مطرح شده است .
فراموش نکنیم که آقای احمدینژاد در سال ۸۴ به عنوان ذوب در ولایت نامزد انتخابات شد وبا همین عنوان در دور بعد پشتیبانی کامل رهبری را داشت و آقای خامنهای تا آنجا پیش رفت که با مقایسه او با آقای رفسنجانی میگفت ایشان دوست ۵۵ ساله من هستند، اما من به آقای احمدینژاد نزدیکترم. با این وجود پویایی صحنه سیاسی ایران کاری کرد که این رئیسجمهور ساخته و پرداخته ولایت و ذوب در دیگ ولایت به نوعی در مقابل ولایت قرار گرفت. چون آقای احمدینژاد هم به همان نتیجه رئیسجمهورهای سابق رسید که چرا رئیسجمهور مسئول باشد و مورد سوال قرار گیرد و حساب پس بدهد و همه اختیارات در جایی دیگر باشد که نه مسئولیتی و نه پاسخگویی ندارد.
حالا این صحبت تنها از آقایان موسوی و کروبی که درحصر هستند و حتی آقای خاتمی که به هر ترتیب مانع از حضورش شدند نیست. حتی در مورد شریک چندین دهه در جمهوری اسلامی و دوست ۵۵ ساله یعنی آقای رفسنجانی و حتی آقای احمدینژاد و دوستانشان که برآمده از دیگ ولایت هستند هم این زاویه پیدا شده است.
در مرحله کنونی نه تنها وزارت اطلاعات بلکه تمام ارگانهای امنیتی تلاش خود را کردند که کاندیداهایی که اختلاف زاویه با رهبری پیدا کرده اند؛ را از حضور در صحنه انتخابات محروم کنند.اماارگانهای امنیتی در این کار خود در این مرحله شکست خورده اند. به عبارت دیگر مهندسی این انتخابات که بنا بود عملا به چنین جایی برسد که در داخل جمهوری اسلامی ، صرف نظر از آنچه قانون اساسی میگوید، این رهبری است که تعیین میکند چه کسی میتواند در انتخابات شرکت کند، امروز این هدف بر آورده نشد. شرکت آقای رفسنجانی و حضور آقای مشایی همراه با آقای احمدینژاد در دقایق آخر نشان میدهد که ارگانهای امنیتی توانایی ممانعت از حضور نامزدها را ندارند.
امروز عملا آقای خامنهای و بیت مواجه با وضعیتی شدهاند که گویا انتخابات پیش رو دیگر نیازی به تبلیغ به نفع این یا آن ندارد و باید مشخص شود آن کسی بیشتر رای میآورد که تمایز بیشتری با رهبر داشته باشد.اما این تمایز به معنای مخالفت نیست بلکه به این معناست که فرد کمتر ذوب شده و کمتر مطیع و کارگزار باشد و خودش بالذات دارای تفاوتهایی باشد که آن را از آرای عمومی به دست آورده باشد.
اما شورای نگهبان در رد صلاحیتها نمیتواند تا آنجا برود که رئیس مجلس خبرگان، رئیسجمهور قبلی و رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام که علیالاصول باید مورد تایید رهبری هم باشد را رد صلاحیت کند. چنان رد صلاحیتی نشان از آن خواهد داشت که در اراده آقای خامنهای چنان گرایش به دور زدن و گذر کردن از قانون اساسی وجود داردکه از مقابله مستقیم با قانونی که دیگران را دعوت بررعایت آن می کند ابا ندارد.
در مورد رد صلاحیت آقای رفسنجانی کارد شورای نگهبان چندان برا نیست مگر این که به شکل نوعی کودتا باشد که در جمهوری اسلامی شاهد آن باشیم و این شورا بالصراحه در برابر قانون سر به طغیان زند . در مورد آقای مشایی شاید شورای نگهبان بنابر ادله مختلفی که دارد رد صلاحیت آسانتر باشد. اما باز بنا بر ملاحظه انتخاباتی ممکن است از این به بعد تلاش کنند که با درست کردن کاندیداهایی که وارد رقابت می شوند، آقای رفسنجانی نتواند رای بیاورد.از این رو بعید نمیدانم که صلاحیت آقای مشایی را تایید کنند.
ائتلاف در هر طیف
در مورد اصلاحطلبان من فکر میکنم اجماع قبل از آمدن آقای رفسنجانی با پشتیبانی کامل آقای خاتمی از ایشان صورت گرفت.آقای عارف که معاون اول آقای خاتمی بود در روز نامنویسیاش گفت در صورت آمدن خاتمی و هاشمی من نامزد نیستم. در مرحله کنونی ممکن است این بحث مطرح شود که چون آقای خاتمی نیامده است من کاندیدا هستم چون میخواهم تمایز خاتمی و هاشمی را در مرحله کنونی بیان کنم. البته چنین مسئلهای به نظر من در روند و رویه و برنامه آقای عارف نمیگنجد. آقای عارف در گذشته خودش در بین اصلاحطلبان معتدلتر از این بود که چنین چیزی بگوید. تمایزطلبی با آقای رفسنجانی هم از او دیده نشده است. بنابراین بعید به نظر میرسد در برابر آقای رفسنجانی به فعالیت انتخاباتی خود ادامه دهد.
در مورد آقای روحانی هم به نوع دیگری او با آقای هاشمی دارای چنین روابطی است. در ستاد او هم فرزندان آقای هاشمی حضور داشتند و باز بعید میدانم که آقای روحانی با حضور آقای هاشمی کاندیداتوری خود را ادامه دهد. بجز آقایان عارف و روحانی، از آقای کواکبیان و اعلمی میتوان نام برد که نظر به لحن و بیان آنها، بخصوص آقای اعلمی که گفته بود ما میخواهیم به منشور نوفللوشاتو برگردیم ممکن است در پی این باشد که در صورت تایید صلاحیتش حتی با آقای رفسنجانی هم زاویه بگیرد.اما بعید میدانم که او از صافی شورای نگهبان رد شود.
اما در مورد اردوگاه حاکمیت و اصولگرایان، یکی از دلایل عمده کثرت کاندیداهای شان پر کردن فضایی که هنوز معلوم نبود از اصلاحطلبان چه کسی میآید؛ بود.اما از امروز منطق آنها فرق خواهد کرد و تمام منطق آنها این خواهد شد که اگر بتوانند حداکثر دو یا سه کاندیدای جدی بیشتر نداشته باشند.
من فکر میکنم آقای جلیلی با در نظر گرفتن شرایطی که به واسطه آن خودش را کاندید کرده و این که رئیس شورای عالی امنیت ملی است و روابطی که با ارگانهای امنیتی مختلف دارد و مهره اصلی برای کاندیداتوری آن ارگانها محسوب میشود؛ خودش به سادگی دست برنمیدارد.
در ائتلاف ۲ + ۱ آقایان قالیباف، ولایتی و حدادعادل؛ به نظر میرسد که آقای قالیباف از دو نفر دیگر در کاندیداتوری خود پیگیرتر باشد چون مدعی این است که میتواند از هر دو طرف رای بیشتری کسب کند. به خصوص با توجه به نحوه فعالیت او در شهرداری و تبلیغاتی که برای خود کرده سرمایهگذاری زیادی در بخش طبقه متوسط شهری صورت داده است. اما با همه این حرفها به نظر می رسد در این ائتلاف برای اینکه کدام شان کنار برود نگاه ها معطوف به بیت خواهد بود. وگرنه در یک جریان رقابتی بنا بر تواناییهای بسیج فعالیت انتخاباتی آقایان حداد عادل و یا حتی ولایتی از قالیباف عقب می مانند. آن ها بارها گفتهاند که به نظرسنجیها مراجعه میکنند و کسی کاندیدا خواهد شد که در این نظر سنجیها رای بیشتری داشته باشد. اما من بعید نمیدانم که وقتی کارزار انتخاباتی جدی شروع شود به سرعت فاصله آقای قالیباف به جایی نرسد که دو کاندیدای دیگر مقابل او بایستند.
به نظر من با توجه به ثبت نام آقای مشایی و نیز آقای هاشمی، انتخابات دوباره دارای چنان ماهیت سیاسی شده که نامزدهایی مثل آقای ولایتی؛ که گفتهاند بالاترین مقامی که در عمرشان داشتهاند مشاور رهبری بوده و بنابراین در بیان خودشان حتی ریاستجمهوری را به عنوان یک ارتقای شخصی هم نمیبیند، سخت خواهد بود که بتواند بدنهای را فعال کند که برایش کارزار انتخاباتی بکنند. حتی اگر آن بدنه سازمانیافته باشد و نهادهایی مثل بسیج هم در آن باشد و فعالیت کند.
بنابراین مصلحت انتخاباتی خود اصولگرایان هم به طرف این خواهد رفت که صحنه کاندیداهای خودشان را از کاندیداهای فردی، ابتکاری و شخصی به اشکال مختلف پاک کنند.
اما کاندیداهایی که پشت سرشان دارای هستههای تشکیلاتی مرتب تر هستند؛ اگر ساختار و شکل هستههای تشکیلاتی که پشت سر کاندیداهای اصولگرا، جبهه پایداری و امثال آنها وجود دارد را نگاه کنیم میبینیم که اینها بیشتر کاندیداهای منفردی هستند که در جای دیگری در مهندسی انتخابات آنها را باید به تکههای اجتماعی وصل کنند. شاید این مسئله در مورد موتلفه صادق نباشد اما تکیه گاه اجتماعی موتلفه هم در وضعیت کنونی یک پایش پشت سر آقای رفسنجانی خواهد بود و یک پایش پشت سر کاندیدای واحد اصولگرایان.
در اردوگاه اصولگرایان دوران ابتکارات فردی و گروههای کوچک به پایان رسیده است. در همین راستا من آقای لنکرانی را کاندیدایی جدی در برابر آقای جلیلی نمیبینم. بنابراین حوادث دقیقه آخر نامنویسیها و برخورد آینده شورای نگهبان ما را به طرف این میبرد که ما شاهد انتخاباتی باشیم که یک نوع وحدت را به اردوگاه اصولگرایان تحمیل کند.این وحدت از بالا دستورداده شده میتواند سازمانهای بسیج و تبلیغاتی مختلف را به نفع کاندیدای مطلوب جریان اصولگرایی به میدان بیاورد.
با کاندیداتوری آقای رفسنجانی به نوعی به صفآرایی سال ۸۴ برمیگردیم. با این تفاوت اصلی که نه آقای کروبی و نه آقای معین و نه کس دیگری از اردوگاه اصلاح طلبان در مقابل آقای رفسنجانی قرار ندارد. حال آنکه اردوگاه اصولگرایان متشتت تر شده است. بنابراین من برداشتم از وضعییت کنونی این است که صحنه انتخاباتی بعد از شورای نگهبان نباید به این اندازه شلوغ و آشفته به این شکلی که الان هست، باقی بماند.
آیا از محافظهکاران کسی به هاشمی رای میدهد؟
اتکای محافظهکاران دو نوع است. یکی اتکای بدنه اجتماعی است که پشت سر دارند و یکی هم اتکای نهادهای سازمانیافته.
نهادهای سازمان یافته، مربوط به نهادهای رسمی یا شبهرسمی است. مثل کمیته امداد، بنیاد شهید، خانواده شهدا و جانبازان و امثال آن.در این حوزه منافع اقتصادی در تصمیم سیاسی تاثیر دارد. این نوع بدنه پشتیبانیکننده که من تخمین میزنم که توانایی رایاش در ایران بین ۴ تا ۷ میلیون رای شناور است سر نخاش به بیت رهبری مربوط میشود.
بخشهایی از مذهبیون سنتی داخل نظام جمهوری اسلامی، بخشهایی از بازار، بخشهایی از فعالین اقتصادی که کم و بیش آنها را در تبلور سیاسیاش به اسم موتلفه یا انجمن حجتیه میشناسیم، در شرایط کنونی چون چشمشان تنها بسته به سیاست نیست، بلکه به وضعیت اقتصادی و پایگاه اجتماعی و شبکهشان هم هست؛ وضعیت شان بسیار سخت است، حتی بخشی از تکیهگاه اجتماعی اینها پشت سر آقای رفسنجانی قرار خواهند گرفت. این ها توانایی کنترل کردن کامل تکیهگاه اجتماعی خود را هم ندارند مگر اینکه به ترتیبی آقای رفسنجانی قبل از اینکه به روز انتخابات برسیم حذف شده باشد.
روندی که از الان شروع شده روندی است که در سابقه ج.ا و پویایی خود، چنان قدرت گردهمآیی از خود در چهارچوب معیارهای ج.ا و گذشته آن نشان میدهد که تا به حال ارگانهای امنیتی نتوانستهاند جلوی آن را بگیرند که خود را بروز ندهد. شورای نگهبان برایش سخت و صعب خواهد بود که جلوی آن را با رد صلاحیت آقای رفسنجانی بگیرد. این روند بر تکیهگاه اجتماعی اصولگرایان تاثیر میگذارد و بخش بسیار زیادی را منشعب میکند و شاید بتوان گفت این انتخابات از آنهایی است که به نوعی میتوان گفت موضوع آن سلبی است و نه ایجابی؛ اکثر رای دهندگان «علیه» رای خواهند داد تا «له» این و آن.
برای روشنتر شدن مطلب اشاره میکنم به انتخابات دو مرحلهای که در مرحله دوم نصف آرا به علاوه یک آرا تعیین کننده نتیجه میباشد. در تمام کشورهایی که این نوع انتخابات در آنها سابقه دارد میگویند در دور اول رایدهندگان انتخاب میکنند و در دور دوم رای دهندگان حذف میکنند.
این انتخابات از همان روزهای اولی که شورای نگهبان نظرش را اعلام کند عملا یک نوع انتخابات حذفی خواهد بود که بیش از آنکه روی چهره کاندیدا و برنامه او شکل بگیرد، بر این مبنا شکل خواهد گرفت که کاندیدا تا چه اندازه خودش، وزن، توانایی، سابقه و اراده تعریف کردن مرزهای حیطه عمل خود را با نهادهای دیگر انتصابی حکومتی دارد. سئوال در برابر رای دهندگان این خواهد بود که آیا اصلا ریاستجمهوری میتواند شانی برای خودش قائل شود که مسئولیتی هم برای خودش داشته باشد یا نه؟ در این وضعیت خود بدنه انتخاباتی علیرغم جوان و پویا و متحرک بودنش در ظرف پنج انتخابات ریاستجمهوری گذشته، تجربه اندوخته و سیاسی شده و به انتخابات به عنوان یک مسئله استراتژیک نگاه نمیکند، بلکه آن را امری تاکتیکی هم میداند.
متناسب با روحیه و رفتارهای کنونی طبقه متوسط شهری و وضعیت اقتصادی کنونی این انتخابات از مرحله اول روی چند شخصیت تبلور پیدا میکند که یکی از هستهای ترین و حساسترین شخصیتها، آقای رفسنجانی است که در مرحله کنونی به نوعی با پرچم همگرایی جریان دوم خرداد، جریان اصلاحطلبی و جریان اعتراضی بعد از سرکوب جنبش سبز به میدان میآید. این بدان معنا نیست که این جریانات از نقطه نظرات سیاسی واحد شدهاند، بلکه بدان معناست که این امکاناتی است که امروز دارند و نیز بیانات و رفتارهای آقای رفسنجانی و بخصوص رفتاری که جمهوری اسلامی در سالهای گذشته تا کنون با آقای رفسنجانی انجام داده باعث شده که ایشان پرچمدار این جریان باشد.
من بعید میدانم که در انتخابات آینده بحث مربوط به تک تک شخصیت ها و افراد و ائتلافها به طرف تشتت برود. اگر تشتت باشد بیشتر در اردوگاه اصولگرایان خواهد بود تا در اردوگاه اصلاحطلبان. منطق همگرایی پشت سر آقای رفسنجانی چنان منطق قویای است که میتواند طیفهای وسیعی از خود اصولگرایان را هم مواجه با تردید در تصمیم خود کند.
نتیجه انتخابات و تاثیر آن بر آینده کشور
این انتخابات با در نظر گرفتن پیش شرطها و شرایطی که داشته در مرحله کنونی اگر از گذرگاههای خطرناک خود بگذرد انتخاباتی است که اگر رعایت حداقل رقابتی در آن بشود و ورودی و خروجی صندوق تابع حداقلی از ضوابط باشد؛ در آن صورت شاید مقداری از مشکلاتی که بخصوص هشت ساله دوره آقای احمدینژاد انباشتهاست، را حل کند. اما این به معنای حل کردن تمام مشکلات مانند بحران های بینالمللی، اقتصادی؛ تحریم و نیز تورم نیست . تورمی که فقط ناشی از تحریم نیست بلکه ناشی از یک مدیریت عوامگرایانه اقتصادی است. تورم و تحریم چنان امروزه خصومتهای پیرامونی را علیه جمهوری اسلامی بالا برده که فقط وضعیت جمهوری اسلامی تحت سوال و خطر نیست بلکه کل مصالح کشور مورد خطر است.
الان این نگرانی وجود دارد که با توجه به سن آقای رفسنجانی؛ امیدهای گوناگونی که پیرامون این چهره و علمداری کنونی ایشان در حال تبلور است به کجا خواهد رسید. من فکر میکنم موفقیت و عدم موفقیت در این راه درس گرفتن از ۳۳ سال گذشته تاریخ جمهوری اسلامی و تصحیح کردن اشتباهات گذشته است و یا اینکه دومرتبه به طرق دیگری جمهوری اسلامی در همان مسیر اشتباه قدم بردارد.دراین انتخاب است که مسیر سرنوشت جمهوری اسلامی هم معین میشود.
جمهوری اسلامی در این روزها مواجه با آخرین لحظات استفاده از ظرفیت و جنبه تودهای و مردمی انقلاب اسلامی است که آیا توانایی این را دارد که در برابر روندی که در ایران (مثل هر کشور نفتی رانتی دیگر) وجود دارد که در آن آزادی وجود نداشته باشد و بدل به جولانگاه ارگانهای امنیتی و نظامی می شود؛ مقابله بکند یا نه.
قدرت گرفتن انحصاری ارگانهای امنیتی و نظامی بر خلاف ظاهر قدرتمدرانه اش چنان کشور را ضعیف میکند که طعمه انواع طمعهای دشمنان و کشورهای پیرامون و گوناگون که اکنون درباره ایران وجود دارد، بکند. نتیجه انتخابات آینده صرف نظر از همه مشکلات و مسائلی که دارد یک مرحله سرنوشت ساز عمده برای بسیاری از مسائل کشور ایران است واینکه آیا جمهوری اسلامی علیرغم همه سختیها و معابر گوناگونش آیا یک گذر برای رسیدن به دموکراسی مطلوب برای ایران است یا یک سد برای رسیدن به دموکراسی مطلوب؟
پاسخ این مسئله را امروز هیچکس جز با کف بینی نمیتواند بدهد. پویایی سیاسی در ایران چنان قوی بوده که اجازه پیشگویی قطعی راجع به وضعیتش را به کسی نمیدهد. اینک ما در مسیر تاریخ مواجه با وضعیتی هستیم که تصمیم، اراده یا عمل هر کدام از بازیگران و جریانات در به خطر انداختن و یا به ساحل نجات بردن کشور تاثیر تعیینکننده دارد.
http://zanyar-63.blogfa.com/post/625
نظر خوانندگان
محل ارسال نظر در مورد اين مطلب:
توجه: اگر عنوان اين مقاله را در جدول زير وارد نکنيد، ما نخوهيم دانست که راجع به کدام مطلب اظهار نظر کرده ايد.
کافی است تيتر را کپی کرده و در محل مربوطه وارد کنيد.